جمهوری متحد عربی ، جمهوری متشکل از مصر و سوریه و یمن در فاصله سالهای 1336 تا 1340ش/ 1958ـ 1961.اندیشه وحدت اعراب به اواخر دوره عثمانی باز میگردد (رجوع کنید به پانعربیسم * )؛ اما این اندیشه نخستینبار در 1337ش/ 1958، با وحدت مصر و سوریه، تا حدودی محقق گردید. مصر و سوریه از حوزههای اصلی شکلگیری و مهد پانعربیسم محسوب میشوند (درینیک، ص268ـ269) و مجموعه تحولاتی که در نیمه دوم قرن بیستم رخ داد، بهویژه مشکلاتی که این کشور پس از استقلال با آنها مواجه شد، بهتدریج آن را به سمت وحدت کامل با مصر پیش برد (رجوع کنید به ادامه مقاله). در اواخر دهه 1330ش/ 1950 مصر قدرتمندترین کشور جهان عرب بود و بسیاری از مردم جهان عرب تحت تأثیر اندیشههای پان عربی ناصر قرار گرفتند و وی به نماد این آرمان تبدیل شد (رجوع کنید به پوده، ص25ـ35).تأسیس دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین (1326ش/ 1947) و شکست اعراب از اسرائیل در جنگ 1327ش/ 1948، برای سوریه پیامدهایی داشت. سوریه از زمان استقلال، هم در صحنه داخلی و هم در صحنه بینالمللی بیثبات بود. به تدریج، در افکار عمومی سوریه این موضوع مطرح شد که سوریه به تنهایی نمیتواند استقلال خود را حفظ کند و باید با کشوری دیگر متحد شود (سیل ، ص3، 24، 307؛ درینیک، ص268). در این میان، جایگاه مصر در افکار عمومی سوریه قویتر شد و توجه مردم سوریه به جمال عبدالناصر معطوف گردید و پس از انعقاد پیمان بغداد (1334ش/ 1955) سوریها پیشنهاد کردند که با مصر پیمانی دوجانبه ببندند (امامی، ص42). با ورود اعضای حزب بعث *(که تجلی تمایلات وحدتطلبانه در سوریه به حساب میآمدند) به حکومت سوریه در 1335ش/ 1956، فشار برای مذاکرات و وحدت با مصر افزایش یافت. در ماجرای ملی کردن کانال سوئز * در 1335ش/ 1956، سوریه برای همبستگی با مصر، جریان صادرات نفت عراق را از سرزمین خود قطع و داراییهای فرانسه و انگلیس را ملی اعلام کرد و بدینترتیب، تمایلات وحدتطلبانه در سوریه تشدید شد (درینیک، ص269؛ سیل، ص247، 260).استمرار تمایلات چپگرایانه در مصر، گرایش سوریه به شوروی را در پی داشت؛ امریکاییها در پاییز 1335ش/ 1956 وحشتزده از احتمال پیوستن سوریه به متحدان شوروی، با همدستی دولت انگلستان و عراق کوشیدند تا رهبران چپگرای سوریه را سرنگون کنند و یک دولت طرفدار غرب را در دمشق روی کار آورند (ناتینگ، ص214ـ215)؛ اما، سوریه، با توسل به شوروی و مصر، کودتای تحت رهبری نوریسعید و خطر امریکا و متحدانش را خنثا کرد. در عین حال، این حوادث سیاستمداران سوری را به مذاکره فوری با مصر برای اتحاد سوق داد (امامی، ص57؛ پوده، ص39ـ42).از دیگر موضوعاتی که فرآیند وحدت را تسریع کرد، نگرانی حزب بعث از قدرت گرفتن حزب کمونیستِ مورد حمایت شوروی، در سوریه بود. دولت مصر به رهبری ناصر، با گرایشهای معتدل سوسیالیستی، ضدکمونیسم قلمداد میشد (رودنسون، ص74ـ75؛ پوده، ص36). به همین دلیل، رهبران حزب بعث (نظیر اکرم حورانی * ، صلاحالدین بیطار * و میشل عَفْلق * ) پیشگامان اصلی سوریه در قبولاندن طرح اتحاد به مصر بودند (رجوع کنید به بعث * ، حزب؛ ناتینگ، ص206ـ207؛ امامی، ص44ـ 45؛ احمدیوسف احمد، ص44). در 27 آبان 1336/ 18 نوامبر 1957 مجلس نمایندگان سوریه و مجلس ملی مصر اتحاد دو کشور را در قالب یک دولت تصویب کردند. در پی مذاکراتی در دی 1336/ ژانویه 1958 میان فرماندهی ارتش و حزب بعث و جمال عبدالناصر، و نیز پذیرش شرایط ناصر مبنی برکنار رفتن ارتش از سیاست و انحلال احزاب سیاسی، سرانجام در 12 بهمن 1336/ اول فوریه 1958 شکریالقوتلی، رئیسجمهوری سوریه، تحت فشار ارتش و حزب بعث، در دیدار با جمال عبدالناصر در قاهره، به همراه او تأسیس کشور واحد جمهوری متحد عربی را اعلام کرد ( تاریخ معاصر کشورهای عربی ، ج1، ص98، 190؛ ناتینگ، ص219).در آغاز به نظر میرسید که ناصر در مقابل تمایلات وحدتطلبانه، واکنشی محافظهکارانه دارد و معتقد است هرگونه تعهد مصر در قبال مسائل سوریه، برای مصریها مشکلاتی در بردارد، اما ناصر، که از 1335ش/ 1956 رهبر دنیای عرب شناخته شده بود، نمیتوانست قاطعانه با رهبران سوریه مخالفت کند؛ با وجود این، بیشتر همکاران ناصر در شورای فرماندهی با ادغام مزبور مخالف بودند و برخی آن را وحدتی غیرطبیعی و متکی بر احساسات میدانستند که با وضع جغرافیایی دو کشور مطابقت ندارد (ناتینگ، ص222ـ223؛ درینیگ، ص269ـ270؛ نیز رجوع کنید به پوده، ص42ـ 43). ناصر حزب بعث را به افکار انقلابی خود نزدیک میدانست (ناتینگ، ص224، 227)، هر چند که گفتهاند وی بعدها ادعا میکرد سوریها او را مجبور به اتحاد کردهاند. در واقع، علاوه بر سوریها، قدرتهای با نفوذ مصری، همچون گروههای تجاری که از طریق بانک مصر و نمایندههای اقتصادی دولت هدایت میشدند، به شدت از اتحاد حمایت میکردند و ناصر نیز بیش از این نمیتوانست از پذیرش وجههای که این اتحاد به او میداد خودداری کند. ناصر اتحاد را به شرط انجام اتحاد کامل و نه در غالب یک فدراسیون پذیرفت (پتران ، ص126؛ پوده، همانجا).پس از تصویب بیانیه وحدت در مجلس نمایندگان دو کشور، در 2 اسفند 1336/ 21 فوریه 1958 در هر دو کشور همهپرسی انجام شد و این اتحاد وجه قانونی گرفت ( تاریخ معاصر کشورهای عربی ، ج2، ص190). جمال عبدالناصر، با 9ر99% آرا، رئیس جمهوری شد (پتران، ص125) و اعلام گردید که جمهوری متحد عربی راهگشای وحدت سراسری اعراب است و درهای آن به روی کشورهای عربی باز است. در اسفند 1336/ مارس 1958 یمن نیز به جمهوری متحد عربی پیوست. این دو دولت متفقاً تصمیم گرفتند که بنیاد جمهوری جدید، نظام دموکراتیک به رهبری رئیسجمهوری باشد. اختیار قانونگذاری به پارلمان داده شد و تعیین اعضای آن و انتخاب یا برکناری وزیران از حقوق رئیسجمهوری اعلام گردید. قاهره نیز پایتخت جمهوری متحد عربی شد. مصر و سوریه، به علت یکسان نبودن اوضاع اقتصادیشان، وحدت اقتصادی را ناممکن و یک مرحله انتقالی را ضروری دانستند و قرار شد جمهوری دارای دو اقلیم باشد: اقلیم شمالی (سوریه) و اقلیم جنوبی (مصر؛ تاریخ معاصر کشورهای عربی ، ج1، ص98ـ99، ج2، 190ـ191). از تصمیمات دیگر، پایهریزی حزب سیاسی واحد، یعنی «اتحاد ملی» مصر، بود. در ششم مارس نخستین دولت تشکیل شد که دارای نُه وزیر برای وزارتخانههای مشترک جمهوری و یازده وزیر از هریک از دو کشور سوریه و مصر، برای رسیدگی به امور غیرمشترک، بود. دو رهبر بعثی، یعنی صلاحالدین بیطار و خلیل کَلاّس، عضو دولت شدند (همان، ج1، ص99؛ برای ساختار سیاسی اداری رجوع کنید به پوده، ص49ـ57). در آغاز چهار معاون برای ریاست جمهوری در نظر گرفته شد که اکرم حورانی و صبریالعسلی از سوریه به معاونت منصوب شدند و فرماندهی ارتش به عهده فردی مصری گذاشته شد. اما پس از مدتی تعداد معاونان رئیسجمهوری به هفت نفر افزایش یافت که سهم سوریه همچنان دو نفر بود.به نظر میرسید این اتحاد آغاز وحدت تمام کشورهای عربی است، ولی پیوستن یمن به این جمهوری فقط جنبه صوری داشت (درینیک، ص271) و در اردن نیز که مردم با برپایی تظاهرات گسترده، خواستار عضویت کشورشان در جمهوری متحد عربی بودند، با مخالفت ملکحسین مواجه شدند (بیگدلی، ص40).این تحولات، موجب نگرانی غربیها و همچنین عراق و ترکیه و اردن شد، به طوری که برای جلوگیری از تحقق آن تلاش کردند. اعضای پیمان بغداد بلافاصله با حضور دالس، نماینده امریکا، تشکیل جلسه دادند و خواستار جلوگیری از وحدت مصر و سوریه شدند. علاوه بر نگرانی از سقوط محتمل حکومت اردن و پیوستن این کشور به جمهوری متحد عربی و آسیبپذیری عراق درنتیجه آن، ترکیه نیز از اینکه در همسایگی خود به جای سوریه پنج میلیون نفری، کشور متحدی با سی میلیون جمعیت داشت، به وحشت افتاد (شرابی، ج1، ص136ـ138؛ تاریخ سیاسی عراق ، ص64؛ هاپوود ، 1987، ص60ـ 61). درنتیجه این نگرانیها، به تحریک انگلیس و با وساطت نوری سعید، فیصل دوم (پادشاه عراق) و ملکحسین در بهمن 1336/ فوریه 1958 به صورت فدرال باهم متحد شدند و «اتحاد هاشمی» را، در مقابل جمهوری متحد عربی، بهوجود آوردند (بیگدلی، ص36؛ تاریخ معاصرکشورهای عربی ، ج1، ص189). ناصر و ملیگرایان عرب از اتحاد هاشمی خوشنود نبودند و آن را مانعی جدّی برای پیوستن سایر کشورها به جمهوری متحد عربی میدانستند، اما این اتحاد نیز بیش از چند ماه دوام نیاورد و با اوجگیری قیام مردم اردن برضد ملک حسین، بهسبب پیوستن این کشور به عراق، ارتش عراق، که براساس مفاد اتحاد هاشمی خود را برای لشکرکشی به اردن و سرکوب قیام مجهز کرده بود، به ناگاه در 23 تیر 1337/ 14 ژوئیه 1958 با کودتای نظامی به رهبری عبدالکریم قاسم حکومت پادشاهی را در عراق سرنگون کرد ( تاریخ سیاسی عراق ، ص65). در ابتدا احتمال میرفت اقدامکنندگان به کودتا طرفدار ناصر و جمهوری متحد عربی باشند، اما از نظر بغداد، باتوجه به از میان رفتن خطر اتحاد هاشمی برای سوریه، دیگر دلیلی برای وحدت سوریه و مصر وجود نداشت و آنها خواستار خروج سوریه از سلطه مصر شدند. در واکنش به این خواسته، ناصر علیه عراق موضعگیری کرد و تصمیم گرفت موقعیت خود را در سوریه تحکیم بخشد (پتران، ص131).