جَعلیون ، قبیله و سلطاننشینی کوچک در کشور سودان.1) قبیله جعلیون ، یکی از مشهورترین قبایل کشور سودان. جمعیت سودان از پنج قوم، عرب (اکثر جمعیت سودان)، سود، شبه سود، بِجَه، و نوبَه تشکیل شده و قبیله جعلیون یکی از قبایل قوم عرب این کشور است (شَقیر، 1972، ج 1، ص 53؛ کحّاله، ج 1، ص 196). پس از ظهور اسلام، گروههایی از اعراب عدنانیه و قحطانیه شبهجزیره عربستان، با گذشتن از دریای سرخ و سرزمین مصر، وارد سودان شدند و با استقرار در مناسبترین نقاط این سرزمین، قوم عرب سودان را تشکیل دادند و سلطاننشینهایی نیز تأسیس کردند (شامی، ص 258؛ شقیر، 1972، ج 1، ص 62). جعلیونِ قوم عرب را ــ که پادشاهی جعلیون را تشکیل دادند اهل کَکَر و طاقیه (دارای تخت و تاج) نیز معرفی کردهاند (شقیر، 1972، ج 1، ص 63).اعراب سودان به دو بخش حَضَر و بادیه تقسیم شدهاند. گروه حضر، که جعلیون یکی از قبایل آن است، در کنار نیل بزرگ و ساحل نیل آبی و نیل سفید و در جزیره میان این دو اقامت کردند و به پرورش دام و ماکیان و زراعت و صناعت و تجارت پرداختند. این گروهها، مثل شایقْیه، مَناصیر، رُباطات، میرفاب و جعلیون، بیشتر به نام محل زندگی خود یا به همان نام قبیله مشهور شدهاند. گروه بادیه در بَطانه، صحرای بیوضه، کُردُفان و دارفور سکنا گزیدند و به پرورش شتر، گاو، اسب، الاغ، بز و گوسفند پرداختند و شکار فعالیت جنبی آنها بود. این گروه به نام بادیه العرب شناخته میشوند (شقیر، 1972، ج1، ص62 63).بر اساس روایتی افسانهای، ابومُرْخه جد اعلای هفت قبیله شایقیه، جمیعات، سرورات، میرفاب، رباطات، جموعیه و جعلْیون است. طبق این روایت، ابومرخه با ازدواج پیدرپی با هفت دخترِ تنها عموی خود، دارای هفت پسر شد که هریک از آنها نیای هریک از این هفت قبیله شدند (همان، ج 1، ص 64ـ 65). نام جعلیون از لفظ جعلیه و عبارت «جَعَلْناکُمْ مِنا» گرفته شده است که نیای این قبیله، ابراهیم، به منظور ایمان آوردن قبیله خود و تحت حمایت قرار دادن آنها، پیوسته آن را زمزمه میکرده است (شامی، ص 259؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل مادّه). قبیله جعلیون به بیش از سی بیت (خانوار) تقسیم شدهاند که عَمْراب، مَجاذیب، عبایسه و رازقیه از مشهورترین آنها هستند (شقیر، 1972، ج 1، ص 63؛ کحّاله، همانجا). از سوی دیگر، جعلیون معتقدند که از نسل عباس، عموی پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، هستند (فوزی، ج 1، ص 313؛ نیز رجوع کنید به شامی، همانجا) و بر این باورند که نیای آنان از زمان برپایی حکومت عباسیان (132ـ656)، عازم سودان شده و در این سرزمین سکنا گزیده است (فوزی، همانجا). فوزی در صحت این باور تشکیک کرده است؛ به نظر او بعید است که بنیعباس در آغاز تأسیس دولت خود در سودان مستقر شده باشد. او اضافه نموده است که ادعای انتساب به بیت پیامبر اکرم مختص این قبیله نیست، بلکه تمام قبایل سودان خود را از انساب حضرت رسول میدانند. به گفته وی، به این ترتیب گویا قبل از بعثت، کسی در سودان زندگی نمیکرده است (ج1، ص 313ـ314). مهاجرت جعلیون به شهر شَنْدی در شمال سودان در دو گروه و در دو نوبت انجام شد: تجار ثروتمند در اواخر قرن دهم/ شانزدهم و بازرگانان خرده پا در 1263 مهاجرت کردند (ادریس سالم حسن، ص 49ـ50؛ شقیر، 1981، ص 137).