جُرَیری، ابومحمد احمدبن محمد ، صوفی و فقیه اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم. نام او را، به غلط، جَریری و حریری نیز ضبط کردهاند (رجوع کنید به سُلَمی، ص 259؛ ابنجوزی، ج 2، ص 447) که با توجه به انتساب او به جُرَیربن عبّاد، از قبیله بکربن وائل *، ضبط صحیح همان جُرَیری است (رجوع کنید به سمعانی، ج 2، ص 53؛ قشیری، ص 402، پانویس 1؛ قس ذهبی، ج1، ص150). به نوشته مدرس تبریزی (ج1، ص406)، وی به جُرَیر منسوب است که نام دو مکان است، یکی در نزدیکی مکه و دیگری در نزدیکی بصره.جریری از صوفیان بزرگ طبقه جنیدِ بغدادی * (متوفی 297 یا 298) بود و جنید او را به دستگیری از مریدان خود مأمور کرد. وی اصول معارف صوفیه را به خوبی میدانست، در علوم عصر خویش صاحبنظر، در فقه پیشوا و مفتی، و در طریقت استاد بود (هجویری، ص 187؛ عطار، ص 579). به نوشته انصاری (ص 345، 463)، ابوالحسن خَیرالنَّسّاج * (متوفی 322) و خبّاز بغدادی (قرن سوم و چهارم) هم از استادان جریری بودند. به گفته قشیری (ص 402) وی صحبت سهلِ تستری * (متوفی 273 یا 283) را نیز دریافته بود.عدهای از بزرگان صوفیه به صحبت جریری نایل شدهاند، از جمله محمدبن خفیف شیرازی (متوفی 371؛ هجویری، ص 199)، علیبن بندار، ابوالحسن صیرفی (متوفی 359)، غانمبن سعد بغدادی، ابوالعباس دینوری (متوفی 340)، جعفر خُلدی (متوفی 348)، ابوالحسن بوشَنْجی/ فوشنجی (متوفی 348) و ابومحمد راسبی (متوفی 367؛ جامی، ص 115، 142، 146، 228، 230، 274ـ 275). در سلسله مشایخ ابوسعید ابوالخیر و خواجهعبداللّه انصاری و ابوعلی فارمَدی، نام جریری نیز، در واسطه اسناد خرقه ایشان به جنید، ذکر شده است (علاءالدوله سمنانی، ص314؛ معصومعلیشاه، ج2، ص352، 364). تاریخ وفات جریری را 311، احتمالاً در واقعه حمله قرمطیان به حجّاج (سلمی؛ قشیری، همانجاها؛ ابناثیر، ج 8، ص 145) و نیز 312 و 314 (انصاری، ص 354) ضبط کردهاند.از جریری تنها حکایتهایی در منابع صوفیه نقل شده است که بر اساس آنها میتوان کم و بیش به احوال و طریق سلوک وی پی برد. جریری، همچون دیگر مریدان جنید، عارف اهل زهد و شریعت بود و معتقد بود کسی که وسایط و فروع شریعت را بزرگ بدارد، به شهود اصول طریقت نایل میگردد (رجوع کنید به قشیری، ص 403). به گفته جریری، دوام ایمان و پایداشت دین و صلاح تن، در اکتفاء (انصراف از غیرخدا)، اتقاء (پرهیز از مناهی) و احتماء (مراقبت در غذا و خوراک) است (ابونعیم، ج10، ص 347ـ 348؛ هجویری، ص 187). او تصوف را گونهای قهر میدانست که با صلح و تسلیم حاصل نمیشود (انصاری، ص 355). در باب مقام غیبت و حضور، جریری، مانند حارث محاسبی (متوفی 243) و جنید و محمدبن خفیف شیرازی، حضور را مقدّم بر غیبت و هدف و فایده غیبت از خود را حضور در پیشگاه حق و غیبت بیحضور را جنون و غفلت میدانست (هجویری، ص 321). سکوت وی در باره حلاج (متوفی 209)، نشان دهنده موضع اعتدالی وی، همانند جنید، است (همان، ص 189؛ ابنکثیر، ج 6، جزء 11، ص 159). بر این اساس، وی ضمن رد نظر کسانی که بایزید بسطامی (متوفی 261 یا 264) را سید عارفان میدانستند، ابوسعید خَرّاز (متوفی 277) را واجد این مقام دانسته است (انصاری، ص 105). این ترجیح، مبین رویکرد متشرعانه و اعتدالی او در تصوف است.منابع: ابناثیر؛ ابنجوزی، صفه الصفوه، چاپ محمود فاخوری و محمد روّاس قلعهجی، بیروت 1399/1979؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج 6، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت 1407/1987؛ احمدبن عبداللّه ابونعیم، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء ، بیروت 1387/1967؛ عبداللّهبن محمد انصاری، طبقات الصوفیه ، چاپ محمد سرور مولائی، تهران 1362 ش؛ عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحاتالانس ، چاپ محمود عابدی، تهران 1370 ش؛ محمدبن احمد ذهبی، المشتبه فیالرجال: اسمائهم و انسابهم ، چاپ علیمحمد بجاوی، [ قاهره ] 1962؛ محمدبن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب 1406/1986؛ سمعانی؛ محمدبن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران 1360 ش؛ احمدبن محمد علاءالدوله سمنانی، مصنفات فارسی ، چاپ نجیب مایل هروی، 11: تذکرة المشایخ، تهران 1369 ش؛ عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرسالة القشیریة، چاپ معروف زریق و علیعبدالحمید بلطهجی، بیروت 1408/ 1988؛ محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، تهران 1374 ش؛ محمدمعصومبن زینالعابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران [? 1318 ]؛ علیبن عثمان هجویری، کشفالمحجوب ، چاپ و. ژوکوفسکی، لنینگراد 1926، چاپ افست تهران 1371 ش.