ثقفی ابومحجن عبدالله بن حبیب

معرف

شاعر و جنگجوی‌ مُخَضْرَم‌
متن
ثقفی‌، ابومِحْجَن‌ عبداللّه‌بن‌ حبیب‌ ، شاعر و جنگجوی‌ مُخَضْرَم‌. برای‌ او نامهای‌ دیگری‌ چون‌ مالک‌ و عمرو نیز ذکر کرده‌اند و بعضاً کنیه‌ و اسمش‌ را یکی‌ دانسته‌اند (ابن‌عبدالبرّ، ج‌ 4، ص‌ 1746؛ ابن‌اثیر، ج‌ 6، ص‌ 276). ابن‌حجر عسقلانی‌ (ج‌ 4، ص‌ 173) کنیه‌اش‌ را ابوعبید و نام‌ مادرش‌ را کنود بنت‌ عبداللّه‌ آورده‌ است‌.ابومحجن‌ در جنگ‌ طائف‌ (سال‌ هشتم‌ هجری‌) در مقابل‌ سپاه‌ اسلام‌ جنگید (واقدی‌، ج‌ 3، ص‌ 926ـ930؛ طبری‌، ج‌ 3، ص‌ 89) و پس‌ از شکست‌، در رمضان‌ سال‌ نهم‌ اسلام‌ آورد (طبری‌، ج‌ 3، ص‌ 96ـ99؛ ابن‌عبدالبرّ، همانجا؛ بروکلمان‌، ج‌ 1، ص‌ 167). او را راوی‌ و صحابی‌ نیز خوانده‌اند (ابن‌عبدالبرّ؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، همانجاها). سیوطی‌ (قسم‌ 1، ص‌ 101؛ قس‌ ذهبی‌، حوادث‌ و وفیات‌ 11ـ40 ه ، ص‌ 300؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ 4، ص‌ 173ـ174) از او به‌ عنوان‌ راوی‌ یاد کرده‌، ولی‌ به‌ اینکه‌ او خود مطالبی‌ را از پیامبر شنیده‌ باشد، اشاره‌ای‌ نکرده‌ است‌.گفته‌اند ثقفی‌ میل‌ مفرطی‌ به‌ شرابخواری‌ داشت‌ به‌ اندازه‌ای‌ که‌ هیچ‌ «حد» و سرزنشی‌ او را از این‌ کار باز نمی‌داشت‌ (جُمَحی‌، ص‌ 103؛ ابن‌عبدالبرّ، همانجا)، چندین‌ بار به‌ دستور عُمَر، حد بر او جاری‌ و سرانجام‌ به‌ جزیرة‌ حَضُوْضی‌'، در بحر احمر، تبعید شد، ولی‌ از آنجا گریخت‌ و در قادسیه‌ به‌ سعدبن‌ ابی‌ وقّاص‌ * (متوفی‌ 55) پیوست‌. عمر در نامه‌ای‌ از سعد خواست‌ ابومحجن‌ را زندانی‌ کند و سعد چنین‌ کرد (ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 19، ص‌ 3ـ5؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ 4، ص‌ 174ـ 175). ابومحجن‌ که‌ در جنگ‌ ارماث‌ (اولین‌ روز جنگ‌ قادسیه‌) در پایین‌ قصری‌ نزد سعد زندانی‌ بود (طبری‌، ج‌ 3، ص‌ 531؛ مسعودی‌، ج‌ 3، ص‌ 58)، چون‌ خبر درگیری‌ با مسلمانان‌ را شنید، از سعد خواست‌ تا او را برای‌ شرکت‌ در جنگ‌ آزاد کند، سعد نپذیرفت‌ (مسعودی‌، همانجا) ولی‌ ابومحجن‌ به‌ دستیاری‌ همسر