جمعیت (جمعیة)، این واژه که در زبان عربی جدید از ریشه ج م ع ، به معنای گردآوردن و به هم پیوستن، مشتق شده است، در معنای جدید آن به تازگی کاربرد یافته است و شاید نخستین بار برای اشاره به جوامع یا اجتماعات رهبانی سازمانیافته، که در اوایل قرن دوازدهم/ اواخر قرن هفدهم و آغاز قرن هجدهم در کلیساهای ارتدوکس ـ کاتولیک شرقی سوریه و لبنان به وجود آمد، به کار رفته باشد (مانند جمعیة المخَلِّص، فرقه کاتولیک یونانی که در 1120/1708 تأسیس شد). این واژه در اواسط قرن سیزدهم/ نوزدهم نخستین بار در لبنان و سپس در دیگر کشورهای عربزبان کاربرد عمومی یافت و برای اشاره به انجمنهای داوطلبانه با اهداف علمی، ادبی، نیکوکارانه یا سیاسی بهکار رفت. شاید نخستین نمونه، الجمعیة السوریة بود که در 1263/1847 در بیروت، با تلاش مبلّغان پروتستان امریکایی و به منظور فعالیتهای فرهنگی، تأسیس شد. همه اعضای آن مسیحی بودند و نویسندگان نامداری چون ناصِف الیازْجی (رجوع کنید به یازجی *، خاندان) و بُطرُس بُستانی *، برخی مبلّغان و، نویسنده انگلیسی مسائل لبنان، یعنی سرهنگ چارلز چرچیل، که در آن زمان نزدیک بیروت زندگی میکرد، در آن عضویت داشتند. اعضای این جمعیت تا 1268/ 1852 بهطور منظم با یکدیگر ملاقات می کردند [ رجوع کنید به حتّی، ص560ـ561 ].در 1268/1852 گروه بزرگتری به نام الجمعیة العلمیة السوریة، جای این انجمن را گرفت که دارای الگوی مشابه اما متشکل از مسلمانان و دروزیان بود. این جمعیت اعضایی مکاتبهای در قاهره و استانبول داشت (که از آن جمله نخستوزیر اصلاحگر، فؤادپاشا، بود) و در 1285/1868 دولت عثمانی آن را به رسمیت شناخت [ رجوع کنید به همانجا ]. در 1266/ 1850، مبلّغان فرانسوی یسوعی (رجوع کنید به ژزوئیت * ها)، در بیروت سازمان مشابهی را به نام الجمعیة الشرقیة بنیان نهادند که همه اعضای آن مسیحی، برخی خارجی و برخی دیگر محلی، بودند. اندکی بعد جمعیتهای دیگری با اهداف عملی تر پدیدار شدند. مثلاً، نخستین گروه فمینیستی، جمعیة باکورا سوریه بود که در 1298/ 1881 یا پیشتر در بیروت، به همراه برخی جمعیتهای خیریه، تأسیس شد. شاید نخستین نمونه از این گروهها، الجمعیة الخیریة الاسلامیة باشد که در 1295/ 1878 در اسکندریه بنیانگذاری شد. ظهور این جمعیت نشانهای از بیداری عمومی در آن زمان بود. هدف این جمعیت تأسیس مدارس ملی برای پسران و دختران بود. با همین هدف، مدرسهای در اسکندریه تأسیس شد و تحت نظارت خطیب مشهور ملی گرا، عبداللّه الندیم *، قرار گرفت، اما جنبش عُرابی پاشا * و اشغال شدن مصر توسط انگلیس سبب تعطیل آن شد. همین مشکل برای جمعیت دیگری به نام جمعیة المقاصد الخیریة به وجود آمد که تقریباً هم زمان و با هدف مشابه در قاهره تأسیس شده بود. گروه بعدی، الجمعیة الخیریة الاسلامیة بود که فعالیت خود را در 1309/1892 آغاز نمود و توانست موفقیت بیشتری به دست آورد. اصلاحطلب بزرگ مصری، شیخمحمد عبده * ، در آن فعالیت می کرد و این جمعیت چندین مدرسه را بنیان گذاشت. جمعیة المقاصد الخیریة، که در 1297/ 1880 در بیروت تأسیس شده بود، به موفقیت مشابهی دست یافته و مدارس آن برای جامعه مسلمانان سنّی لبنان پررونق بود. در دورهای که هنوز نهادهای مبتنی بر انتخابات