جام(2) ، این مقاله بهکاربرد جام در متونفارسی میپردازد و مشتمل است بر دو قسمت: الف) در ادبیات فارسی، ب) در عرفان.الف) در ادبیات فارسی. جام و مترادفات و ترکیبات آن بارها دستمایة مضمون آفرینی و رمز پردازیهای شاعران و عارفان قرار گرفته است. در شعر غیر عرفانی، مضامینی که با جام ساخته شده غالباً عاری از هر گونه معنای رمزی و استعاری است و مراد شاعر، به خصوص شاعران درباری، همان ظرف شراب است ( رجوع کنید بهفرخی سیستانی، ص178، 237، 327؛ منوچهری، ص 19، 88، 196؛ مسعود سعدسلمان، ص379). ذکر جام در این معنا معمولاً با اغتنام فرصت و خوشباشی همراه است ( رجوع کنید بهرودکی، ص24، 44؛ خیام، 1367ش، ص82، 79، 88، 90، 103). گاهی نیز جام کشیدن یا جام خوردن (شراب نوشیدن) رمزی است برای درهم شکستن ریاکاری و ترجیح صداقت و راستی بر زهدنمایی ( رجوع کنید بهسعدی، ص 417، 531، 555؛ نیز رجوع کنید به بهار، ذیل «جام خوردن»).جام گاهی استعاره برای جسم مادّی ( رجوع کنید به فردوسی، ج 7، ص 21، ج 8، ص 30؛ خیام، 1367 ش، ص 89 ـ 95؛ سعدی، ص 805؛ سلمان ساوجی، ص 319) یا دل یا خیال و اندیشة شاعر است ( رجوع کنید بهخاقانی، 1357 ش، ص 597؛ نظامی، 1316 ش، ص 496؛ سعدی، ص 487). همچنین گاه شاعر چهرة معشوق ( رجوع کنید به نظامی، 1333 ش ب ، ص 182؛ همو، 1333 ش الف ، ص 155) یا نخستین ارتباط عاشق را با معشوق، که سبب شور و مستی میگردد، به جام تشبیه میکند (همو، 1333 ش الف ، ص 129).از واژة جام ترکیبات اضافی و وصفی متعددی ساختهشده و در اشعار فارسی به کار رفته، که از مهمترین آنها جامجم است ( رجوع کنید به خیام، 1367 ش، ص 89؛ امیر مُعزّی، ص 456؛ خاقانی، 1357ش، ص199، 388، 613؛ نِزاری قُهِستانی، ج1، ص743). گفته شده که بر این جام صور نجومی و زمین و سیارات دیگر را نقش کرده بودند و وقایعی که در زمین اتفاق میافتاد در آن منعکس میشد. چون خردمندان نمیتوانستند چنین خاصیت اسرارآمیزی را برای جام تصور کنند، گاه از آن به اسطرلاب، کرة جغرافیایی، قطبنما یا آیینه تعبیر میکردند (معین، 1328 ش، ص 303ـ 305؛ مرتضوی، 1332 ش الف ، ص 22ـ 24). این جام ابتدا به کیخسرو، یکی از شاهان بزرگکیانی، منسوب بوده است. در شاهنامه در داستان بیژن و منیژه، پس از اینکه بیژن به دستور افراسیاب تورانی در چاه زندانی میشود، کیخسرو در جام گیتینمای خود مینگرد و بیژن را در چاه میبیند (فردوسی، ج 5، ص 41ـ42؛ نیز رجوع کنید به حمداللّه مستوفی، ص 90).تا قرن ششم نیز در ادبیات فارسی این جام منسوب به کیخسرو بوده است ( رجوع کنید به عنصری، ص 98؛ خاقانی، 1357 ش، ص 198) اما پس از آن، به جم، یکی از شاهان پیشدادی، منسوب شده است (معین، 1328ش، ص302؛ خیام، 1367ش، همانجا؛ نیز رجوع کنید به امیر معزّی، همانجا؛ خاقانی، 1357 ش، ص 199، 388).به نظر میرسد دو عامل سبب انتساب جام به جمشید شده است؛ یکی آنکه در میان ایرانیان مسلمان شهرت جمشید بیش از کیخسروست، زیرا در داستانهای دینی مشابهتهایی در احوال و اعمال جمشید و سلیمان نبی وجود دارد تا جایی که حتی این توهّم پیش آمد که جمشید و حضرت سلیمان یک تن بودند (معین، 1328 ش، ص 302ـ303؛ نیز رجوع کنید به حافظ، ص 292، غزل 212؛ برای مقایسة زندگی جمشید و سلیمان نبی رجوع کنید به خیام، 1380 ش، ص20، 26؛ حمداللّه مستوفی، ص 48ـ49، 80 ـ 81؛ نیز رجوع کنید به جمشید * ). عامل دیگر، انتسابِ ساختن شراب و جام به جمشید یا یکی از بستگان اوست که سبب شده تا جام کیخسرو را جامجم بنامند ( رجوع کنید به غیاثالدین رامپوری، ذیل «جامجم و جامکیخسرو»؛ معین، 1328 ش، همانجا؛ خیام، 1380 ش، حواشی مینوی، ص 107).ترکیب جامجم در ادبیات فارسی به صورت جام جهان بین، جام جهان نمای و جام گیتینمای نیز ذکر شده است ( رجوع کنید بهمسعودسعد سلمان، ص 503، 539؛ خیام، 1367 ش، ص131؛ انوری، ج 1، ص 313؛ نظامی، 1316 ش، ص 331؛ همو، 1317 ش، ص 283؛ ابنیمین، ص 324). همچنین به این جام، جام اسکندر نیز گفتهاند ( رجوع کنید به نظامی، 1316 ش، ص 335) که در واقع همان آیینة اسکندر یا به عبارت درستتر آیینة اسکندریه بوده است (معین، 1328 ش، ص 304ـ 305؛ همو، 1364ـ 1367 ش، ج 2، ص 491، 493ـ494). گفته شده که مردم اسکندریه از طریق این آیینة بزرگ که بر منارة شهر قرار داشت، از حملة دشمنان به بندر اسکندریه مطّلع میشدند (غیاثالدین رامپوری، ذیل «آئینة سکندر»). احتمالاً همین دورنمایی و جهاننماییِ آیینة اسکندریه سبب اختلاط آن با جامجم شده است (مرتضوی، 1332 ش ب ، ص 208؛ نیز رجوع کنید بهحافظ، ص 85، بیت 5). بنا بر برخی منابع، جامجم دارای هفت خط بوده است. این خطوط از بالا به پایین عبارت بودند از: خط جور، بغداد، بصره، ازرق، ورشکر (اشک، حظیره)، کاسهگر، فرودینه ( رجوع کنید بهسیالکوتی مل وارستة لاهوری، ص 364ـ365؛ ادیبالممالک، ص 739؛ غنی، ذیل «خط جامجم»). ظاهراً از این خطوطبرای پیشگویی استفاده میشده اما به تدریج، این خطوطبرای تعیین ظرفیت افراد در نوشیدن شراب کاربرد پیداکردند (مرتضوی، 1332 ش ب ، ص 203؛ غنی، همانجا).در شعر فارسی، بارها به خط جام به ویژه به خطوط جور، بغداد و ازرق اشاره شده است ( رجوع کنید به خاقانی، 1333 ش، ص 181؛ همو، 1357 ش، ص 260، 799؛ حافظ، ص 460، بیت 6؛ صائب، ص 498).برخی دیگر از ترکیبات ساخته شده با واژة جام عبارتاند از: جام آسمان (مُجیرالدین بَیْلَقانی، ص 117)، جام باقی (نظامی، 1333 ش الف ، ص 250)، جام بلا (خاقانی، 1357 ش، ص 408)، جام حوادث (مجیرالدین بیلقانی، ص 261)، جام شراب (خیام، 1367 ش، ص 57، 118؛ خاقانی، 1357 ش، ص 377؛ مدبری، ص 445)، جام صافی وصل (سعدی، ص 560)، جام صبوحی (خاقانی، 1357 ش، ص 116، 393، 426؛ نزاری قهستانی، ج 1، ص 565)، جام طرب (خاقانی، 1357 ش، ص 143)، جام غرور (سلمان ساوجی، ص 451)، جام گل (جمالالدین اصفهانی، ص 365)، جاملاله (مجیرالدین بیلقانی، ص 305)، جام لب (انوری، ج 1، ص 90)، جام مالامال (فرخی سیستانی، ص 337؛ انوری، ج 1، ص 289) و جام مدام (انوری، ج 1، ص 308).در ادبیات فارسی، با جام کنایههای متعددی ساخته شده است، از جمله جام بر افروختن (نظامی، 1317 ش، ص 99) و جام زدن (طالب آملی، ص 771) کنایه از شراب خوردن، جام باده بر سنگزدن یا گوشة جام شکستن (خاقانی، 1357 ش، ص 112، 361؛ نظامی، 1316ش، ص 451؛ سعدی، ص 655) کنایه از توبه کردن از خوردن شراب؛ جام بر سر کشیدن (صائب، ص 453) کنایه از یکباره شراب را سر کشیدن؛ جام زرین (فردوسی، ج 2، ص 97؛ انوری، ج 2، ص 711؛ مدبری، ص 201) و جام سحر (نظامی، 1313 ش، ص 5) کنایه از خورشید (بهار، ذیل «جام سحر و جامه سحر»)؛ جام خالی دادن کنایه از فریب دادن (بهار، ذیل «جام خالی دادن»؛ سیالکوتی مل وارستة لاهوری، ص 279) و جامگیر و جام پیما که کنایه از شرابخوار است (نظامی، 1313 ش، ص 114؛ همو، 1316 ش، ص 488؛ بهار، ذیل «جامپیما»، «جامگیر»).منابع: ابنیمین، دیوان ، چاپ حسینعلی باستانی راد، ] تهران [ 1363 ش؛ محمدصاقبن حسین ادیبالممالک، دیوان ، چاپ وحید دستگردی، ] تهران [ 1312 ش؛ محمدبن عبدالملک امیرمعزّی، کلیات دیوان معزی ، چاپ ناصر هیری، تهران 1362 ش؛ محمدبن محمد (علی) انوری، دیوان ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1337ـ1340 ش؛لاله تیک چند بهار، بهار عجم: فرهنگ لغات، ترکیبات، کنایات و امثال فارسی ، چاپ کاظم دزفولیان، تهران 1380 ش؛ محمدبن عبدالرزاق جمالالدین اصفهانی، دیوان ، چاپ حسن وحید دستگردی، ] تهران [ 1320 ش؛ شمسالدین محمدحافظ، حافظ ، چاپ سایه، تهران 1373 ش؛ حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده ؛ بدیلبن علی خاقانی، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1357 ش؛ همو، مثنوی تحفةالعراقین ، چاپ یحیی قریب، تهران 1333 ش؛ عمربن ابراهیم خیام، رباعیات خیام ( طربخانه )، ] تألیف [ یار احمدبن حسین رشیدی تبریزی، چاپ جلالالدین همایی، تهران 1367 ش؛ همو، نوروزنامه: رسالهای در منشأ و تاریخ و آداب جشن نوروز ، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1380 ش؛ جعفربن محمد رودکی، رودکی: با معنی واژهها و شرح بیتهای دشوار و برخی نکتههای دستوری و ادبی ، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران 1378 ش؛ مصلحبن عبداللّه سعدی، کلیات سعدی ، چاپ محمدعلی فروغی، تهران 1363 ش؛ سلمانبن محمد سلمان ساوجی، کلیات سلمانساوجی ، چاپ مهرداد اوستا، تهران: کتابفروشی زوّار، ] بیتا. [ ؛ سیالکوتی مل. وارستة لاهوری، مصطلحات الشعرا ، چاپ سیروس شمیسا، تهران 1380 ش؛ محمدعلی صائب، کلیات صائب تبریزی ، مقدمه و شرح حال به قلم امیری فیروزکوهی، تهران ?] 1333 ش [ ؛ طالب آملی، کلیات اشعار ملکالشعراء طالب آملی ، چاپ طاهری شهاب، ] تهران ? 1346 ش [ ؛ حسنبن احمد عنصری، دیوان ، چاپ یحیی قریب، تهران 1341 ش؛ قاسم غنی، یادداشتهای دکترقاسم غنی در حواشیِ دیوان حافظ ، بهکوشش اسماعیل صارمی، تهران 1366 ش؛ محمدبن جلالالدین غیاثالدین رامپوری، غیاث اللغات ، چاپ منصور ثروت، تهران 1375 ش؛ علیبن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1371 ش؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی ، چاپ برتلس و دیگران، مسکو 1963ـ1971؛ مجیرالدین بیلقانی، دیوان ، چاپ محمدآبادی، تبریز 1358 ش؛ محمود مدبری، شرح احوال و اشعار شاعران بیدیوان در قرنهای 3، 4، 5 هجری قمری ، تهران 1370 ش؛ منوچهر مرتضوی، «جامجم»، نشریة دانشکدة ادبیات تبریز ، دورة 5، ش 1 (مهر ـ آذر 1332 الف )، ش 2 (دی ـ اسفند 1332 ب )؛ مسعودسعد سلمان، دیوان ، چاپ غلامرضا رشیدیاسمی، تهران 1362 ش؛ محمد معین، «جام جهاننما»، دانش ، سال 1، ش 6 (شهریور 1328)؛ همو، مجموعة مقالات ، بهکوشش مهدخت معین، مقالة 35: «آئینة سکندر»، تهران 1364ـ1367 ش؛ احمدبن قوص منوچهری، دیوان ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1347 ش؛ سعدالدینبن شمسالدین نزاری قهستانی،متن انتقادی دیوان حکیم نزاری قهستانی ، چاپ مظاهر مصفا، ج 1، تهران 1371 ش؛ الیاسبن یوسف نظامی، اقبالنامه، یا، خردنامه ، چاپ وحید دستگردی، تهران 1317 ش؛ همو، شرفنامه ، چاپ وحید دستگردی، تهران 1316 ش؛ همو، کتاب خسرو و شیرین ، چاپ وحید دستگردی، تهران 1333 ش الف ؛ همو، مخزنالاسرار ، چاپ وحید دستگردی، تهران 1313 ش؛ همو، نامه لیلی و مجنون ، چاپ وحید دستگردی، ] تهران [ 1333 ش ب .ب) در عرفان. در ادبیات عرفانی فارسی، به خصوص در شعر، جام و برخی واژههای تقریباً هممعنی با آن، مانند پیمانه و پیاله و ساغر، معانی اصطلاحی نزدیک به هم دارند( رجوع کنید به ترینی قندهاری، ص 81 ، 87؛ نوربخش، ج 1، ص 93ـ94).جام، هنگامی که به تنهایی بهکار میرود، رمزی برای بیان مفاهیم و اصطلاحات گوناگون عرفانی است، از قبیل عشق، معرفت، وصال، تجلیات الاهی (کیمنش، ج 1، ص 344؛ نیز رجوع کنید به باباطاهر، ص 143؛ مولوی، 1370 ش، ص 426، غزل 1135؛ باباافضل کاشانی، ص 63)، عالم هستی ( رجوع کنید به عراقی، ص 89، 193، 224؛ حافظ، ص 185)، تعینات ذات در مرتبة اسما و صفات ( رجوع کنید به شبستری، ص 85؛ لاهیجی، ص 604)، حقایق و اسرار الاهی ( رجوع کنید به مولوی، 1381 ش، دفتر 5، ص 908) و نیز احوالی که در طی سلوک به سالک دست میدهد و در نتیجة آن احوال، سالک مجذوب ( رجوع کنید به جذبه * ) میشود یا معرفت و گشایشی معنوی برایش حاصل میگردد (عراقی، فهرست اصطلاحات، ص 416؛ اُلفتی تبریزی، ص 61؛ تَهانَوی، ذیل «جام»؛ نیز رجوع کنید به عطار، 1368 ش، ص 94؛ مولوی، 1381 ش، دفتر 3، ص 349). گاه نیز جام استعاره از لب و چهرة معشوق ازلی است و اشاره به انواع تجلیات الاهی دارد ( رجوع کنید بهعراقی، فهرست اصطلاحات، ص 421؛ شبستری، ص 85، بیت 814؛ الفتی تبریزی، ص 76ـ77؛ ترینی قندهاری، ص 6، 216).جام به شکل ترکیب اضافی بیشتر به کار رفته است، به خصوص به صورت «جامجم» که در ادبیات عرفانی اهمیت رمزی بسیار دارد و در همهجا تقریباً بهمعنای دل، شیخ یا مرشد و انسان کامل است که مظهر انوار و آیینة معارف الاهی است (مرتضوی، 1332 ش الف ، ص 21؛ نیز رجوع کنید به عراقی، ص 122، 262؛ حافظ، ص 85، 241، 451؛ نعمتاللّه ولی، ص 322).بهگفتة مرتضوی (1332 ش ب ، ص 204) اولین آثار عرفانی که در آنها از ترکیب جامجم استفاده شده طریقالتحقیق (ص 108) و حدیقةالحقیقة (ص 608)، هر دو از سنایی (متوفی 545)، است که در آنها جامجم به معنای دل پاک و آگاه عارف و سالک و جلوهگاه حقیقت و کلید رازهای مبهم و لاینحل آفرینش است (مرتضوی، 1332ش الف ، ص21؛ نیز رجوع کنید به سنایی، 1348ش، ص 108ـ109) اما در صحت انتساب طریقالتحقیق به سنایی تردید وجود دارد ( رجوع کنید به پورجوادی، ص 196). بهعلاوه، وی در حدیقةالحقیقة ، جامجم را در مفهوم عرفانی بهکار نبرده است ( رجوع کنید به همان، ص 206، پانویس). همچنین پیش از سنایی این ترکیب در سوانح احمد غزالی (متوفی 520؛ ص 19) و نیز رسالة لغت موران شیخ اشراق به همان معنای عرفانی وجود دارد (پورجوادی، ص 206ـ207 و پانویس 28).عطار (متوفی 613 یا 616) نیز جامجم را عقل یا جان آگاه دانسته (1368 ش، ص 197) و این ترکیب را در کنار خضر و آب خضر بهکار برده است ( رجوع کنید به همو، 1341 ش، ص 29، 107، 355، 506) زیرا خضر از نظر صوفیه انسان کامل و مرشدی است که از آب حیات سیراب شده و خود چشمة فیاض حقایق و اسرار الاهی گردیده است ( رجوع کنید به همان، ص 408؛ نسفی، 1359 ش، ص 59؛ همو، 1341 ش، ص 5). به نظر عطار (1341 ش، ص 187، 361، 451)، رسیدن به چنین مقامی (آگاهی از اسرار الاهی) در سایة عشق و شور و مستی حاصل میشود. وی (1341 ش، ص 58، 105) جام جهاننما را نیز در همان معنا بهکار برده است.مولانا جلالالدین بلخی (متوفی 628) در دیوان شمس (ص 404، غزل 1081) از مرشد و راهنمای خود، شمس تبریزی، به جامجم تعبیر کرده اما در مثنوی (دفتر 1، ص 6، دفتر 2، ص 183ـ184، 262) جامجم به معنای دلی پاک از غبار کدورتها که آیینة اسرار الاهی شده باشد، همردیف اصطلاحاتی مانند آیینة سیمای جان و آیینة کل بهکار رفته است (مرتضوی، 1332 ش الف ، ص 28ـ30؛ کیمنش، ج 1، ص 356ـ357).در آثار عزیزالدین نَسَفی، عارف قرن هفتم، جامجم به معنای انسان کاملاست. بهگفتة وی (1341ش،ص4ـ5؛ همو،1379ش، ص205)، سالک میتواند با طی مراحل سلوک، بصیرتی بهدست آورد که در هر ذره از عالم هستی اسرار الاهی را ببیند و همة حقایق عالم بر او کشف و هر حادثهای قبل از رسیدن به وجود، بر دل او آشکار گردد. او چنین کسی را انسان کامل، جامجم، جام جهاننما، جامگیتینما، تریاق بزرگ و اکسیر اعظم مینامد. بدینترتیب، جامجم و ترکیبات مشابه آن بارها در همین معنا (یعنی دل آگاه و عارف که واقف اسرار الاهی باشد) تکرار شده است ( رجوع کنید به عراقی، ص85 ، 89 ، 94؛ نعمتاللّهولی، ص14ـ 15).کاربرد این ترکیب و هم خانوادههای آن در دیوان حافظ از حیث کثرت و تنوع بینظیر است (معین، ص 305ـ306؛ مرتضوی، 1332 ش ب ، ص 179). در دیوان وی جامجم، آیینة اسکندر و جام می، هر سه، به یک معنا آمده است (خرمشاهی، بخش 1، ص 565؛ نیز رجوع کنید به حافظ، ص 85 ، 394). وی در یکی از مشهورترین غزلهایش، با این مطلع: «سالها دل طلب جامجم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد»، مفهوم عرفانی جامجم را توضیح داده (معین، ص 305ـ306؛ نیز رجوع کنید بهحافظ، ص 217) و دلی را که آیینة درک حقایق و اسرار آفرینش شده باشد، جامجم نامیده است (خرمشاهی، همانجا؛ مرتضوی، 1332 ش ب ، ص 180ـ181؛ نیز رجوع کنید به حافظ، ص 561). به نظر او چنین دلی را باید با ارشاد پیر میفروش یا پیرمیخانه، که خود چنین جامی دارد، به دست آورد (خرمشاهی، همانجا؛ نیز رجوع کنید بهحافظ، ص 217، 431).به سبب اهمیت مفهوم جامجم و همانندهای آن، برخی کتب حِکْمی و عرفانی بدیننام خوانده شدهاند، مانند مثنوی جامجم از اوحدی مراغهای (متوفی 738) که در آن تعبیری از جامجم نیاورده و فقط خواسته کتاب را از حیث حقیقت نمایی به جام جهان نمای جمشید تشبیه کند (معین، ص 306). محمد شیرین مغربی (متوفی 809) رسالهای به نام جام جهاننما ( رجوع کنید بهشمس مغربی، ص 247ـ256) در موضوعات عرفانی (مانند توحید و مراتب وجود) نوشته است.برخی دیگر از ترکیبات مهم جام در آثار عرفا عبارت است از: جام می و جام جان ( رجوع کنید به روزبهان بَقْلی، ص 100؛ مولوی، 1381 ش، دفتر 2، ص 319؛ همو، 1370 ش، ص 32، غزل 70؛ عراقی، ص 205؛ عبداللطیفبن روزبهان ثانی، ص 362) به معنای دل عارف (کیمنش، ج 1، ص 351) یا معرفت یا عشق (عطار، 1341 ش، ص 49)؛ جام راهب و جام باقی (مولوی، 1370 ش، ص 51، غزل 120؛ همو، 1381 ش، دفتر 5، ص 874)، به معنای معرفتی که سبب رهایی از تعیّنات و تعلقات مادّی و محو و فانی شدن در ذات حق میگردد (کیمنش، ج 1، ص350)؛ جام الست (مولوی، 1370 ش، ص 83، غزل 204؛ همو، 1381 ش، دفتر 5، ص 757؛ خواجوی کرمانی، ص 271، 394)، بهمعنای معرفتی که آدمی به واسطة آن به شرافت پرستش عاشقانة خدا دست مییابد (کیمنش، ج 1، ص350)؛ جام هو به معنای وجود حقیقی و سرمد الاهی که کلید همة گشایشها و عنایات و الطاف در طریق حق است (مولوی، 1381 ش، دفتر 1، ص 153) و جام مسیحا به معنای معرفتی که سبب احیای دل و گشایشهای روحی میشود (قاسم انوار، ص 120).گاهی نیز برخی مقامات و احوال عرفانی به جام تشبیه شده است، مانند جام توبه ( رجوع کنید به عبداللطیفبن روزبهان ثانی، ص 234)، جام عشق (عراقی، ص 369؛ خواجوی کرمانی، ص 72، 270)، جام محبت (خواجوی کرمانی، ص 726) و جام فنا (همان، ص 212، 655).منابع: حسینبن احمد الفتی تبریزی، رشف الالحاظ فی کشف الالفاظ ، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1362 ش؛ محمدبن حسین باباافضل کاشانی، دیوان و رساله المفید للمستفید ، چاپ مصطفی فیضی و دیگران، تهران 1363 ش؛ باباطاهر، شرح احوال و آثار ودوبیتیهای باباطاهر عریان ، چاپ جواد مقصود، تهران 1356 ش؛ نصراللّه پورجوادی، اشراق و عرفان: مقالهها و نقدها ، تهران 1380 ش؛ نظامالدینبن اسحاق ترینی قندهاری، قواعد العرفاء و آداب الشعراء: فرهنگ اصطلاحات عارفان و شاعران ، چاپ احمد مجاهد، تهران 1374 ش؛ محمداعلیبن علی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم ، چاپ رفیق العجم و علی دحروج، بیروت 1996؛ شمسالدین محمد حافظ، حافظ ، چاپ سایه، تهران 1373 ش؛ بهاءالدین خرمشاهی، حافظنامه: شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ ، تهران 1366 ش؛ محمودبن علی خواجوی کرمانی، دیوان ، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران 1369 ش؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیات ، چاپ هانری کوربن، تهران 1360 ش؛ مجدودبن آدم سنایی، حدیقةالحقیقة و شریعة الطریقة ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1359 ش؛ همو، مثنویهای حکیم سنائی ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1348 ش؛ محمودبن عبدالکریم شبستری، گلشن راز ، چاپ احمد مجاهد و محسن کیانی، تهران 1371 ش؛ محمد شیرینبن عزالدین شمس مغربی، دیوان ، چاپ ابوطالب میرعابدینی، تهران 1381 ش؛ عبداللطیفبن روزبهان ثانی، روحالجنان فی سیرةالشیخ روزبهان ، در روزبهاننامه ، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران: انجمن آثار ملی، 1347 ش؛ ابراهیمبن بزرگمهر عراقی، کلیات شیخفخرالدین ابراهیم همدانی متخلص بعراقی ، چاپ سعید نفیسی، تهران 1368 ش؛ محمدبن ابراهیم عطار، الهینامه ، چاپ هلموت ریتر، استانبول 1940، چاپ افست تهران 1368 ش؛ همو، دیوان ، چاپ تقی تفضلی، تهران 1341 ش؛ احمدبن محمد غزالی، سوانح ، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1359 ش؛ علیبن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار ، چاپ سعید نفیسی، تهران 1337 ش؛ عباس کیمنش، پرتو عرفان: شرح اصطلاحات عرفانی کلیات شمس ، تهران 1366 ش؛ محمدبن یحیی لاهیجی، شرح گلشن راز ( مفاتیحالاعجاز )، چاپعلیقلی محمودی بختیاری، تهران 1377 ش؛ منوچهر مرتضوی، «جامجم»، نشریة دانشکدة ادبیات تبریز ، دورة 5، ش 1 (مهر ـ آذر 1332 الف )، ش 2 (دی ـ اسفند 1332 ب )؛ محمد معین، «جام جهاننما»، دانش ، سال 1، ش 6 (شهریور 1328)؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات دیوان شمس تبریزی ، چاپ محمد عباسی، ] تهران [ 1370 ش؛ همو، مثنوی معنوی ، تصحیح و ترجمة رینولد آلن نیکلسون، تهران 1381 ش؛ عزیزالدینبن محمد نسفی، بیانالتنزیل ، چاپ علیاصغر میرباقری فرد، تهران 1379 ش؛ همو، کشف الحقایق ، چاپ احمد مهدوی دامغانی، تهران 1359 ش؛ همو، مجموعة رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل ، چاپ ماریژان موله، تهران 1341 ش؛ نعمتاللّه ولی، کلیات اشعار شاهنعمتاللّه ولی ، چاپ جواد نوربخش، تهران 1369 ش؛ جواد نوربخش، فرهنگ نوربخش: اصطلاحات تصوف ، ج 1، تهران 1366 ش.