سعد، از زندان‌ بیرون‌ آمد و بر بَلقاء، اسب‌ سعد، نشست‌ و قسم‌ خورد که‌ اگر در جنگ‌ سالم‌ بماند، به‌ زندان‌ باز گردد (طبری‌، ج‌ 3، ص‌ 548؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ 4، ص‌ 174). آنگاه‌ به‌ میدان‌ رفت‌ و دلیرانه‌ جنگید (ابن‌حجر عسقلانی‌، همانجا). در آن‌ زمان‌ سعد مجروح‌ بود و از بالای‌ قصر جنگ‌ را نظاره‌ می‌کرد (مسعودی‌، ج‌ 3، ص‌ 59؛ ابن‌عبدالبرّ، ج‌ 4، ص‌ 1750؛ ابن‌اثیر، ج‌ 6، ص‌ 277)، چون‌ این‌ صحنه‌ را دید با خود گفت‌ «به‌ خدا قسم‌ اگر ابومحجن‌ محبوس‌ نبود، می‌گفتم‌ او ابومحجن‌ است‌ و مرکب‌، بلقاء» (جمحی‌، ص‌ 103ـ104؛ طبری‌، ج‌ 3، ص‌ 549). عده‌ای‌ هم‌ این‌ جنگاور را خضر و عده‌ای‌ دیگر او را هاشم‌بن‌ عُتبة‌بن‌ ابی‌وقاص‌ (متوفی‌ 37)، برادرزادة‌ سعد، یا یکی‌ از یاران‌ او پنداشتند (طبری‌؛ مسعودی‌، همانجاها). ابن‌حجر عسقلانی‌ (ج‌ 4، ص‌ 175ـ176) به‌ نقلی‌ سبب‌ ذکر نام‌ مالک‌ را برای‌ وی‌، همین‌ پیکار و قول‌ مردم‌ در باب‌ حضور ملائک‌ در این‌ جنگ‌ و کمک‌ آنها به‌ مسلمانان‌ دانسته‌ است‌. پس‌ از پیروزی‌ مسلمانان‌، ابومحجن‌ به‌ زندان‌ بازگشت‌. چون‌ خبر دلاوریهای‌ وی‌ به‌ سعد رسید، از مجازات‌ او صرف‌نظر کرد (ابن‌ عبدالبرّ، ج‌ 4، ص‌ 1751)، ابومحجن‌ نیز قسم‌ خورد که‌ دیگر زبانش‌ را به‌ وصف‌ شراب‌ نیالاید (طبری‌، ج‌ 3، ص‌ 549؛ ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 19، ص‌ 10). ابن‌حجر عسقلانی‌ (ج‌ 4، ص‌ 175ـ 176) انصراف‌ سعد را از حد زدن‌ ابومحجن‌ بعید می‌داند.او را شاعری‌ خوش‌ طبع‌، بخشنده‌ و کم‌ گو معرفی‌ کرده‌اند. مجموعه‌ای‌ از اشعارش‌، حدوداً مشتمل‌ بر صد بیت‌، باقی‌ مانده‌ که‌ بیشتر در باب‌ خَمریات‌ و مخالفت‌ با تحریم‌ شرابخواری‌ و گاه‌ در باب‌ حرب‌، مدح‌، فخر و حماسه‌ است‌. مرثیه‌ای‌ کوتاه‌ نیز دارد (ابن‌ عبدالبرّ، ج‌ 4، ص‌ 1746؛ ابن‌اثیر، ج‌ 6، ص‌ 276؛ بروکلمان‌، ج‌ 1، ص‌ 167؛ سزگین‌، ج‌ 2، جزء 2، ص‌ 333؛ فَرّوخ‌، ج‌ 1، ص‌ 294). دیوان‌ وی‌ که‌ به‌ روایت‌ ابن‌اَعرابی‌ (متوفی‌ 231)، ابن‌سِکّیت‌ (متوفی‌ 244) و ابوهلال‌ عسکری‌ (متوفی‌ 395) است‌، به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (بغدادی‌، ج‌ 8، ص‌ 411،413؛ برای‌ سالهای‌ چاپ‌ رجوع کنید بهبروکلمان‌، ج‌ 1، ص‌ 168؛ سزگین‌، ج‌ 2، جزء2، ص‌ 334).عمر فَرّوخ‌ (همانجا)، سال‌ مرگ‌ او را 28 هجری‌، در زمان‌ خلافت‌ عثمان‌، ذکر کرده‌ است‌. علت‌ مرگ‌ و مدفنش‌ را به‌ اختلاف‌ ذکر کرده‌اند. برخی‌ گفته‌اند در جنگ‌ با ایرانیان‌ کشته‌ شد و برخی‌ گفته‌اند به‌ مرگ‌ طبیعی‌ درگذشت‌ (سزگین‌، ج‌ 2، جزء2، ص‌ 333؛ فرّوخ‌، ج‌ 1، ص‌ 294). به‌ قولی‌، بر اثر افراط‌ در شرابخواری‌، پس‌ از چند بار تبعید، سرانجام‌ در جزیرة‌ باضِع‌، در سواحل‌ حبشه‌ درگذشت‌ (بروکلمان‌، ج‌ 1، ص‌ 167؛ سزگین‌، همانجا). مدفنش‌ را آذربایجان‌ و گرگان‌ نیز ضبط‌ کرده‌اند (ابوالفرج‌ اصفهانی‌، ج‌ 19، ص‌ 17). ابومحجن‌ در شعری‌ آرزو کرده‌ بود که‌ بر قبرش‌ درخت‌ تاک‌ بروید و ظاهراً این‌ آرزو برآورده‌ شد (ابوالفرج‌ اصفهانی‌، همانجا).منابع‌: ابن‌اثیر، اسدالغابة‌ فی‌ معرفة‌الصحابة‌ ، چاپ‌ محمدابراهیم‌ بناو محمداحمد عاشور، قاهره‌ 1970ـ1973؛ ابن‌حجر عسقلانی‌؛ این‌ عبدالبرّ، الاستیعاب‌ فی‌ معرفة‌الاصحاب‌ ، چاپ‌ علی‌محمد بجاوی‌، بیروت‌ 1412/ 1992؛ ابوالفرج‌ اصفهانی‌؛ کارل‌ بروکلمان‌، تاریخ‌الادب‌العربی‌ ، ج‌ 1، نقله‌ الی‌العربیة‌ عبدالحلیم‌ نجار، قاهره‌ 1974؛ عبدالقادربن‌ عمر بغدادی‌، خزانه‌الادب‌ ولب‌لباب‌ لسان‌العرب‌ ، چاپ‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌ 1988ـ1980؛ محمدبن‌ سلام‌ جمحی‌، طبقات‌ الشعراء ، بیروت‌ 1408/1988؛ محمدبن‌ احمد ذهبی‌، تاریخ‌الاسلام‌ و وفیات‌ المشاهیر و الاعلام‌ ، چاپ‌ عمر عبدالسلام‌ تدمری‌، حوادث‌ و وفیات‌ 11ـ40 ه ، بیروت‌ 1417/1997؛ فؤاد سزگین‌، تاریخ‌ التراث‌ العربی‌ ، ج‌ 2، جزء 2، نقلة‌ الی‌العربیة‌ محمود فهمی‌ حجازی‌، ریاض‌ 1403/1983؛ عبدالرحمان‌بن‌ ابی‌بکر سیوطی‌، شرح‌ شواهد المغنی‌ ، دمشق‌ ] 1386/1966 [ ؛ طبری‌، تاریخ‌ (بیروت‌)؛ عمرفرّوخ‌، تاریخ‌ الادب‌العربی‌ ، ج‌ 1، بیروت‌ 1984؛ مسعودی‌، مروج‌ (بیروت‌).
نظر شما
مولفان
گروه
ادبیات و زبان ها ,
رده موضوعی
جلد 9
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده