جعل ابوعبدالله حسین بن علی

معرف

، معروف‌ به‌ کاغذی‌، فقیه‌ حنفی‌ و متکلم‌ صاحب‌نامِ معتزلی قرن‌ چهارم‌
متن
جُعَل‌، ابوعبداللّه‌ حسین‌بن‌ علی‌ ، معروف‌ به‌ کاغذی‌، فقیه‌ حنفی‌ و متکلم‌ صاحب‌نامِ معتزلی قرن‌ چهارم‌. در بیشتر منابع‌ کنیه‌ و نسبتِ وی‌، ابوعبداللّه‌ بصری‌ ضبط‌ شده‌ است‌. ظاهراً لقب‌ جُعَل‌ (نوعی‌ سوسک‌) را از باب‌ طعن‌ و تحقیر به‌ وی‌ داده‌اند و در منابع‌ معتزلی‌ و حنفی‌ این‌ لقب‌ نیامده‌ است‌. با این‌ همه‌، در منابع‌ متقدمی‌ همچون‌ الفهرست‌ ابن‌ندیم‌ (ص‌ 222) تأکید شده‌ که‌ او به‌ جُعَل‌ شهرت‌ داشته‌ است‌.به‌ گزراش‌ ابن‌ندیم‌ (همانجا) تاریخ‌ تولد جُعَل‌ 308 است‌ (نیز رجوع کنید به ابوحَیان‌ توحیدی‌، کتاب‌ الامتاع‌ ، ج‌ 1، ص‌140، پانویس‌ 1)، ولی‌ در منابع‌ دیگر، آن‌ را 293 هم‌ ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به خطیب‌ بغدادی‌، ج‌ 8، ص‌ 626؛ ابن‌ابی‌الوفا، ج‌ 4، ص‌ 63). جُعَل‌ در بصره‌ متولد شد، ولی‌ بیشتر عمر خود را در بغداد گذراند و به‌ ریاست‌ مکتب‌ معتزله بصری‌ در بغداد رسید (ابن‌ندیم‌؛ خطیب‌ بغدادی‌، همانجاها). ظاهراً جعل‌، از بیم‌ خطر حمله قرمطیان‌، در جوانی‌ بصره‌ را ترک‌ کرده‌ است‌. او شاگرد برخی‌ از نمایندگان‌ مکتب‌ معتزله بصره‌، از جمله‌ ابوهاشم‌ جُبّائی‌ * (متوفی‌ 321) و شاگرد وی‌ ابوعلی‌بن‌ خَلاّد (متوفی‌ 340)، بود ( رجوع کنید به قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، فضل‌ الاعتزال‌ ، ص‌ 325؛ ابن‌مرتضی‌، ص‌ 105).جُعَل‌ فقه‌ و کلام‌ را از ابوالحسن‌ کرخی‌ (متوفی‌ 340)، رئیس‌ حنفیان‌ بغداد و متکلم‌ معتزلی‌، آموخت‌ و در آن‌ دو علم‌، سرآمد معاصران‌ خود شد (لکنوی‌، ص‌ 67) تا جایی‌که‌ ابوالحسن‌ کرخی‌ گاهی‌ پاسخگویی‌ به‌ مسائل‌ کلامی‌ را به‌ وی‌ ارجاع‌ می‌داد، از جمله‌ پاسخگویی‌ به‌ مسئله اصابت‌ رأی‌ مجتهد را ــ که‌ به‌ گزارش‌ قاضی‌عبدالجبار ( فضل‌الاعتزال‌ ، ص‌ 326)، سیف‌الدوله‌ یا به‌ گزارش‌ ابن‌مرتضی‌ (ص‌ 106)، عضدالدوله دیلمی‌ آن‌ مسئله‌ را مطرح‌ کرده‌ بودند به‌ جعل‌ واگذار کرد.ابوعبداللّه‌، همانند استاد خود در فقه‌، حنفی‌ و پیرو مذهب‌ اهل‌ عراق‌ و در کلام‌، معتزلی‌ بود (ابن‌ندیم‌؛ خطیب‌ بغدادی‌، همانجاها؛ ابن‌جوزی‌، ج‌ 14، ص‌ 272؛ ذهبی‌، ج‌ 12، ص‌334).از دیگر استادان‌ وی‌ ابوالقاسم‌ سَهْلویه‌ ملقب‌ به‌ قُشور (از طبقه دهم‌ معتزله‌)، ابوجعفر معروف‌ به‌ سَهْکَلام‌ صِیمَری‌، و قاضی‌ ابوبکر باقلاّنی‌ * (متکلم‌ اشعری‌، متوفی‌ 403) بودند (ابن‌ندیم‌، همانجا). ابن‌مرتضی‌ (ص‌ 7، 105) جعل‌ را از طبقه دهم‌ معتزله‌ و یکی‌ از افرادی‌ دانسته‌ است‌ که‌ سلسله‌ سند معتزلیان‌ به‌ واسطه طبقه ایشان‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم‌ می‌رسد.از جمله‌ شاگردان‌ جُعَل‌ این‌ اشخاص‌ بودند: ابواسحاق‌ نصیبی‌ (متوفی‌ 449)؛ ابن‌داعی‌، ابوعبداللّه‌ محمدبن‌ حسن‌ علوی‌ (متوفی‌ 360)، ملقب‌ به‌ مهدی‌ لدین‌اللّه‌؛ ابوعبداللّه‌ محمدبن‌ احمدبن‌ حنیف‌؛ سیدابوطالب‌ حسنی‌، ملقب‌ به‌ ناطق‌ بالحق‌؛ برادر ابوطالب‌، ابوالحسین‌ احمدبن‌ حسین‌، معروف‌ به‌ المؤید باللّه‌، که‌ همگی‌ از زیدیان‌ بودند (ناطق‌ بالحق‌، ص‌ 104ـ106؛ ابن‌مرتضی‌، ص‌ 113ـ114؛ نیز رجوع کنید به محلِّی‌، ص‌ 318؛ د. اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، تکمله 1ـ2، ذیل‌ Abu Abd Allah al- Basri"").از شاگردان‌ معتزلی‌ مذهب‌ او دو تن‌ مشهورند: ابواسحاق‌بن‌ عیاش‌ و قاضی‌ عبدالجبار، متکلم‌ صاحب‌نام‌ (رجوع کنید به ابن‌مرتضی‌، ص‌ 107، 112). عمده آرای‌ جعل‌ بر اساس‌ گزارشهای‌ فراوانی‌ که‌ قاضی‌ عبدالجبار ( المغنی‌ ، ج‌ 14، ص‌ 21، ج‌ 17، ص‌ 299ـ300؛ همو، شرح‌ الاصول‌ الخمسة، ص‌ 548، 767) از وی‌ نقل‌ کرده‌، بازسازی‌ و احیا شده‌ است‌. هرچند قاضی‌ عبدالجبار خود را مدیون‌ ابوعبداللّه‌ جعل‌ دانسته‌ ( رجوع کنید به قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، المغنی‌، ج‌20، قسم‌ 2، ص‌ 257)، ولی‌ اغلب‌ با استادش‌ همرأی‌ نیست‌ (رجوع کنید به ادامه مقاله‌). قاضی‌ عبدالجبار برخی‌ از کتابهای‌ خود را در حضور ابوعبداللّه‌ نگاشته‌ است‌، به‌ ویژه‌ هنگامی‌ که‌ در بغداد در خانه او زندگی‌ می‌کرد (جُشَمی‌، ص‌ 366) و هنگامی‌ که‌ شروع‌ به‌ نگارش‌ کتاب‌ چند جلدی‌ المُغنی‌ کرد، ابوعبداللّه‌ هنوز زنده‌ بود ( رجوع کنید به قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، المغنی‌ ، ج‌20، قسم‌ 2، ص‌ 258). از دیگر شاگردان‌ ابوعبداللّه‌، شیخ‌مفید بود که‌ تحصیلاتش‌ را نزد ابوعبداللّه‌ آغاز کرد (شوشتری‌، ج‌ 1، ص‌ 464؛ مک ‌درموت‌، ص‌ 9). دو اثر در رد و نقض‌ آرای‌ ابوعبداللّه‌ به‌ او نسبت‌ داده‌اند ( رجوع کنید به نجاشی‌، ص‌ 399، 402).در باره وضع‌ معتزله‌ در بغدادِ آن‌ روز، گفتنی‌ است‌ که‌ از سویی‌، در اواخر دوره حیات‌ ابوالحسین‌ خیاط‌ * (متکلم‌ معتزلی‌، متوفی‌ حدود 300) معتزله‌ حیثیت‌ و اعتبار چندانی‌ نداشتند (شاید به‌سبب‌ کتابهای‌ ابن‌راوندی‌ * ) و از سوی‌ دیگر، تنها شاخه معتزلی‌ که‌ در بغداد قدرت‌ داشت‌، یعنی‌ ابن‌اِخْشید * (متوفی‌ 326) و شاگردانش‌، به‌ شدت‌ با ابوهاشم‌ جبّائی‌ مخالفت‌ می‌کردند؛ از این‌رو، ابوعبداللّه‌، که‌ شاگرد ابوهاشم‌ بود، در اوضاع‌ سختی‌ به‌ تحصیل‌ پرداخت‌ و به‌ نوعی‌ در انزوا به‌سر می‌برد ( رجوع کنید به قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، فضل‌الاعتزال‌ ، ص‌ 325؛ ابن‌مرتضی‌، ص‌ 105؛ د. اسلام‌ ، همانجا).