جمشید ، از شاهان اسطورهای ایرانی. در میان شاهان اسطورهای پیشدادی و حتی شهریاران تاریخی ایران، جمشید بیش از همه از شکوه و آوازه برخوردار بوده است. اخبار و روایات او به تفصیل در کتابهای تاریخی و داستانهای حماسی و افسانههای عامیانه نقل شده و تنها شهریار اسطورهای است که در سرودههای گاهانی از او یاد شده است ( رجوع کنید به اوستا، یسنا ، ص 116). نام او، جم، در اوستا به صورت yima آمده است که همزاد و توأم معنی میدهد ( رجوع کنید به بارتولومه ، ستون 1300). لقب همیشگی او در اوستاxsaeta به معنای شاه ( رجوع کنید به گرشویچ، 1959، ص 331)، در فارسیِ نو به صورت «شید» با واژه جم پیوند خورده و بهصورت جمشید در آمده است ( رجوع کنید به همو، 1969، ج 2، ص 245؛ مایرهوفر، ص 250). شخصیت اصلی او به دوران هندوایرانی بر میگردد، زیرا در متون هندی نام او بهصورت yama آمده و به فرّه ایزدی او اشاره و تقریباً بهصورت یکی از ایزدان تصور شده است. در ریگودا (کتاب دهم، سرودهای 14، 135)، دو سرود مستقل در ستایش از او بهجای مانده که در آنها از او درخواست شده است تا در مراسم نیایش حضور یابد و بهره خویش را از قربانی دریافت کند ( رجوع کنید به وداها، ریگودا ، ص 538، 636)، اما در آیین هند باستان هرگز صراحتاً خدا (deva ) خوانده نشده است، بلکه اغلب او را شاه (rajan ) خواندهاند که بر دیار خجستگان، که «جهان پدران» است، فرمانروایی میکند (گریزولد، ص 322؛ خوندا، ص 150). ظاهراً، به مرور، تصور هندوان از او دگرگون شده و ارتباطی که او در سنّتهای هندی، بهعنوان نخستین میرنده، با مرگ داشته، سبب شده است که اندکاندک هالهای خوفناک پیرامون چهره او پدید آید و سرانجام بهصورت خدای مرگ در آید ( رجوع کنید به مکدانل، ص 172). در روایات هندی برای او خواهری همزاد قائل شدهاند که yami نام دارد. سرود دهم از کتاب دهم ریگودا (ص 534 - 535) به گفتگوی عاشقانه این برادر و خواهر توأمان اختصاص یافته است. محققان به این نتیجه رسیدهاند که این دو، در اصل، نخستین زوج بشر به شمار میرفتهاند و ادامه نسل آدمیان از ازدواج آنهاست و این اسطوره بهگونهای که اکنون در دست است، حاصل تغییرات بعدی است (برای نمونه رجوع کنید به کریستنسن، 1917ـ 1934، ج 2، ص 4ـ6).در ایران، افسانه جم تحول خاص خود را داشته است. کهنترین اشارات به این شخصیت اساطیری را در اوستا مییابیم. در اوستا ( یسنا، همانجا) از او با صفات «خوب رمه» و «زیبا» یاد شده، لیکن لقب دائم او، xsaeta ، به معنای شاه است که در اوستا ، علاوه بر جم، به برخی ایزدان (از جمله اَپام نَپات) و امشاسپندان، و صورت مؤنث این واژه (xsoini ) به ایزد بانوان اَشی و اَرِدْویسُور اَناهید و مخصوصاً خورشید اطلاق شده است ( رجوع کنید به شاه * ). مورد اخیر نشان میدهد که ارتباط جمشید و خورشید ــ که در ادب فارسی اغلب بدان اشاره شده سابقه کهن داشته است، چنانکه در یسنای نهم، بند چهارم، از جم با صفت «خورشید ـ نگرش» یاد شده و در یکی از متنهای هندی ( ویشنوپورانه ، ص 215، پانویس 3)، yama «خورشید ـ نژاد» نامیده شده است. در اوستا ، جم فرهمندترینِ مردمان است که هزار سال بر سراسر جهان شاهی میکند. در دوران شهریاری او، مردمان و جانوران بیمرگ و فارغ از درد و آزار بودند و خورشت و آشام، زوالناپذیر و آبها و گیاهان، کاستیناپذیر بودند. به هنگام شاهیِ او، سرما و گرما و پیری و مرگ و رشکِ دیو آفریده نبود. تا زمانی که جم شاه بود، پدر و پسر، هر دو، چون