در اواخر قرن دهم/ شانزدهم بیشتر اهالی روستاهای اقلیم بربر در سودان از قبیله جعلیون بودند. آنان کشاورزی و دامداری میکردند ولی چون منطقهشان کم باران بود، تولیداتشان پاسخگوی نیازشان نبود و شاید همین امر موجب پراکنده شدن جعلیون در دیگر نواحی سودان شد. این پراکندگی موجب بیگانه ستیزی اهالی مغرب و جنوب سودان با جعلیون گردید؛ آنان به جعلیون القاب اهانتآمیزی چون دروغگو و خرسوار میدادند و جعلیون نیز سفیدپوستان را کولی (جَعیدی/غَجری) مینامیدند و تحقیرشان میکردند (فوزی، همانجا).هر یک از قبایل سودان، برای شناسایی افراد قبیله خود، علائمی در صورت داشتند. علامت قبیله جعلیون سه خط عمودی بر روی گونهها بود که در طفولیت با تیغ روی صورت آنها نقش میکردند (شقیر، 1972، ج 1، ص 245). آنان در مورد قتل، داوری و جزا تابع سنّتهایی بودند. افراد دو طایفه قاتل و مقتول رو به روی هم، به فاصله صد متر، در حضور شیوخ قبیله، صف میکشیدند. پس از محاکمه، اگر قاتل تبرئه میشد، او را به شهر دیگری میفرستادند و اگر محکوم میشد مجبور به پرداخت دیه میگردید، که گاهی پرداخت آن سالها طول میکشید (همو، 1981، ص 138).این قبیله را از حیث محل سکونت به سه گروه رودخانهای، بین نیل و کردفان، و دور از نیل تقسیم کرده و محل انتشار آنها را به این شرح نوشتهاند:گروه رودخانهای: جعلیون، ساکن در سواحل نیل از خانِق تا عَطْبَره؛ میرفاب، ساکن در شمال عطبره تا مرز بربر؛ رباطات، ساکن در مناطقی از بربر تا ابوحمد؛ مناصیر، ساکن در مناطقی از ابوحمد تا آبشار چهارم؛ شایقیه، ساکن در مناطقی از آبشار چهارم تا دبه؛ جوابره و رکابیه، ساکن سرزمینهای بین دَناقِله و مَحَس؛ جموعیه، ساکن در شمال و جنوب امدرمان تا مرزهای سرزمین کَواهِله در کنار نیل سفید؛ جمع، ساکن در مغرب نیل سفید و جنوب سرزمین کواهله.گروه بین رود نیل و کردفان: بدیریه، ساکن بین نیل و کردفان و در جوار رکابیه؛ و، جوابره ساکن در کردفان نزدیک بلده ابیض.گروه دور از نیل: جوامعه، ساکن در مرکز کردفان و شمال و مشرق بلده ابیض؛ غودیات، ساکن در جنوب بلده ابیض؛ و بَطاحین، ساکن در شمال بطانه (شامی، ص 258ـ259).2) سلطاننشین جعلیون. جعلیون از زمانی معروف شدند که سلطاننشینی به نام جعلیون را در شمال مشیخه عبداللاب، بر روی ویرانههای مملکت مَرَوی قدیم (در 644ـ332 ق م) بین حَجَرالعَسَل و دامِر، در شمال سودان تأسیس کردند و شهر شندی را مرکز حکومت آن قرار دادند (شقیر، 1981، ص 136). به نوشته نعوم شَقیر، سلطاننشین جعلیون 235 سال دوام یافت و شانزده پادشاه در آن حکومت کردند که آخرین آنها نمر بود. این سلطاننشین در حدود 1238 از هم پاشید (همان، ص 136ـ137)؛ بنابراین، سال تأسیس این پادشاهی باید حدود 996 باشد.شهر شندی، پیش از آنکه مصریان در 1238 سودان را فتح کنند، یکی از مهمترین مراکز بازرگانی سودان و دارای بازارهای متعدد، از جمله بازار بردگان، بود و بازرگانان حبشه، سِنّار، کردفان، دِنْکه و فَرتیت برای داد و ستد به این شهر رفت و آمد میکردند. شندی در آن زمان نهصد خانه و هفت هزار تن جمعیت داشت. در این شهر روزهای دوشنبه و پنجشنبه بازارهای هفتگی بر پا میشد (همان، ص 137؛ همو، 1972، ج 1، ص 106ـ107).