پدیدار نشده و روزنامهها نیز نوپا بودند، چنین گروههایی به افراد تحصیلکرده فرصت میداد تا به شکلدهی افکار سیاسی بپردازند و از طریق افکار عمومی بر دولت فشار آورند. برخی از گروهها بهطور غیرمستقیم، سیاسی بودند. گسترش بیداری ملی در دهه 1290/1870 و آزادی بیان نسبی در مصر، بهویژه به رشد جمعیتها و گروههای سیاسی انجامید. از نخستین جمعیتها، مصرالفَتاة (مصر جوان) بود که در 1296/1879 در اسکندریه شکل گرفت. عبداللّه الندیم و دیگر ملی گرایان مسلمان، و نیز برخی از روزنامهنگاران مسیحی لبنانی، که در مصر کار میکردند، عضو این جمعیت بودند. یکی از همین افراد، به نام ادیب اسحاق، نشریه این جمعیت را تا پیش از توقیف آن منتشر می ساخت. این جمعیت، برنامهای برای اصلاحات داشت (از جمله تلاش برای پاسخگو کردن دولت، یکسانی افراد در برابر قانون، و آزادی مطبوعات)، اما نتوانست برای عملی ساختن آنها اقدام مؤثری بکند و فقط یک سال یا کمی بیشتر دوام یافت. جمعیة العروة الوثقی، گروه مشهورتری بود که البته چندان موفقتر ظاهر نشد. این جمعیت مخفی می کوشید برای احیای حکومت واقعی اسلامی و به ویژه آزادی مصر از قید انگلیس، در جهت وحدت و اصلاح جهان اسلام گام بردارد. فعالان اصلی این جمعیت، سیدجمالالدین اسدآبادی * و شاگردش، محمد عبده، بودند. پس از آنکه انگلیس مصر را اشغال کرد، این جمعیت تأسیس شد و ظاهراً در چند کشور اسلامی دارای شعبه بود و برای پیوستن به آن می بایست سوگند وفاداری میخوردند. درباره فعالیتهای آن، اطلاع چندانی در دست نیست و در واقع شاید مهمترین اقدام آن حمایت از چاپ نشریه عروة الوثقی * باشد که سیدجمالالدین و عبده در 1301/1884 در پاریس منتشر می کردند. اگرچه عروة الوثقی فقط چند ماه منتشر شد، تأثیر بسیاری بر مسلمانان تحصیل کرده گذاشت و هنوز گاهی سرمقالههای آن مجدداً چاپ و بهطور وسیعی خوانده می شود.استفاده از کلمه جمعیت برای گروههای سیاسی مدتی تداوم داشت. مثلاً، مشهورترین جمعیت ملیگرای عرب در اواخر دوره عثمانی، الجمعیة العربیة الفتاة (جمعیت جوانان عرب) نام داشت. این جمعیت را هفت دانشجوی عرب در 1329/ 1911 در پاریس تأسیس کردند و مرکز آن بعدها به دمشق منتقل گردید و اعضایش به دویست نفر افزایش یافت. این جمعیت در مذاکرات سرّی بین شریف حسین و مسئولان انگلیسی در قاهره نقش مهمی ایفا نمود که نتیجه آن، شورش علیه سلطه عثمانی در عربستان بود. رهبر نظامی این شورش، حسینبن فیصل بود که خود از اعضای این جمعیت محسوب می شد [ رجوع کنید به سلطان، ص30ـ34 ]. در 1307ش/ 1928 حسنالبناء جمعیت اخوان المسلمین * را در مصر بنیان گذاشت. هدف این جمعیت اصلاحات اخلاقی در جامعه بود، اما بهتدریج از لحاظ اهداف و شیوههای خود علناً سیاسی عمل می کرد و در دهه پرآشوب پس از 1324ش/1945 نزدیک بود قدرت را در مصر به دست بیاورد، اما در 1333ش/1954 رژیم نظامی آن را سرکوب کرد. در آن زمان، برای اشاره به گروههای سیاسی، کلمه «حزب» جانشین «جمعیت» شد، اگرچه کلمه جمعیت هنوز هم برای سازمانهای خیریه، فرهنگی و دیگر سازمانهای داوطلبانه این چنینی بهکار می رود.منابع: [ فیلیپ خوری حتّی، تاریخ لبنان: مُنذ ُاَقدم العصور التاریخیة الی عصرنا الحاضر، ترجمه انیس فریحه، چاپ جبرائیل جبور، بیروت ? 