برنایان پانزده ساله باهم میگشتند ( اوستا، وندیداد ، ص 7). در متون پهلوی نیز بر زوالناپذیری موجودات و تبدیل زمین به مانند بهشت به هنگام پادشاهی جم تأکید شده است ( رجوع کنید به دینکرد، ج 2، ص 595 -603؛ مینوی خرد ، فصل 26، ص 43). از دستاوردهای جم دورهای آسایش و ایمنی برای همه آفریدگان بود (اوستا، یسنا، ص 39ـ40؛ نیز رجوع کنید به ابنبلخی، ص 104؛ گردیزی، ص 2) و بر مبنای این پنداشت، در شاهنامه (فردوسی، ج 1، ص 43) جمشید با مردمان از نیکی و نیکویی جهان و دِیْنی که برگردن آنان دارد سخن میگوید.در روایات ایرانی، هزاره جمشیدی به دنبال گناه جمشید به پایان میرسد. دقیقاً معلوم نیست که جم مرتکب چه گناهی شده بوده است. در گاهان ( اوستا، یسنا ، ص 116) از او به عنوان یکی از گناهکاران یاد شده که احتمالاً با قربانی کردن گاو و خوراندن گوشت به مردم، آنان را گمراه کرده است. در اوستا ی متأخر یک بار از گناه او یاد شده است ( رجوع کنید بهاوستا، یشتها، ص 246ـ247؛ نیز رجوع کنید به زند اوستا، زامیادیشت، بند 34) و ضمن آن میخوانیم که جم در فرجام، دروغ گفت و بدینسان فرّه سه بار بهصورت مرغی از او جدا شد؛ نخست به مِهر، دگربار به فریدون و سومین بار به گرشاسب پیوست.در آثار پهلوی، گناه جمشید بهگونههای مختلف تعبیر شده است ( رجوع کنید به مینوی خرد ، فصل 56، بند 21، ص 74ـ 75؛ بندهش هندی ، بخش 20، ص 106، بخش 29، ص 120ـ 121؛ دادستان دینیک ، ج 1، ص 127؛ ایاتکار ژاماسپیک ، فصل 4، بند 22، ص 41ـ 42). در روایات پهلوی (ص 35ـ 36) آمده است که جم در فرجام کار مغرور شد و دعوی خدایی کرد. روایت شاهنامه مبتنی بر چنین سنّتی است ( رجوع کنید به فردوسی، ج 1، ص 42ـ43). جم پس از گسستن فرّه، در پریشانی و آوارگی افتاد و سرانجام به دست سپیدیور (spityura ) ــ که احتمالاً در اصل دیوی اهریمنی بوده و در روایات متأخر برادر جمشید انگاشته شده است کشته شد ( بندهش ، ص 149).در باره اسطوره گسستن فرّه از جمشید، محققان نیز تعابیر گوناگونی مختلفی دارند. کریستنسن (1917ـ1934، ج 2، ص 52)، به نقل از وسترگور، آن را طبیعتگرایی نمادین، و دارمستتر در حواشی زنداوستا (ج 2، ص 625) سه بار جدا شدن فرّه از جم را بازتابی از جامعه سه طبقهای (روحانیان، جنگجویان، و کشاورزان و صنعتگران) در دوره فرمانروایی جم دانسته است. همچنین کریستنسن (1917ـ 1934، ج 2، ص 53 55) جدا شدن فرّه را از جمشید به هبوط وی تعبیر کرده که بدینسان، «عصر زرین» جمشیدی به سر رسید. شاید بتوان این افسانه را با توجه به یکسان پنداشته شدن جمشید و سلیمان ( رجوع کنید به ادامه مقاله)، با داستان گم شدن خاتم سلیمان ــ که سبب پریشانی او و دوریاش از سلطنت گشت مقایسه کرد (کریستنسن، 1355ش، ص112؛ نیز رجوع کنید به میبدی، ج 8، ص 351).در باره پایان کار جم آنگونه که در فرگرد دوم وندیداد آمده، افسانه دیگری در ایران رواج داشته است که در آن از گناه جم و سرنوشت شومی که پیامد آن بود، خبری نیست. این روایت، پادشاهی خجسته جمشید، سپری شدن زمستان و برف و سیلاب سهمگین و بنای «وَر» را به فرمان اهورامزدا دربردارد. ور مکان محصوری در زیر زمین بود که جفتی از بهترین و زیباترین مردمان و جانوران و تخمهای بهترین گیاهان را به آنجا بردند و آفریدگان به نیکوترین وجه در آنجا زندگی میکردند (برای مقایسه این روایات با اساطیر یونانی رجوع کنید به کریستنسن، 1917ـ1934، ج 2، ص 39ـ40).در متنهای اوستایی، بر خلاف منابع ودایی، از خواهر جم یاد نشده، اما اخبار و روایاتِ راجع به او به تفصیل در برخی از متون پهلوی، از جمله روایات پهلوی ، آمده است (ص 11ـ16). جم در روایات ایرانی نیز ظاهراً نخستین بشر بوده است و با خواهرش، جَمَگ/ جمیگ، نخستین زوج بشر بهشمار میرفتهاند. چون فرمانروایی جهان با شهریاری جم آغاز میشده، وی هم نخستین انسان و هم نخستین شهریار قلمداد شد (کریستن سن، 1917ـ1934، ج 2، ص 37؛ ترجمه فارسی، ج 1، مقدمه آموزگار و تفضلی، ص بیستو سه ـ بیست و پنج؛ یاحقی، ذیل مادّه)، اما در افسانه، بعدها اسلافی برای او در نظر گرفته شده است، بدینمعنی که تاریخ فرمانروایی کیومرث (که در اصل غول نخستین بوده) و هوشنگ و تهمورث (که از دیگر نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در سنّتهای محلی ایرانیان بودند)، پیش از جمشید قرار گرفت و هزاره خاص جم میان آنان تقسیم گردید ( رجوع کنید به یارشاطر، ص 384).به گزارش شاهنامه (ج 1، ص 39ـ50)، جم فرزند تهمورث و چهارمین شهریار سلسله پیشدادیان بود که پس از مرگ پدر به سلطنت رسید. به هنگام فرمانروایی او، مردم و دیوان و پریان و دیگر موجودات فرمانبردارش بودند و او ریاست دینی و موبدی را نیز برعهده داشت. در پنجاه سال نخست پادشاهی خود، به مدد فرّه کیانی، آهن را نرم کرد و از آن رزمافزار ساخت. در پنجاه سال دوم، از کتان و ابریشم و خز جامه ساخت و رشتن و تافتن و بافتن را به مردم آموخت. سپس، طبقات چهارگانه اجتماعی را برقرار کرد و جایگاه و مقام اجتماعی هریک را مشخص نمود تا هر گروه اندازه ارزش اجتماعی خود را بداند. او دیوان را واداشت تا آب و خاک را گل کنند و دیوار بنا نهند و گرمابه و کاخ و ایوان بسازند. سپس، از سنگ خارا جواهرات گوناگونی چون یاقوت و بیجاده و سیم و زر استخراج نمود. بسیاری از عطرها از دستاوردهای اوست. پزشکی و طبابت را به مردم آموخت و تختی جواهرنشان ساخت که هرگاه میخواست، دیوها آن را از زمین به آسمان میبردند. نخستین بار که مردم تخت او را در آسمان دیدند، که چون خورشید میدرخشید، آن روز را ــ که هرمزد روز (نخستین روز هر ماه در گاهشماری زردشتی) از فروردین ماه بود جشن گرفتند و نوروز خواندند. مردم در پادشاهی او، سیصد سال انوشه (بیمرگ) و فارغ از رنج و الم زندگی کردند تا اینکه غرور و تکبر او را فراگرفت و ناسپاسی آغاز کرد و در نتیجه، فرّه از او بگسست. مردم ضحاک تازی را به پادشاهی برگزیدند و او را بهجای جمشید نشاندند. پس از جلوس ضحاک، جمشید صدسال متواری شد تا اینکه روزی ضحاک او را در دریای چین یافت و با اره به دو نیمش کرد. این گزارش را دیگر نویسندگان دوره اسلامی، با تفصیلی متفاوت با فردوسی، ذکر کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به طبری، 1964ـ 1965، سلسله 1، ص 179ـ181؛ بلعمی، ص 88؛ ثعالبی مرغنی، ص 10ـ17؛ مقدسی، ج 3، ص 140؛ ابنبلخی، ص 33).مؤلفان اسلامی، گاه متأثر از کتابهای سِیَرالملوک یا آثار و روایات پهلوی و گاه تحت تأثیر تصورات و مقایسهها و روایات دوره اسلامی، اخبار متنوعی در خصوص جمشید و شهریاری او عرضه داشتهاند ( رجوع کنید به ثعالبی مرغنی، ص10؛ مجملالتواریخ و القصص ، ص 39ـ40). برخی بهسبب تشابهاتی که بین افسانههای جمشید و سلیمان وجود دارد، این دو را یکی انگاشتهاند ( رجوع کنید به مجملالتواریخ و القصص، ص 38). برخی دیگر نسب جمشید را به نوح نبی رساندهاند ( رجوع کنید به دینوری، ص 1؛ مجملالتواریخ و القصص ، ص 521). شرحی که طبری (سلسله 