در زمان حکومت مَکّنمِر (1221ـ 1238)، جنگ بین قبیله شُکریه و قبیله جعلیون با تدبیر سالخوردگان قبیله جعلیون و میانجیگری علما و ازدواج سیاسی دختر حاکم قبیله شکریه با مکّ نمر، به صلح انجامید (همو، 1981، ص 138). در 1236، محمدعلیپاشا، خدیو مصر (حک: 1220ـ1264)، تصمیم به فتح سودان گرفت و لشکری مرکّب از 500 ، 4 سپاهی و 24 عراده توپ را به فرماندهی فرزند 25 ساله خود، اسماعیل پاشا، به سودان فرستاد. هریک از گروههایی که از سپاهیان اسماعیل شکست میخوردند، به سلطاننشین جعلیون پناهنده میشدند (ضرار، ص 24ـ27؛ شبیکه، ص 325ـ326) و به این ترتیب، سلطاننشین جعلیون مرکز تجمع نیروهای مخالف اسماعیل پاشا شد. در صفر 1238 اسماعیل پاشا وارد شهر شندی شد و از مکّنمر خواست که طی دو روز هزار برده به او تحویل دهد. مکّنمر ظاهراً این درخواست را پذیرفت، ولی در ضیافتی شبانه اسماعیل پاشا و همه فرماندهان وی را در آتش سوزاند. محمدعلی پاشا نیز یکی از فرماندهان خود را به خونخواهی پسرش به جعلیون فرستاد. او بیشتر اهالی شهر شندی و خود شهر را سوزاند و حدود بیست هزار کودک و زن را اسیر کرد و برای خدیو مصر به قاهره فرستاد. مکّنمر، پس از هفده سال حکومت، به سرحدات حبشه گریخت و در همانجا فوت کرد (گونیلی، ج 1، ص 43ـ44؛ شبیکه، ص 339ـ341؛ بشیر، ص 17؛ فوزی، ج 1، ص 61 63) و به این ترتیب، پادشاهی جعلیون مضمحل شد. با این که شهر شندی بعدها آباد شد، هرگز رونق بازرگانی گذشته خود را به دست نیاورد (شقیر، 1972، همانجا؛ همو، 1981، ص 137).در اوایل 1306، که در اقلیم بربر سودان خشکسالی و قحطی و گرسنگی رخ داد، عبداللّه تعایشی، رهبر حکومت مهدیون در سودان، که به جعلیون بسیار بدبین بود، از ارسال هر گونه کمکی به آنجا جلوگیری کرد و مانع رسیدن کشتیهای امداد به شمال امدرمان شد و حتی عاملان کمک را تهدید به قتل کرد، در منابر جعلیون را مورد شتم قرار داد و آنها را متهم به مخالفت با مهدی سودانی، شخصیت مشهور سودان، و مهدیون کرد. او دستور داد جعلیون را محاصره کنند و کشت و زرع آنها را از بین ببرند. در این ماجرا معدودی از جعلیون جان سالم به در بردند (شبیکه، ص 698؛ فوزی، ج 2، ص 200).در حال حاضر جعلیون در همه نقاط سودان، در محور نیل از شمال تا جنوب، پراکندهاند (شامی، ص 260) و چون هم از حیث بهره برداری از زمینهای زراعی بسیار فعالاند و هم سهم مهمی در پیشرفت صنایع و اقتصاد نوین داشتهاند، از عوامل بسیار ارزنده در رشد اقتصادی سودان به شمار میآیند.منابع: ادریس سالم حسن، الدین فیالمجتمع السودانی نمیری و الطرق الصوفیة: 1972ـ1980، ترجمه احمد صادق و ایهاب حیزی، قاهره 2002؛ محمد عمر بشیر، تاریخالحرکة الوطنیة فیالسودان: 1900ـ1969، نقله من الانکلیزیة هنری ریاض، ولیم ریاض، و جنید علیعمر، بیروت 1407/1987؛ صلاحالدین علی شامی، السودان: دراسة جغرافیه، اسکندریه [ 1973 ]؛ مکی شبیکه، تاریخ شعوب وادی النیل: مصر و سودان فی القرن التاسع عشر المیلادی، بیروت 1400/1980؛ نعوم شقیر، تاریخالسودان، چاپ محمد ابراهیم ابوسلیم، بیروت 1981؛ همو، جغرافیه و تاریخالسودان ، بیروت 1972؛ ضرار صالح ضرار، تاریخ السودان الحدیث، خرطوم 1408/1988؛ ابراهیم فوزی، کتابالسودان بین یدی غردون و کتشنر، [ قاهره ] 1319؛ عمررضا کحّاله، معجم قبائل العرب القدیمة و الحدیثة، بیروت 1402/1982؛ حسین گونیلی، جغرافیای ممالک اسلامی: قاره افریقا ، ج 1: لیبی، تهران 1342 ش؛EI 2, s. v. "Djaa ـ liyyun" (by S. Maqbu Ahmad).