جامعالحکمتین ، کتابی در حکمت اسماعیلی به فارسی تألیف ناصرخسرو قبادیانی * . این کتاب، در پاسخ به پرسشهای ابوالهیثم جرجانی که آنها را در قالب قصیدهای مطرح کرده بود، نگاشته شده است. این مقاله مشتمل است بر دو بخش: 1) گزارشِ قصیدة جرجانی و مطالب آن، 2) شرح ناصرخسرو بر این قصیده.1) جرجانی و قصیدة او. ابوالهیثم احمدبن حسنجرجانی (قرن چهارم)، یکی از شخصیتهای ناشناخته در تاریخ فلسفة ایرانی ـ اسماعیلی است که در بارة وی فقط گزارش مختصری از بیهقی (ص 132) در دست است. بیهقی او را در زمرة عوام حکما، یعنی فیلسوفان ظاهرگرا، طبقهبندی کرده اما کوربن ( رجوع کنید به د. ایرانیکا ، ذیل «ابوالهیثم احمدبن حسن جرجانی») او را فیلسوفی اسماعیلی و باطنیمذهب و بنابراین، نظر بیهقی را اشتباه دانسته است. ناصرخسرو (ص 217) از ابوالهیثم جرجانی به عنوان یکی از «متعلقان و محبان فرزندان رسول اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم» سخن گفته است.در قصیدة 89 بیتی ابوالهیثم جرجانی (محمدبن سرخ نیشابوری، مقدمة معین، ص 1)، 91 پرسش فلسفی، منطقی، طبیعی، نحوی، دینی و تأویلی مطرح شده است (ناصرخسرو، ص 314). ناصرخسرو در جامع الحکمتین (ص 313) تصریح کرده که فقط به 82 بیت از آن دسترسی داشته است. بنا بر گزارش شاگرد ابوالهیثم، محمدبن سرخ یا محمدسرخ / سرح نیشابوری (قرن چهارم و پنجم؛ ص 2)، ابوالهیثم قبل از پاسخگویی بدان پرسشها، درگذشته است. محمدبن سرخ نیز که از اندیشمندان اسماعیلی بوده ( رجوع کنید به محمدبن سرخ نیشابوری، مقدمة معین، ص 6ـ7)، پس از وفات استادش به درخواست جمعی از دوستانش در شرح آن قصیده و پاسخ به آن رسالهای نگاشته و در آن به 76 پرسش، پاسخ داده و در پایان یادآوری کرده که آنچه وی نگاشته مطابق آن چیزهایی است که از استادش شنیده یا در آثار حکما خوانده و او چیزی از خود ننوشته است (محمدبن سرخ نیشابوری، ص 2، 109). در عین حال وی در نقل اقوال و آرای حکما مشخصاً از کسی نام نبرده مگر در چند مورد که نام ارسطو، شیخیونانی ] افلوطین [ ، جالینوس و محمدزکریا رازی را آورده است ( رجوع کنید به همان، ص 23، 30، 32، 50 ـ52). شرح محمدبن سرخ با عنوان شرح قصیدة فارسی خواجه ابوالهیثم احمدبن حسن جرجانی توسط هانری کوربن و محمد معین همراه با مقدمههایی به فارسی و فرانسه در تهران 1334 ش تصحیح و چاپ شده است.از مقایسة جامعالحکمتین با شرح محمدبن سرخ نیشابوری بر قصیدة ابوالهیثم جرجانی، دانسته میشود که هر چند نویسندگان این دو شرح در اصول اسماعیلی با هم موافقاند، در فروع اختلافات آشکاری دارند. همچنین ناصرخسرو مطالب را مشروحتر و مفصّلتر بیان کرده، اما چون محمدبن سرخ شاگرد ابوالهیثم بوده شرح و توضیح او به مذاق ابوالهیثم نزدیکتر است. علاوه بر اینها، به اصالت روایت محمدبن سرخ از قصیدة مذکور،اطمینان بیشتری میتوان داشت زیرا اگرچه فقط مشتمل بر 76 بیت از آن قصیده است، آنها را مستقیماً از سرایندة آن شنیده و ضبط کرده، چنانکه هفت بیت در شرح او آمده است که در جامعالحکمتین نیست. گاهی اختلاف در دو روایت سبب گردیده در اصل موضوع و شرح، اختلاف بسیاری پدید آید. به نظر میرسد ناصرخسرو شرح محمدبن سرخ بر قصیدة جرجانی را ندیده بوده یا اگر از وجود آن اطلاعی داشته است، برای او چندان قابل اعتنا نبوده که کمترین اشارهای در جامع الحکمتین بدان نکرده است ( رجوع کنید به محمدبن سرخ نیشابوری، مقدمة معین، ص 8، 10ـ11؛ ناصرخسرو، ص 341ـ344).منابع: علیبنزید بیهقی، کتاب تتمّة صوانالحکمة ، لاهور 1351؛ محمدبن سرخ نیشابوری، شرح قصیدة فارسی خواجه ابوالهیثم احمدبن حسن جرجانی ، چاپ هانری کوربن و محمد معین، تهران 1334ش؛ ناصرخسرو، کتاب جامعالحکمتین ، چاپ هانری کوربن و محمد معین، تهران 1363 ش؛EIr. , s.v. "Abu , l-Hayt ¢am Ah ¤mad B . H ¤asan Gorga ¦n ¦ " (by H. Corbin).2) شرح ناصرخسرو بر قصیدة جرجانی. بنا بر قرائن، ناصرخسرو هنگام اقامتش در یمکان (در منطقة علیای سیحون (درة کوکچة فعلی در استان بدخشان افغانستان) نزد دوست و حامیاش امیر بدخشان، علیبناسد، بهدرخواست وی این کتاب را در پاسخ بهپرسشهای مطرح شده در قصیدة ابوالهیثم جرجانی، در سال 462، نوشته و آن را جامع الحکمتین نامیده است ( رجوع کنید بهناصرخسرو، 1363ش، ص17ـ 18، 314، 316) زیرا به تصریح خود وی (همان، ص 18) بنیاد این کتاب بر گشایش مشکلات دینی و معضلات فلسفی بوده و ناصرخسرو در آن حکمای دینی را با آیات قرآنی و اخبار نبوی و حکمای فلسفی و فضلای منطقی را با براهین عقلی، مخاطب خود قرار داده است، ازاینرو میتوان گفت وجهتسمیة کتاب اشاره به این امر بوده است که آن حاوی مباحث حکمت دینیِ ] اسماعیلی [ و فلسفة یونانی است.از جوابیة ناصرخسرو به پرسشهای مذکور، دو تحریر یا دو روایت موجود است: روایتی مختصر که در پایان دیوان ناصرخسرو (ص 563 ـ583) درج شده است و روایتی مفصّل یعنی جامعالحکمتین . به نظر مینوی (ص 11) معلوم نیست که ناصرخسرو ابتدا کدام را تألیف کرده است اما به حدس میتوان گفت که وی نخست جامعالحکمتین را تألیف کرده و آنگاه روایت مختصری از آن استخراج کرده است.ظاهراً ناصرخسرو در تألیف جامعالحکمتین ، صرفاً از طریق علیبن اسد که قصیده را از بر بوده و آن را برای ناصرخسرو فرستاده، به قصیده دسترسی یافته است ( رجوع کنید بهناصرخسرو، 1363ش، ص17؛ محمدبن سرخنیشابوری، مقدمة معین، ص8).جامعالحکمتین مشتمل است بر یک دیباچه و 34 فصل. ناصرخسرو در فصل اول سبب تصنیف کتاب و نام آن و در فصل دوم قصیدة ابوالهیثم، در فصل سوم، اثبات صانع و توحید او را بنا بر اقوال فلسفی و کلامی و دینی آورده است و در باقی فصول کتاب، جز فصل پایانی، در پاسخ به پرسشهای مذکور ــ نه به همان ترتیبی که در قصیده آمده ــ گاهی یک یا دو و گاه چندین بیت را که مشتمل بر سؤالات متعدد است نقل کرده و برای هریک به دو شیوة جداگانه پاسخ داده است؛ یکی مطابق آرای فیلسوفان یونان باستان نظیر ارسطو و افلاطون (بدون اشاره به آرای فیلسوفان مسلمان مانند فارابی و ابنسینا) و دیگری بنا بر اندیشة کسانی که به نظر وی مورد تأیید خاندان پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم بودند مانند فاطمیان قاهره که وی مدعی نمایندگی آنها بود. چون او غالباً از ناتوانی ابوالهیثم در پاسخ به پرسشهای خودش گلایه کرده و همچنین با گرایش عرفانیتر آن تفسیر مخالف بوده است ( رجوع کنید به محمدبن سرخ نیشابوری، مقدمة کوربن، ص41ـ112)، معلوم میشود یکی از مقاصد وی در این اثر آن بوده که کاری کند تا اسماعیلیهای شرقی از آنچه او «راست کیشی » فاطمیان قاهره خوانده است، پیروی کنند. چنانکه معروف است او دعوت فاطمی (فاطمیان)، نظامی مرکّب از اندیشة نوافلاطونی اما نهایتاً خلقتگرا، را دستکم از زمان خلافت المعزّلدیناللّه (341ـ 365) برگزیدهبود؛ نظامیکه نگرش بنیادین آثار مشهوری چون رسائل اخوانالصفا را نیز پایهریزی کرده است. بنابراین، عجیب نخواهد بود که پاسخهای ناصرخسرو در مقام نمایندة مذهب راستین اسماعیلی عمدتاً بازتابی از این نظام باشد. در این صورت، آن هماهنگی که وی میان حکمت فلسفی و حکمت دینی اسماعیلی در نظر دارد، سازگاری میان دو دریافتِ متفاوتِ فلسفی از توحید خالق جهان است. بدینترتیب، از یک سو توحیدی را داریم که فلاسفة قدیم، و سرآمد آنها ارسطو، با تعالی معنوی از معلولهای متکثر به علت یگانه دست یافته بودند و ناصرخسرو آن را همان نفس کلی نوافلاطونی میداند و از سوی دیگر، مفهوم «واحد ورای هستی» اسماعیلیه را در رأس آن داریم که ناصرخسرو آن را با مفهوم خاص آفرینش بیزمان (ابداعِ نه از چیزی، خلق لامِنْ شیءٍ) با اشاره به تفاوت جزئی میان سه مرحلة هستیشناختی توضیح میدهد. این سه مرحله عبارتاند از: یگانة مطلق (احد یا یکی محض)، یگانگی (وحدت) بهعنوان علت غایی هستی و مترادف فرمان خلاقالاهی (امر)، و موجود اول یا واحد متکثر که همان عقل کل است. این ابداعِ بیزمانِ عقل کلی از طریق نفسِ کلی جلوة تأملِ عقل را در بارة خودش به جهان مادی مخلوق هدایت میکند به کمک قوای طبیعت کلی، که به نمایندگی از طرف نفس کلی به نحوی عمل میکنند که همهچیز در هستی زمانی به گونهای تخم اصلی ابداعِ بیزمان (تخم ابداعی) را منعکس میکنند ( رجوع کنید به ناصرخسرو، 1363 ش، ص 122ـ134، 145ـ 151، 210ـ 231). این سلسله مراتب کیهانشناختی بازتابی از نظم مشخصاً مذهبی «عالَم دینی اسماعیلیه» نیز هست و حضرت محمد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم نسبت به حضرت علی علیهالسلام در نگارش «کتاب شنودنی» یعنی قرآن، همان نقشی را دارد که عقل کلی نسبت به نفس کلی یا قلم الهی نسبت به لوح در نگارش «کتاب دیدنی» یعنی خلقت دارد (همان، ص230ـ232). اساس این فکر همان حدیث مشهور اسماعیلیه است (همان، ص 290) که بر طبق آن «خداوند دین خود را بر مثال آفرینش خود بنا کرد تا انسان بتواند از آفرینش او به دین او و از دین او به وحدانیت او رهنمون شود» («إنّ اللّهَ أسّسَ دینَه علی مثالِ خَلْقِه لِیُسْتدَلَّ بَخَلْقِهِ علی دینهِ و بدینه علی وحدانیّته»؛ در بارة انتساب این حدیث به پیامبر صلیاللّهعلیهوآله رجوع کنید به مؤیدفیالدین، ص97، 117؛ قس شهرستانی، ج1، ص111 آ، که آن را به امام صادق علیهالسلام نسبت داده است).ناصرخسرو در دیباچة جامعالحکمتین (ص10ـ12) کسانی را که دانش طبیعی و هر گونه تفحص در بارة آفرینش را غیرمجاز و کفر میدانند نکوهش کرده و آنان را «فقها لقبان» و «علما لقبانِ» دین اسلام خوانده است. سخنان وی در این باب حاکی از شیوع چنین رویکردی در خراسانِ عصر اوست. وی در مقابل آنان استدلال کرده که رهیافت علمی و فلسفی به خلقت (یا چون و چرا در بارة آفرینش) نهفقط مجاز است بلکه واجب دینی است (همان، ص12؛ نیز رجوع کنید به ابنرشد که بعدها در فَصْل المقالِفی تقریرِ مابین الشریعةِ و الحکمةِ من الاتّصال به طریق مشابه در جهان سنّی به استدلال در این باب پرداخته است). با این وصف، وی از تفاسیر عقلگرایانة «متکلمان خودرأی» از قرآن، انتقاد کرده و با طنز در بارة مجادلات متکلمان در بارة صفات الاهی اظهارنظر کرده است. گرچه وی در بررسی مکتبهای کلامی سنّی برای معتزله بیش از کرّامیه اعتبار قائل شده اما از معتزله به سبب طرد تقلید شدیداً انتقاد کرده و معتقد است که تقلید نه تنها با پیروی کورکورانه از الگوهای مرسوم ارتباطی ندارد بلکه شرط لازم هر فرآیندِ آموزشی برای رسیدن به مراحل عالیتر حقیقت، یعنی تأویل، است؛ تأویلی که در لغت به معنای ارجاع شیء به اصل آن است ( رجوع کنید به ناصرخسرو، 1363 ش، ص 31ـ73).جامعالحکمتین را محمد معین و هانری کوربن همراه با مقدمههایی به فارسی و فرانسه، مشترکاً در تهران و پاریس، نخستین بار در 1332 ش تصحیح و چاپ کردند. ابراهیم دسوقیشتا این کتاب را به عربی ترجمه کرد که در 1353 ش/ 1974 در قاهره منتشر شد. ایزابل دو گاستین نیز در 1369 ش/ 1990 آن را به فرانسه ترجمه کرد . همچنین لتیمه پروین پیروانی آن را تلخیص و به انگلیسی ترجمه کرد که در ) جُنگ فلسفه در ایران ( (ج 2، ص 291ـ311) با ویرایش سیدحسین نصر و مهدی امینرضوی در 2001 چاپ شد.منابع: ابنرشد، فصلالمقال فی تقریر مابین الشریعة و الحکمة من الاتصال، او،وجوبالنظرالعقلی و حدودالتأویل ( الدینوالمجتمع )، بیروت1999؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار ، چاپ عکسی از روی نسخة منحصربفرد موجود در کتابخانة مجلس شورای اسلامی، تهران 1368ش؛ محمدبن سرخ نیشابوری، شرح قصیدة فارسی خواجه ابوالهیثم احمدبن حسن جرجانی ، چاپ هانری کوربن و محمد معین، تهران 1334ش؛ هبةاللهبن موسی مؤید فیالدین، المجالس المؤیدیة: المائة الاولی ، چاپ مصطفی غالب، بیروت ?] 1974 [ ؛ مجتبی مینوی، «قصیدة چون و چرا»، یادگار ، سال 2، ش 8 (فروردین 1325)؛ ناصرخسرو، دیوان ، چاپ مهدی سهیلی، ] اصفهان [ 1348 ش؛ همو، کتاب جامعالحکمتین ، چاپ هانری کوربن و محمد معین، تهران 1363 ش.