1، ص 179ـ183) از احوال جمشید آورده، از جهاتی به روایات پهلوی و از جهات دیگر به شاهنامه فردوسی نزدیک است. مسعودی (1970، ج 1، ص 263) وقوع طوفان را به دوران پادشاهی جم نسبت داده است. مطالب ثعالبی مرغنی، با اندکی اختلاف، همانند گزارش شاهنامه است. او (ص 10ـ13) اشتباهات کسانی را که جمشید و سلیمان را یکی دانستهاند، یادآوری کرده و روایتی در خصوص جشن نوروز آورده که تفاوت چندانی با گزارش شاهنامه ندارد. در منابع دوران اسلامی، از خواهر همزاد جم یاد نشده است، اما دو تن از شخصیتهای افسانهای، یعنی شهرناز و ارنواز، که نامشان در اوستا (درواسپ یشت، ص 121) نیز آمده است، خواهران او بهشمار آمدهاند ( مجملالتواریخ و القصص، ص 27؛ گردیزی، ص 5؛ نیز رجوع کنید به یوستی، ص 89، 293). در باره مدت فرمانروایی جمشید، در منابع اسلامی روایات مختلفی ذکر شده است. در ترجمه فارسی تفسیر طبری (ج 2، ص 403)، ظاهراً متأثر از سنّتی کهنتر، این مدت هزار سال تمام ثبت شده است. یعقوبی (متوفی 284؛ ج 1، ص 158) این مدت را هفتصد سال، مسعودی (متوفی 346) در کتاب التنبیه و الاشراف (ص 85) شهریاری او را هفتصد سال و سه ماه و در مروجالذهب (ج1، ص264) ششصد سال نوشته است. ابوریحان بیرونی (متوفی 440) به روایتی (ص 103) آن را 617 سال، مطابق روایتی دیگر (ص 106) 616 سال و در جایی دیگر (ص 108) به نقل از روایتی در اوستا آن را 616 سال ذکر کرده است. مؤلف مجملالتواریخ و القصص (ص 39) و ابنبلخی (ص 10) این مدت را 716 سال ذکر کردهاند. جز مطالب مآخذ پیش از اسلام و نیز تطبیق جمشید با برخی از انبیای بنیاسرائیل (از جمله سلیمان) و برخی از پیامبران سامی (مانند نوح)، مطلب تازهای در این منابع به چشم نمیخورد. اغلب این منابع در اصول مطالب باهم مشترکاند، به طوری که احتمال میرود از اصلی واحد سرچشمه گرفته باشند. در بیشتر این کتابها، مواردی چون پیدایش جشن نوروز، تنظیم طبقات چهارگانه اجتماعی، مطیع ساختن دیوها، بنای شهرهایی چون همدان و تیسفون و اصطخر و بابِل و طوس، آموزش صنایع و فنون گوناگون و برخی علوم و همچنین اختراع خط و کتابت به جمشید نسبت داده شده است. همانندیهای گزارش شاهنامه و روایتهای معتبر دیگرِ چند قرن اول اسلامی، چون تاریخ طبری، غرر اخبار ملوک الفرس ثعالبی مرغنی و آثار مسعودی و حمزه اصفهانی و ابوریحان بیرونی، نشان میدهد که مؤلفان شاهنامه ابومنصوری تا حد بسیاری متأثر از خداینامه دوره ساسانی بودهاند و گزارش خداینامه نیز در باب جمشید، ظاهراً متأثر از روایات پهلوی و اوستایی بوده است.در ادبیات فارسی، به خصوص در آثار منظوم، جمشید گاه به همراه برخی از ویژگیهای اساطیری و گاه در قالب شخصیتی دگرگونه خودنمایی میکند. از پردامنهترین موارد حضور جم در ادب فارسی، اشارات متعدد شعرای پارسی بهجام جادویی اوست که اسرار هستی را در آن میدیده است. دقیقاً معلوم نیست که افسانه جامجم، چه زمانی به جمشید نسبت داده شده است. کریستنسن (1917ـ1934، ج 2، ص 128ـ129) جام جمشید را با آیینه سکندری مقایسه کرده و زمان پیدایش افسانه جام جمشیدی را قدیمتر از دوره اسلامی ندانسته است. ترکیب جامجم (= جام جمشید) در آثار منظوم فارسی با کثرت و تنوع بسیار به کار رفته است (رجوع کنید به سنایی، ص140، بیت 6؛ خاقانی، ص260، بیت 5، ص 388، بیت 13؛ نظامی، ص 85، بیت 5؛ حافظ، ج 1، ص 288، بیت 1، ص 176، بیت 5، ص 898، بیت 117). عطار شاید از جمله نخستین شعرای پارسی است که به تأویل جامجم پرداخته و از آن برای القای مفاهیم عرفانی سود برده است. در دیوان او گاه جامجم همانند لوح محفوظی است که هستی از ابتدا تا انتها بر آن نقش بسته است ( رجوع کنید به ص 122، بیت 2، ص 213، بیت 5؛ قس حافظ، ج 1، ص 112، بیت 5، ص 244، بیت 1).از دیرباز داستانها و افسانههای مربوط به سلیمان و جمشید در ادب فارسی، به سبب شباهتهای فراوانی که در آنها وجود دارد، با همدیگر آمیخته شدهاند. در برخی از ابیات موجود در دواوین شعرای پارسی، این دو شخصیت کاملاً بر هم انطباق یافته و شخصیتی یگانه بهشمار آمدهاند. ایرانیان ایالت پارس را مرکز فرمانروایی جم میدانستند، چنانکه آثار بازمانده از شهریاران هخامنشی را در تخت جمشید به جم نسبت میدادند. از سوی دیگر، تشابه کامل بعضی احوال و اعمال منسوب به جمشید و سلیمان در افسانههای مذهبی، از جمله بهکار گماردن دیوان و اطاعت جن و انس از ایشان، موجب این تصور شده است که جمشید و سلیمان شخصیتی یگانهاند، از اینرو فارس را تختگاه سلیمان و شهریاران پارس را جانشینان سلیمان و وارث ملک او خوانده و حتی آرامگاه کوروش بزرگ را مشهد مادر سلیمان نامیدهاند ( رجوع کنید به پاسارگاد * ). از جمله موارد تشابه سلیمان و جم و اِسناد لوازم یکی به دیگری در ادب فارسی، خاتم جم (برای نمونه رجوع کنید به فرخی سیستانی، ص238، بیت 19؛ منوچهری، ص39، بیت 1؛ خاقانی، ص422، بیت 14؛ حافظ، ج 1، ص 780، بیت 3) و تختسلیمان (برای نمونه رجوع کنید به انوری، ج 1، ص 333، بیت 4؛ نظامی، ص 85، بیت 5؛ اوحدی، ص250، بیت 1؛ حافظ، ج 1، ص 350، بیت 6، ص 866، بیت 10) است.آصَف بَرخیا در ادب فارسی وزیر سلیمان شناخته شده و چون جمشید و سلیمان یکی انگاشته شدهاند، آصف در ادب فارسی وزارت جم را نیز برعهده گرفته است (برای نمونه رجوع کنید به فرخی سیستانی، ص 191، بیت 20، ص 242، بیت 23؛ خواجوی کرمانی، ص 308، بیت 21؛ حافظ، ج 1، ص 64، بیت 5، ص 550، بیت 7).ارتباط جم و مور در ادب فارسی از دیگر مواردی است که بر اثر اختلاط داستان جمشید و سلیمان پدید آمده است (برای نمونه رجوع کنید به خاقانی، ص 166، بیت 6، ص 419، بیت 9؛ اوحدی، همانجا؛ حافظ، ج 1، ص 350، بیت 6).یکی دیگر از مواردی که موردنظر شعرای پارسی قرار گرفته است و در سرودههای خود مدام از آن یاد کردهاند، فرجام نامبارک زندگی جمشید و مرگ حقیرانه او پس از آن همه جاه و جلال است. این امر همواره نزد شعرای پارسی بهترین مَثَل برای بیان جفای روزگار و فنای عمر و ناپایداری جهان بوده است (برای نمونه رجوع کنید به ناصرخسرو، ص 184، بیت 4، ص 458، بیت 20؛ عطار، ص 24، بیت 4؛ حافظ، ج 1، ص 248، بیت 10، ص 588، بیت 7، ص 178، بیت 5 6).در ادب فارسی، به مناسبت، در موارد دیگری نیز از جمشید یاد شده که از آن جمله مجلس جمشید است. بنا بر شواهد متعددی که در این باره در آثار منظوم فارسی وجود دارد، شعرا در انتساب مجلس و بزم به جمشید، گذشته از ذکر جلال و شکوه او، تهیه شراب را، که آن را نیز به جمشید نسبت میدهند، در نظر داشتهاند (برای نمونه رجوع کنید به فرخی سیستانی، ص 234، بیت 12؛ حافظ، ج 1، ص 40، بیت 9، ص 368، بیت 5، ص 592، بیت 3).گستردگی پادشاهی جمشید و تسلط او بر مردم و دیو و مرغ و پری نیز شهرت یافته است. چه در ادب فارسی و چه در منابع دیگر، سلیمان نیز از چنین موهبتی برخوردار بوده و بهگونهای، خصوصیات جم را داشته است (برای نمونه رجوع کنید به مختاری غزنوی، ص 326، بیت 2؛ سنایی، ص 935، بیت 2؛ عطار، ص 848، بیت 2؛ حافظ، ج 1، ص 247، بیت 1).