تکش شهاب الدوله پسر الب ارسلان سلجوقی

معرف

والی‌ بلخ‌ و تخارستان‌ در سدة‌ پنجم‌
متن
تَکِش‌، شهاب‌الدوله‌ ، پسر الب‌ارسلان‌ سلجوقی‌، والی‌ بلخ‌ و تخارستان‌ در سدة‌ پنجم‌. از زندگی‌ تکش‌ آگاهی‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌. نخستین‌ خبر از او به‌ 466 بر می‌گردد که‌ برادرش‌، سلطان‌ ملکشاه‌، او را والیِ بلخ‌ و تخارستان‌ کرد (حسینی‌، ص‌125) اما مناسبات‌ آن‌ دو در 473 خصمانه‌ شد. در این‌ سال‌ ملکشاه‌ هفت‌ هزار تن‌ از لشکریان‌ ارمنی‌اش‌ را اخراج‌ کرد و آنان‌ به‌ تکش‌، که‌ در قلعة‌ وَنَج‌/ وَنَنْج‌ بود، پیوستند. سپس‌ تکش‌ به‌ قصد تسخیر بخارا از جیحون‌ عبور کرد اما حسن‌ ایتکین‌، والی‌ سمرقند و ماوراءالنهر، در جَراورد (بین‌ بخارا و تِرمِذ) جلو او را گرفت‌ (ابن‌اثیر، ج‌ 8، ص‌ 128؛ بُنداری‌، ص‌ 80؛ سبط‌ابن‌جوزی‌، ص‌ 207). در 474، تکش‌ بر برادرش‌ شورید و در یکی‌ از قلعه‌های‌ ترمذ پناه‌ گرفت‌ اما ملکشاه‌ او را محاصره‌ کرد و لشکریان‌ تکش‌ که‌ تاب‌ مقاومت‌ نداشتند، تکش‌ را وادار به‌ مصالحه‌ کردند و وی‌ ناگزیر قلعه‌ را تسلیم‌ کرد (سبط‌ ابن‌جوزی‌، ص‌209؛ قس‌ ابن‌اثیر، ج‌ 8، ص‌ 128ـ 129: 473). در 477، هنگامی‌ که‌ ملکشاه‌ در موصل‌ بود، تکش‌ بار دیگر شورش‌ کرد و مروالرود را تا قلعه‌ای‌ در نزدیکی‌ سرخس‌ تسخیر نمود و خسارات‌ بسیاری‌ به‌ اهالی‌ وارد کرد، سپس‌ به‌ مروشاه‌جهان‌ رفت‌ و با اینکه‌ اهالی‌، شهر را به‌ او تسلیم‌ کرده‌ بودند، به‌ آزار مردم‌ و مصادرة‌ اموالشان‌ پرداخت‌ و حتی‌ در ماه‌ رمضان‌ به‌ همراه‌ لشکریانش‌ میگساری‌ کرد (ابن‌اثیر، ج‌ 8، ص‌ 136؛ سبط‌ ابن‌جوزی‌، ص‌230ـ231). وی‌ از آنجا به‌ سوی‌ سرخس‌ رفت‌ اما مسعودبن‌یاخز، نایب‌ ملکشاه‌، با او جنگید و از ورود وی‌ به‌ شهر جلوگیری‌ کرد. ملکشاه‌ که‌ در ری‌ بود، پس‌ از آگاهی‌ از کارهای‌ تکش‌ عازم‌ نیشابور شد و پیکی‌ نزد مسعود فرستاد تا برای‌ حمله‌ به‌ تکش‌ تدارک‌ ببیند اما پیک‌ گرفتار تکش‌ شد و تکش‌ نیز پس‌ از اطلاع‌ از مضمون‌ نامه‌ به‌ مرو گریخت‌. اهالی‌ مرو با او جنگیدند و جلوداران‌ سپاه‌ ملکشاه‌ به‌ همراهی‌ امیربوزان‌ و مسعود به‌ جنگ‌ تکش‌ رفتند. تکش‌ که‌ توان‌ مقابله‌ با آنان‌ را نداشت‌، به‌ بلخ‌ رفت‌ و پس‌ از جمع‌ کردن‌ اموالش‌، در قلعة‌ ونج‌ پناه‌ گرفت‌. ملکشاه‌ او را محاصره‌ کرد و چون‌ پس‌ از مدتی‌ عرصه‌ بر تکش‌ تنگ‌ شد، از سلطان‌ امان‌ خواست‌ که‌ وی‌ پذیرفت‌. تکش‌ به‌ این‌ قانع‌ نشد و حکمرانی‌ هرات‌ را از سلطان‌ در خواست‌ کرد که‌ پذیرفته‌ نشد. عاقبت‌ تکش‌ در 478 در قلعة‌ فیروزکوه‌ زندانی‌ شد (سبط‌ ابن‌جوزی‌، ص‌230ـ233، 237؛ قس‌ ابن‌اثیر، همانجا: 477) و ملکشاه‌ که‌ به‌ وی‌ امان‌ داده‌ بود، تنبیه‌ او را به‌ پسر خود، احمد، واگذار کرد و احمد دستور داد تا تکش‌ را در همان‌ سال‌ نابینا کنند (ابن‌اثیر؛ بنداری‌، همانجاها).در بارة‌ پایان‌ کار تکش‌ دو روایت‌ متفاوت‌ وجود دارد: به‌ گفتة‌ ابن‌اثیر (ج‌8، ص‌173) هنگامی‌ که‌ برکیارق‌ * ، برادرزادة‌ تکش‌، در 487 به‌ سلطنت‌ رسید، تکش‌ را به‌ بغداد خواند و مکاتبات‌ او با تُتُش‌ * (برادر تکش‌) را که‌ حاکی‌ از شورش‌ بود به‌ وی‌ نشان‌ داد، سپس‌ تکش‌ را کشت‌ و جنازه‌اش‌ را به‌ آب‌ سپرد. ظاهراً برخی‌ جنازة‌ او را از آب‌ گرفتند و در بغداد در نزدیکی‌ مزار ابوحنیفه‌ دفن‌ کردند. به‌ گفتة‌ حمداللّه‌ مستوفی‌ (ص‌441) تکش‌ در 488 در جنگ‌ با برکیارق‌ در حدود همدان‌ شکست‌ خورد و در قلعة‌ تکریت‌ زندانی‌ و در همانجا کشته‌ شد.منابع‌: ابن‌اثیر، الکامل‌ فی‌ التاریخ‌ ، بیروت‌ 1405/1985؛ فتح‌بن‌ علی‌ بنداری‌، تاریخ‌ سلسلة‌ سلجوقی‌، زبدة‌النصرة‌ و نخبة‌العصرة‌ ، ترجمة‌ محمدحسین‌ جلیلی‌، تهران‌ 1356 ش‌؛ علی‌بن‌ ناصر حسینی‌، زبدة‌ التواریخ‌: اخبار الامراء و الملوک‌ السلجوقیة‌ ، چاپ‌ محمد نورالدین‌، بیروت‌ 1406/1986؛ حمداللّه‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌ ؛ سبط‌ ابن‌جوزی‌، مرآة‌ الزمان‌ فی‌ تاریخ‌ الاعیان‌ ، چاپ‌ علی‌ سویم‌، آنکارا 1968.
نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ ایران و اسلام ,
رده موضوعی
جلد 8
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده