جرجانی، عبدالقاهر بن عبدالرحمان ابوبکر ، ادیب، نحوی، مؤسس و نظریهپرداز بلاغت در سده پنجم. تاریخ ولادت او معلوم نیست. در برخی منابع، نام وی عبدالقادر (رجوع کنید به ابناسفندیار، ج 1، قسم 1، ص 128؛ فیروزآبادی، ص 126) آمده و نام پدرش عبدالواحد (کُردعلی، ص 260) ذکر شده است. به تصریح بسیاری از منابع، خانواده جرجانی ایرانی بودند و عبدالقاهر در جرجان * زاده شد (برای نمونه رجوع کنید به قِفْطی، ج 2، ص 188؛ فَرّوخ، ج 3، ص 183). از زندگانی او اطلاع چندانی در دست نیست، حتی باخَرْزی *(متوفی 467)، که معاصر جرجانی بوده و او را ملاقات کرده (رجوع کنید به ج 1، ص 24)، از زندگانی او چیزی نگفته و به تمجید از وی بسنده کرده است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 578). جرجانی در زادگاهش نزد ابوالحسین محمدبن حسن فارسی (متوفی 421)، خواهرزاده ابوعلی فارسی *(متوفی 377)، نحو آموخت (ابنانباری، ص 363؛ سُبْکی، ج 5، ص 149؛ ابنمُلقّن، ص 267ـ 268). یاقوت حموی (ج 4، ص 1797) از قاضی ابوالحسن علیبن عبدالعزیز جرجانی (متوفی 392) نیز به عنوان استادِ عبدالقاهر نام برده، ولی در جای دیگر (ج 6، ص 2524) گفته که ابوالحسین فارسی تنها استادِ جرجانی بوده است. بسیاری از شرححالنگاران تصریح کردهاند که عبدالقاهر، جرجان را، حتی برای دانشاندوزی، ترک نگفته و این از نکات شگفت زندگی اوست (برای نمونه رجوع کنید به ابنانباری، همانجا؛ قفطی، ج 2، ص 189؛ سیوطی، ج 2، ص 106؛ طاشکوپریزاده، ج 1، ص 165).جرجانی را با القاب و صفاتی همچون امام در نحو و ادب، شیخِ زبان عربی، مؤسس علم معانی و بیان، علامه و دارای تألیفات سودمند، فقیه، متکلم، دیندار، قانع و آرام ستودهاند (رجوع کنید به ذهبی، ج 18، ص 432؛ ابنشاکر کتبی، ج 2، ص 369ـ370؛ یافعی، ج 3، ص 78؛ سبکی، همانجا؛ اسنوی، ج 2، ص 275؛ ابنملقّن، ص 267؛ فیروزآبادی؛ سیوطی، همانجاها؛ زیدان، ج 2، جزء 3، ص 44؛ قس قفطی، ج 2، ص 188 که جرجانی را در آموزش دیگران بخیل دانسته است).جرجانی، پس از استادش، ابوالحسین فارسی، در جرجان به تدریس پرداخت و بسیاری از طالبان علم برای یادگیری نحو و علوم ادبی و درک محضر او به آنجا شتافتند (قفطی؛ سبکی؛ فرّوخ، همانجاها). از جمله شاگردان جرجانی، احمدبن عبداللّه مهابادی، ابوالحسن علیبنمحمد فصیحی، فضلبن اسماعیل تمیمی، محمدبن احمد ابیوردی، احمدبن ابراهیم شَجَری و خطیب تبریزی* بودند (ابنانباری، همانجا؛ یاقوتحموی، ج 1، ص 357، ج 5، ص 1964، 2166، 2365، ج 6، ص 2824؛ قفطی، ج 2، ص 189ـ190). جرجانی پیرو فقه شافعی و در کلام، اشعری بود (سبکی، همانجا؛ ابنقاضی شُهْبه، ج 1، ص 259؛ سیوطی؛ طاشکوپریزاده، همانجاها). وی به عربی شعر میسرود و به گفته فیروزآبادی (ص 127) اشعار فراوانی داشت. حدود صد بیت از سرودههایش را باخرزی (ج 1، ص 579 - 594) و ابنشاکر کتبی (ج 2، ص 370) نقل کردهاند. بسیاری از سرودههای او در شکایت از احوال زمانه و برخی نیز در مدح اشخاص بوده است، از جمله در مدح خواجه نظامالملک طوسی، وزیر سلجوقیان (متوفی 485؛ قفطی، همانجا؛ فرّوخ، ج 3، ص 183، 185).در باره تاریخ وفات وی اختلاف نظر هست؛ ابنشاکر کتبی (همانجا) و زیدان (همانجا) و فرّوخ (ج 3، ص 184) تاریخ درگذشت او را 471 آوردهاند و اسماعیلپاشا بغدادی (ج 1، ستون 606) نیز سال 474 را ذکر کرده و در دیگر منابع هر دو تاریخ آمده است (رجوع کنید به ذهبی؛ یافعی؛ سبکی؛ ابنملقّن، همانجاها).دانشمندان مسلمان از سده دوم برای اثبات اعجاز قرآن به تدوین علوم بلاغی پرداختند و عبدالقاهر جرجانی نیز برخی آثار خود را در همین زمینه تألیف کرد. وی، بر خلاف کسانی که بلاغت را بیشتر در لفظ میدانستند و به آن بها میدادند (از جمله جاحظ *، قُدامة بن جعفر * و قاضی جرجانی) یا آنان که جلوه بلاغت را بیشتر در معنی میدیدند (مانند ابوعَمرو شیبانی * و حسنبن بِشر آمِدی *)، نظریه جدیدی عرضه کرد ( د. ایرانیکا، ذیل «عبدالقاهر جرجانی»؛ نیز رجوع کنید به بلاغت *). وی با نقد دقیق نظریه هر دو گروه (رجوع کنید به 1398، ص 35ـ52)، دیدگاه خود را، که به نظم و تَلاؤُم شهره گشت، مطرح کرد. پیشینیان لفظ را به لباس یا غلافی مانند میکردند که بر اندیشهها سایه میافکند و آنها را میپوشاند و غلاف و پوشش نیز طبیعتاً غیر از محتوا و از جنسی دیگر است (عَشْماوی، ص 280). جرجانی در پی ابطال این نظر بود. پیش از وی بیشتر به مفردات و اجزا بها میدادند، بیآنکه بدانند زیبایی یک اثر در ترکیب و نظم اجزای آن است؛ چیزی که در نقد ادبی و زیباییشناسی معاصر نیز بسیار مهم است (رجوع کنید به شفیعی کدکنی، 1362 ش، ص 55 - 56). از اینرو، به نظر جرجانی، یک کلمه مادام که در گروهی از کلمات مرتبط با یکدیگر واقع نشده باشد، خالی از هرگونه اهمیت و مفهوم است ( د. اسلام ، چاپ دوم، تکمله 5 - 6، ذیل مادّه). جرجانی برای بیان این معنی، تابلو نقاشی را مثال میزند که هر رنگی در کنار دیگر رنگها جلوهگر میشود و گیرایی یک تصویر در مجموع و انتظام این رنگهاست (1398، ص 70). آیور آرمسترانگ ریچاردز، نقاد معروف، نیز همین مطلب را در باره یک نقاشی و یک قطعه موسیقی مطرح کرده و گیرایی و جاذب بودن آنها را در پیوند رنگها و صداها دانسته است. ریچاردز در مبحث نظریه استعمال میگوید که فضیلت و برتری ادبی هر سخن، در کاربرد صحیح و مناسب واژگان است و در سازگاری و پیوند میان آنها، و این همان سخن جرجانی است (رجوع کنید به ریچاردز، ص 60ـ61، 79ـ80؛ عشماوی، ص 282ـ 293). به گفته کمال اَبودیب، این نظر جرجانی همان است که زبانشناس معاصر، بنیامین لی ورف، مطرح کرده است که معنی، حاصل کلمات یا تکواژها نیست، بلکه محصولِ طرح ارتباطی میان تکواژهاست (رجوع کنید به شفیعی کدکنی، 1362 ش، ص 56)؛ از اینرو، در مبحث اعجاز قرآن، بر خلاف معتزله که خصوصیات فصاحت را در تکتک کلمات و حتی حروف و صداها جستجو میکردند، جرجانی بر اساس نظریه نظم، اعجاز قرآن را در ساختار میداند نه در کلمات. او توضیح میدهد که این کلمات پیش از نزول قرآنکریم در بین مردم عرب وجود داشته و تقریباً با همان مفاهیم نیز در قرآن کریم به کار رفته است. البته نبودِ کلمات متنافر در قرآنکریم مهم است، ولی برای اعجاز قرآن کافی نیست. از سوی دیگر آرایههای ادبی و مجاز و استعاره نیز نمیتواند ملاک اعجاز قرار گیرد، زیرا در بسیاری از آیات قرآنکریم چنین صنایعی به کار نرفته است؛ پس، آنچه مهم است ارتباط اسلوب موجود در میان واژگان است که در دیدگاه جرجانی عنوان نظم به خود گرفته است (رجوع کنید به د. ا. د. ترک ، ذیل «عبدالقاهر جرجانی»). این نظریه جرجانی، که زبان صرفاً مجموعهای از واژهها نیست، با نظریه فردینان دو سوسور که زبان را مجموعهای از پیوندها و ارتباطها، میداند قابل مقایسه است. مقیاس نقد نیز نزد جرجانی همین است، یعنی نظمی که روابط میان اشیا را برقرار کرده و هدف زبان نیز تعبیر از این پیوندهاست (رجوع کنید به مندور، ص 334ـ336؛ د. ایرانیکا ، همانجا).پیوند میان علم نحو و معانی نیز در آثار جرجانی مطرح گشته است. به تعبیر وی، «علم معانیالنحو» یعنی یافتن بهترین روابط نحوی در میان کلماتی که برای ادای مقصود بیان میشود (رجوع کنید به 1398، ص 276، 282ـ283، 403ـ404). به بیانِ دیگر، علم معانی نحو، آگاهی شاعر و ادیب از کاربردهای نحوی زبان است و اینکه هر ساختاری در چه حالتی، چه نقشی میتواند داشته باشد (شفیعی کدکنی، 1370 ش، ص 31). زبانشناسان معاصر، نظیر بلومفیلد و چامسکی، نیز به جایگاه و نقش مسائل نحوی و پیوند میان نحو و بلاغت پیبردهاند (رجوع کنید به عبدالمطلب، ص 51 72).از دیگر اندیشههای ابتکاری جرجانی، نشان دادن ارتباط میان ساختارِ اندیشه و ساختار زبان بود. وی انتظام بین لفظ و معنی را انعکاس نظم ذهنی میشمرد (رجوع کنید به 1398، ص 44؛ زرّینکوب، 1378 ش، ج 2، ص 724؛ د. ایرانیکا ، همانجا). گفتنی است که پیش از جرجانی نیز اصطلاح «نظمالقرآن» در مبحث اعجاز به کار رفته بود. جاحظ نخستین کسی است که «نظم» و «تألیف» قرآن را برهانی عظیم دانسته است (رجوع کنید به ج 1، ص 383). ابنندیم نیز از چندین مؤلف یاد کرده است، از جمله از جاحظ و ابناِخشید (متوفی 326) و ابوعلی حسنبن علیبن نصر که کتابهایی با عنوان نظمالقرآن داشتهاند. محمدبن زید واسطی معتزلی (متوفی 307) نیز کتابی با عنوان اعجازالقرآن فی نظمه و تألیفه داشته است (ابنندیم، ص 41). خَطّابی (متوفی 388؛ ص 24ـ25) نیز اعجاز قرآن را در نظم آن دانسته است. باقلاّ نی (متوفی 403؛ ص 177ـ 178) هم تصریح کرده که اعجاز قرآن در حروف آن نیست، بلکه در نظم، انضمام و چینش آنهاست. قاضی عبدالجبار معتزلی (متوفی 415؛ ج 16، ص 199) نیز فصاحت را نه در اجزای کلام به تنهایی، بلکه در پیوند آنها میداند. در واقع، این بحث به طور پراکنده در آثار دانشمندان پیش از جرجانی مطرح بوده، ولی مبتکر این نظریه، جرجانی است که زمینهساز علم معانی، بهعنوان دانشی مستقل شد (ضیف، ص 189؛ بدوی، ص 353؛ قس ناصف، ص 18، 20، 29 که معتقد است جرجانی، بیشتر، نظر پیشینیان را تنظیم کرده و مبتکر این نظریه نبوده است؛ برای نقد گفتههای ناصف رجوع کنید به بدوی، ص 411ـ 415). اما نکته مهم این است که کار جرجانی در نظریه نظم، از چنان کمال و استحکامی برخوردار است که اخلاف او نتوانستهاند چیز مهمی بر نظریه وی بیفزایند (شفیعی کدکنی، 1362 ش، ص 56).از دیگر مباحثی که در باره جرجانی مطرح میشود آن است که وی تا چه حد متأثر از فلسفه یونان و اندیشههای ارسطو بوده است. به نظر طهحسین، جرجانی به واسطه مطالعه آثار ابنسینا با اندیشهها و تقسیمات ارسطو آشنا شده و مباحث خود را بر آن مبنا پیریزی کرده و به خوبی توانسته است میان قواعد نحو عربی و اندیشههای ارسطو جمع بندد (ابنوهب کاتب، مقدمه، ص 29ـ30؛ قس بدوی، ص 392ـ394)، البته شباهت موجود میان مباحث جرجانی و اندیشههای ارسطو آن اندازه نیست که حاکی از تبعیت و تقلید باشد و همچنین تأثیر و نفوذ معارف یونانی در آرای جرجانی چندان مهم و قابل اعتنا نیست؛ اما، چون عبدالقاهر از دانشمندان علم کلام بوده و با مباحث عقلی و ذوقی انس داشته است، عجیب نیست که آرای او در بعضی موارد با بعضی تحقیقات حکیمان یونان شباهت یافته باشد (زرّینکوب، 1356 ش، ص 192؛ همو، 1378 ش، ج 1، ص 169ـ170). به گفته کمال ابودیب، کار جرجانی در طبقهبندی اقسام استعاره از لحاظ بلاغت و مشابهت میان آنها، که نشاندهنده آخرین گسترش تحلیلی استعاره در مطالعات اروپایی نیز هست، اساساً با طبقهبندی ارسطو متناقض است ( د. اسلام ، همانجا). امین خولی (ص 123) معتقد بود که جرجانی در کتاب دلائلالاعجاز متکلمی است که با جدل و منطق مباحث خود را مطرح میکند، ولی در اسرار البلاغة ادیب بلیغی است که به دور از استدلالهای منطقی، با تکیه بر ذوق، مباحث را پیش میکشد (برای نقد نظریه خولی رجوع کنید به بدوی، ص 395ـ397).نکته مهم دیگر در آثار جرجانی آن است که وی فقط به طرح نظریهها بسنده نکرده، بلکه با آزمودن آرای خود با آیات قرآن و اشعار عرب به آنها جنبه عملی بخشیده است (برای نمونه رجوع کنید به 1398، ص 221ـ 225؛ برای بررسی آیات قرآن رجوع کنید به همو، 1954، ص 284ـ 285؛ برای نقد اشعار نیز رجوع کنید به عشماوی، ص 296).