شرایط‌ سیاسی‌ آن‌ دوره‌ بدین‌ صورت‌ بود که‌ استادِ جُعل‌، ابوالحسن‌ کرخی‌، با سیف‌الدوله‌ حمدانی‌ (حک : 333ـ356) مناسبات‌ نزدیکی‌ داشت‌. حمدانیان‌ بر سر به‌ دست‌گیری‌ حکومت‌ عراق‌ با آل‌بویه‌ رقابت‌ داشتند ( رجوع کنید به قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، فضل‌الاعتزال‌ ، ص‌ 326؛ د. اسلام‌، همانجا). پس‌ از کرخی‌، شاگردش‌ ابوعبداللّه‌ به‌ آل‌بویه‌ تقرب‌ جست‌. در 334 معزالدوله‌ دیلمی‌ بغداد را فتح‌ کرد و از آن‌ پس‌ ابوعبداللّه‌ از حمایت‌ مالی‌ و اجتماعی‌ وی‌ و وزیرش‌، حسن‌بن‌ محمد مُهلَّبی‌ (وزارت‌: 339ـ352)، برخوردار شد (ابوحیان‌ توحیدی‌، کتاب‌ الامتاع‌ ، ج‌ 3، ص‌ 213). بنا به‌ گزارش‌ ناطق‌ بالحق‌ (ص‌106ـ 107)، یکی‌ از انگیزه‌های‌ نزدیکی‌ ابوعبداللّه‌ به‌ زیدیان‌ و از جمله‌ ابن‌داعی‌، از بزرگان‌ علویان‌، برخورداری‌ از این‌ حمایتها بوده‌ است‌.از نوع‌ نگرش‌ ابوعبداللّه‌ به‌ موضوع‌ امامت‌ و احترام‌ زیدیان‌ به‌ وی‌، گرایش‌ او را به‌ علویان‌ و شیعه‌ می‌توان‌ دریافت‌. وی‌ در تربیت‌ و ارتقای‌ علمی‌ علویان‌ اهتمام‌ می‌ورزید و به‌ ابن‌داعی‌ توجهی‌ خاص‌ داشت‌ به‌گونه‌ای‌ که‌ افزون‌ بر تدریس‌ مطالب‌ عمومی‌، به‌ وی‌ کلام‌ می‌آموخت‌ و با تشویق‌ ابوعبداللّه‌ بود که‌ ابن‌داعی‌، به‌ درخواست‌ معزالدوله‌، نقابت‌ علویان‌ بغداد را پذیرفت‌ (همان‌، ص‌ 106، 108ـ109). با وجود این‌، ابوعبداللّه‌ با ابن‌داعی‌ در خصوص‌ نص‌ بر امامت‌ حضرت‌ علی‌ علیه‌السلام‌ مناظراتی‌ داشت‌ و همواره‌ به‌ شاگردان‌ خود توصیه‌ می‌کرد که‌ در حضور ابن‌داعی‌ در خصوص‌ نص‌ امام‌ و سهم‌ ذوی‌القربی‌، گفتگو نکنند، زیرا ابن‌داعی‌ به‌ این‌ دو موضوع‌ اعتقاد جدّی‌ داشت‌ (همان‌، ص‌ 108؛ ابن‌مرتضی‌، ص‌ 107).عضدالدوله‌ نیز گاهی‌ برای‌ ابوعبداللّه‌ آذوقه‌ می‌فرستاد و از وی‌ حمایت‌ می‌نمود ( رجوع کنید به قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، فضل‌ الاعتزال‌، ص‌ 327). به‌ گزارش‌ ابوحَیان‌ توحیدی‌ (اخلاق‌ الوزیرین‌ ، ص‌ 208)، ابوعبداللّه‌ بیست‌ سال‌ برای‌ صاحب‌بن‌ عَبّاد، جاسوسی حاکم‌ بغداد را کرد. شاید به‌ دلیل‌ همین‌ نزدیکی او با صاحب‌بن‌ عبّاد و خصومت‌ ابوحیان‌ با صاحب‌بن‌ عبّاد و یاران‌ او بوده‌ که‌ ابوحیان‌ مغرضانه‌ به‌ بیان‌ حالات‌ و ویژگیهای‌ ابوعبداللّه‌ پرداخته‌ است‌؛ او توانایی‌ خاص‌ ابوعبداللّه‌ را در تدریس‌ و املا منکر نشده‌، اما او را در مناظره‌ ضعیف‌ دانسته‌ است‌ ( رجوع کنید به کتاب‌ الامتاع‌ ، ج‌ 1، ص‌140؛ همو، اخلاق‌الوزیرین‌ ، ص‌ 204ـ 205). به‌ گزارش‌ ابوحیان‌ توحیدی‌ ( اخلاق‌الوزیرین‌ ، همانجا)، در یکی‌ از مجالس‌ عزالدوله‌ در 360، ابوعبداللّه‌ را به‌ مناظره‌ خواندند، اما او بسیار مضطرب‌ شد و با وساطت‌ ابوالوفاء بوزجانی‌ * ، که‌ به‌ وی‌ ارادت‌ داشت‌، توانست‌ از مناظره‌ رهایی‌ یابد. همو ( اخلاق‌الوزیرین‌ ، ص‌ 208) می‌نویسد ابوعبداللّه‌ خطاب‌ به‌ صاحب‌بن‌ عبّاد رساله‌ای‌ نوشته‌ و در آن‌ ظاهراً وی‌ را «مهدی‌ منتظر» نامیده‌، با این‌ استدلال‌ که‌ «مهدی‌» به‌معنای‌ هدایت‌ شده‌ است‌ و صاحب‌ نیز اهل‌ عدل‌ و توحید است‌ و هدایت‌ شده‌، و «منتظر» به‌دلیل‌ آنکه‌ در عراق‌ منتظر وی‌ هستند. به‌ ادعای‌ ابوحیان‌ توحیدی‌ ( اخلاق‌الوزیرین‌ ، ص‌ 208)، این‌ رساله‌ که‌ با حروف‌ طلایی‌ نوشته‌ شده‌ بود، با سایر هدایا برای‌ قابوس‌بن‌ وشمگیر دیلمی‌ (متوفی‌ 403)، حاکم‌ گرگان‌، فرستاده‌ شد. همچنین‌ ابوحیان‌ توحیدی‌ ( اخلاق‌الوزیرین‌، ص‌ 211) برخی‌ شاگردان‌ ابوعبداللّه‌، از جمله‌ ابواسحاق‌ نصیبی‌، را فاسق‌ معرفی‌ کرده‌ است‌. او ( اخلاق‌الوزیرین، ص‌ 213) در خصوص‌ ابواحمدبن‌ ابی‌عَلاّن‌ واسطی‌، از شاگردان‌ و نزدیکان‌ ابوعبداللّه‌، نیز آورده‌ که‌ وی‌ بعدها از جُعل‌ بیزاری‌ جسته‌ و حتی‌ او را لعن‌ کرده‌ است‌. با این‌ همه‌، ابوعبداللّه‌ را در سرزمینهای‌ بسیاری‌ می‌شناختند، به‌ ویژه‌ در خراسان‌ شهرت‌ فراوانی‌ داشته‌ و ریاست‌ مذهبی‌ بر عهده او بوده‌ است‌ (ابن‌ندیم‌، ص‌ 222؛ صیمری‌، ص‌170؛ ابواسحاق‌ شیرازی‌، ص‌ 143). به‌ گزارش‌ صیمری‌ (همانجا)، ابوعبداللّه‌ به‌قدری‌ در دین‌ و مذهب‌ خود استوار و ثابت‌ قدم‌ بود و نزد دوست‌ و دشمن‌ محبوبیت‌ داشت‌ که‌ به‌ او لقب‌ عمروبن‌ عُبَیدِ * (متوفی‌ 144، شیخ‌ و مفتی‌ معتزلیان‌) روزگار خویش‌ داده‌ بودند.ابوعبداللّه‌ در بغداد وفات‌ یافت‌ و ابوعلی‌ فارسی‌ نحوی‌ بر جنازه‌اش‌ نماز گزارد. سال‌ وفات‌ وی‌ به‌طور دقیق‌ مشخص‌ نیست‌. برخی‌ آن‌ را 369 ( رجوع کنید به خطیب‌ بغدادی‌، ج‌ 8، ص‌ 626؛ ابن‌تغری‌ بردی‌، ج‌ 4، ص‌ 135؛ قس‌ ابن‌مرتضی‌، همانجا، که‌ 367 آورده‌ است‌) و برخی‌ 399 ( رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ 2، ص‌ 303؛ لکنوی‌، ص‌ 67) دانسته‌اند. او را در آستان‌ حسن‌بن‌ زید، کنار قبر استادش‌ ابوالحسن‌ کرخی‌، به‌ خاک‌ سپردند (صیمری‌، همانجا؛ خطیب‌ بغدادی‌، ج‌ 8، ص‌ 627؛ ابن‌جوزی‌، ج‌ 14، ص‌ 272).