1972]؛ محمد رشیدرضا، تاریخ الاستاذ الامام الشیخ محمد عبده ، ج1، ص283 به بعد، 726 به بعد؛ جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج4، چاپ شوقی ضیف، [ مصر ]: دارالهلال، [ بی تا. ]، ص67 به بعد؛ یوسف الیان سرکیس، «الجمعیة المشرقیة فی بیروت»، المشرق ، سال12، ش1 (کانون الثانی 1909)، ص32 به بعد؛ علی سلطان، تاریخ سوریة: 1908ـ1918، نهایة الحکم الترکی، دمشق 1987؛G. Antonius, The Arab awakening , London 1938, 51 ff., III ff; G. Graf, Geschichte der christlichen arabischen Literatur , vol.3, 36; R. Hartmann, "Arabische politische Gesellschaften bis 1914", in R. Hartmann and H. Scheel, Beitrage zur Arabistik, Semitistik, und Islamwissenschaft , Leipzig 1944, 439-467; I. M. Husaini, The Moslem Brethren , Beirut 1956; [G. Kampffmeyer, "Egypt and Western Asia", in Whither Islam?: a survey of modern movements in the Moslem world , ed. H.A.R. Gibb, London: Victor Gollancz, 1932, repr. New York: Routledge, 2000, 101-170]; J. M. Landau, Parliaments and parties in Egypt , Tel Aviv 1953, IOI ff.قلمرو عثمانی و ترکیه. رایجترین واژه برای جامعه یا انجمن در زبان ترکی عثمانی و ترکی امروزی، جمعیت است که البته طرفداران ترکی سره از واژههای درنک یا گاهی بیرلیک، به معنای اتحادیه، استفاده می کنند. از اواخر قرن نوزدهم، واژه جمعیت برای اشاره به انجمنهای داوطلبانه سرّی یا غیرسرّی به کار می رفت که دارای اهداف سیاسی، نیکوکاری، حرفهای و امثال آن بودند. در قرن بیستم، احزاب سیاسی خود را فرقه یا گاهی حزب می نامیدند که هر دو این واژهها از اوایل دهه 1300ش/1920 جای خود را به واژه پارتی دادند. در بین کلمات هممعنای جمعیت، واژه انجمن (که فارسی است) بیانگر در معنی است: کمیته پارلمانی و سازمان نیمهعمومی (مانند انجمن تاریخ ترک و انجمن زبان ترک )؛ معادل ترکی معنای اول، کمیسیون و معادل معنای دوم کوروم است. «هیئت» بیانگر موقتی بودن یا ویژه بودن این گروهبندی است، گروه یا گروه حزبی ، بیانگر یک حزب پارلمانی، و باشگاه به معنای یک سازمان غیررسمیتر فرهنگی و اجتماعی و دوستانه است.قانونگذاری در زمینه اعطا و تنظیم آزادی جمعیتها عمدتاً محصول قرن بیستم است. فرمان تنظیمات * عثمانیها در 1255/ 1839 و 1272/1856 متضمن تساوی شهروندان و امنیت افراد و داراییهای آنان بود، اما قانون اساسی 1293/ 1876 برای نخستین بار آزادی آنان را بهطور خاص و هر چند محدود تضمین می کرد مگر در این موارد: جمعیتهایی که برخلاف عرف عمومی عمل می کردند؛ آنهایی که به دنبال نقض تمامیت ارضی کشور یا در پی تغییر قانون اساسی یا دولت یا ایجاد تفرقه در بین گروههای نژادی بودند؛ و جمعیتهای سرّی. «قانون جمعیتها» نیز در 29 رجب 1327/ 16 اوت 1909 به تصویب رسید که به تشریح این ممنوعیتهای قانونی می پرداخت و ثبت جمعیتها را به مسئولان ادارات محلی واگذار می کرد.