جرجانی در استفاده از اشعار عربی، از دورههای گوناگون ادب عربی (جاهلیت تا عصر عباسی) شاهد آورده (برای نمونه رجوع کنید به 1954، فهرست، ص 401ـ412) و این موضوع باعث شده است که دیدگاههای ادبی، نقدی و بلاغی جرجانی، عام و شامل باشد و همه این دورانها را در بر گیرد (رجوع کنید به حمدی ابوعلی، ص 62ـ 65).بر عبدالقاهر خرده گرفتهاند که در بحث اعجاز قرآن و مباحث بلاغی، از نقش موسیقیایی آیات و مسئله اصوات در زبان غافل مانده است (رجوع کنید به دُهمان، ج 1، ص 127؛ زوبعی، ص 60ـ69). برخی ناقدان نیز معتقدند که جرجانی نسبت به اسلوب، اهمال کرده و بیشتر به ترکیب نحوی گرایش داشته است؛ ولی، جرجانی به اسلوب، زبان و متکلم اشاره کرده و نقش هر یک را بیان داشته است (رجوع کنید به ابوزید، ص 163ـ164). مسئله دیگر آن است که جرجانی به طور پراکنده مباحث صنایع بدیعی را مطرح کرده (رجوع کنید به 1954، ص 5 19) و نظریهای کلی و عمومی برای بدیع نداده است و اگر چنین میکرد میتوانست مانع از پراکندگی مباحث اصحابِ بدیع گردد (رجوع کنید به ضیف، ص 218ـ219).جرجانی بر محققان پس از خود تأثیر جدّی گذاشت. فخررازی * (متوفی 606) کتابش را بر اساس دو کتاب جرجانی، یعنی دلائل الاعجاز و اسرارالبلاغة، اما با تقسیمبندی جدید تألیف کرد (رجوع کنید به فخررازی، ص 51). سَکّاکی *(متوفی 626) با تکیه بر آرای جرجانی و دیگر دانشمندان بلاغت، کتاب مفتاح العلوم *را تألیف کرد و در بخش سوم آن، در باره معانی و بیان جداگانه بحث نمود (ضیف، ص 288). یحییبن حمزه علوی *(متوفی 745؛ ج 1، ص 4) نیز جرجانی را مؤسس قواعد علم بلاغت دانسته است. سعدالدین تفتازانی *(متوفی 792) در مقدمه کتاب المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح (ص 4) بیان کرده که نهایت توان خود را در مطالعه دو کتاب جرجانی به کار گرفته است (نیز رجوع کنید به جرجانی، 1954، مقدمه ریتر، ص 6ـ7).برخی گفتههای جرجانی به کتابهای تفسیر نیز راه یافته است (از جمله رجوع کنید به طبرسی، ج 1، ص 108ـ109). زَمَخشَری * (متوفی 538) نخستین مفسری است که به پیروی از اندیشههای جرجانی، به تفسیر بلاغی آیات قرآن پرداخته است (ضیف، ص 243؛ عتیق، ص 28ـ29). آرای جرجانی در شعر و ادبیات فارسی نیز مؤثر بوده است. خاقانی شروانی در بیتی (دیوان، ص 275، بیت 6)، ترکیب «نظم قرآن» را آورده است. حافظ به واسطه کشّاف زمخشری، به طور غیرمستقیم، با آرای عبدالقاهر جرجانی آشنا شده و رمز و رازهای قرآن را آموخته و این رمزِ دلبستگی حافظ به «کشفِ کشّاف» است (رجوع کنید به حافظ، غزل 44، بیت2؛ شفیعی کدکنی، 1362 ش، ص 56) و حافظ که اوج هنر خود را «نظم» خوانده (برای نمونه رجوع کنید به غزل 162، بیت 11، غزل 328، بیت 7، غزل 329، بیت 11) احتمالاً توجه خود را به ترکیب و ساخت در هنر نشان داده است (رجوع کنید به شفیعی کدکنی، 1362 ش، همانجا).آثار جرجانی1) اسرارالبلاغة، مشتمل بر مطالبی از قبیل تشبیه و استعاره، که بعدها نام علم بیان به خود گرفت (رجوع کنید به اسرارالبلاغه *).2) دلائل الاعجاز، مشتمل بر مباحثی از قبیل فصل و وصل و قصر و اختصاص، که بعدها نام علم معانی به خود گرفت (رجوع کنید به دلائلالاعجاز *). جرجانی را، به سبب تألیف این دو کتاب، بنیانگذار دو علم معانی و بیان دانستهاند. هر چند سکّاکی در سده هفتم این دو علم را معانی و بیان نامید، ولی اصول کلی آن را جرجانی پایهریزی کرد (رجوع کنید به طاشکوپریزاده، ج 1، ص 166؛ د. اسلام ، همانجا). به گفته ریتر این دو کتاب سرچشمه مباحث مهم دو شاخه بلاغت، یعنی معانی و بیان، بود و توانست در مطالعات بلاغی مشرق زمین دگرگونی ایجاد کند (جرجانی، 1954، مقدمه، ص 6ـ7؛ نیز رجوع کنید به بلاغت *؛ بیان *).3) الرسالة الشافیة، در باره اعجاز قرآن. جرجانی در این کتاب به مبحث تَحَدّی قرآن و ناتوانی مردم عرب در معارضه با قرآن پرداخته (رجوع کنید به ص 107ـ117) و اعجاز قرآن را در نظم آن دانسته است (همان، ص 121ـ122). او در مخالفت با نظریه صَرفه * در اعجاز قرآن سخن گفته است (همان، ص 133ـ140). این رساله به همراه دو رساله دیگر در اعجاز قرآن از خَطّابی (متوفی 388) و رُمّانی (متوفی 386) در مصر به چاپ رسیده است. برخی بر آناند که این رساله، بخشی از دلائلالاعجاز بوده و کتاب مستقلی نیست (برای نمونه رجوع کنید به جرجانی، 1410، مقدمه یسری عبدالغنی عبداللّه، ص 13).4) العُمْدَه، در باره تصریف. ابنقاضی شهبه (ج 1، ص 259) نام آن را العُمُد آورده و کتاب نیز با عنوان العُمُد به چاپ رسیده است؛ ولی، در برخی منابع کهن (از جمله سبکی، ج 5، ص 150؛ سیوطی، ج 2، ص 106)، نام آن العُمدة آمده است. این کتاب دارای مباحث معمول در کتابهای صرفی است و جرجانی بحث جالبی در باره مخارج حروف آورده است (رجوع کنید به ص 140ـ141).5) المغنی، شرح مبسوطی بوده است در سی مجلد بر الایضاح ابوعلی فارسی (ابنانباری، ص 363؛ ابنشاکر کتبی، ج 2، ص 370).6) المُقْتَصِد، تلخیصی است که عبدالقاهر جرجانی از کتاب پیشین خود، المغنی ، انجام داده است. نام کتاب را المُقْتَضَب نیز آوردهاند (رجوع کنید به د. ایرانیکا؛ د. ا. د. ترک ، همانجاها). برخی المقتصد را شرحی مستقل بر الایضاح دانستهاند (رجوع کنید به ابنانباری؛ سبکی؛ سیوطی، همانجاها). جرجانی در این کتاب از استاد خود، ابوالحسین فارسی، مطالب بسیاری نقل کرده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 135، 151، 188). محققِ کتاب، کاظم حرالمرجان (ج 1، مقدمه، ص 35)، سال تألیف آن را 452 دانسته است (قس فرّوخ، ج 3، ص 184 که تألیف آن را در 454 نوشته است). ابنقاضی شهبه (همانجا) نیز نام آن را الاقتصاد آورده است. برخی ویژگیهای این کتاب عبارت است از: استشهاد به آیات قرآن (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 231، 253)، استشهاد فراوان به اشعار عربی (ج 2، ص 771، 959)، استدلال به گفتههای سیبویه در الکتاب (ج 1، ص 256، 357)، توجه به اختلاف قرائتهای آیات قرآن و تأثیر آن در مسائل نحوی (ج 1، ص 277، 503)، آوردن مطالب تاریخی در ضمن مباحث کتاب (ج 1، ص 183ـ184، 222، 342)، تحلیل نحوی احادیث (ج 1، ص 411ـ412)، استفاده از مَثَلها (ج 1، ص 78، 610، 646)، به کار گیری برخی اصطلاحات، مانند ضمیر «امر» به جای ضمیر «شأن» و «قِصه» (ج 1، ص 465).7) الایجاز، تلخیصی است از کتاب الایضاح فارسی (حاجیخلیفه، ج 1، ستون 212؛ اسماعیل بغدادی، ج 1، ستون 606).8) التکملة (رجوع کنید به قفطی، ج 2، ص 188)، که شاید مستدرکِ الایضاح بوده است (فرّوخ، همانجا).9) التذکرة. به گفته قفطی (ج 2، ص 189) این کتاب در باره موضوعات گوناگون و پراکنده بوده است.10) المفتاح، مشتمل است بر مباحث علم صرف، در دوازده باب. جرجانی در این کتاب چند اصطلاح جدید بهکار برده است، از جمله اطلاق «مطابَق» بر فعل مضاعف (رجوع کنید به ص 39)؛ به کار گیری اصطلاح ذوالثلاثة (دارای سه حرف) برای فعل اجوف، که در ساختار متکلم وحده ماضی سه حرفی میباشد، مانند قُلْتُ (رجوع کنید به همان، ص 41)؛ اطلاق ذوالاربعة (دارای چهار حرف) بر فعل ناقص، که در ساختار متکلم وحده ماضی چهار حرفی میباشد، مانند دَعَوْتُ (رجوع کنید به همان، ص 42).11) الجُمزل، در علم نحو. در قدیمترین منابع در باره جرجانی، نام این کتاب آمده است (رجوع کنید به ابنانباری، همانجا؛ ابن اسفندیار، ج 1، قسم 1، ص 128). حاجیخلیفه (ج 1، ستون 602) نام آن را جرجانیة نیز ضبط کرده است. شرحهای بسیاری بر این کتاب نوشته شده است. قدیمترین