از دیگر بنمایههای اصلی و مخصوص داستان سلیمان، «ردّ شمس» است که در قرآن کریم (ص:31ـ33) به اجمال بدان اشاره شده است و مفسران با جزئیات بیشتری به شرح و گزارش آن پرداختهاند. حکایت میکنند که سلیمان روزی چنان سرگرم اسبهای خود بود که نمازش فوت گردید. آنگاه از شدت تحسر همه اسبها را پی کرد تا خداوند، خورشید را بعد از غروب به آسمان بازگرداند و سلیمان نماز گزارد (ابوالفتوح رازی، ج 16، ص 273ـ274؛ میبدی، ج 8، ص 348ـ 349). خاقانی (ص277، بیت 4) این داستان را به جم نسبت داده است (نیز رجوع کنید به فخرالدیناسعد گرگانی، ج 1، ص 10، بیت 1).از محراب جمشید نیز یاد شده است (نظامی، ص 549، بیت 9) که ظاهراً مراد، همان محراب قدس است که به روایت عهدعتیق (کتاب اول پادشاهان، 6:1ـ16) سلیمان آن را بنا کرد.مرغ جم نیز همان هدهد یا مرغ سلیمان است که از بلقیس، ملکه سبا، برای سلیمان خبر آورد ( رجوع کنید به خواجوی کرمانی، ص 439، بیت 13).در آثار برخی از شعرای پارسی، جمشید و خضر علیهالسلام گاه در کنار هم ذکر شدهاند و گاهی نیز «آب خضر» در کنار «جام اسکندر» یا «جام کیخسرو» به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به عطار، ص 31، بیت 12، ص 384، بیت 13؛ حافظ، ص 194، بیت 8).منابع: ابنبلخی؛ ابوالفتوح رازی، روضالجنان و روحالجنان فی تفسیرالقرآن ، چاپ محمد جعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد 1365ـ1376 ش؛ ابوریحان بیرونی، آثارالباقیة؛ محمدبن محمد(علی) انوری، دیوان، چاپ محمدتقی مدرسرضوی، تهران 1364 ش؛ رکنالدین اوحدی، کلیّات اوحدی اصفهانی، معروف به مراغی ، چاپ سعید نفیسی، تهران 1340 ش؛ محمدبن محمدبلعمی، تاریخ بلعمی: تکمله و ترجمه تاریخ طبری ، به تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی، تهران 1380 ش؛ بندهش، [ گردآوری ] فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369 ش؛ بندهش هندی: متنی به زبان پارسی میانه ( پهلوی ساسانی )، تصحیح و ترجمه رقیه بهزادی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368 ش؛ حسینبن محمد ثعالبی مرغنی، تاریخ غررالسیر، المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم ، چاپ زوتنبرگ، پاریس 1900، چاپ افست تهران 1963؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان ، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران 1362 ش؛ بدیلبن علی خاقانی، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1378 ش؛ محمودبن علی خواجوی کرمانی، دیوان ، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران 1369 ش؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطوال ، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر [ 1379/1959 ]، چاپ افست بغداد [ بی تا.]؛ مجدودبن آدم سنایی، دیوان ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1380 ش؛ محمدبن جریر طبری، تاریخالرسل و الملوک ، چاپ دخویه، لیدن 1879ـ1901، چاپ افست تهران 1964ـ 1965؛ همو، ترجمه تفسیر طبری: فراهم آمده در زمان سلطنت منصوربن نوح سامانی، 350ـ 365 هجری ، چاپ حبیب یغمائی، تهران 1367 ش؛ محمدبن ابراهیم عطار، دیوان ، چاپ تقی تفضلی، تهران 1362 ش؛ فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین ، ج 1، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1314 ش؛ علیبن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1371 ش؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی ، ج 1، چاپ برتلس، مسکو 1963؛ آرتور کریستن سن، آفرینش زیانکار در روایات ایرانی، ترجمه احمد طباطبائی، تهران 1355 ش؛ همو، نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان ، ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران 1377 ش؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، زینالاخبار ، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران 1347 ش؛ مجملالتواریخ و القصص ، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلاله خاور، 1318 ش؛ عثمانبن عمر مختاری غزنوی، دیوان ، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1341 ش؛ مسعودی، تنبیه ؛ همو، مروج (پاریس)؛ مطهربن طاهر مقدسی، کتابالبدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899ـ1919، چاپ افست تهران 1962؛ احمدبن قوص منوچهری، دیوان ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1347 ش؛ احمدبن محمد میبدی، کشفالاسرار و عدة الابرار، چاپ علیاصغر حکمت، تهران 1361 ش؛ مینوی خرد ، ترجمه احمد تفضلی، تهران: توس، 1367 ش؛ ناصرخسرو، دیوان ، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران 1353 ش؛ الیاسبن یوسف نظامی، خسرو و شیرین ، چاپ بهروز ثروتیان، تهران 1366 ش؛ محمدجعفر یاحقی، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی ، تهران 1369 ش؛ یعقوبی، تاریخ ؛Avesta: the sacred books of the Parsis , ed. Karl F. Geldner, Stuttgart 1886-1896, repr. Tehran 2003; Ayatkari Zamaspik , ed. G. Messina, Rome: Pontificio Instituto Biblico, 1939; Christian Bartholomae, Altiranisches Worterbuch , Strasbourg 1904, repr. Berlin 1961; Arthur Christensen, Les types du premier homme et du premier roi dans l'histoire legendaire des Iraniens , Leiden 1917-1934; Dadestan e Dinik ,ed. E. W. West, Oxford 1880-1892; Denkard , tr. and ed. D. M. Madan, Bombay 1911; Ilya Gershevitch, "Amber at Persepolis", in Studia classica et orientlia Antonino Pagliaro oblata , vol.2, Roma 1969; idem, The Avestan hymn to Mithra , Cambridge 1959; Jan Gonda, Epithets in the Rgveda , Netherlands 1959; Hervey De Witt Griswold, The religion of the Rigveda , Delhi [1971]; Ferdinand Justi, Iranisches Namenbuch , Marburg 1895; A. A. Macdonell, The Vedic mythology , Benares 1963; Manfred Mayrhofer , Onomastica Persepolitana. Das altiranische Namengut d. Persepolis-Tafelchen , Wien 1973; The Pahlavi Rivayat, accompanying the Dadistan-I Dinik, ed. Bahmanji Nasarwanji Dhabhar, Bombay 1913; Vedas. Rgveda , The hymns of the Rgveda , translated with a populur commentary by Rolph T. H. Griffith, ed. J. L. Shastri, Delhi [1973[ ; The Vishnu Purana: a system of Hindu mythology and tradition , translated from the original Sanskrit H. H. Wilson, Calcutta: Punthi Pustak, 1961; Ehsan Yarshater, "Iranian national history", in The Cambridge history of Iran , vol.3, pt.1, Cambridge 1983; Le Zand-Avesta , traduction nouvelle avec commentaire historique et philologique par James Darmesteter, Paris: Librairie d'amerique et d'orient Adrien-Maisonneuve, 1960.