جعفر زَتَلّی ، میرمحمد، شاعر طنزپرداز و هزلگوی اردو و فارسی زبان قرن یازدهم و دوازدهم. از زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست. نیاکان او، که از سادات صحیح النسب بودند، در زمان همایون پادشاه (حک : 937ـ947 و 962ـ963) در هندوستان ماندگار شدند و از دربار پادشاه، جاگیر*ی در روستای نارنولی، از توابع دهلی، به آنان اختصاص یافت. پدر جعفر، میرسید محمدعباس نارنولی، بازرگان بود. پس از وفات پدر، عمویش، سیدمحمد سرور نارنولی، سرپرستی جعفر و برادر و خواهرهای او را برعهده گرفت (انصاری، ص 342).تاریخ دقیق تولد جعفر معلوم نیست. عدهای تولد او را در 1068 در دهلی، مقارن با جلوس اورنگ زیب (حک : 1068ـ 1118)، ذکر کردهاند ( رجوع کنید به د. اردو ، ذیل «جعفر زنلّی، میر») ولی از اشعارش برمیآید که تولدش، مقارن با ورود میررضی دانش به دربار شاهجهان (حک : 1037ـ1069)، در 1065 بوده است (آزاد بلگرامی، ص 88)؛ اما، به نوشته جالبی (ج 2، ص 92)، در سال ورود میررضی دانش به دربار شاهجهان، میرجعفر شعر میگفته و احتمالاً جوان بوده است.شهرت میرجعفر به زتلّی (زَتَلّ در اردو = کلام لغو و بیهوده)، به سبب اشعار فکاهی و هزلآمیز و هجویاتش است (صبا، ص 168)؛ اما، اهمیت او فقط به این دلیل نیست، بلکه او از شاعران دو زبانی (فارسی و اردو) بود و دیگر آنکه نوشتههایش نشاندهنده آداب و رسومِ رو به زوال آن دوره است (انصاری، ص 343).جعفر در دکن به دربارِ شاهزاده کام بخش، پسر اورنگزیب، پیوست و از این راه با امرا و درباریان آشنا شد، و شاهزاده اعظم، فرزند دیگر اورنگزیب، او را گرامی میداشت ( رجوع کنید به جعفر زتلی، ص 84؛ انصاری، ص 342؛ جالبی، ج 2، ص 96). جعفر ملکالشعرای دربار بود ولی از اوضاع راضی نبود، از اینرو به شاهزاده کامبخش درخواستی مبنی بر تغییر سِمَتش نوشت، که البته سودینداشت. وی سرانجاماز ملکالشعرایی استعفاکرد. پس از آن دچار مشکلات مالی بسیار شد، از اینرو کامبخش را هجو نمود و از دکن بهدهلی رفت (جالبی،همانجا) و تا پایانعمر در آنجا ماند (شورش، ص 61). از زندگی او پس از وفات اورنگزیب (1118) و کشته شدن کامبخش (1119)، خبری در دست نیست؛ شاید گوشهنشینی اختیار کرده بوده است (انصاری، همانجا).در 1124، هنگامی که فرخسیر به سلطنت رسید (حک : 1124ـ1131) و به نام خود سکهزد، نوشته روی سکه («سکه زد از فضل حق بر سیم و زر/ پادشاه بحر و بر فرخ سیر») سبب شد که جعفر در برابر آن نقیضهای هزلآمیز بسراید: «سکه زد بر گندم و موته [ = نوعی عدس ] و مَتَر [ = نخودفرنگی ] / پادشاهی تسمه کش فرخ سیر». این بیت، که ترجمان احساسات مردم خسته از ظلم حاکم بود، به سرعت بر سر زبانها افتاد و از اینرو، پادشاه، جعفر را در 1125 به قتل رساند ( رجوع کنید به جعفر زتلی، ص 118؛ انصاری، همانجا).جعفر با زبان و ادبیات فارسی و عربی آشنایی کامل داشت. مردم اشعارش را از بر میخواندند (میرتقی میر، ص 46؛ شفیق، ص 67). وی مدح و هجو را با چیرگی تمام میسرود (شفیق، ص 69) و بهطور کلی دو نوع شعر داشت: اشعاری به زبان فارسی و اشعاری به زبان فارسی آمیخته به اردو. در فارسی هم شعر جدّی سروده است و هم هزل، و موضوع اشعارش بیشتر بیثباتی دهر، احساس فنا، جوانی و پیری، و فضائل اخلاقی است (جالبی، ج 2، ص 101). منظومه طوطینامه او در مجالس صوفیان خوانده میشد و از اینرو، برخی تذکرهنویسان او را شاعری صوفی مشرب شمردهاند (انصاری، ص 345). وی در فارسی آمیخته به اردو یا زبانهای محلی، گاه به آوردن یک واژه اردو در یک بیت اکتفا کرده یا ردیف غزلش را واژه اردو قرار داده و گاه با اردو و فارسی، شعر ملمّع سروده است.اشعار جعفر از نظر زبانی اهمیت فراوانی دارد. در اشعار او کلماتی هست که امروزه متروک شده و به این سبب، آثار او گنجینهای از زبان اردوی قدیم است ( د. اردو ، همانجا).هزلیات جعفر چنان رکیک است که در چاپ آثارش جای بسیاری از کلمات را خالی میگذارند. در این کار، علاوه بر شیوه شاعر، اوضاع اخلاقی آن زمان نیز مؤثر بوده است (همانجا). وی از اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی وخیم عصر خود و ستم حاکم بر جامعه ــ که با انحطاط سلطنت مغولان در هند مقارن بود انتقاد و آنها را استهزا کرده است (عبدالغنی، ص 49ـ51؛ جالبی، ج 2، ص 102ـ106).هیچکس از زبان تند و نیشدار او در امان نمیماند؛ وی هر سه فرزند اورنگزیب (محمداعظم، اعظمشاه و کامبخش) را هجو کرد، ولی به شخص اورنگزیب احترام میگذاشت و در رثایش مرثیهای پرشور در قالب مثنوی سرود (عبدالغنی، ص50؛ جالبی، ج 2، ص 104ـ105).جعفر زتلّی، علاوه بر شعر، آثار منثور، عمدتاً هزل و فکاهی، نیز دارد که آنها را به زبان فارسی آمیخته به اردو نگاشته است. این آثار عبارتاند از: وقایع دربار معلّی، عرضداشتها، رقعات، شرحها، چهرهنویسیها، و فرهنگ مختصر فکاهی شبیه به رساله تعریفات عبیدزاکانی. صبا، جعفر زتلّی را در طنز با جعفر زرکوب، شاعر هزلگوی اصفهانی، مقایسه کرده (همانجا) در حالی که جعفر به عبید زاکانی شبیهتر است (نسیم، ص 39؛ انصاری، ص 343).برخی از شاعران از سبکِ سخنِ او تأثیر گرفتهاند، از جمله میرزامحمد رفیع سودا * (هجونویس بزرگ اردو )، رنگین دهلوی *، برکتاللّه بلگرامی * متخلص به عشقی، شاهحاتم، نظیر اکبرآبادی و میرعبدالجلیل حسینی واسطی بلگرامی متخلص به اتل (جالبی، ج 2، ص 115ـ116).در کلیات او نامههایی خطاب به سید اتل نارنولی و جوابهای آن وجود دارد. از شیوه مشابه خطاب و جواب، این گمان میرود که زتل و اتل هر دو یک نفر بودهاند؛ ولی به گفته آزاد بلگرامی (ص 285) و صَمْدانی (حصه 2، ص 73) اتل تخلص میرعبدالجلیل بلگرامی است که از شیوه جعفر پیروی مینمود (قس جالبی، همانجا).دیوان او، که خود آن را زتلنامه نامیده است، یک بار در 1867 و بار دیگر 1872 در دهلی چاپ شد (عبدالغنی، همانجا). جعفر شاهنامهای نیز به زبان ریخته * (اردو) سروده بوده که اثری از آن در دست نیست ( د. اردو، همانجا).منابع: میرغلامعلیبن نوح آزاد بلگرامی، سرو آزاد ، حیدرآباد دکن 1913؛ اردو دائره معارف اسلامیه ، لاهور 1384ـ1410/ 1964ـ1989، ذیل «جعفر زنلّی، میر»؛ نورالحسن انصاری، فارسی ادب بی عهد اورنگ زیب ، دهلی 1969؛ جمیل جالبی، تاریخ ادب اردو ، لاهور، ج 2، 1987؛ میرمحمد جعفر زتلی، کلیات ، چاپ مولوی محمد فرحتاللّه، بَجْنور 1925؛ لَچهمی نراین شفیق، چمنستان شعرا، اورنگآباد 1928؛ میرغلام حسین شورش، تذکره شورش، به کوشش کلیمالدین احمد، پتنه 1963؛ محمد مظفّر حسینبن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن، چاپ محمدحسین رکنزاده آدمیت، تهران 1343ش؛ مقبول احمد صمدانی، حیات جلیل بلگرامی، چاپ رام نراینلعل، اللّهآباد 1929؛ عبدالغنی، «شاعران فارسیگو (جز غالب)»، در تاریخ ادبیات فارسی در شبهقاره هند: 1707ـ1972 م، [گردآوری ] فیاض محمود، وزیر الحسن عابدی، ترجمه مریم ناطق شریف، تهران: رهنمون، 1380 ش؛ میرتقیمیر، تذکره نکاتالشعراء ، چاپ محمود الهی، لکهنو 1971؛ الف. د. نسیم، «ادبی منظر»، در تاریخ ادبیات مسلمانان پاکستان و هند ، ج 7، لاهور: دانشگاه پنجاب، 1971.