از مهم‌ترین‌ آرای‌ ابوعبداللّه‌، رأی‌ وی‌ در باره حضرت‌ علی‌ علیه‌السلام‌ است‌. ابوعبداللّه‌، بنا بر اخباری‌ که‌ صحت‌ آنها قطعی‌ است‌، علی‌ علیه‌السلام‌ را افضل‌ مردم‌ پس‌ از رسول‌ خدا صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم‌ می‌دانست‌ و از این‌رو به‌ المُفَضِّل‌ ملقب‌ شد (قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، شرح‌الاصول‌ الخمسة، ص‌ 767). به‌ عقیده ابوعبداللّه‌، در باره افضلیت‌ امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ می‌توان‌ به‌ اخبار مشهوری‌ استناد کرد که‌ بر تفضیلِ ایشان‌، دلالت‌ قطعی‌ دارند. در مقابل‌، احادیثی‌ که‌ دالّ بر افضلیت‌ برخی‌ دیگر از صحابه‌اند، در حکم‌ خبر واحدند که‌ در مقابل‌ خبر مشهور حجیت‌ ندارند ( رجوع کنید به قاضی‌عبدالجباربن‌ احمد، المغنی‌، ج‌20، قسم‌ 2، ص‌120ـ123؛ همو، شرح‌ الاصول‌ الخمسة، همانجا).علاوه‌ بر آن‌، وی‌ از راه‌ موازنه اعمال‌ نیز نشان‌ داده‌ است‌ که‌ فضائل‌ امیرالمؤمنین‌، از جهت‌ کثرت‌ و اهمیت‌، بر فضائل‌ ابوبکر برتری‌ دارد ( رجوع کنید به قاضی‌عبدالجباربن‌ احمد، المغنی، همانجا). ابوعبداللّه‌ در این‌ باره‌ آثاری‌ نیز داشته‌ است‌، از جمله‌ ابن‌شهر آشوب‌ (ص‌122) کتاب‌ الدرجات‌ و ابن‌مرتضی‌ (همانجا) کتاب‌ التفضیل‌ را ــ که‌ ظاهراً هیچ‌ کدام‌ باقی‌ نمانده‌اند به‌وی‌ نسبت‌ داده‌اند. چون‌ نام‌ کامل‌ کتاب‌ الدرجات‌ فی‌ تفضیل‌ امیرالمؤمنین‌ علیه‌السلام‌ است‌ ( رجوع کنید به ابن‌ شهرآشوب‌، همانجا)، شاید بتوان‌ این‌ دو کتاب‌ را یکی‌ دانست‌.قاضی‌ عبدالجبار به‌ نقل‌ از کتاب‌ الاصلح‌ ، نظر ابوعبداللّه‌ را در خصوص‌ قاعده لطف‌ چنین‌ بیان‌ کرده‌ است‌: فعلی‌ که‌ برای‌ برخی‌ مکلفان‌ لطف‌ و برای‌ برخی‌ دیگر مستلزم‌ مفسده‌ای‌ باشد، واجب‌ نیست‌. قاضی‌ عبدالجبار رأی‌ استاد را چنین‌ تأویل‌ کرده‌ که‌ اگر مکلِّف‌ بداند که‌ مکلَّف‌، تکلیفش‌ را تنها با فعلی‌ مفسده‌ به‌ انجام‌ می‌رساند، تکلیف‌ آن‌ فعل‌ برای‌ مکلِّف‌ حَسَن‌ نیست‌ (رجوع کنید به المغنی‌ ، ج‌ 14، ص‌ 18ـ21).