با توجه به شرایط مصر، که پنج ششم جمعیت کشور جدید را داشت، این وحدت در واقع نوعی انضمام سوریه به مصر بود. افسران و کارمندان مصری در دمشق مستقر شدند و مقررات دولتی و قوانین مصری را حاکم کردند. رهبران کمونیستِ مخالف وحدت در سوریه، که حاضر به انحلال حزب نبودند، سرکوب شدند و غالباً کشور را ترک کردند. اکثر سوریها قدرت خود را از دست دادند و به حاشیه رانده شدند و سیستمها و مقامهای اصلی از آنان گرفته شد. بهتدریج از 25 روزنامه سوریه، نوزده روزنامه بسته و در هر اداره روزنامه ممیزان مصری گماشته شدند (درینیک، ص270؛ پتران، ص128ـ 129، 132؛ ناتینگ، ص255). دیوانسالاری و تمرکز اقتصادی مصر برای سوریها قابل تحمل نبود، زیرا به اندازه مصریها فقیر نبودند و درحقیقت بهای این اتحاد را با کاهش سطح زندگی خود پرداختند. شتاب در یکی کردن قوانین و اجرای آنها، بدون توجه به سنّتها و ویژگیهای متفاوت ساختار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی سوریه با مصر و موارد دیگر ــ از جمله اجرای بد قانون اصلاحات ارضی، اجرای سیاستها در جهت منافع مصریها، بهرهبرداری یکجانبه از بازارهای سوریه و ضربه به اقتصاد سوریه، تکیه ناصر بر نظارتهای اداری و پلیسی صِرف و بیتوجهی به گروههای اجتماعی و احساسات مردمی ــ باعث شد روز به روز از محبوبیت ناصر در سوریه کاسته شود ( تاریخ معاصر کشورهای عربی ، ج1، ص99ـ101؛ درینیک، ص271) و بهتدریج پایههای وحدت سست گردد. از طرفی ناکامی حزب بعث در کسب پایگاه لازم در جمهوری متحد عربی سبب تیرگی روابط آنها با مصریها شد و پایگاه مردمی خود را نیز از دست دادند، به طوری که از 945 کرسی اختصاص یافته به شاخه سوری اتحاد ملی، تنها 250 کرسی به دست آوردند و حتی میشل عفلق به نمایندگی کمیته اتحاد ملی انتخاب نشد. گماشتن عبدالحکیم عامر، به معاونت ریاست جمهوری و فرماندهی کل نیروهای رزمی در سوریه در 1337ش/ 1959، نیز خشم سوریها را برانگیخت. با ورود او چهار تن از اعضای بعث، از جمله حورانی و بیطار، و یک هفته بعد خلیل کلاّس، از حکومت مرکزی کناره گرفتند. نومیدی و سرخوردگی همگانی به ارتش سوریه نیز سرایت کرد، چرا که تعداد فراوانی از افسران میهنپرست سوری سرکوب یا بازنشسته و بسیاری به کارهای درجه دوم در مصر گماشته شدند در حالی که به شمار کارکنان مصری در ارتش سوریه افزوده میشد ( تاریخ معاصر کشورهای عربی ، ج1، ص101ـ102؛ هاپوود، 1987، ص61؛ پوده، ص101ـ105).زندگی در سوریه روز به روز پیچیدهتر و آشفتهتر میشد. در اردیبهشت 1340/ مه 1961، حزب کمونیست سوریه را، که خواستار بازنگری در ساختار و نهادهای دولتی شده بود، نیروهای نظامی سوری سرکوب کردند و در پی آن، مبارزه در برابر سیاست مقامهای حکومت مرکزی شدت گرفت. بدینترتیب در نیمههای 1340ش/1961 همه گروههای اجتماعی و نیروهای سیاسی سوریه آماده جدا شدن از مصر بودند. در همان سال به دستور حکومت، مبارزه با سرمایهداری خصوصی آغاز گردید و دستور ملی کردن سازمانهای صنعتی بزرگ داده شد. اجرای این دستورها عکسالعمل سرمایهداران سوری را برانگیخت. در این میان، نیروهای دموکراتیک و میهنپرست سوری از این سیاستهای اقتصادی حمایت نکردند و فعالیتهای اقتصادی در سوریه راکد شد ( تاریخ معاصر کشورهای عربی ، ج1، ص102ـ103؛ تحول سیاسی در سوریه ، ص100ـ101).شایعات روزافزون مبنی بر شورش احتمالی در سوریه، ناصر را مجبور کرد که دولت جمهوری متحد عربی را در مرداد 1340/اوت 1961 تجدید سازمان کند. با این اقدام، سوریها در کابینه 31 نفری، دوازده کرسی، از جمله وزارتخانههای مهمی چون اصلاحات ارضی و دادگستری، را تصاحب کردند؛ اما روند فروپاشی جمهوری و افزایش شکاف میان سوریها و مصریها متوقف نشد (ناتینگ، ص268ـ 269؛ هیکل، ص133). در 6 مهر 1340/ 28 سپتامبر 1961، واحدهای سوری ارتش، به سوی دمشق حرکت کردند و با پیوستن مردم به آنها قیام ملی در سوریه شکل گرفت (هاپوود، 1988، ص42؛ طربین، ص68) و جدایی سوریه از جمهوری متحد عربی اعلام شد (امامی، ص64) و حورانی و بیطار رضایت خود را از این جدایی اعلام کردند (ناتینگ، ص270).در ابتدا ناصر تصمیم گرفت با این وقایع به مقابله بپردازد، اما سرانجام اعلام کرد لزومی ندارد سوریه به عنوان جزئی از جمهوری باقی بماند (هاپوود، همانجا)؛ رهبران بعثی در اسفند 1340/ فوریه 1962 در بیانیهای، ناکامی اتحاد را ناشی از شیوههای انجام دادن آن دانستند و خواستار وحدتی جدید، بر پایه رهبری گروهی، آزادی احزاب و اتحاد به سبک فدرالی، شدند ( تاریخ معاصر کشورهای عربی ، ج1، ص104). در 1342ش/ 1963، ناصر نیز انحلال برخی احزاب را در زمان اتحاد اشتباه دانست و اشاره کرد که خواستار دولت فدرالی بوده؛ اما، در واقع، به علت بدگمانی به سیاستمداران سوری، این پیشنهاد بیطار را رد کرده است (ناتینگ، ص223ـ224).در پی پاکسازی افسران عالیرتبه ارتشِ سوریه در دوره وحدت، در 8 فروردین 1341/ 28 مارس 1962 کودتایی به رهبری سرهنگ عبدالکریم نحلاوی شکل گرفت و پس از آن، سرهنگ جاسم عَلوان، به همراه گروهی از افسران، با تصرف شهر حلب خواستار یکسره شدن اتحاد با مصر شد. آشوب، بسیاری از مناطق را فراگرفت و بسیاری خواستار بازگشت به وحدت شدند. در پی ایجاد اختلافات در حزب بعث، جناح اکرم حورانی، که مخالف وحدت بودند، از حزب بیرون رفتند. با وجود این، پایگاه حزب به تدریج مستحکمتر شد ( تاریخ معاصر کشورهای عربی ، ج1، ص105ـ 107؛ طربین، ص69)، لذا افسران ارتش عراق در فروردین 1342/ مارس 1963، در پی کودتای بعثیها علیه قاسم، کودتا کردند و ضمن ساقط کردن دولت، خواستار وحدت با مصر و عراق شدند، ولی با توجه به تجربههای تلخ گذشته و بیاعتمادی و بدگمانی به یکدیگر، گفتگوهای سه جانبه مصر، سوریه و عراق در قاهره به شکست انجامید (هاپوود، 1988، ص44ـ45). وحدتگرایان سوری از فعالیت دست برنداشتند، اما وضع آشفته دولت سوریه و رقابت بر سر قدرت و ناتوانی دولت در احیای وحدت، در نهایت به گوشهنشین شدن هرچه بیشتر بعثیها انجامید ( تاریخ معاصر کشورهای عربی ، ج1، ص107، 109). سرانجام، در پی کودتای نافرجام طرفداران ناصر در 28 تیر/ 18 ژوئیه همان سال در دمشق، که با شدت سرکوب شد، افسران طرفدار ناصر تصفیه شدند و علاوه بر اعدام هشتصد تن، صدها تن نیز دستگیر و زندانی گردیدند (هاپوود، 1988، ص45).ناصر این جدایی را خیانتی به آرمان ملت عرب قلمداد کرد و معتقد بود هنوز تودهها به حد کافی آگاهی نیافته و مبارزه با امتیازات طبقاتی به میزان کافی نبوده است. او جدایی را توطئهای داخلی و خارجی خواند که هدف آن شکست سوسیالیسم مصر بوده است (رودنسون، ص85ـ 88). علاوه بر اینها، مصر چندین سال از به رسمیت شناختن حکومت سوریه، که آن را حکومتی جداییطلب میخواند، خودداری کرد. سرانجام در 1345ش/1966، روابط دیپلماتیک مصر و سوریه از سر گرفته شد، کارمندان و نظامیان مصری به میهن خویش بازگشتند و مصر به طور نمادین نام جمهوری متحد عربی را برای خود حفظ کرد (درینیک، ص283).منابع: احمدیوسف احمد، «تجربة الجمهوریة العربیة المتحدة: مساهمة فی قراءة جدیدة لها»، المستقبلالعربی ، سال11، ش3 (مارس 1989)؛ محمدعلی امامی، سیاست و حکومت در سوریه، تهران 1376ش؛ علی بیگدلی، تاریخ سیاسی و اقتصادی عراق، تهران 1368ش؛ تاریخ سیاسی عراق، [ تهران ]: مؤسسه انتشاراتی نهضت جهانی اسلام، [ بیتا. ]؛ تاریخ معاصر کشورهای عربی: 1917ـ1970، تهیه شده در فرهنگستان دانشهای اتحاد شوروی، پژوهشگاه خاورشناسی، ترجمه محمدحسین شهری، ج1، [ تهران ]: آوا، 1360ش، ج2، [تهران ]: کاوه، 1361ش؛ تحول سیاسی در سوریه ، گردآوری و ترجمه سعید برزین، [تهران ]: شرکت سهامی انتشار، 1365ش؛ ژان پیر درینیک، خاورمیانه در قرن بیستم ، ترجمه فرنگیس اردلان، تهران 1368ش؛ نظام شرابی، آمریکا و اعراب ، ترجمه عباس عرب، تهران 1375ش؛ احمد طربین، «المشاریع الوحدویة فی النظام العربیالمعاصر»، المستقبل العربی، سال12، ش7 (ژوئیه 1989)؛ آنتونی ناتینگ، ناصر ، ترجمه عبداللّه گلهداری، تهران 1353ش؛ محمد حسنین هیکل، بریدن دم شیر ، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران 1367ش؛Derek Hopwood , Egypt: politics and society 1945- 1984 , Boston 1987; idem , Syria, 1945-1986: politics and society , London 1988; Tabitha Petran, Syria: a modern history , London 1978; Elie Podeh, The decline of Arab unity: the rise and fall of the United Arab Republic , Brighton 1999; Maxime Rodinson, Israel and the Arabs , U. K.: Pelican Books, [n.d.]; Patrick Seale, The struggle for Syria: a study of post-war Arab politics, 1945-1958 , London 1987.