ثقفی، خلیل ، مشهور به اعلمالدوله، پزشک، نویسنده و مترجم معاصر و یکی از نخستین دانشآموختگان رشتة پزشکی جدید در ایران. وی در شعبان 1279 در تهران بهدنیا آمد (ثقفی، 1343 ش، مقدمة ثقفی اعزاز، ص 3؛ سرمدی، ج 2، بخش 1، ص 172؛ روستایی، 1380 ش، ص 58). او یکی از نُه فرزند حاجمیرزا عبدالباقی اعتضادالاطباء، از پزشکان سنّتی دورةقاجار بود (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به افشار، ص 892). ثقفی (1314 ش، ص 2) نسب خاندان خود را با 27 واسطه به مختار * ثقفی (متوفی 67) رسانده است، اما در صحت این انتساب تردید وجود دارد ( رجوع کنید به قزوینی، 1363 ش، ج 8، ص230). وی پزشکیِ سنّتی را از پدرش، علوم ریاضی و طبیعی را از محمدعلی مهندس شیرازی و حکمت را از آقا محمدرضا قمشهای (حکیم و فیلسوف مقیم تهران، متوفی 1306) آموخت (ثقفی، 1343 ش، همانجا؛ نجمآبادی، 1354 ش، ص 231). به سال 1293، در رشتة طب در دارالفنون مشغول به تحصیل شد (همانجاها) و بهسبب کوشش مستمر در دورة تحصیل، در 1297 نشان طلا گرفت ( مریخ ، ص 3ـ4؛ روستایی، 1380 ش، همانجا) و به خلیفگی (دستیاری) استادان دارالفنون بر گزیده شد. در 1304، به عنوان پزشک در وزارت امور خارجه استخدام گردید و در 1305، از دارالفنون فارغالتحصیل شد (روستایی، 1380 ش، همانجا). احتمالاً وی نخستین دانشآموختة ایرانی رشتة پزشکی در داخل کشور بود که «دکتر» خوانده شد. پیش از او، تنها تحصیلکردگانِ خارج از کشور این عنوان را اخذ میکردند (محبوبی اردکانی، ج 1، ص 289؛ روستایی، 1380 ش، همانجا).ثقفی در 1312 به توصیة طولوزان * (تولوزان)، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه قاجار (حک : 1264ـ1313)، برای ادامة تحصیل در رشتة پزشکی عازم پاریس شد (ناطق، ص 277) و طولوزان شخصاً اجازة عزیمت او را از شاه گرفت (محبوبی اردکانی، همانجا). به نوشتة ناطق (همانجا)، رقابت دو تن از پزشکان فرنگی دربار ناصری، شنیدر/ اشنایدر و طولوزان با یکدیگر و اقدامات شنیدر مشکلاتی برای ثقفی ایجاد کرد. ثقفی ابتدا قصد داشت در رشتة دندانپزشکی به تحصیل بپردازد اما بهسبب نداشتن مدرک لازم برابر نظام آموزشی فرانسه، با وساطت سفارت ایران در پاریس، در رشتة پزشکی مشغول به تحصیل شد (ناطق، همانجا، به نقل از اسناد وزارتخارجه فرانسه). وی از 1312 تا 1316 در پاریس و مدتی نیز در وین درس خواند (ثقفی، 1343 ش، همان مقدمه، ص 4؛ نجمآبادی، 1354 ش، ص 232؛ روستایی، 1380 ش، ص 58 ـ59). در 1315، از دولت فرانسه نشان علمی گرفت (ثقفی، 1343 ش، همانجا) و در 1316 به ایران بازگشت.با اینکه منابع بسیاری (از جمله علوی، ص 26؛ ثقفی، 1343 ش، همانجا؛ بامداد، ج 1، ص 487) از بازگشت او به ایران در 1316 خبر میدهند، معلوم نیست به چه دلیل مستوفی (ج 1، ص 527) از حضور او در ایران در 1313 یاد کرده است. ثقفی پس از ورود به ایران به دربار راه یافت و در 1316 به همراه هیئتی برای معالجة شاهزاده ملک منصورمیرزا شعاعالسلطنه، فرزند مظفرالدینشاه قاجار، به آلمان اعزام شد ( رجوع کنید بهثقفی اعزاز، 1327ش، ص 24ـ25، که برای این سفر اغراض سیاسی نیز قائل شده است). او پس از بازگشت از این سفر، به عنوان پزشک مخصوص مظفرالدینشاه (حک : 1313ـ 1324) بر گزیده شد و در 1320، شاه لقب اعلمالدوله را به وی اعطا کرد (بامداد، همانجا؛ قس هاشمیان، ج 1، ص 325 که این تاریخ را 1322 دانسته است).حضور ثقفی در دربار مظفرالدینشاه مقارن شدت گرفتن مخالفت مردم با خودکامگی حکومت قاجار و پیدایی انقلاب مشروطه بود. بسیاری از نویسندگان (از جمله ثقفی، 1343 ش، همان مقدمه، ص 4ـ 5؛ روستایی، 1380 ش، ص60ـ 68) در جریان صدور فرمان مشروطه، سهم مهمی برای ثقفی قائل شدهاند. اگرچه او، با توجه به آشناییش با وضع مزاجی مظفرالدینشاه، احتمالاً در امضای فرمان مشروطیت مؤثر بوده است، اما نوشتة معاصران در بارة نقش وی خالی از اغراق نیست. پس از فوت مظفرالدینشاه (ذیقعدة 1324)، ثقفی پزشک مخصوص پسر او، شعاعالسلطنه، شد (بامداد، همانجا؛ مُرسلوند، ج1، ص216). در 1325، محمدعلیشاه قاجار (حک : 1324ـ 1327) برای بیاعتبارکردن امضای فرمان مشروطیت، دستور داد تا شعاعالسلطنه گواهینامة اختلال مشاعر مظفرالدینشاه را در هنگام امضای فرمان مشروطیت تهیه کند و به تأیید پزشکان دربار برساند، اما ثقفی از امضای این گواهینامه امتناع کرد؛ ازینرو، به دستور شاه املاکش توقیف شد. ثقفی نیز بهکمک میرزاحسنخان مشیرالدوله (متوفی 1314ش)، صدراعظم وقت، به فرانسه گریخت (مرسلوند، ج 1، ص 216، با ذکر تاریخی نادرست از این رویداد؛ سفری، ص 245 به نقل از حسین ثقفی اعزاز؛ روستایی، 1380 ش، ص 69؛ برای آگاهی از متن نامههای محمدعلیشاه برای امضای این گواهینامه رجوع کنید بهثقفی اعزاز، 1346ش، ص499ـ 500؛ 28 هزار روز تاریخ ایران و جهان ، ص 277ـ 278). پس از آنکه مشروطهخواهان تهران را فتح کردند (جمادیالا´خرة 1327)، ثقفی به ایران بازگشت (مرسلوند، ج1، ص217) و سومین رئیس بلدیة تهران (نخستین رئیس بلدیه پس از پیروزی انقلاب مشروطه) شد. وی سه سال در این سمت ماند تا اینکه در 1331، به علت بروز بلوایی در بلدیه، استعفا کرد ( رجوع کنید به موسوی عبادی، ص 58 ـ60؛ روستایی، 1380 ش، ص70). سپس به اروپا سفر کرد و ژنرال کنسول (سرکنسول) ایران در سویس شد و در همین زمان، سرپرستی عدهای از دانشجویان ایرانی مقیم سویس را نیز به عهده گرفت (روستایی، 1380ش، ص70ـ71، بهنقل از یحیی دولتآبادی).ثقفی در 1333 به ایران بازگشت (روستایی، 1380 ش، ص 71 با ذکر تاریخ نادرستی از این رویداد) و از این زمان عمدتاً به کار پزشکی پرداخت و در مراحل گوناگون به ریاست کل معارف و تعلیمات عمومیِ وزارت معارف و ریاست مجلس حفظالصحه دولتی بر گزیده شد (ثقفی، 1343 ش، همان مقدمه، ص 5؛ روستایی، 1380 ش، همانجا). در این سالها او را یکی از پزشکان درجة اول تهران میدانستند (بهعنوان نمونه در این مورد رجوع کنید به سالنامة پارس ، ص 163). احتمالاً ثقفی در این سالها کمابیش به کارهای سیاسی نیز میپرداخته است. تنها اطلاع ما از اینگونه فعالیتهای او پیوستنش به فرقة دموکرات ایران است ( رجوع کنید بهآینده ، سال 17، ش 5 ـ 8، ص 566، تصویر برگة عضویت ثقفی در این فرقه). وی تا پایان عمر، علاوه بر طبابت، به تألیف و ترجمة کتاب نیز میپرداخت ( رجوع کنید به ادامة مقاله).ثقفی در فروردین 1323/ ربیعالا´خر 1363 درگذشت ( اطلاعات ، ص 2؛ ثقفی، 1343 ش، همان مقدمه، ص 6؛ برای گزارش کوتاهی از زندگی و سوانح حیات ثقفی رجوع کنید به سرمد، ص 247ـ249، با ذکر تاریخ نادرست فوت او؛ برای گزارش تفصیلی زندگی او رجوع کنید به روستایی، 1382 ش، ج 2، ص 66ـ99).وی چند اثر عموماً ادبی را از فارسی به فرانسه ترجمه کرد و در انتشار این ترجمهها در اروپا نیز سهم شایان توجهی داشت (برای آگاهی از نمونهای از این ترجمهها رجوع کنید به قزوینی، 1325 ش، ص 48؛ هاشمیان، ج 1، ص 328 و پانویس). علاوه بر آن، آثار متعددی را نیز از فرانسه به فارسی ترجمه کرد. اگرچه بیشتر این ترجمهها در زمینة پزشکیاند (برای آگاهی از این ترجمهها رجوع کنید بهنجمآبادی، 1342 ش، ج 1، ستون 225، 275، 403، 587؛ صدری افشار، ص 256؛ انوار، ج 2، ص 555 ـ556، ج 3، ص 9ـ 10)، موضوعات دیگری چون ستارهشناسی ( رجوع کنید به مشار، ج 3، ستون 27ـ 28؛ منزوی، ج 4، ص 2856)، فیزیک ( رجوع کنید بهافشار و دانشپژوه، ج 3، بخش 1، ص560)، فلسفه ( رجوع کنید به انوار، ج 3، ص 36ـ37) و کشاورزی ( رجوع کنید به منزوی، ج 5، ص 3857) نیز در میان آنها وجود دارد.تألیفات ثقفی نیز در زمینههای گوناگون است، از جمله در موضوع فرهنگ لغت ( رجوع کنید به مشار، ج 3، ستون 26ـ27؛ نجمآبادی، 1342 ش، ج 1، ستون 680)، اخلاق و علوم تربیتی ( رجوع کنید به مشار، ج 3، ستون 26؛ نجمآبادی، 1342 ش، ج 1، ستون 230) و ریاضیات ( رجوع کنید بهمشار، همانجا). ثقفی در طول دورهای که برادرش، عبدالحمید ثقفی متینالسلطنه، روزنامة عصر جدید را در تهران منتشر میکرد (1332ـ1335)، مقالات بسیاری در موضوعات گوناگون در آن بهچاپ رساند. این مقالات بعداً به کوشش خود وی در یک مجموعه بهچاپ رسیدند ( رجوع کنید بههمان، ج 3، ستون 26). از مجموعه آثار ثقفی فهرستهای متعددی وجود دارد (از جمله رجوع کنید بهثقفی، 1343 ش، همان مقدمه، ص 6ـ7؛ مشار، ج 3، ستون 26ـ 28؛ هاشمیان، ص 327ـ 328) که هیچکدام کامل نیستند و بسته به مورد، آثاری از ثقفی در آنها ذکر نشده است (برای اطلاع از این آثار رجوع کنید به آتابای، ص 545 ـ 546؛ افشار و دانشپژوه، همانجا؛ انوار، ج 2، ص 404).تألیف کتابهایی در موضوع تسخیر ارواح، از جمله کتاب هفتادویک مقالة معرفةالروح (نجمآبادی، 1342 ش، ج 1، ستون 806؛ مشار، ج 3، ستون 27ـ 28) و کلیدشناسایی در عالم غیرمرئی (مشار، ج 3، ستون 27؛ نجمآبادی، 1342 ش، ج 1، ستون 646) و نیز تأسیس انجمنی با عنوان «انجمن معرفة الروح تجربتی» (برای آگاهی بیشتر در این زمینه رجوع کنید به قزوینی، 1325 ش، ص 46ـ47؛ بامداد، ج 1، ص 488) او را در زمرة نخستین کوشندگانِ شناساندن این موضوع در ایران قرار داده است. ثقفی خود را روانشناس نیز معرفی کرده است ( رجوع کنید به آینده ، همانجا). تعدادی از ترجمههای ثقفی از کتابهای علمی، در دارالفنون کتاب درسی بوده است (برای معرفی نمونهای از این آثار رجوع کنید به سلطانیفر، ص 154ـ155).منابع: بدری آتابای، فهرست تاریخ، سفرنامه، سیاحتنامه، روزنامه و جغرافیای خطی کتابخانة سلطنتی ، ] تهران [ 1356 ش؛ آینده ، سال 17، ش 5 ـ 8 (مرداد ـ آبان 1370)؛ اطلاعات ، سال 18، ش 5426، 8 فروردین 1323؛ ایرج افشار، «چهرة زن ایرانی»، آینده ، سال 5، ش10ـ12 (زمستان 1358)؛ ایرج افشار و محمدتقی دانشپژوه، فهرست کتابهای خطی کتابخانة ملی ملک ، ج 3، بخش 1، تهران 1361 ش؛ عبداللّه انوار، فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی ، تهران 1343ـ 1358 ش؛ مهدی بامداد، شرححال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری ، تهران 1357 ش؛ 28 هزار روز تاریخ ایران و جهان ، ضمیمة روزنامة اطلاعات (بهمناسبت پنجاهمین سال انتشار روزنامة اطلاعات )، تهران ?] 1355 ش [ ؛ خلیل ثقفی، صدوپنجاه مقاله یادگار عصر جدید ، تهران 1314 ش؛ همو، هزارویک حکایت ، ] تهران [ 1343 ش؛ حسین ثقفی اعزاز، «محمد علیشاه و دکتر اعلمالدوله»، وحید ، سال 4، ش 6 (خرداد 1346)؛ همو، «مرحوم دکتر خلیلخان اعلمالدوله و مشروطیت ایران»، یادگار ، سال 4، ش 7 (فروردین 1327)؛ محسن روستایی، «اعلمالدوله خلیلخان ثقفی: طبیب و ناجی مشروطیت»، گنجینة اسناد: فصلنامة تحقیقات تاریخی ، سال 11، دفتر 4 (زمستان 1380)؛ همو، تاریخ طب و طبابت در ایران: از عهد قاجار تا پایان عصر رضاشاه به روایت اسناد ، تهران 1382 ش؛ سالنامة پارس ، سال 5 (1309 ش)؛ غلامعلی سرمد، اعزام محصل به خارج از کشور در دورة قاجاریه ، تهران 1372 ش؛ محمدتقی سرمدی، پژوهشی در تاریخ پزشکی و درمان جهان از آغاز تا عصر حاضر ، ج 2، تهران 1378 ش؛ محمدعلی سفری، مشروطهسازان ، تهران 1370 ش؛ صدیقه سلطانیفر، فهرست کتب درسی چاپ سنگی موجود در کتابخانة ملی جمهوری اسلامی ایران ، تهران 1376 ش؛ غلامحسین صدری افشار، کتابنامة علوم ایران ، تهران 1350 ش؛ ابوالحسن علوی، رجالعصر مشروطیت ، چاپ حبیب یغمائی و ایرج افشار، تهران 1363 ش؛ محمد قزوینی، «وفیات معاصرین»، یادگار ، سال 3، ش 5 (دی 1325)؛ همو، یادداشتهای قزوینی ، چاپ ایرج افشار، تهران 1363 ش؛ حسین محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران ، ج 1، تهران ?] 1354 ش [ ؛ حسین مرسلوند، زندگینامة رجال و مشاهیر ایران ، ج 1، تهران 1369 ش؛ مریخ ، سال 2، ش 18، 16 جمادیالثانی 1297؛ عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه ، تهران 1377 ش؛ خانبابامشار، مؤلّفین کتب چاپی فارسی و عربی ، تهران 1340ـ1344 ش؛ احمد منزوی،فهرستوارة کتابهای فارسی ، تهران 1374 ش ـ ؛ علیاصغر موسوی عبادی، شهرداران تهران از عصر ناصری تا دولت خاتمی ، قم 1378 ش؛ هما ناطق، کارنامة فرهنگی فرنگی در ایران: 1921ـ 1837 ، تهران 1380 ش؛ محمود نجمآبادی، «طب دارالفنون و کتب درسی آن»، در امیرکبیر و دارالفنون: مجموعة خطابههای ایراد شده در کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران ، بهکوشش قدرتاللّه روشنی زعفرانلو، تهران: دانشگاه تهران، کتابخانة مرکزی، 1354 ش؛ همو، فهرست کتابهای چاپی فارسی طبی و فنون وابسته به طب ، ج 1، تهران 1342 ش؛ احمد هاشمیان، تحولات فرهنگی ایران در دورة قاجاریه و مدرسه دارالفنون ، ج 1، تهران 1379 ش.