تکبر ، از رذایل اخلاقی. تکبر در لغت به معنای تعظم (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است (ابنمنظور، ذیل «کبر»). برخی، کبر و استکبار و تکبر را برای اشاره به همین معنا بهصورت یکسان بهکار بردهاند ( رجوع کنید به راغباصفهانی، 1332 ش، ذیل «کبر»؛ مقدس اردبیلی، قسم 1، ص 442)، ولی برخی میان کبر و تکبر فرق گذاشتهاند؛ کبر را امر باطنی و حالت نفسانی دانستهاند و تکبر را به ثمراتِ آن امرِ باطنی، که بهصورت افعال و اقوال ظاهر میشود، اطلاق کردهاند ( رجوع کنید به راغباصفهانی، 1373ش، ص299؛ غزالی، 1368ش، ج3، ص 718؛ مجلسی، ج70، ص 193؛ نراقی، ج 1، ص380).در قرآن کریم تکبر از صفات بسیار نکوهیدة بشر شمرده شده است. در برخی آیات به کلمة متکبر تصریح شده است؛ آیاتی که دوزخ را جایگاه متکبران معرفی میکند (نحل: 29؛ زمر: 60، 72 ؛ غافر: 76)، از این جمله است. در برخی آیات نیز با کلمات مستکبر (نحل: 23) و استکبار (نساء: 173) و خرامندة فخرفروش ( مُختالٍ فَخور ) (لقمان: 18؛ حدید: 23) به این معنا اشاره شده است. در آیة 72 سورة زمر، فرشتگانِ عذاب از میان تمام رذایل انسان بر تکبر دوزخیان تأکید دارند؛ از این نکته میتوان دریافت که سرچشمة اصلی گناهان، تکبر و تسلیم نشدن به حق است. در برابر، به قرینة آیة 50 سورة نحل میتوان نشانة نفی استکبار را عمل به اوامر الاهی بدون چون و چرا دانست.روایات در مذمت تکبر فراوان است و طیف وسیعی از مصادیق را در بر میگیرد. از جمله، روایاتی که به تکبر شیطان اشاره دارد ( نهجالبلاغة ، ج 2، ص137ـ139، خطبة قاصعه؛ حارث محاسبی، ص 378؛ ابنقُدامه مَقدِسی، ص 227)؛ روایاتی که تکبر را از اخلاق کفار میشمرد (حارث محاسبی، ص 375، 379؛ سمرقندی، ص 117) و سبب وجوب نماز را غلبة عرب جاهلی بر کبر میخواند (حارث محاسبی، ص 378ـ 379؛ ورّام، ج 1، ص 208؛ مجلسی، ج 29، ص 241)؛ روایاتی که به عاقبت متکبران در روز قیامت میپردازد (ورّام، ج 1، ص198ـ199؛ فیضکاشانی، ص 90؛ مجلسی، ج 70، ص235؛ نراقی، ج 1، ص 382)؛ و روایاتی در بیان سیرة پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام در تقبیح کبر و مدح تواضع (سمرقندی، ص 116ـ117؛ ماوردی، ص 233؛ غزالی، 1361 ش، ج 2، ص249ـ 251؛ ورّام، ج1، ص200ـ201؛ نراقی، ج 1، ص391ـ 394). آنچه از فحوای این روایات بر میآید، اهمیت دوری از تکبر در امر ایمان است؛ چنانکه ــ هماهنگ با قرآن کریم ــ تکبر را منافی ایمان و مانع از تسلیم شدن به حق خواندهاند (مجلسی، ج70، ص 235؛ برای بحث مفصّل در بارة آیات و روایات مربوط به تکبر رجوع کنید به همان، ص 179ـ 228).