از دیگر آرای‌ ابوعبداللّه‌ این‌ است‌ که‌ خَلْق‌ همان‌ فکر است‌ و اگر این‌ لفظ‌ در قرآن‌ نیامده‌ بود، اطلاق‌ آن‌ بر خداوند روا نبود (قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، شرح‌ الاصول‌ الخمسة، ص‌ 548؛ همو، المحیط‌ بالتکلیف، ص‌ 332). ابوعبداللّه‌ در آثار متعدد، از جمله‌ در کتاب‌ العلوم‌، به‌ بررسی‌ مباحث‌ مرتبط‌ با شناخت‌ پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به ابوحیان‌ توحیدی‌، المقابسات، ص‌ 222؛ قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، شرح‌ الاصول‌ الخمسة، ص‌ 191ـ 192؛ نیسابوری‌، 1979، ص‌ 288ـ289، 291).جعل‌، موجود را «کائن‌ ثابت‌» تعریف‌ کرده‌؛ ولی‌ شاگرد وی‌، قاضی‌ عبدالجبار، رأی‌ استاد را نپذیرفته‌، زیرا به‌ نظر وی‌ در این‌ تعریف‌، بر خلاف‌ اصول‌ منطقی‌، معرَّف‌ اَجْلی‌' و اظهر از معرِّف‌ است‌. به‌ علاوه‌ این‌ تعریف‌ مستلزم‌ تکرار است‌، زیرا کائن‌ همان‌ ثابت‌ است‌ و ثابت‌ همان‌ کائن‌ (قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، شرح‌الاصول‌ الخمسة، ص‌ 175ـ176). ابوعبداللّه‌ در باره شیئیت‌ معدوم‌ معتقد است‌ معدومیت‌ برای‌ معدوم‌، صفت‌ یا حال‌ شمرده‌ می‌شود ( رجوع کنید به نیسابوری‌، 1969، ص‌ 245، 276؛ فخررازی‌، ص‌ 162). ابوعبداللّه‌ همچنین‌ معتقد است‌ ذات‌ جوهر، همانطور که‌ متصف‌ به‌ وصف‌ جوهریت‌ می‌شود، متصف‌ به‌ صفت‌ تحیز نیز می‌شود، اما شرط‌ حصول‌ شی‌ء مکان‌دار در مکان‌، وجود آن‌ است‌؛ به‌ این‌ معنا که‌ جوهر قبل‌ از وجود، متصف‌ به‌ صفت‌ تحیز می‌شود، ولی‌ تا وقتی‌ که‌ وجود پیدا نکرده‌ است‌، مکان‌ داشتن‌ برایش‌ حاصل‌ نمی‌شود ( رجوع کنید به فخررازی‌، ص‌ 161ـ162).ابوعبداللّه‌ در فروع‌ فقهی‌ به‌ جواز فارسی‌ گزاردن‌ نماز معتقد بوده‌ است‌. وی‌ همچنین‌ در ابواب‌ مختلف‌ اصول‌ فقه‌ آرایی‌ دارد، از جمله‌ در باره حقیقت‌ و مجاز (کلوذانی‌، ج‌ 2، ص‌ 249ـ250؛ سراج‌الدین‌ ارموی‌، ج‌ 1، ص‌ 221ـ222)، عام‌ و خاص‌، مفهوم‌ شرط‌، مجمل‌ و مبین‌، نسخ‌ (کلوذانی‌، ج‌ 2، ص‌143،190، 230، 398ـ399)، اجماع‌ (همان‌، ج‌2، ص‌398ـ 399؛ سراج‌الدین‌ ارموی‌، ج‌ 2، ص‌80)، تعادل‌ و ترجیح‌ (کلوذانی‌، ج‌ 4، ص‌ 237)، اجتهاد (قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، المغنی‌ ، ج‌ 17، ص‌ 299ـ300)، شروط‌ علت‌ (همان‌، ج‌ 17، ص‌ 335) و دلالت‌ فعل‌ نبی‌ (همان‌، ج‌ 17، ص‌260، 266).ابوعبداللّه‌ کتابهای‌ فراوانی‌ در کلام‌ و فقه‌ داشته‌ که‌ ظاهراً هیچ‌ یک‌ از آنها باقی‌ نمانده‌ است‌. این‌ کتابها عبارت‌ بوده‌اند از: در کلام‌: الاَصْلَح‌ (همان‌، ج‌ 14، ص‌ 21)، کتاب‌ الاقرار، کتاب‌ الایمان‌ (ابن‌ندیم‌، ص‌ 222)، تعلیق‌ بر نقض‌ المعرفة نوشته ابوعلی‌ جبایی‌ (قاضی‌ عبد الجبار بن‌ احمد، المغنی‌ ، ج‌ 12، ص‌ 131؛ جشمی‌، ص‌ 367)، التفضیل‌ (ابن‌مرتضی‌، ص‌ 