ثَقَفی، محمدبن قاسم ، سردار اموی، فاتح و والی سند. نام وی را محمدبن قاسمبن محمدبن حَکَمبن ابیعقیل ثقفی ضبط کردهاند (بلاذری، 1407، ص 612؛ ابناثیر، ج 4، ص 536). برخی منابع، لقب عمادالدین را به نام او افزودهاند (برای نمونه رجوع کنید به کوفی، ص 93ـ94). وی از عموزادگان حجاجبن یوسفِ ثقفی * بود و نَسَبش با حجاج در حکمبن ابیعقیل به هممیرسید ( رجوع کنید به ابنحزم، ص 267ـ 268؛ ابناثیر، همانجا). پدرش، قاسمبن محمد، که به فرمان حجاج حکومت بصره را بر عهده داشت (ابنحزم، همانجا)، ظاهراً پس از مرگ ولید و جلوس سلیمانبن عبدالملک در سال 96، از آنجا گریخت (خلیفةبن خیاط، قسم 2، ص 559، با این ملاحظه که نام پدر را محمدبن قاسمبن محمد نوشته است).حجاج ظاهراً در سال 83 ، در زمان ولیدبن عبدالملک، محمدبن قاسم را که در آن زمان گویا هفده ساله بود، به فرماندهی لشکر منصوب کرد و حکومت فارس و جنگ با کردها را ــ که در فارس به شورش ابناشعث * پیوسته بودند ( رجوع کنید بهابناثیر، ج 4، ص 484) ــ به او سپرد (خلیفةبن خیاط، قسم 1، ص 375؛ ابنقُتَیْبه، ج 1، جزء 3، ص 229؛ ذهبی، حوادث و وفیات 81 ـ100 ه ، ص 18). شاعران این امر را گویای شجاعت و جوانمردی و بزرگمنشی وی دانستهاند ( رجوع کنید به خلیفةبن خیاط، قسم 1، ص 405؛ بلاذری، 1407، ص 612، 619؛ ابناثیر، ج 4، ص 589)؛ بنابراین، ثقفی احتمالاً در حدود سال 66 به دنیا آمده است. پارهای روایات نیز سن او را به هنگام لشکرکشی به سند و هند (به اختلاف روایات بین 89ـ92) و فتح آنجا، هفده (مثلاً رجوع کنید به ابنقتیبه، همانجا؛ ابنحزم، ص 268) و حتی پانزده ( رجوع کنید به یعقوبی، ج 2، ص 289ـ290؛ مرزبانی، ص 412؛ صفدی، ج 4، ص 345) نوشتهاند که نادرست مینماید، زیرا در این صورت وی هنگام تولیت فارس هشت یا یازده ساله بوده که بسیار بعید است.ثقفی پس از استقرار در فارس، شیراز را لشکرگاه خود قرار داد و این شهر از آن پس مقر والیان فارس گشت (ابنقتیبه، همانجا). جغرافینگاران مسلمان، بنای شیراز یا بازسازی آن را به منزلة شهری جدید و اسلامی و مرکز فارس، به محمدبن قاسم ثقفی نسبت دادهاند ( رجوع کنید به اصطخری، ص 124؛ ابنحوقل، ص 279؛ یاقوت حموی، ج 3، ص 348ـ349). در برخی منابع متأخر نیز آمده است که شیراز را محمدبن یوسف ثقفی در سال 74 بنیان نهاد ( رجوع کنید به زرکوب شیرازی، ص20ـ22؛ فسائی، ج 1، ص 188؛ قس لسترنج، ص 249: 64)، که با روایات پیشگفته ناسازگار است.محمدبن قاسم در فارس بهدستور حجاج، عطیةبن سعد عَوفی (از شیعیان کوفه) را ــ که در قیام ابناشعث شرکت کرده و به فارس گریخته بود ــ وادار به سبّ علی علیهالسلام کرد و چون او خودداری نمود، وی را چهارصد تازیانه زد و سر و ریشش را تراشید (ابنسعد، ج 6، ص 212ـ213). حجاج همچنین به محمدبن قاسم فرمان داد که با لشکری، از فارس به سوی ری حرکت کند، اما بعداً فرمان حکومت سند و غزو در آن سرزمین را به او داد، زیرا پیش از آن، دو امیری که حجاج به دَیبُل (بندری نزدیک کراچی کنونی) گسیل داشته بود، به قتل رسیده بودند. حجاج شش هزار تن از سپاهیان شام و دیگر مناطق را با تجهیزات کامل در اختیار ثقفی قرار داد. ثقفی تا رسیدن نیروها و سازوبرگ جنگ، در شیراز ماند (ابنقتیبه، همانجا؛ بلاذری، 1407، ص 612؛ کوفی، ص 96ـ99) و پس از شش ماه، در سال 92 به سوی سند رفت (یعقوبی، ج 2، ص 288؛ کوفی، ص 99). او برای لشکرکشی به سند، پس از گذشتن از سیستان (ابوریحان بیرونی، ص 16)، به مکران رفت و پس از مدتی شهرهای قَنَّزْبور و اَرمائیل (ارمابیل) را فتح کرد (بلاذری، 1407، ص 613؛ ابناثیر، ج 4، ص 537). خلیفةبن خیاط (قسم 1، ص 404) تاریخ این پیروزی را سال 92 نوشته است (نیز رجوع کنید به ذهبی، حوادث و وفیات 81 ـ100 ه ، ص 254؛ کوفی، ص 99ـ100). محمدبن قاسم سپس به دیبل رفت و مدتی آنجا را محاصره کرد (بلاذری، 1407، همانجا). با رسیدن نیروهای کمکی و جنگافزارهایی از طریق دریا و نیز با استفاده از منجنیقی بزرگ که بتخانة شهر را کوبید، شهر را گشود. جانشین داهربن چَچْ (در منابع عربی: داهر یا ذاهربن صصه یا صعصعه)، پادشاه سند، گریخت و ثقفی که بسیاری از اهالی را اسیر کرده و با غارت بتخانة دیبل اموال فراوانی بهدست آورده بود، چهار هزار تن از مسلمانان را در دیبل سکونت داد و مسجدجامعی ساخت (بلاذری، 1407، ص 613ـ614؛ ابناثیر، ج 4، ص 537؛ کوفی، ص 9، 100ـ110؛ خطاب، ص 129ـ 130). خلیفةبن خیاط (قسم 1، ص 405) و، به پیروی از وی، دیگر مورخان ( مجملالتواریخ ، ص 305؛ کوفی، ص 102؛ ذهبی، حوادث و وفیات 81 ـ100 ه ، ص 257)، تاریخ این پیروزی را 93 ثبت کردهاند.پس از فتح دیبل ــ که یکی از بزرگترین شهرهای سند بود ــ شهرهای دیگر آن سرزمین نیز تسلیم شدند (یعقوبی، ج 2، ص 288ـ289). ثقفی پس از آن به سوی شمالشرقی حرکت کرد ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «محمدبن قاسم»). چون به نیرون رسید، نامهای از حجاج دریافت کرد که وی را امیر مناطق مفتوحه کرده بود (خلیفةبن خیاط، همانجا؛ یعقوبی، ج 2، ص 289). ثقفی در مسیر خود شهرهای سربیدس/ سرندس، سُهبان/ سهان و سَدوسان را گشود. آنگاه از رود سند گذشت و با داهر جنگید. داهر در این نبرد کشته شد و سپاهیانش گریختند (بلاذری، 1407، ص 614ـ615؛ یعقوبی، همانجا؛ ابناثیر، ج 4، ص 536 ـ 538؛ کوفی، ص 116 بهبعد). مورخان در تاریخ این نبرد و قتل داهر اختلافنظر دارند. خلیفةبن خیاط (قسم 1، ص 405) و علیبن حامد کوفی (همانجا) و ذهبی (همانجا) آن را در سال 93، طبری (ج 6، ص 442) در سال 90 و ابناثیر (ج 4، ص 538) در سال 89 دانستهاند.ثقفی، پس از آن، شهرهای سند را یکی پس از دیگری فتح کرد که از آن جمله بود: راوَر که حرم داهر در آنجا بود؛ شهر باستانی برهمناباذ/ برهمنآباد، که هندوان فراری در آنجا پناه گرفته بودند؛ اَلرُّور (اَرور)؛ بغرور؛ ساوَنْدرَی؛ بسمد/ سنمد و سکه (بلاذری، 1407، ص 616ـ617؛ ابناثیر، همانجا؛ کوفی، ص 193ـ 235). ثقفی هنگام فتح الرّور تعهد کرد کسی را نکشد و متعرض بتخانة (بُدّ) آنان نشود. وی معبد هندوان را همچون کنیسههای نصارا و یهود و آتشکدههای زردشتیان دانست. با این حال، در آنجا مسجدی بنا کرد (بلاذری، 1407، ص 617). ثقفی در سال 94 در نبردی با صصةبن داهر وی را به قتل رساند (خلیفةبن خیاط، قسم 1، ص 408؛ ذهبی، حوادث و وفیات 81 ـ100 ه ، ص260؛ قس طبری، ج 6، ص 483).ثقفی در ادامة فتوحات خود، از نهر بَیاس گذشت و مُلتان، مهمترین شهر سند شمالی، را پس از محاصره و جنگ و کشتار فتح کرد (خلیفةبن خیاط، قسم 1، ص 409؛ ذهبی، ص 262) و اسیران و اموال بسیار به چنگ آورد، ولی بتخانة ملتان را که مایة رونق و آبادانی شهر بود، از آسیب مصون داشت ( رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، ص 88).فتوحات ثقفی در سند بسیار عظیم بود. به نوشتة مورخان، حجاج برای این لشکرکشیها شصت میلیون درهم هزینه کرد، در حالیکه ارزش غنایم معادل 120 میلیون درهم بود (بلاذری، 1407، ص 618؛ ابناثیر، ج 4، ص 539؛ قس یاقوت حموی، ج 4، ص690). ثقفی پس از فتح سند گروهی از قوم زُطّ را برای حجاج فرستاد و وی نیز آنها را به شام نزد خلیفه ولیدبن عبدالملک روانه کرد. ثقفی همچنین هزاران گاومیش و تعدادی فیل برای حجاج فرستاد (بلاذری، 1407، ص 221ـ222، 229ـ230،410).محمدبن قاسم ثقفی در سال 95 همچنان عامل ولید و حجاج، در سند بود (خلیفةبن خیاط، قسم 1، ص 415). هنگام مرگِ حجاج در سال 95، ثقفی در ملتان بود. از آنجا به الرور و بغرور باز گشت، سپس شهرهای دیگری را نیز تصرف کرد و در کیرج، دوهر (حاکم آنجا) را شکست داد و به روایتی کشت (بلاذری، 1407، ص 618؛ ابناثیر، ج 4، ص 588).در سال 96 هنگامی که ثقفی، ضمن فراهم آوردن لشکری عظیم، برای فتح کَنوج، بزرگترین ولایت هند شمالی، آماده میشد، ولید مُرد و برادرش سلیمانبن عبدالملک به جای او نشست. پس از آن، ثقفی همچون دیگر حامیان خلیفة پیشین، که در صدد عزل سلیمان از ولایت عهدی بودند، از مقام خود برکنار شد و به کیفر رسید (خطاب، ص 135؛ د. اسلام ، همانجا). با این حال در بارة سرانجام کار ثقفی گزارشهای ضد و نقیضی در دست هست: به روایت بلاذری (1407، ص 618ـ619)، ولید ولایت سند را به یزیدبن ابیکَبشة سَکْسَکی داد. وی ثقفی را دستگیر کرد و به عراق فرستاد. صالحبن عبدالرحمان، عامل خراج خلیفه در عراق، ثقفی را در واسط زندانی کرد و زیر شکنجه کشت. پیشتر حجاج، آدم (برادر صالح) را که بر مذهب خوارج بود، کشته بود (نیز رجوع کنید به ابناثیر، ج 4، ص 588ـ589؛ حسنی، ج 1، ص 11ـ12، 14). برخی (یعقوبی، ج 2، ص 296؛ مرزبانی، ص 412؛ صفدی، ج 4، ص 345) دستگیری و حبس ثقفی را کار حاکم بعدی سند، حبیببن مُهَلَّب، دانستهاند. به نوشتة مرزبانی (ص 412ـ413) معاویةبن یزیدبن مهلب وی را گردن زد. به گفتة ابنحزم (ص 268) ثقفی زیر شکنجة یزیدبن مهلب خودکشی کرد. علیبن حامد کوفی (ص 244ـ245) نیز حکایتی دیگر از خودکشی ثقفی نقل کرده است.فتوحات محمدبن قاسم ثقفی و رفتار او با حاکمان مغلوب و مردم، موضوع اصلی چچنامه * ، تاریخ مشهور هندی ـ اسلامی، است. بر اساس این کتاب، ثقفی نه تنها در نتیجة تغییر خلیفة اموی دمشق به سیاست رسید، بلکه دو دختر داهر برای گرفتن انتقام خون پدر، به دروغ ثقفی را متهم کردند که قبل از اعزام آنان به دربار خلیفه، «سه روز ] آنان را [ به نزدیک خود داشت» (کوفی، ص 243ـ247؛ د. اسلام ، همانجا).اشعاری از ثقفی باقیمانده است که در آنها از مردانگی و دلاوری و سعی خود در جنگها و حفظ مرزها و فتوحاتش میان سابور و هند و وفاداریش به مروانیان سخن گفته است ( رجوع کنید بهبلاذری، 1936، ج 5، ص 113؛ همو، 1407، همانجا؛ مرزبانی، ص 412؛ صفدی، همانجا).منابع تاریخی و ادبی، محمدبن قاسم ثقفی را از مردان بزرگ، و در کنار موسیبن نُصَیر و قُتَیْبَةبن مسلم باهلی از سرداران و فاتحان روزگار ولیدبن عبدالملک دانستهاند ( رجوع کنید بهطبری، ج 6، ص 496؛ مرزبانی، ص 412؛ صفدی، ج 4، ص 346). با فتوحات وی در سند و پیشروی در هندوستان تا حدود کشمیر و کنوج، برای نخستینبار زمینة رواج اسلام در این مناطق فراهم گشت. هرچند پس از وی تا روزگار ترکان غزنوی در زمان سامانیان، غازیان نتوانستند از حدود کابل و رود سند فراتر روند (ابوریحان بیرونی، ص 16؛ کوفی، ص 9).منابع: ابناثیر؛ ابنحزم، جمهرة انسابالعرب ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ] 1982 [ ؛ ابنحوقل؛ ابنسعد (لیدن)؛ ابنقتیبه، کتاب عیونالاخبار ، بیروت: دارالکتابالعربی، ] بیتا. [ ؛ ابوریحان بیرونی، کتاب البیرونیفیتحقیق ماللهند ، حیدرآباد دکن، 1377/1958؛ اصطخری؛ احمدبن یحییبلاذری، انسابالاشراف ، ج 5، چاپ گویتین، اورشلیم 1936، چاپ افست بغداد ] بیتا. [ ؛ همو، فتوحالبلدان ، چاپ عبداللّه انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت 1407/1987؛ عبدالحی حسنی، نزهةالخواطر و بهجة المسامع والنواظر ، ج 1، حیدرآباد دکن1382/1962؛ محمود شیت خطاب، «محمدبن القاسم الثقفی: فاتحالسند»، مجلةالمجمعالعلمیالعراقی ، ج 16 (1388/1968)؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط ، روایة بقیبن مخلد، چاپ سهیل زکار، دمشق 1967ـ 1968؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیاتالمشاهیر و الاعلام ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 81 ـ100 ه ، بیروت 1414/1993؛ احمدبن ابیالخیر زرکوب شیرازی، شیرازنامه ، چاپ بهمن کریمی، تهران 1310 ش؛ صفدی؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ حسنبن حسن فسائی، فارسنامة ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی، تهران 1367 ش؛ علیبن حامد کوفی، فتحنامة سند، المعروف به چچنامه ، چاپ عمربن محمدداؤد پوته، دهلی 1358/ 1939؛ مجمل التواریخ والقصص ، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلالة خاور، 1318 ش؛ محمدبن عمران مرزبانی، معجمالشعراء ، چاپ ف. کرنکو، بیروت 1402/1982؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ ؛EI 2 , s.v. "Muh ¤ammad B ¤A l- K ¤a ¦sim" (by Y. Friedmann); Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate, London 1966.