شارح آن ابومحمد عبداللّهبن محمد بَطَلیوْسی *(متوفی 521) بوده است (همانجا؛ برای آگاهی از دیگر شرحها رجوع کنید به همان، ج 1، ستون 602ـ603؛ بروکلمان، ج 5، ص 205ـ206). این کتاب را شرح کتاب دیگر جرجانی، العواملالمائة(رجوع کنید به سطور بعد)، دانستهاند (رجوع کنید به قفطی، همانجا؛ جرجانی، 1410، همان مقدمه، ص 10؛ قس فرّوخ، همانجا، که الجُمل را مختصر العواملالمائه دانسته است). الجمل در پنج فصل تنظیم شده، فصل اول آن به مقدمات اختصاص یافته و سه فصل آن (ص 59 95) در باره عوامل (فعلها، حرفها و اسمها) است و فصل پنجم کتاب (ص 96ـ 108) در باره مسائل گوناگون نحو، مانند اقسام جمله، است.12) التلخیص، شرح کتاب الجمل است (ابنانباری؛ سبکی، همانجاها).13) العوامل المائة یا مائة عامل، در باره صد عامل در نحو، که به نوشته حاجیخلیفه (ج 2، ستون 1179)، کتابی مشهور و متداول است. عوامل در این کتاب به لفظی و معنوی و سَماعی و قیاسی (قانونمند) تقسیم شده است (رجوع کنید به ازهری، ص 83 86). به گفته ریتر (جرجانی، 1954، مقدمه، ص 6) این کتاب مشهورترین کتاب در باره عوامل نحو است. العواملالمائة در 1026/1617 به لاتینی ترجمه شد ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «نحو»). این کتاب از متون درسی بوده است و بارها به چاپ رسیده و، به نظم و نثر، به ترکی برگردانده شده و شرحهای متعددی نیز بر آن نوشته شده است (رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج 2، ستون 1179ـ1180؛ بروکلمان، ج 5، ص 200ـ204). از شارحان شیعی این کتاب قطبالدین راوندی *، ملامحسن فیض کاشانی *و فاضل هندی بودهاند (خوانساری، ج 5، ص 93). در فارسی نیز با عنوان عوامل منظوم و عوامل صدگانه به نظم کشیده شده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج 15، ص 360).14) العروض یا کتاب فیالعروض، در باره علم عروض و ریشهشناسی زبان (رجوع کنید به د. ایرانیکا ؛ د. ا. د.ترک ؛ فرّوخ، همانجاها).15) المختار من دواوین المتنبّی و البحتری و ابیتمّام، که گزیدهای از بهترین سرودههای این سه شاعر است. وی اشعاری را که جنبه مَثَل داشته یا مشتمل بر مطالب حِکْمی بوده، در این گزیده آورده است (رجوع کنید به المختار، مقدمه جرجانی، ص 201). جرجانی در این کتاب گاه به نقد برخی ابیات پرداخته (رجوع کنید به ص 219) و برخی ابیات را نیز شرح کرده است (رجوع کنید به ص 291، 293، 295). این کتاب، به ضمیمه چند مجموعه شعری دیگر، با عنوان الطرائف الادبیة به چاپ رسیده است. نامی از این اثر جرجانی در منابع کهن نیامده است؛ اما، بروکلمان (ج 5، ص 206ـ207)، فرّوخ (همانجا) و دایرة المعارفها (برای نمونه رجوع کنید به د. ایرانیکا ؛ د.ا. د. ترک ؛ د. اسلام ، همانجاها) آن را ذکر کردهاند.16) شرح الفاتحة. در برخی منابع گفته شده که این کتاب یک مجلد بوده است (رجوع کنید به ذهبی، ج 18، ص 433؛ ابنشاکر کتبی، ج 2، ص 370).17) شرح اعجاز القرآن . محمدبن زید واسطی * (متوفی 306) کتابی داشته با عنوان اعجازالقرآن و جرجانی دو شرح کوتاه و بلند بر آن نگاشته و شرح بلند خود را المعتضد نامیده است (حاجیخلیفه، ج 1، ستون 120)؛ ولی، در برخی منابع، اعجازالقرآن را اثر خود جرجانی معرفی کردهاند (رجوع کنید به ابنانباری؛ ابنشاکر کتبی، همانجاها؛ ابنملقّن، ص 267) و در برخی منابع نیز اعجاز القرآن الکبیر والصغیر را به نام جرجانی آوردهاند (رجوع کنید به سبکی؛ سیوطی، همانجاها؛ طاشکوپریزاده، ج 1، ص 165).18) المسائل المشکلة (رجوع کنید به عبدالقادر بغدادی، ج 1، ص 227؛ بروکلمان، ج 5، ص 206).19) التتّمة فیالنحو (رجوع کنید به زیدان، ج 2، جزء 3، ص 45؛ د. ا. د. ترک ، همانجا؛ قس بروکلمان، همانجا، که نام آن را التتمة فیالجملة آورده است).20) دَرْجالدُرَر فی تفسیر الا´ی والسُّوَر (رجوع کنید به اسماعیل بغدادی، ج 1، ستون 606؛ بروکلمان، همانجا).21) مختار الاختیار فی فوائد معیار النُظّار، در باره معانی، بیان، بدیع و قوافی (اسماعیل بغدادی، همانجا). جرجانی با اینکه ایرانی بوده، کتابی به فارسی ننوشته، جز اینکه در بررسی یک بیت عربی اشاره کرده که اصل آن بیت به فارسی بوده است (رجوع کنید به 1954، ص 256؛ د. ایرانیکا ، همانجا).در دوره معاصر، شیخ محمد عَبْده، مفتی مصر، با تدریس دو کتاب اسرارالبلاغة و دلائلالاعجاز در جامع الازهر و چاپ آنها، نام جرجانی را زنده کرد (رجوع کنید به جرجانی، 1398، مقدمه رشیدرضا، ص زـ ح). از جمله کسانی که در مقایسه بین نظریات جرجانی و برخی پیشگامان زبانشناسی جدید و نقادان ادبی، بسیار کوشیدند، محمد مندور، محمد زکی عَشماوی و کمال ابودیباند ( د. ایرانیکا ، همانجا). بازگشت به مباحثی که جرجانی مطرح کرده است، میتواند در بررسیهای ادبی و بلاغی و انتقادی مشرق زمین افقهایی نو بگشاید و آن را پویا کند.منابع: آقابزرگ طهرانی؛ ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال، تهران [?1320 ش]؛ ابن انباری، نزهة الالباء فی طبقات الادباء، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره [?1386/1967]؛ابنشاکرکتبی، فوات الوفیات، چاپ احسان عباس، بیروت 1973ـ1974؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة،چاپ حافظ عبدالعلیمخان، بیروت: دارالندوة الجدیدة، 1407ـ 1408؛ ابنمُلَقّن، العقد المُذهَّب فی طبقات حملة المذهب، چاپ ایمن نصر ازهری و سیدمهنّی'، بیروت 1417/1997؛ ابنندیم؛ ابنوهب کاتب، کتاب نقد النثر [ = البرهان فی وجوه البیان ]، منسوب به قدامة بن جعفر، [ چاپ طه حسین و عبدالحمید عبادی]، بیروت 1402/1982؛ نصر حامد ابوزید، اشکالیات القراءة و آلیات التأویل، بیروت 1999؛ خالدبن عبداللّه ازهری، العوامل المائة النحویة فی اصول علم العربیة لعبدالقاهر الجرجانی، چاپ بدراوی زهران، [ بیجا 1996]؛ عبدالرحیمبن حسن اسنوی، طبقات الشافعیة،چاپ کمال یوسف حوت، بیروت 1407/1987؛ علیبن حسن باخرزی، دمیة القصر و عُصرة اهل العصر، چاپ محمد تونجی، ج 1، دمشق [? 1391/1971]؛ محمدبن طیب باقلانی، کتاب تمهیدالاوائل و تلخیص الدلائل، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت 1414/1993؛ احمد احمد بدوی، عبدالقاهر الجرجانی و جهوده فیالبلاغة العربیة، قاهره [? 1381/1962 ]؛ کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی ، ج 5، نقله الی العربیة رمضان عبدالتواب، قاهره 1975؛ اسماعیل بغدادی، هدیة العارفین ، ج 1، در حاجیخلیفه، ج 5؛ عبدالقادربن عمر بغدادی، خزانة الادب و لبّ لباب لسان العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1967ـ1980؛ مسعودبن عمر تفتازانی، کتاب المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح، [ استانبول ] 1330، چاپ افست قم 1407؛ عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت [? 1367/ 1948 ]؛ عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، دلائل الاعجاز، چاپ محمد رشیدرضا، بیروت 1398/1978؛ همو، الرسالة الشافیة، در ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، چاپ محمد خلفاللّه و محمد زغلول سلام، مصر: دارالمعارف، [بیتا. ]؛ همو، [ العُمُد ] : کتاب فی التصریف، چاپ بدراوی زهران، قاهره 1996؛ همو، کتاب اسرارالبلاغة، چاپ هلموت ریتر، استانبول 1954؛ همو، کتاب الجُمل فی النحو، چاپ یسری عبدالغنی عبداللّه، بیروت 1410/1990؛ همو، کتاب المفتاح فی الصرف ، چاپ علی توفیق حمد، [ بیروت ? 1405/1985 ]؛ همو، کتاب المقتصد فی شرح الایضاح ، چاپ کاظم بحرالمرجان، [ بغداد ] 1982؛ حاجیخلیفه؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان ، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران 1369 ش؛ محمد برکات حمدی ابوعلی، معالم المنهج البلاغی عند عبدالقاهر الجرجانی ، عمان 1405/1984؛ بدیلبن علی خاقانی، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1378 ش؛ حمدبن محمد خَطّابی، بیان اعجاز القرآن، در ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، همان؛ خوانساری؛ امین خولی، الاعمالالکاملة، ج 10: مناهج تجدید فیالنحو و البلاغة و التفسیر و الادب، [ قاهره ] 1995؛ احمدعلی دهمان، الصورة البلاغیة عند عبدالقاهر الجرجانی: منهجاً و تطبیقاً ، دمشق 1986؛ محمدبن احمد ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج 18، چاپ شعیب ارنؤوط و محمدنعیم عرقسوسی، بیروت 1406/1986؛ آیور آرمسترانگ ریچاردز، فلسفه بلاغت، ترجمه علی محمدی آسیابادی، تهران 1382 ش؛ عبدالحسین زرینکوب، شعر بیدروغ، شعر بینقاب، تهران 1356 ش؛ همو، نقد ادبی: جستجو در اصول و روشها و مباحث نقادی با بررسی در تاریخ نقد و نقادان ، تهران 1378 ش؛ طالب محمداسماعیل زوبعی، البلاغة العربیة: علم المعانی بین بلاغة القدامی و اسلوبیة المحدثین، بنغازی 1997؛ جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، بیروت 1983؛ عبدالوهاببن علی سُبکی، طبقات الشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1964ـ1976؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره 1384؛ محمدرضا شفیعی کدکنی، موسیقی شعر ، تهران 1370 ش؛ همو، «نظر جرجانی در باب صور خیال»، نشر دانش ، سال 3، ش 3 (فروردین و اردیبهشت 1362)؛ شوقی ضیف، البلاغة: تطور و تاریخ، قاهره [ 1976 ]؛ احمدبن مصطفی طاشکوپریزاده، مفتاح السعادة و مصباح السیادة، بیروت 1405/1985؛ طبرسی؛ محمدعبدالمطلب، قضایا الحداثه عند عبدالقاهر الجرجانی ، بیروت 1995؛ عبدالعزیز عتیق، علمالبیان، بیروت 1405/1985؛ محمد زکی عَشْماوی، قضایا النقد الادبی بین القدیم و الحدیث ، بیروت 1404/1984؛ محمدبن عمر فخررازی، نهایة الایجازفیدرایة الاعجاز، چاپ احمد حجازی سقّا، بیروت 1412/ 1992؛ عمر فَرّوخ، تاریخ الادب العربی ، ج 3، بیروت 1989؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادی، البلغة فی تاریخ ائمة اللغة، چاپ محمد مصری، دمشق 1972؛ قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل ، ج16، چاپ امین خولی، قاهره1380/1960؛ علیبن یوسف قفطی، انباه الرواة علی انباه النحاة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج 2، قاهره 1371/1952؛ محمد کردعلی، کنوز الاجداد، دمشق 1370/ 1950؛ المختار من دواوین المتنبی و البحتری و ابی تمام لعبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی ، در الطرائف الادبیة، چاپ عبدالعزیز میمنی، قاهره: لجنة التألیف و الترجمة و النشر، 1937؛ محمد مندور، النقد المنهجی عندالعرب ، قاهره [ 1972 ]؛ مصطفی ناصف، «النظم فی دلائل الاعجاز: عرض و تفسیر و منهج»، حولیات کلیة الا´داب ، ج 3 (ژانویه 1955)؛ عبداللّهبن اسعد یافعی، مرآة الجنان و عبرة الیقظان، بیروت 1417/1997؛ یاقوت حموی، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت 1993؛ یحییبن حمزه علوی، کتاب الطراز المتضمن لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز، بیروت 1402/1982؛EIr ., s.v. " ـ Abd- A l-Qa her Jorjanī " (by K. Abu Deeb); EI 2 , s.v. "Nahw" (by G. Troupeau); ibid, suppl. fascs. 5-6, Leiden 1982, s.v. " A l-Djurdjanī " (by K. Abu Deeb); TDVIA , s.v. "Abdulkahir el-Curcanî " (by Nasrullah Hacimuftuoglu).