در علم اخلاق، تکبر از رذایل اخلاقی و یکی از اسباب غضب الاهی بهشمار میآید (نصیرالدین طوسی، ص 176). حتی برخی آن را منشأ سایر رذایل دانسته (غزالی، 1361 ش، ص 253ـ254؛ ابشیهی، ج 1، ص 284؛ حارثی، ص 202) و با شرک در یک مرتبه نهادهاند (ماوردی، ص 231؛ ابنقَیّم جَوزیه، ص 214). تعریف تکبر در علم اخلاق برتر دانستن خود از دیگران و خوار دیدن و تحقیر آنان است (یحییبن عدی، ص 18؛ ابنقدامه مقدسی؛ نراقی، همانجاها). بخش اول این تعریف با تعریف عجب مشترک است و این امر از ارتباط مفهومی کبر و عجب حکایت دارد، چنانکه کبر را از نتایج عجب و در معنا شبیه آن دانستهاند (راغباصفهانی، 1373 ش، ص 300؛ جیطالی نفوسی، ج 3، ص 468؛ نصیرالدین طوسی، ص 178؛ فیضکاشانی، ص 89). تفاوت کبر و عجب در آن است که کبر، بر خلاف عجب، صرفِ برتر دانستن و بزرگ پنداشتن خود نیست و مستلزم خوار دیدن دیگران هم هست ( رجوع کنید به ابنقدامه مقدسی، ص 227ـ 228؛ نراقی، همانجا).تکبر خصلتی ذومراتب است: یکی آنکه کبر در دل باشد و در گفتار و کردار نیز ظاهر شود؛ دیگر آنکه به زبان نیاید اما در کردار معلوم باشد، که این از مرتبة اول خفیفتر است؛ مرتبة سوم وقتی است که کبر در دل مستقر باشد و فرد نتواند خود را از این عیب خالی کند، اما سعی کند تا در رفتار و گفتار تکبر نکند. در چنین وضعی گناه فرد بسیار کمتر است و چهبسا همین مجاهده در دفع تکبر منجر به رفع کامل آن به توفیق الاهی شود (غزالی، 1361 ش، ج 2، ص 262ـ263؛ نراقی، ج 1، ص 386ـ387).برای تکبر اقسامی نیز ذکر کردهاند، شامل تکبر در برابر خدا؛ تکبر نسبت به پیامبران؛ تکبر در برابر دیگر انسانها (حارث محاسبی، ص 378؛ غزالی، 1361 ش، ج 2، ص 254ـ 255؛ فیضکاشانی، ص 91). تکبر در برابر خدا را بدترین قسم تکبر خواندهاند که منشأ آن نادانی و گمراهی است، همچون تکبر نمرود و فرعون و دعوی خدایی آنان (غزالی، 1368 ش، ج 3، ص 722؛ مجلسی، ج70، ص 194ـ 195). تکبر نسبت به پیامبران مانع از ایمان آوردن انسانهاست، چنانکه کفار قریش در برابر پیامبر اسلام تکبر کردند، گروهی از آنان پیامبری ایشان را قبول داشتند لیکن بهسبب غلبة تکبر نمیتوانستند به آن اقرار کنند و گروهی نیز بر اثر تکبر حتی از شناختن پیامبری ایشان بازماندند (غزالی، 1361 ش، ج 2، ص 255).تکبر در برابر دیگر انسانها نیز ناپسند شمرده شده است تا آنجا که حتی تکبر مؤمن بر اهل کفر و شرک را جایز ندانستهاند، زیرا نه ماندن مؤمن بر سر ایمان خود مسلّم است و نه اصرار کافر بر کفرش؛ یعنی هیچکس نمیتواند با اتکا به خوبی احوال خود و بدی وضع دیگران از عاقبت خوب خود و سرانجام بد دیگری مطمئن باشد و بر این اساس به دیگری فخر بفروشد ( رجوع کنید بهحارث محاسبی، ص 424ـ426). قبح این قسم تکبر از جهتی بسیار زیاد است، چرا که مانع پذیرش حق از دیگران میشود و به معصیت میانجامد (غزالی، 1361 ش، ج 2، ص 256؛ مجلسی، ج70، ص 195؛ نراقی، ج 1، ص 386) و انسان را از طلب کمال باز میدارد (یحییبن عدی، ص 18). مهمتر از این، بزرگی، صفتِ خاص خداست ( رجوع کنید بهالمتکبر * ) و کسی که تکبر و دعوی بزرگی میکند، در صفت خاص خدا با وی منازعه کرده است (غزالی، همانجا؛ مجلسی، ج70، ص 194؛ فیضکاشانی، ص 92). در واقع آنچه موجب زشتی تکبر انسان میشود، آن است که وی از حد خود تجاوز کرده و وارد محدودة صفات خاص خدا شده است ( رجوع کنید به خمینی، ص 41).به عبارت دیگر، اصل و علت تکبر، جهل انسان نسبت به مرتبة حقیقی خویش (حارث محاسبی، ص 377) و منسوب کردن صفات کمالی به خویش است (غزالی، 1361 ش، ج 2، ص 257). این انتساب از افراط در حبنفس ناشی میشود (رازی، ج 1، ص 46) و اسبابی دارد، از جمله مغرور شدن به علم یا عمل و عبادت یا نَسَب یا جمال یا توانگری مالی و جسمی یا فراوانی اَتباع (مسکویه، ص 166ـ167؛ماوردی، ص 233؛ غزالی، 1361 ش، ج 2، ص 257ـ 265؛ همو، 1368 ش، ج 3، ص 727؛ مجلسی، ج70، ص 196). یکی از بدترین آثار چنین غروری، بازماندن از کمالِ اموری است که فرد به آنها مغرور میشود؛ مثلاً مغرور شدن به علم مانع از کوشش برای کسب علم بیشتر میگردد (رازی، ج 1، ص 47). سبب آشکار شدن تکبر را عواملی چون حسد و کینه و عجب و ریا ذکر کردهاند (غزالی، 1368 ش، ج 3، ص 739ـ740؛ همو، 1361 ش، ج 2، ص 265؛ نراقی، ج 1، ص 381).برای درمان تکبر شیوههایی، هم در مقام علم هم در مقام عمل، ذکر کردهاند. در مقام علم، راه درمان تکبر شناخت عظمت خدا و وقوف به اختصاص این صفت به اوست. فرد با چنین شناختی، به دوری خود از عظمت هم پی میبرد. تفصیلِ این شناخت وقتی است که فرد اسباب تکبر را بررسی میکند تا بیاساس بودن تکبر به چنین اموری معلوم شود، چرا که تمامی این امور یا خارج از ذات انسان یا فانی و تباهشدنی است. در مقام عمل، توصیه کردهاند که انسان در گفتار و کردار دقیق شود تا آنچه از او پدید میآید از سر تواضع و به دور از خودپسندی باشد (مسکویه، ص166ـ167؛ غزالی، 1361ش، ج2، ص266ـ 268، 272ـ274؛ همو، 1368 ش، ج 3، ص 748ـ 759؛ ابنقدامه مقدسی، ص 231ـ233؛ مجلسی، ج70، ص 201ـ 205). در این باره در فقه توصیههای بسیاری در موارد مختلف وجود دارد، مثلاً یکی از علل تحریم ظرف طلا و نقره رااظهار تکبر در استفاده از چنین ظرفهایی دانستهاند یا بههمین سبب بعضی لباسها را برای نمازگزار مکروه شمردهاند (برای نمونه رجوع کنید بهعلامه حلّی، ج 1، ص 186؛ حطاب، ج 2، ص 257؛ بحرانی، ج 7، ص 121؛ نجفی، ج 8، ص 238؛ زینالدین، ج 1، ص 339). از دیگر راههای درمان تکبراین است که انسان به آنچه موجب تکبر میشود، توجه نکند؛ یعنی محاسن و امتیازات خود را در نظر نگیرد و درعوض همواره عیوب خود را در نظر داشته باشد. همچنین خود را با افراد فرودستتر مقایسه نکند تا کمالات خود را بزرگ نبیند (رازی، همانجا).نیز رجوع کنید به تواضع *منابع: علاوه بر قرآن؛ محمدبن احمد ابشیهی، المستطرف فی کلّ فنّ مستظرف ، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت 1406/ 1986، چاپ افست قم 1368 ش؛ ابنقدامه مقدسی، مختصر منهاج القاصدین ، چاپ شعیب و عبدالقادر ارنؤوط، دمشق 1398/ 1978؛ ابنقیّم جوزیّه، الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی ، چاپ سعید محمدلحام، بیروت 1409/ 1989؛ ابنمنظور؛ یوسفبن احمد بحرانی، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة ، قم 1363ـ1367 ش؛ اسماعیلبن موسی جیطالی نفوسی، قناطرالخیرات ، چاپ افست عمان 1409/ 1989؛ حارث محاسبی، الرعایة لحقوقاللّه ، چاپ عبدالقادر احمد عطار، بیروت [ بیتا. ] ؛ حسینبن عبدالصمد حارثی، نورالحقیقة و نورالحدیقة فی علم الاخلاق ، چاپ محمدجواد حسینی جلالی، قم 1403/ 1983؛ محمدبن محمد حطاب، مواهب الجلیل لشرح مختصر خلیل ، چاپ زکریا عمیرات، بیروت 1416؛ مصطفی خمینی، ثلاث رسائل، العوائد و الفوائد ، قم 1418؛ محمدبن زکریا رازی، رسائل فلسفی ّ ه ، ج 1، چاپ پل کراوس: کتاب الطب الروحانی ، قاهره 1939، چاپ افست تهران [ بیتا. ] ؛ حسینبن محمد راغباصفهانی، کتاب الذریعة الی مکارم الشریعة ، چاپ ابویزید عجمی، قاهره ?[ 1407/ 1987 ] ، چاپ افست قم 1373 ش؛ همو، المفردات فی غریبالقرآن ، چاپ محمد سیدکیلانی،تهران ?[ 1332 ش ] ؛ محمدامین زینالدین، کلمةالتقوی ، ج 1، [ قم ] 1413؛ نصربن محمد سمرقندی، تنبیه الغافلین ، بیروت: دارالجلیل، [ بیتا. ] ؛ حسنبن یوسف علامه حلّی، منتهیالمطلب ، ج 1، چاپ حسن پیشنماز، تبریز 1333 ش؛ علیبن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة ، چاپ شیخمحمد عبده، بیروت [ بیتا. ] ؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علومالدین ، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1368 ش؛ همو، کیمیای سعادت ، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1361 ش؛ محمدبن شاهمرتضی فیضکاشانی، الحقایق فی محاسن الاخلاق ، چاپ محسن عقیل، [ قم ] 1409/ 1989؛ علیبن محمد ماوردی، ادبالدنیا و الدین ، چاپ مصطفی سقا، بیروت 1398/ 1978، چاپ افست قم 1404؛ محمدباقربن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار ، بیروت 1403/ 1983؛ همان، ج 29، چاپ عبدالزهراء علوی، بیروت: دارالرضا، [ بیتا. ] ؛ احمدبن محمد مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق ، چاپ حسن تمیم، بیروت ?[ 1398 ] ؛ احمدبن محمد مقدس اردبیلی، زبدةالبیان فیاحکام القرآن ، قم 1375 ش؛ محمدحسنبن باقر نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام ، ج 8 ، چاپ عباس قوچانی، تهران 1365 ش؛ مهدیبن ابیذر نراقی، جامعالسعادات ، چاپ محمد کلانتر، نجف 1387/ 1967، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری ، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران 1360 ش؛ مسعودبن عیسی ورّام، تنبیهالخواطر و نزهةالنواظر المعروف بمجموعة ورّام ، [ چاپ علیاصغرحامد ] ، تهران ?[ 1376 ] ؛ یحییبن عدی، تهذیب الاخلاق ، با مقدمه و تصحیح و ترجمه و تعلیق محمد دامادی، تهران 1365 ش.