107)، الجواب‌ عن‌ مسألَتَی الشیخ‌ ابی‌محمد الرمهرمزی‌ (ابن‌ندیم‌، همانجا)، جواز ردّالشمس‌ (ابن‌شهرآشوب‌، ص‌ 36)، الدرجات‌ (همان‌، ص‌ 122)، العلوم‌ (نیسابوری‌، 1979، ص‌ 288)، الکلام‌ فی‌ اَنَّ اللّه‌ تعالی‌ لم‌ یزَلْ موجوداً وَ لاشی‌ءَ سِواهُ الی‌ اَنْ خَلَقَ الْخَلقَ (ابن‌ندیم‌، همانجا)، کتاب‌ المعرفة (همانجا)، نَقْضُ السُفْیانیة (ابن‌ابی‌الحدید، ج‌10، ص‌ 101)، نقضُ کتاب‌ رازی‌ فی‌اَنّه‌ لایجوزُ انْ یفْعَلَ اللّهُ تعالی‌ بَعْد اَنْ کانَ غیرَ فاعلٍ (ابن‌ندیم‌، همانجا)، نقضُ کتابِ المُوجز نوشته ابوالحسن‌ اشعری‌ (ناطق‌ بالحق‌، ص‌ 106)، نقض‌ کلام‌ راوندی‌ فی‌ اَنَّ الجسمَ لایجوزُ ان‌ یکونَ مخترعاً لا مِنْ شی‌ء (ابن‌ندیم‌، همانجا)، الاصول‌ (قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، فضل‌الاعتزال، ص‌ 326). در فقه‌ و اصول‌: نَقضُ الفُتیا (قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، فضل‌الاعتزال‌ ، ص‌ 326)، کتاب‌ اَلاشْرَبِة و تحلیلِ نبیذِ التَمْر، تحریمُ مُتْعَة، جوازُ الصلوةِ بالفارسیة، شرح‌ مختصر ابی‌الحسن‌ الکرخی‌ (ابن‌ندیم‌، ص‌ 261).منابع‌: ابن‌ابی‌الحدید، شرح‌ نهج‌البلاغه، چاپ‌ محمدابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌ 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ [ بی‌تا. ]؛ ابن‌ابی‌الوفا، الجواهر المضیة فی‌ طبقات‌ الحنفیة، چاپ‌ عبدالفتاح‌ محمدحلو، ریاض‌ 1413/1993؛ ابن‌تغری‌ بردی‌، النجوم‌ الزاهرة فی‌ ملوک‌ مصر و القاهره ، قاهره‌ [ ? 1383 1392/ [? 1963 ] 1972؛ ابن‌جوزی‌، المنتظم‌ فی‌ تاریخ‌ الملوک‌ و الامم‌، چاپ‌ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی‌ عبدالقادر عطا، بیروت‌ 1412/1992؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، لسان‌ المیزان‌ ، حیدرآباد دکن‌ 1329ـ1331، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ 1390/1971؛ ابن‌شهر آشوب‌، کتاب‌ معالم‌ العلماء ، چاپ‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌ 1353؛ ابن‌مرتضی‌، کتاب‌ طبقات‌ المعتزله، چاپ‌ سوزانا دیوالد ـ ویلتسر، بیروت‌ 1409/1988؛ ابن‌ندیم‌؛ ابراهیم‌بن‌ علی‌ ابواسحاق‌ شیرازی‌، طبقات‌الفقهاء، چاپ‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌ 1401/1981؛ ابوحیان‌ توحیدی‌، اخلاق‌ الوزیرین‌: مثالب‌ الوزیرین‌ الصاحب‌ ابن‌عباد و ابن‌العمید ، چاپ‌ محمدبن‌ تاویت‌ طنجی‌، بیروت‌ 1412/1992؛ همو، کتاب‌ الامتاع‌ و المؤانسة ، چاپ‌ احمد امین‌ و احمد زین‌، بیروت‌ [ بی‌تا. ]؛ همو، المقابسات‌ ، چاپ‌ محمد توفیق‌ حسین‌، بغداد 1970، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1366 ش‌؛ حسن‌بن‌ محمد جشمی‌، «الطبقتان‌ الحادیة عشرة و الثانیة عشرة من‌ کتاب‌ شرح‌ العیون‌ »، در قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزلة، چاپ‌ فؤاد سید، تونس‌ [ بی‌تا. ]؛ خطیب‌ بغدادی‌؛ ذهبی‌؛ محمودبن‌ ابی‌بکر سراج‌الدین‌ ارموی‌، التحصیل‌ من‌ المحصول‌، چاپ‌ عبدالحمید علی‌ ابوزنید، بیروت‌ 1408/ 1988؛ نور اللّه ‌بن‌ شریف‌الدین‌ شوشتری‌، مجالس‌ المؤمنین ، تهران‌ 1354 ش‌؛ حسین‌بن‌ علی‌ صیمری‌، اخبار ابی‌حنیفة و اصحابه‌ ، بیروت‌ 1405/1985؛ محمدبن‌ عمر فخررازی‌، کتاب‌ المُحَصَّل‌، چاپ‌ حسین‌ اتای‌، قاهره‌ 1411/1991؛ قاضی‌ عبدالجباربن‌ احمد، شرح‌ الاصول‌ الخمسة، چاپ‌ عبدالکریم‌ عثمان‌، قاهره‌ 1408/1988؛ همو، فضل‌الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزلة، چاپ‌ فؤاد سید، تونس‌ [ بی‌تا. ]؛ همو، المحیط‌ بالتکلیف‌ ، چاپ‌ عمر سید عزمی‌، [ قاهره‌ 1965]؛ همو، المغنی‌ فی‌ ابواب‌ التوحید و العدل‌ ، ج‌ 12، چاپ‌ ابراهیم‌ مدکور، قاهره‌ [ بی‌تا. ]، ج‌ 14، چاپ‌ مصطفی‌ سقا، قاهره‌ 1385/1965، ج‌ 17، چاپ‌ امین‌ خولی‌، [ قاهره‌ ] 1382/1963، ج‌20، چاپ‌ عبدالحلیم‌ محمود و سلیمان‌ دنیا، [ قاهره‌، بی‌تا. ]؛ محفوظ‌بن‌ احمد کلوذانی‌، التمهید فی‌ اصول‌ الفقه‌ ، بیروت‌ 1421/2000؛ عبدالحی‌بن‌ عبدالحلیم‌ لکنوی‌، الفوائد البهیة فی‌ تراجم‌ الحنفیة، کراچی‌ 1393؛ حُمیدبن‌ احمد محلِّی‌، من‌ کتاب‌ الحدائق‌ الوردیة فی‌ مناقب‌ ائمة الزیدیة، در اخبار ائمة الزیدیة فی‌ طبرستان‌ و دیلمان‌ و جیلان‌ ، چاپ‌ ویلفرد مادلونگ‌، بیروت‌: المعهد الالمانی‌ للابحاث‌ الشرقیة، 1987؛ یحیی‌بن‌ حسین‌ ناطق‌ بالحق‌، من‌ کتاب‌ الافادة فی‌ تاریخ‌ الائمة السادة، در همان‌؛ احمدبن‌ علی‌ نجاشی‌، فهرست‌ اسماء مصنّفی‌ الشیعة المشتهرب رجال‌ النجاشی‌، چاپ‌ موسی‌ شبیری‌ زنجانی‌، قم‌ 1407؛ سعیدبن‌ محمد نیسابوری‌، فی‌التوحید = [ دیوان‌ الاصول‌]، چاپ‌ محمد عبدالهادی‌ ابوریده‌، [قاهره‌ 1969 ]؛ همو، المسائل‌ فی‌الخلاف‌ بین‌ البصریین‌ و البغدادیین، چاپ‌ معن‌ زیاده‌ و رضوان‌ سید، بیروت‌ 1979؛EI 2, suppl. fascs. 1-2, Leiden 1980, s.v. "Abu ـ Abd Allah A l-Basri" (by J.van Ess); Martin J. McDermott, The theology of A l-Shaikh A l-Mufid , Beirut 1978.
نظر شما
مولفان
گروه
کلام و فرق ,
رده موضوعی
جلد 10
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده