جمعیت العلمای هند (در اردو: جمعیه علماء هند)، سازمانی متشکل از علمای مسلمان در هند که پس از جنگ جهانی اول با هدف ترویج دین و حمایت از مسلمانان هند، به ویژه در برابر استعمار بریتانیا، تشکیل شد و همچنان فعال است. علمای مسلمان هند از دیرباز جایگاه مهمی در این کشور داشتند. آنان افزون بر عرضه خدمات قضایی و مذهبی، در اداره کشور و مسائل داخلی و خارجی طرف مشورت قرار می گرفتند (مشیرالحسن، 1367ش، ص13). یکی از پیامدهای تثبیت حکومت انگلستان در هند در نیمه دوم سده سیزدهم/ نوزدهم، افزون بر تضعیف جایگاه مسلمانان در هند، تضعیف نفوذ علما بود. تغییر نظام آموزشی و قضایی، رشد حکومتهای محلی، گسترش عقاید غیرمذهبی و مهمتر از همه جدایی دین و حکومت، منجر به رانده شدن علما به حاشیه و کاهش نفوذ آنان شد (همان، ص14). در این میان علما نیز، با تأسیس نهادهایی، کوشیدند از جایگاه خود دفاع کنند و به ترویج عقاید مذهبی و تربیت نیروهای مذهبی بپردازند. ایجاد دارالعلوم دئوبند/ دیوبند در 1284/ 1867 و ندوة العلماء * در 1311/ 1894 نیز با همین هدف و برای آگاهساختن مسلمانان از هویت اسلامی خود صورت گرفت (همان، ص14ـ16). با این حال، عمده فعالیت علما بر مسائل دینی متمرکز بود، به ویژه پس از شکست قیام علیه انگلیسیها در 1273/ 1857، که علما نیز در آن مشارکت داشتند (افضل، ج1، ص51ـ52).در 1323/ 1905 که محمود الحسن (بعدها ملقب به شیخالهند) سومین رئیس دارالعلوم دئوبند شد، دوره جدیدی از فعالیتهای سیاسی علما آغاز گردید. در جنگ جهانی اول (1914ـ1918) طرحهای وی برای استقلال هندوستان از سلطه انگلیسیها ناکام ماند و این موضوع به دستگیری او انجامید (همان، ج1، ص52). پیش از آن نیز مولانا شوکت علی پیشنهاد کرده بود انجمن خدّام کعبه، با هدف دفاع از اماکن مقدّس مسلمانان، در حجاز شکل بگیرد و علما در آن مشارکت کنند. مجموعه این عوامل سبب شد که علما، به ویژه کسانی که در جنبش خلافت * حضور داشتند، فعالیتهای سیاسی خود را افزایش دهند (مجیب، ص400؛ افضل، همانجا).در آغاز، این پیشنهاد مطرح شد که علما برای آنکه بتوانند آرای خود را به طور مؤثر ابراز نمایند، به جامعه مسلمانان سراسر هند * (مسلملیگ) بپیوندند، اما اکثر علما طرفدار ایجاد گروهی مستقل بودند تا افزون بر حفظ استقلال خود، با جامعه مسلمانان سراسر هند، که با اهداف سیاسی ایجاد شده بود، نیز همکاری کنند (افضل، ج1، ص52ـ53)؛ از اینرو، پس از جنگ جهانی اول، 25 تن از علمای دئوبند، فرنگی محل * و ندوة العلماء، که برای شرکت در همایش خلافت در دهلی (28 صفر 1338/ 22 نوامبر 1919) گردهم آمده بودند، با برگزاری نشست ویژهای در حاشیه این همایش، به ریاست عبدالباری فرنگی محلی، تصمیم گرفتند جمعیت العلمای هند را بنیانگذاری کنند. از جمله این علما، محمد کفایتاللّه، محمد انیس، و عبدالوفاثناءاللّه بودند. در همان سال، محمد کفایتاللّه به ریاست جمعیت برگزیده شد و نزدیک به سی سال ریاست آن را برعهده داشت (عزیز احمد، ص135؛ هاردی، ص252؛ ) زندگی اجتماعی مسلمان هند (، ص114، 118). نخستین نشست جمعیت در دی 1338/ دسامبر 1919 در شهر امرتسر برگزار شد. در این نشست، درباره دستور کار و اهداف جمعیت العلما بحث شد و اعضای گروه اساسنامه و گروه کاری عمومی آن انتخاب شدند (مینو، ص81ـ82).اهداف جمعیت العلمای هند، که در 1318ش/ 1939 بازبینی شد، از این قرار بود: 1)رهبری و هدایت مسلمانان هند در مسائل سیاسی و غیرسیاسی؛ 2)حمایت از اسلام و مراکز اسلامی (مانند اماکن مقدّس حجاز)، تقویت شعائر و مناسک مذهبی و دفاع از امت اسلامی؛ 3)تلاش برای برخورداری مسلمانان از حقوق مذهبی و ملی؛ 4)سازماندهی علما؛ 5)برقراری مناسبات دوستانه با غیر مسلمانان هند؛ 6)دستیابی به استقلال کامل هند، براساس موازین شرعی؛ 7)تأسیس دادگاههای شرعی برای مسلمانان؛ 8)فعالیت برای اصلاحاتی در امور شرعی، آموزشی، اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی مسلمانان و ترویج و تبلیغ اسلام در هند؛ 9)تقویت پیوند اتحاد و برادری با مسلمانان دیگر کشورها ( ) زندگی اجتماعی مسلمانان هند (، ص115ـ117؛ اگوانی، ص23ـ24؛ افضل، ج1، ص53).جمعیت العلمای هند مرکز خود را در دهلی مستقر ساخت و شعبههایی نیز در دیگر ایالتها تأسیس کرد و به برگزاری همایشهای سالانه پرداخت ( ) زندگی اجتماعی مسلمانان هند (، ص115، 117ـ118؛ تیتوس، ص75، 201). تأسیس مکتبها و مدارس، در برخی نقاط هند و فعالیتهای تبلیغی دینی، از نخستین کارهای جمعیت بود (فاروقی، ص354). جمعیت العلما بر این باور بود که مسلمانان هند نیاز به رهبر دارند، رهبر را باید جمعیت العلما در مشورت با خلیفه عثمانی تعیین کند و این رهبر یا امیر باید عالم به تفسیر و فقه و حدیث، دارای صفات اخلاقی والا و آگاه به نیازهای سیاسی زمان باشد؛ از اینرو، علما «کمیته امیر هند» را برای تعیین اختیارات و وظایف وی، تشکیل دادند. آنان در تعریف اختیارات امیر هند، بیشتر بر رهبری معنوی امیر تأکید میکردند تا قدرت سیاسی او. ابوالکلام آزاد * ، از رهبران و نظریهپردازان جنبش خلافت، کوشید با جلب نظر علما، به امیری هند برسد، اما علما، نه در مورد وی و نه در مورد کس دیگری، به نتیجه نرسیدند ( ) زندگی اجتماعی مسلمانان هند (، ص123؛ عایشه جلال، ص234ـ235). یکی از مهمترین اقدامهای جمعیت العلمای هند، همکاری با کنگره ملی هند بود، زیرا در تلاش برای استقلال هند با آن هم عقیده بود، حتی محمودالحسن همکاری بین هندوها و مسلمانان را حیاتی میدانست. علما در 1300ش/ 1921 در فتواهایی از جنبش عدم همکاری، به رهبری گاندی، حمایت کردند و حتی تصدی هرگونه شغل نظامی و غیرنظامی را در دولت استعماری انگلیسی حاکم بر هند حرام شمردند. هدف این جنبش، مبارزه با استعمارگران انگلیسی حاکم بر هند و کسب استقلال این کشور از راههای مسالمتجویانه بود (عزیز احمد؛ افضل، همانجاها؛ عایشه جلال، ص229؛ هاردی، ص256). با این حال، جمعیت العلما خود را رهبران مذهبی میدانستند، نه کارگزاران سیاسی. برای آنان شرکت در هرگونه فعالیت سیاسی، به منزله گسترش نقش اصلیشان به عنوان پاسداران و مفسران شریعت اسلامی و فعالیت مذهبی بود. آنان میکوشیدند استقلال خود را از دیگر سازمانهای سیاسی اسلامی حفظ نمایند تا بتوانند بیانگر عقاید و آرای علما باشند (مینو، ص79، 154).اگر چه جنبش عدم همکاری در بهمن 1300/ فوریه 1922 به حالت تعلیق درآمد، جمعیت العلما اعلام کرد که فتوای آنان در مورد عدم همکاری با دولت استعماری انگلستان همچنان به قوّت خود باقی است (مجیب، ص435ـ437). با شکست جنبش عدم همکاری، جمعیت العلما مناسبات خود را با کنگره ملی هند قطع کرد و روابط خود را با جامعه مسلمانان سراسر هند گسترش داد. این ائتلاف نیز دیری نپایید و جمعیت العلما سیاستی نسبتاً مستقل و مبتنی بر حمایت از کنگره اتخاذ نمود، زیرا استقلال هند را در جهت منافع مسلمانان میدانست (افضل، ج1، ص54؛ مجیب، ص540).از مهمترین اقدامات جمعیت العلمای هند، طرح و ترویج نظریه «متحده قومیت» (یک ملت) بود. این نظریه ــکه عمدتاً حسیناحمد مدنی (متوفی 1336ش/ 1957)، از رهبران اصلی جمعیت العلمای هند، در 1316ش/ 1937، آن را مطرح کردــ در اندیشههای ابوالکلام آزاد ریشه داشت (عزیز احمد، ص187ـ 189). ابوالکلام آزاد تلاش می کرد ائتلاف سیاسی مسلمانان را با کنگره ملی هند، که اعضای آن عمدتاً هندوها بودند، توجیه کند. او با استناد به قرآن می کوشید نظریه خود را مستحکمتر سازد. به باور وی، در سیره نبوی سابقه ائتلاف با غیرمسلمانان وجود دارد (مانند پیمان رسول اکرم با یهودیان مدینه در آغاز هجرت) و مسلمانان و غیرمسلمانان امت واحده خوانده شدهاند (همان، ص188ـ189؛ مشیرالحسن، 1997، ص212)؛ از اینرو، جمعیت العلمای هند با جامعه مسلمانان سراسر هند، که از «دو قومی نظریه» (نظریه دو ملت) حمایت میکرد و همان مبنای نظری ایجاد پاکستان شد، رودررو قرار گرفت (اگوانی، ص24ـ25). اختلافات جمعیت العلمای هند و جامعه مسلمانان سراسر هند، در اواخر 1308ش/ 1930 بروز کرد. در آن زمان، جمعیت العلما را مولانا کفایتاللّه و حسین احمد مدنی رهبری میکردند (افضل، ج1، ص55؛ ) دائرة المعارف شرح حال مسلمانان (، ذیل «مدنی، حسین احمد»). احمد مدنی عقیده داشت که در صورت استقلال هند، اگرچه دولت اسلامی شکل نخواهد گرفت، اما عناصر اسلامی و اساسی مورد نظر مسلمانان در جامعه گنجانده خواهد شد (عزیز احمد، ص191). او با تجزیه هند و تشکیل کشور اسلامی مستقل به شدت مخالفت می کرد (همان، ص191ـ192). نظریههای وی با واکنش شدید اقبال لاهوری * روبهرو شد. اقبال، ضمن مخالفت با دیدگاههای مدنی، آنها را از لحاظ تاریخی منسوخ می دانست. به اعتقاد اقبال، ملیگرایی از مفاهیم جدید غربی بود که با مفاهیم دینی و سیاسی اسلام تناسبی نداشت. به نظر وی، در کشوری مانند هند، که از قومهای متعددی تشکیل شده است، تحتتأثیر این نظریات، دین رنگ میبازد و جای خود را به نظامی ضددین و عرفی (سکولار) میدهد. وی همچنین نظر مدنی را درباره تمایز قوم و ملت یا امت نمی پذیرفت (رجوع کنید به همان، ص192؛ اگوانی، همانجا). مدنی نیز، در پاسخ به اقبال و توجیه این تفاوت، هند را برای مسلمانان هند، مفهومی مادّی و فیزیکی و اسلام را مفهوم معنوی حیات آنان معرفی میکرد (عزیز احمد، همانجا). به نظر مدنی، اختلافات فرهنگی و مذهبی نباید خللی در پایبندی و وفاداری افراد به سرزمین مادری خود ایجاد کند. او انگلیس را بزرگترین دشمن مسلمانان هند، و جامعه مسلمانان سراسر هند را تحتتأثیر و ملهم از انگلیسیها می دانست. از طرف دیگر، معتقد بود که اگر هند تقسیم گردد، جامعه مسلمانان از هم فرو خواهد پاشید و قدرت آن تضعیف خواهد شد، زیرا مسلمانانی که در هند باقی می ماندند، به اقلیتی کم تأثیر تبدیل می شدند (اگوانی، ص25؛ مشیرالحسن، 1997، ص65). همچنین علمای طرفدار جمعیت بیم داشتند که اختلافاتِ متأثر از نظریه دو ملت، باعث توقف رشد و توسعه اسلام در هند گردد (اگوانی، ص26).اندیشههای مدنی، در مقام رهبر جمعیت العلما، در مورد هندوستان مستقل و آزاد، با اندیشه اعضای کنگره ملی هند نیز تفاوت داشت. وی افزون بر مخالفت با تقسیم هند، با ایجاد دولتی واحد برای کل هندوستان نیز مخالف بود. در 1325ش/1946، او پیشنهاد کرد که حکومتی فدرال با دولت مرکزی غیراقتدارگرا شکل بگیرد (عزیز احمد، ص189ـ190)، با یک قانون اساسی مردمسالارانه (دموکراتیک) که در آن مدارس مذهبی عهدهدار آموزش دینی شوند و مسلمانان در مدارس ملی دروس جدید را بیاموزند (همان، ص192).سرانجام، جمعیت العلمای هند و جامعه مسلمانان سراسر هند در 1319ش/1940 از هم جدا شدند. در این سال، جمعیت العلمای هند برگزار کننده اجلاس مسلمانان آزاد بود که در آن احزاب مسلمانِ طرفدار یکپارچگی هند شرکت داشتند. آنان در این اجلاس از هند یکپارچه و مستقل ــ که میهن مشترک تمام ساکنان آن است، بدون توجه به نژاد و دین آنهاــ حمایت کردند. افزون بر آن، طرحی به تصویب رسید که در آن از ایجاد ایالات خودمختار و حفاظت از حقوق مسلمانان حمایت شده بود. این طرح، با اصلاحاتی که در 1321 و 1322ش/ 1942 و 1943 در آن صورت گرفت، برنامه سیاسی جمعیت شد. این اقدام با خواست جامعه مسلمانان سراسر هند، که خواهان کشور مستقل اسلامی بودند، در تضاد بود (افضل، ج1، ص56؛ هاردی، ص320؛ اگوانی، ص24ـ 25).جمعیت العلمای هندِ دهه 1320ش/1940 با جمعیت العلمای هندِ دهه 1300ش/1920 تفاوت داشت. در سالهای نخستین فعالیت جمعیت، این سازمان نماینده تمامی مکاتب فکری علما بود، اما پس از ناکامی جنبش خلافت، از فعالیتهای آن بسیار کاسته شد (افضل، همانجا). پایبندی به نظریه یک ملت و تطابق آن با شریعت، برای جمعیت العلمای هند مشکل مینمود. بهعلاوه، گاهی دغدغههای مذهبی آنان از نگرانیهای ملیشان پیشی میگرفت که نمونه آن، مخالفت شدید آنان با برخی قوانین و اصلاحات اجتماعی بود. جمعیت العلمای هند در دهههای پایانی حکومت انگلیسیها، با برگزاری تظاهرات، با برخی قوانین و مصوبههای راجع به سن ازدواج، وقف و دیگر موضوعات مرتبط با شریعت، مخالفت میورزید. برخی از این قوانین با مشارکت برخی نمایندگان مسلمانان به تصویب رسیده بود (اگوانی، ص26). در پی افزایش اختلاف در مورد آینده مسلمانان پس از استقلال هند، در درون رهبری جمعیت نیز شکاف ایجاد شد؛ حسین احمد مدنی از کنگره حمایت میکرد و شبیر احمد عثمانی از جامعه مسلمانان سراسر هند، در حالی که هر دو آنها از معتمدان شیخالهند محمود الحسن بودند. با شروع جنگ جهانی دوم (1939ـ 1945) و تصویب قطعنامه پاکستان از سوی جامعه مسلمانان سراسر هند * ، در درون جمعیت العلمای هند نیز گرایش به ایجاد یک کشور مستقل اسلامی افزایش یافت (افضل، ج1، ص54).اگرچه در 1324ش/1945، جمعیت العلمای هند به کانون احزاب مسلمان پیرو هندِ یکپارچه تبدیل شده بود که با جامعه مسلمانان سراسر هند مخالفت می ورزیدند، اما برخی از اعضای این جمعیت، که جذب اندیشه ایجاد کشور پاکستان شده بودند، در نشست کلکته در آبان 1324/ اکتبر 1945 انشعاب کردند و جمعیت العلمای اسلام * را تشکیل دادند و شبیر احمد عثمانی به عنوان نخستین رهبر این جمعیت برگزیده شد (همان، ج1، ص56ـ57).حسین احمد مدنی و دیگر هم فکران او در جمعیت، بر این باور بودند که مهمترین راه برای رهایی از درگیریهای پس از جدایی هند و پاکستان، ایجاد روابط پایدار میان کنگره و دستیابی مسلمانان به حقوق اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است (مشیرالحسن، 1997، ص213). بر همین اساس، جمعیت العلمای هند پس از استقلال، از قانون اساسی عرفی جمهوری هند حمایت نمود (اگوانی، ص26ـ27).مناسبات دوستانه جمعیت العلمای هند و کنگره در دهه 1350ش/ 1970 اندکی به تیرگی گرایید که تا اندازهای متأثر از درگیریهای هندوها و مسلمانان بود. این مسئله جمعیت العلمای هند را واداشت تا بار دیگر بر انسجام، وحدت و هویت مسلمانان تأکید، و مسلمانان هند را برای رسیدن به اهداف سیاسی و مذهبی تشویق کند. مجموعه این مسائل، اهداف و عملکرد جمعیت را مبهم ساخت، بهگونهای که مسلمانان ترجیح می دادند در مسائل مذهبی به سراغ دیگر سازمانهای اسلامی، مانند جماعت اسلامی * ، بروند و در مسائل سیاسی نیز، با تشکیل ائتلافهای سیاسی، به خودِ کنگره نزدیک شوند (مشیرالحسن، 1997، ص213ـ214). گردهمایی علیگره در آبان 1332/ اکتبر 1953 و همایش مسلمانان در دهلی (خرداد 1340/ژوئن 1961) از لحاظ سیاسی چندان موفقیتآمیز نبودند. برخی از این ناکامیها تا حدی ناشی از دستورکاری محدود جمعیت العلما بود، اما عوامل مهم دیگری نیز دخیل بودند که در مجموع، گروهها و احزاب قومی و فرقهای را تا حدی تضعیف کردند. از جمله این عوامل، نظام انتخاباتی و رقابتهای انتخاباتی، برخورداری مسلمانان از آزادی بیشتر در روند انتخابات، وابستگی متقابل آنان به دیگر گروههای غیرمسلمان در رقابت در انتخابات و در نتیجه همگرایی روزافزون آنان در سیاست کلی هندوستان بود (همان، ص214).جمعیت العلمای هند از دهه 1360ش/ 1980 به بعد، از حقوق مدنی اقلیتهای مسلمانان در کشورهای دیگر (مانند برمه و فیلیپین) حمایت بیشتری کرد و حتی درباره فلسطین چند نشست و اجلاس برگزار کرد و تظاهراتی در حمایت از مردم این کشور برپا نمود (اگوانی، ص27).در دهه 1370ش/ 1990 نیز این جمعیت با مشارکت در فعالیتهای بشردوستانه (از جمله کمک به زلزلهزدگان جامو و کشمیر و کمک به مسلمانانی که در مناطق گوناگون هند قربانی درگیریهای قومی ـ نژادی می شدند) توانست جایگاه خود را در میان مسلمانان مستحکم کند (رجوع کنید به جمعیه علماء هند ، 2006). در مجموع، جمعیت العلمای هند در اقدامات بشردوستانه موفقتر بوده است تا ترویج عقاید خود (اگوانی، ص29).منابع: ضیاءالحسن فاروقی، «دیانت رسمی و انحراف از آن در هند»، در جنبش اسلامی و گرایشهای قومی در مستعمره هند ، گردآوری مشیرالحسن، ترجمه حسن لاهوتی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1367ش؛ مشیرالحسن، «مذهب و سیاست در هندوستان: جنبش خلافت و علما»، در همان؛ پیتر هاردی، مسلمانان هند بریتانیا، ترجمه حسن لاهوتی، مشهد 1369ش؛M. Rafique Afzal , Political parties in Pakistan , Islamabad 1998; M. S. Agwani , Islamic fundamentalism in India , Chandigarh, India 1986; Ayesha Jalal , Self and sovereignty: individual and community in south Asian Islam since 1850 , London 2000; Aziz Ahmad , Islamic modernism in India and Pakistan: 1857-1964 , London 1967; Encyclopaedia of Muslim biography: India, Pakistan, Bangladesh , ed. Nagendra Kr. Singh, New Delhi: A. P. H. Publishing Corporation, 2001, s. v. "Madani, Husain Ahmad (Maulana)"; Jamiat Ulama-i -Hind. [Online]. Available: http://www. jamiatulama. org [1 July 2006[ ; Gail Minault, The Khilafat Movement: religious symbolism and political mobilization in India , New York 1982 ; Mohammad Mujeeb, The Indian Muslims , New Delhi 1985; Mushirul Hasan , Legacy of a divided nation: India's Muslims since independence , Delhi 1997 ; Public life in Muslim India: 1850-1947 , ed. K. K. Aziz, Delhi: Renaissance Publishing House, 1993; Murray Thurston Titus, Indian Islam: a religious history of Islam in India , New Delhi 1979.