قانون جمعیتهای مصوب 1327/ 1909 تا پایان عصر عثمانی و پس از آن در ترکیه تا 1317ش/ 1938 در دوره جمهوری اول اجرا می شد. مادّه 70 قانون اساسی 1303ش/ 1924 بهطور خلاصه «حق آزادی اندیشه، بیان، مطبوعات، مسافرت، قرارداد، کار، مالکیت و صرف کردن دارایی، مجمع، جمعیت و شرکت...» را تأمین می کرد. قانون جدید جمعیتها (شماره 3512) 7 تیر 1317/ 28 ژوئن 1938، به طور خاص از فعالیت جمعیتهایی که اهدافشان با پنج اصل (جمهوریت، ملی گرایی، دولتگرایی، عرفی گرایی ( سکولاریسم )، انقلابی گری) از شش اصل حزب جمهوری خواهخلق * در تضاد باشد، جلوگیری می کند. افزون بر آن، جمعیتهایی که برضد تمامیت ارضی کشور عمل می کنند یا « وحدت سیاسی و ملی را خدشهدار می سازند» و آنهایی که بر «دین و مذهب و فرقه، منطقه خاص، خانواده، جماعت، نژاد، جنس، یا طبقه» مبتنی هستند، حق فعالیت ندارند (مادّه 9)؛ اما، طبق اصلاحیه 15 خرداد 1325/5 ژوئن 1946 (قانون شماره 4919)، ممنوعیت فعالیت گروههایی که برخلاف شش اصل و مبتنی بر طبقه بودند لغو شد و آن دسته از قوانینی که برضد جمعیتهای منطقهای بودند به احزاب سیاسی محدود گشتند. همچنین از آغاز برقراری جمهوری در ترکیه (1302ش/1923) تبلیغ برای احیای نظام سلطنتی یا خلافت و سودجویی از دین برای اهداف سیاسی، و حتی فعالیت فرقههای درویشی ممنوع شد. در عثمانی تا انقلاب 1306/1889، برخی از دانشجویان دانشکده پزشکی ارتش (مکتب طِبیۀ عسکریة) در استانبول، از جمله ابراهیم تمو و عبداللّه جودت * ، یک گروه سیاسی مخفی به وجود آوردند که ابتدا ترقی و اتحاد و سپس جمعیت اتحاد و ترقی عثمانی نام گرفت (بعدها غربیها این گروه را با عنوان کمیته اتحاد و ترقی شناختند؛ نیز رجوع کنید به اتحاد و ترقی * ، حزب). مشهورترین سخنگوی در تبعید ضدسلطان عبدالحمید، احمدرضا نام داشت که در پاریس بهسر می برد و سردبیر نشریه مشورت بود. رویگردانی برخی از اعضا و اختلافات داخلی گاهی موجب ضعف جنبش می شد. در عین حال، اقدامات سرکوبگرانه عبدالحمید موجب شده بود تا اعضای جدیدی بهطور مستمر به جنبشهای مخفی داخلی یا مخالف در تبعید بپیوندند؛ ازاینرو، در حالی که احمدرضا خود را پیرو اثبات گرایی اگوست کنت و بنابراین طرفدار دولت مقتدر مرکزی میدانست، مخالف او، شاهزاده صباحالدین، «تشبث شخصی و عدم مرکزیت جمعیتی» (جمعیت اقدام شخصی و عدم تمرکز) را در 1320/1902 در پاریس ایجاد نمود. تا 1324/ 1906، گِرانیگاه جنبش مخالفان مجدداً از اروپا به قلمرو عثمانی به منتقل شد و افسران نظامی ناراضی و کارامندان دولتی، فعالیتهای خود را به مراکز ایالتی که خود در آنجا مشغول به خدمت بودند، گسترش دادند. در این سال جمعیت کوچکی به نام «وطن و حریت جمعیتی» (جمعیت وطن و حریت) در دمشق تأسیس شد که مصطفی کمالپاشا، مشهور به آتاتورک * ، در تأسیس آن مشارکت داشت. گروه بزرگتری نیز در سلانیک به نام «عثمانلی حریت جمعیتی» (جمعیت حریت عثمانی) و با مشارکت طلعت و جمال (پاشا) و دیگرانی که بعدها مشهور شدند، شکل گرفت. در پایان 1325/1907، گروه سلانیک، دیگر اعضای جمعیت دمشق را جذب نمود و به همراه نمایندگان جنبش تبعیدی پاریس، با عنوان «اتحاد و ترقی کمیتهسی (جمعیتی)»، (کمیته ( یا جمعیت ) اتحاد و ترقی)، ظهور یافت (رامسائور، ص122 به بعد).در عثمانی و سپس ترکیه از 1326/1908 تاکنون، دورههای گسترش جمعیتهای سیاسی و دیگر جمعیتهای داوطلبانه، جای خود را به دورههایی از سرکوب یا فعالیت مشترک تحت حمایت یک حزب مقتدر دادهاند. از جمله گروههایی که پس از انقلاب 1326/ 1908 شکل گرفتند، اینها بودند: «مطبوعات عثمانیه جمعیتی» (جمعیت مطبوعات عثمانی، 1326/ 1908)؛ جمعیت اتحادیه علمیه (1326/ 1908)؛ جمعیتهای انساندوستانه و حرفهای مانند «هلالاحمر جمعیتی» (جمعیت هلال احمر)، که بعدها کیزیلآی نامیده شد؛ «حمایت اطفال جمعیتی» (جمعیت حمایت از کودکان) و جمعیت وکلای استانبول. در عرصه سیاسی، جمعیت اتحاد و ترقی نیرومندترین سازمان کشور بود و در دهه بعد با عنوان جمعیت فراگیر شناخته میشد، اگرچه در 1331/1913 اعلام کرد که رسماً حزب سیاسی شده است.برخی از جمعیتهای اواخر دوره عثمانی عبارتاند از: جمعیت تعاون کاباتاش (نام محلهای در استانبول)، «کادینلر چالیشتیرما جمعیتی» (جمعیت استخدام زنان)، «مدافعه ملی جمعیتی» (جمعیت دفاع ملی)، «جمعیت خیریه نسوانیه» (جمعیت خیریه زنان) و «عثمانلی کادینلر ترقیپرور جمعیتی» (جمعیت زنان متجدد عثمانی؛ تونایا، 1952، ص420؛ [ همان، چاپ دوم، 1984، ج1، جاهای متعدد ] ). هنگامی که پایتخت و دولت مرکزی بیش از پیش تحت تسلط نیروهای اشغالگر متفقین درمی آمدند، انجمنهای محلی در بیشتر نواحی ایالتها و شهرستانهای آناطولی و تراس شرقی، برای مقابله با اشغال متفقین و طرحهای تجزیه و الحاق، در حال شکلگیری بودند. نخستین نمونه از این انجمنها و مهمترین آنها، کمیته عثمانی دفاع از تراس و پاشاییلی (ادرنه، ربیعالاول 1338/ دسامبر 1918) بود که به دستور طلعتپاشا بنیان گذاشته شد. او امیدوار بود که چنین گروههای محلی بتوانند پس از شکست حکومت عثمانی و سقوط سازمان حزبی مرکزی، اهداف وحدتطلبانه حزبی را دنبال کنند (رجوع کنید به بیکلی اوغلو، ج1، ص123؛ قس روستو، ص541). چون چندین سازمان مشابه در دیگر شهرهای مهم در فاصله چند روز یا چند هفته از یکدیگر و در برخی موارد با مشارکت مستقیم سران محلی وحدتطلب تأسیس شدند (جمعیت عثمانی دفاع از حقوق ازمیر، صفر 1337/ دسامبر 1918؛ جمعیت دفاع از حقوق ایالتهای شرقی، که در صفر 1337/ دسامبر 1918 در استانبول تأسیس شد و شعبه ارزروم آن در جمادی الا´خره 1337/ مارس 1919 گشایش یافت؛ جمعیت سیلیسیان، آدانا ربیعالاول 1337/ دسامبر 1918)، ممکن است اینگونه تلقی شود که طرح مرکزی جمعیت در ورای آنها وجود داشته است. در حالی که سازمانهای ملی گرای اولیه از شعار «دفاع از حقوق» حمایت میکردند، سازمانهایی که در آناطولی غربی، در زمانی که یونانیها ازمیر را اشغال کرده بودند، فعالیت داشتند (شعبان 1337/ مه 1919) خود را «رد الحاق جمعیت لر» (جمعیتهای رد الحاق) می نامیدند. همایشهای منطقهای این گروهها در طول تابستان 1337/1919 در ارزروم، بالیکسیر، آلاشهیر و دیگر نقاط برگزار شد. فارغ از نقش مؤسسان اولیه جنبش دفاع از حقوق، باید اذعان داشت که انسجام سراسری آن درنتیجه فعالیتهای مصطفی کمالپاشا بود که خواهان برگزاری همایش سیواس (ذیحجه 1337/ سپتامبر 1919) شد و «آنادولو و روملی مدافعه حقوق جمعیتی» (جمعیت دفاع از حقوق آناطولی و روملی) در این همایش پدید آمد. بعدها، این جمعیت به حزب خلق (خلق فرقهسی) تغییر نام یافت و نهایتاً نام آن حزب جمهوری خواه خلق شد [ توران، ص10؛ زورخر، ص215ـ216، 220؛ لوئیس، ص245ـ 246؛ شاو، ج2، ص340ـ341 ].منابع:Tevfik Biyiklioglu, Trakya'da milli mucadele , Ankara 1955-1956; Ikinci mesrutiyet ilani ve otuzbir Mart hadisesi ... Ali Cevat Beyin fezleke'si , ed. F.R. Unat, Ankara 1960, 158-188; [B. Lewis, The emergence of modern Turkey , 2nd ed., London 1968]; E. E. Ramsaur, The Young Turks , Princeton 1957; D. A. Rustow, "The army and the founding of the Turkish republic", World politics , XI (July 1959), 513-552; [Stanford J. Shaw, History of the Ottoman Empire and modern Turkey , Cambridge 2002]; Tarlik Zafer Tunaya, Turkiye'de siyasal partiler , Istanbul 1952, ibid, vol.1, repr. 1984; [Serafettin Turan, Kokeni ulusal direnise dayanan bir devrim partisi Cumhuriyet Halk Partisi , Istanbul 2000]; Turkiyede siyasi dernekler (vol. II only), Ankara: Emniyet Genel Mudurlugu, 1951; [Erik Jan Zurcher, "Jon Turkler, Musluman Osmanlilar ve Turk milliyetcileri: kimlik politikalari, 1908-1938", in Osmanli gecmisi ve bugunun Turkiye'si , ed. Kemal H. Karpat, tr. Sonmez Taner, Istanbul: Istanbul Bilgi Universitesi Yayinlari, 2005].برای صورت کامل منابع (رجوع کنید به د.اسلام ، چاپ دوم ذیل واژه.تونس. در این کشور، واژه جمعیت ظاهراً پیش از قرن نوزدهم بهکار نمیرفته است. خیرالدین تونسی در کتاب اقومالمسالک، که نخستین بار در 1284/1867 بهچاپ رسیده است، این واژه را به معنای گروه دانشگاهی و علمی، گروه خیریه، سازمان شهری یا ایالتی، شرکتهای فعال در حوزه کشاورزی یا صنعتی، شورای کشیشنشین و گروههای متعدد متشکل از آموزگاران، سرشناسان، مسئولان، قضات محلی، اعضای شورای شهر به کار برد و در حوزه اقتصاد از واژه شریکة استفاده کرد، اما برای شرکتهای سهامی عام همان واژه جمعیت را به کار میبرد. وی حتی از اصطلاح «الشریکة الجمعیة» استفاده کرد (رجوع کنید به ج1، ص184ـ196). در قرن بیستم واژه جمعیت بیانگر انجمن، جامعه، شرکت، مجمع، مجلس پارلمانی (الجمعیة الوطنیة) است و شامل انواع گروههای داوطلبانه میشود (الجمعیة الحرّة).جمعیتهای مذهبی. قدیمترین این انجمنها، «جمعیة الاوقاف» است که اداره اوقاف عمومی برعهده آن است و این اختیار را دارد که بر وقف زوایا و وقف خصوصی نظارت کند. این گروهها اجتماعی و مذهبی اند. از جمله این جمعیتها، «جمعیت خیریه» است که در 1323/ 1905 تأسیس شد.جمعیتهای سیاسی. جمعیتهای متعددی در زمینه موسیقی (الهلال، 1322/1904، الحسینیة تأسیس در 1325/1907 در النصریة). ورزش ( الاسلامیة، 1923/1905 )، نمایش (1905) و غیره فعالیت داشتند. از لحاظ میزان نفوذ باید به «جمعیة طلبة شمال افریقا المسلمین بفرنسا» (جمعیت دانشجویان مسلمان شمال افریقا در فرانسه)، که تعدادی از تونسیهای سرشناس آن را اداره میکردند، اشاره کنیم. حزب دستور جدید از زمان تأسیس (1313ش/ 1934)، جمعیتهای متعددی را به وجود آوردند یا آنها را تحت نظارت داشتند، مانند «الشبّان المسلمون» (جوانان مسلمان). از زمان تأسیس حزب تونسیان جوان (1325/ 1907)، واژه حزب برای گروههای کاملاً سیاسی بهکار میرود.جمعیتهای اقتصادی. از نخستین این گروهها، جمعیت تجارالمعاش (محرّم 1306/ سپتامبر 1888) است. پس از 1324/ 1906 تعداد آنها بیشتر شد (از 1328 تا 1339/ 1910ـ1921 حداقل نُه جمعیت تأسیس شد). در این حوزه نیز پس از 1324/1906 واژه «شرکة» بهجای «جمعیت» به کار رفت.جمعیتهای فرهنگی. واژه جمعیت بهطور خاص در مورد گروههای فرهنگی غیروابسته بهکار میرود. از لحاظ زمانی اولین گروه، الجمعیة الخلدونیة (17 رجب 1314/ 22 دسامبر 1896) بود که هدف آن آموزش علوم جدید به دانشجویان تونسی، بهویژه دانشجویان مسجدجامع، بود. دومین گروه، «جمعیة قدماء تلامذة الصادقیة» نام داشت که به سرعت از اهمیت سیاسی بسیاری برخوردار شد. گروههایی که در زمینه ورزش، موسیقی، نمایش و غیره فعالیت می کردند نیز از عنوان جمعیت استفاده کردند یا از واژههایی بهره بردند که این معنی را تداعی می کرد.جمعیتهای جدید. پس از استقلال تونس (29 اسفند 1335/ 20 مارس 1957) گروهها تحول یافتند (اصلاحات قضایی، گرایشهای جدید سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی) و اتحادیه جانشین جمعیت شد. بههر حال، از این واژه برای انجمنهای فرهنگی همچنان استفاده میشود، مانند «دارالجمعیة الثقافیة».منابع: ابنعاشور (محمد فاضل)، الحرکة الادبیة و الفکریة فی تونس، [ قاهره ]: اتحادیه عرب، 1955 ـ1956؛ [ خیرالدین تونسی، اقوم المسالک فی معرفة احوال الممالک، چاپ منصف شنوفی، تونس 2000 ]؛ الجمعیة الخلدویة، تونس 1318/1900؛Chedly Khairallah , Le mouvement Jeune tunisien , Tunis [n.d.]; Moh. Lasram , Une association en Tunisie, la Khaldounia , Tunis 1906; Emile Lesueur , Les associations agricoles en Tunisie , Paris-Tunis 1906.برای صورت کامل منابع رجوع کنید به د.اسلام ، چاپ دوم، ذیل واژه.هند و پاکستان. در بخش مسلماننشین هندوستان، واژه جمعیة جای خود را به جمعیت یا جماعت داده است. این واژه در مورد سازمانهای مذهبی یا سیاسی ـ مذهبی بهکار میرود که از سازمانهای کاملاً سیاسی متمایزند. واژه جمعیه از لحاظ کاربرد جدید محسوب میشود، اما ریشه مدرن ندارد.«جماعت مجاهدین»، سازمانی سیاسی ـ مذهبی است که سیداحمد بریلوی * آن را بنیان گذاشته است و عنوان خود را مدیون جنبش جهاد علیه سیکها * در اوایل قرن سیزدهم/ نوزدهم و بعدها علیه انگلیسیهاست. اساساً برنامههای آن مبتنی بر آموزههای شاه ولی اللّه و جانشینان وی است که می کوشیدند عناصر التقاطی هندوئیسم را از اسلام هند بزدایند و جامعه مسلمانان را از لحاظ اجتماعی و سیاسی سازماندهی و تقویت سازند. این گروه، سازمان پرطرفداری بود که همه بخشهای جامعه مسلمانان از آن حمایت میکردند و دارای بیتالمال و دادگاههای خاص خود بود. «جمعیت العلمای هند» در 1337/ 1919 و در اوج درگیریهای مسلمانان هند به نفع خلافت عثمانی تأسیس شد. مولانا محمود حسن، از رهبران سرشناس سیاسی ـ مذهبی، از جمله مؤسسان این سازمان بود و اگرچه علمای فرنگی محل * و اعضای ندوة العلماء * در آن مشارکت داشتند، اما علمای دئوبند/ دیوبند متنفذترین اعضای آن بودند. این سازمان از برنامه ملی گرایانه کنگره ملی هند حمایت میکرد و با گرایشهای جدایی طلبانه موجود در سیاست مسلمانان و تمایل آنها به ایجاد کشور جدیدی به نام پاکستان مخالف بود [ عزیز احمد، ص135 ]. این موضوع سبب شد که در 1324ش/ 1945 گروه دئوبندی * و دیگر علمای مخالف، تحت رهبری شبیر احمد عثمانی، جمعیت العلمای اسلام * را تشکیل دهند. گروه دئوبندی و دیگر علمای مخالف، از جامعه مسلمانان سراسر هند * (مسلملیگ) برای ایجاد پاکستان حمایت می کردند. این گروه در 1326ش/1947 به پاکستان رفت و در مراحل متعدد شکلگیری قانون اساسی در این کشور، از دیدگاه سنّتی شریعت حمایت می کرد [ پیرزاده، ص10؛ مجیب احمد، ص237ـ238 ]. دیگر سازمان سنّتی، که تا اندازهای در روند تدوین قانون اساسی و قانونگذاری مشارکت داشت، «جمعیت العلمای پاکستان» * بود [ مجیب احمد، ص2، 54ـ68 ].جماعت اسلامی * با این گروههای سیاسی و مذهبی ـ سنّتی تفاوت دارد، زیرا برنامههای آن دقیقاً مبتنی بر «بنیادگرایی» است. در 1320ش/1941 ابوالاعلی مودودی * این جمعیت را بنیان گذاشت که مرکز آن در پتانکوت قرار داشت و در 1326ش/ 1947 به پاکستان منتقل شد [ افضل، ج1، ص58ـ 61 ] و در آنجا به صورت گروهی سیاسی ـ مذهبی منظم و سازماندهی شد و در مناطق شهری و روستایی غرب پاکستان نفوذ یافت و در مورد آرمانها و قانون اساسی پاکستان، بهعنوان کشوری اسلامی، نقش جنجالی داشت. نظریات بنیادگرایانه این سازمان نقطه مقابل نوگرایی لیبرال است و آنها کلیه حقوق قانونگذاری را بهطور تغییرناپذیری فقط به خداوند واگذار می کنند و منکر نقش بشر (چه به صورت فردی چه جمعی) در آن میشوند؛ پس، نوعی حکومت دینی را تبلیغ میکنند که باید با اجماع مؤمنان ومطابق نص صریح قانون وحی اداره گردد [ نصر، ص21ـ27 ].[ برای آگاهی از جمعیت در ایران رجوع کنید به انجمن * ]منابع: محمد جعفر تهانیسری، تواریخ عجیبه، لاهور؛ علی احمد خان، جامعۀ اسلامیه، لاهور [ بی تا. ]؛ رحمانعلی، تذکره علمای هند، لکهنو 1914؛ عبیداللّه سندی، شاهولی اللّه اور ان کی سیاسی تاریخ ، لاهور 1952؛ شبیراحمد عثمانی، خطبات ، لاهور [ بی تا. ]؛ سید محمدعلی، مخزن احمدی ، آگره 1882؛ سیدمحمد میان، علمای هند کاشاندار ماضی ، دهلی 1942ـ1961؛ حسین احمد مدنی، نقش حیات، اعظمگره؛ غلام رسول مهر، جماعت مجاهدین ، لاهور 1955؛ همو، سرگذشت مجاهدین ، لاهور 1956؛ همو، سیداحمد شهید ، لاهور 1952؛ ابوالحسن علی ندوی، سیرت سیداحمد شهید ، ج1، لکهنو 1938؛]M. Rafique Afzal , Political parties in Pakistan , Islamabad 1998; Aziz Ahmad , Islamic modernism in India and Pakistan:1857-1964, London 1967]; L. Binder , Religion and politics in Pakistan , Los Angeles 1961; W. Cantwell Smith , Modern Islam in India , London 1946; W. W. Hunter , The Indian Musulmans , Calcutta 1945; Abu 'l- Ala Mawdudi, The political theory of Islam , Pathankot [n.d.]; idem, The process of Islamic revolution , Pathankot 1947; idem, Towards understanding Islam , [s.l., n.d.]; [Mujeeb Ahmad, Jam ـ iyyat ـ Ulama-i-Pakistan: 1948-1979 , Islamabad 1993; Vali Reza Nasr, The vanguard of the Islamic revolution: the Jama ـ at-i Islami of pakistan , London 1994; Sayyid A.S. Pirzada, The politics of the Jamiat Ulema-i-Islam Pakistan: 1971-1977 , Karachi 2000].