دشت قِپچاق (دشت قبجاق)، نام تاریخی دشتی وسیع در مغرب قزاقستان و جنوب روسیه، در شمالغربی آسیا. این دشت که از نظر جغرافیایی در امتداد دشتهای وسیع آسیای مرکزی قرار دارد، در پی سکونت مجموعهای از قبایل ترک بهنام قپچاق*، از قرن پنجم به بعد، دشت قپچاق نامیده شدهاست (بازول ، ص70؛ نیز ← گولدن ، ص 256).جزء دوم دشت قپچاق، در منابع فارسی و عربی به صورتهای گوناگون از جمله خفچاخ، خفشاخ، قفجاق ذکر شده (← قپچاق*) و جزء نخست آن عمدتاً در منابع فارسی آمدهاست (برای نمونه ← جوینی، ج 1، ص110ـ111، 116؛ حمداللّه مستوفی، ص 11؛ حافظ ابرو، ج 1، ص 49، 121؛ نظامالدین شامی، ص 117، 158، 160، 170، 206؛ میرخواند، ج 5، ص 123، 176، 221ـ222؛ خواندمیر، ج 3، ص 45، 49، 55، ج 4، ص 133، 177، 203). در منابع عربی، بهجای دشت، واژههایی با معنایی عامتر چون ارض و بلاد بهکار رفتهاست (برای نمونه ← بکری، ج 1، ص 445؛ ادریسی، ج 2، ص 934؛ ابناثیر، ج 12، ص 359، 386ـ387، 410، 420؛ ذهبی، حوادث و وفیات 141ـ 160 ﻫ .، ص 44؛ ابنفضلاللّه عمری، سفر3، ص 183، 188؛ ابنخلدون، ج 3، ص660، ج 5، ص 132، 587ـ588). با این همه، ابنفضلاللّه عُمَری (سفر3، ص 114، 120، 123، 190)، دشت را به همراه «ال» بر جزء دوم نیز ذکر کردهاست. ابنبطوطه (قرن هشتم)، علاوه بر دشت (← ج 1، ص 328)، معادل عربی آن، صحراء، را نیز بهکار بردهاست (← ج 1، ص 59، 170، 328). در منابع مسیحی، که قپچاقها کومان نامیده میشدند، نام این دشت کومانیا ذکر شدهاست (د. اسلام، چاپ دوم، تکمله، ذیل مادّه). ادریسی (متوفی 560) که با منابع مسیحی و سرزمینهای اروپایی آشنایی بیشتری داشته، ظاهراً به پیروی از همین منابع، برای بخشهایی از دشت قپچاق از تعابیر ارضالقُمانیة و بلادالقُمانیین (تعریبی از کومان) استفاده کردهاست (← ج 2، ص 905، 909) و ابنخلدون (متوفی 808 ؛ ج 1، ص 98، ج 5، ص 426) نیز ظاهراً به تقلید از وی، این نواحی را ارضالقُمانیة، بلاد قُمانیّة و بلادالقُمانیة نامیدهاست. در وقایعنامههای روسی نیز از دشت قپچاق با نام پولووتسکوی پول (پولووتسی در منابع روسی) یاد شدهاست(← بازول، همانجا؛ گولدن، ص280).گزارشهای بسیار موجز و ناکافی منابع از دشت قپچاق یا، به عبارت دقیقتر، محدودة سرزمینی که اتحادیة قپچاقها در آن ساکن بودند (← گولدن، ص 278)، موجب شدهاست تا حد و مرز دقیق این دشت روشن نباشد. با این حال، با بررسی دادههای موجود در این منابع حداقل تصویری کلی از حدود و ثغور این منطقه بهدست میآید. مؤلف حدودالعالم (تألیف 372؛ ص 47، 87) خفچاخ را در شمال بِجِناک (پِچِنِگ) دانسته که رود روس از آن میگذشت. گردیزی (قرن پنجم؛ ص 579) نیز به ذکر پیوسته بودن خفچاخ بهولایت بجناکها (← بچنگها*) اکتفا کردهاست. به گفتة کاشغری (متوفی 466؛ ج 1، ص 27) ترکان قفجاق، پس از بجناکها، نزدیکترین تیرههای ترکان به مرزهای امپراتوری رومشرقی بودند. در نقشة وی اطلاعات بیشتری در این باره وجود دارد و براساس آن، محل سکونت قفجاق در شمال دریای خزر و در مناطقی از آسیای میانه قرار گرفتهاست (← ج 1، نقشة مقابل ص150). بکری (متوفی 487؛ همانجا) به قرار گرفتن بلاد جفجاخ در شمال بجناک اشاره کردهاست. شرفالزمان طاهر مروزی (قرن ششم) مطالب مؤلف حدودالعالم و بکری را تکرار و برقرار گرفتن بلاد خفجاق در شمال قلمرو بجناک تأکید کردهاست (← ص20). ادریسی آن بخش از دشت قپچاق را که مشخصاً از آن با عنوان ارض خفشاخ یاد میکند در جزء نهم اقلیم ششم (← ج 2، ص 943) و از بخشهای دیگر آن با عنوان ارضالقمانیة، در جزءهای پنجم و ششم اقلیم ششم یاد کرده (ج 2، ص 905، 914، 957) و قسمت داخلی بلادالقمانیة را در جزء ششم اقلیم هفتم آوردهاست (ج 2، ص 958). حمداللّه مستوفی (متوفی 750؛ ص 258) در ذکر محدودة جغرافیایی دشت قپچاق به قرار گرفتن آن در اقلیم ششم اشاره کرده و افزوده دشت خزر بخش مهمی از دشت قپچاق بودهاست. در همین سالها، ابنبطوطه تنها به این گفته اکتفا کردهاست که مسافرت در این دشت شش ماه به طول میانجامد (ج 1، ص 328). ابنخلدون بلاد قمانیّة را بین بحر نیطش (دریای سیاه*) و انتهای شمالی جزء ششم اقلیم ششم دانسته (ج 1، ص 98)، در حالی که قسمتی از بلاد خفشاخ را در جانب غربی جزء نهم اقلیم ششم (ج 1، ص 99) و قسمت دیگر را در جانب غربی جزء نهم اقلیم هفتم (ج 1، ص 102) ذکر کردهاست. ابوغازی بهادرخان (متوفی 1074؛ ص 19ـ20) نواحی واقع میان دو رود دُن و ولگا را قلمرو فرمانروایی قپچاقها و دشت قپچاق ذکر کردهاست.جووانی دپیانو کارپینی ، سیاح ایتالیایی، که در 643/ 1246 به قپچاق مسافرت کرده، از چهار رود دنیپر ، دن، ولگا و یاییک (اورال) در این سرزمین یاد کردهاست (← وازاری ، ص 8). بندیکتوس پُلُنیوس ، سیاح و راهب فرانسیسکن، که در این سفر همراه کارپینی بوده، در گزارش سفر خود، رود یاییک را مرز شرقی دشت قپچاق ذکر کردهاست (← همانجا). به گفتة ویلمفان روبسبروک ، سیاح و مبلّغ مذهبی، که در قرن هفتم/ سیزدهم به این منطقه مسافرت کرده، در سراسر مناطق بین دانوب و دن و نیز از دن تا ولگا، قپچاقها زندگی میکردند (← ص 8 ـ9، 12ـ13). بهطور کلی، در قرن ششم/ دوازدهم و آغاز قرن هفتم/ سیزدهم، اتحادیه قپچاق بر منطقهای پهناور از رود ایرتیش تا دانوب سفلا تسلط داشت. در جنوب، استپهای شبهجزیرة کریمه و بندرهای تجاری دریای سیاه در تسلط قپچاقها بود. در شمال و منطقة ولگا، قلمرو قپچاقها تا اراضی بورتاها و منطقة بلغارنشین ولگا امتداد داشت (وازاری، ص 7؛ گولدن، همانجا).رودخانههای پرآب، مرغزارها و مراتع گستردة دشت قپچاق، همواره این سرزمین را به منطقة دلخواه با جاذبههای طبیعی برای مهاجران بدوی مناطق دوردست آسیا بدل کرده بود (← ابناثیر، ج12، ص386؛ نیز ← گولدن، ص 256). قپچاقها که در منطقة آلتای زندگی میکردند، در سدههای نخستین اسلامی در قالب بخشی از اتحادیه قبایل کیماک* به سمت مناطق اطراف رودهای ایرتیش، ایشیم و توبول پیش رفتند (گولدن، همانجا؛ پالوتسی ـ هوروات ، ص 42ـ43). تحولات مهم میان قبایل ترک ساکن این منطقه به سکونت قپچاقها در دشت قپچاق انجامید (بارتولد، ص 131ـ133). در این مناطق، اتحادیهای متشکل از قبایل قپچاق جای اتحادیه کیماک را گرفت و با راندن غُزها به سوی دانوب، صاحب دشتهای وسیع خوارزم، ولگا و دانوب شد (گروسه ، ص241؛ پالوتسی ـ هوروات، ص49ـ50).اگرچه اولین گزارشهای منابع روسی دربارة حضور ترکان قپچاق در دشتهای شمالی دریای سیاه و مشرق اروپا راجع به 446/1054 است (← گروسه، همانجا؛ پالوتسی ـ هوروات، ص43؛ یوجل ، ص 57)، اطلاعات منابع متقدم اسلامی، حاکی است که قپچاقها پیش از این تاریخ در این دشت حضور داشتند. گزارشهای موجود در حدودالعالم (ص 85 ، 87) دربارة دشت قپچاق نشان میدهد ترکان قپچاق از نیمه دوم قرن چهارم وارد این سرزمین شدهبودند. تصریح مؤلف این کتاب بهعبور رود روس از حدود خفجاخ به سمت جنوب و حدود بجناک (← ص 47) و تأیید این گزارش توسط گردیزی (ص 579) نشان میدهد که قپچاقها مدتی پیش از قرن چهارم نیز در این دشت حضور داشتند.با اینکه در طول این مدت این دشت وسیع بهطور کامل در تسلط قپچاقها بود، اما تا زمان تسلط مغولها بر آن (اوایل قرن هفتم)، اتحاد سیاسی مؤثری میان قبایل مختلف قپچاق پدید نیامد و به علت تشکیل نشدن یک حکومت مرکزی قدرتمند (گولدن، ص280)، قبایل مختلف بیشتر تحت فرمان خانهای خود مستقل عمل میکردند (وازاری، همانجا؛ نیز ← قپچاق*).قلمرو حکومت طوایف مختلف قپچاق به پنج منطقة کلی تقسیمپذیر است: 1) منطقة آسیای مرکزی و قزاقستان؛ 2) منطقة بین دو رود ولگا و اورال؛ 3) منطقة رود دن؛ 4) منطقة رود دنیپر؛ و 5) منطقة دانوب (← گولدن، همانجا). دمشقی (ص 347) نام برخی قبایل قپچاق ساکن در نواحی مختلف دشت قپچاق را ذکر کردهاست. در اواخر قرن ششم و آغاز قرن هفتم ظاهراً رهبری سیاسی در دست قبایل مغرب دنیپر بود، اما در نیمة اول قرن هفتم اتحادیه قبایل دشت قپچاق به دو شعبة غربی و شرقی تقسیم شد که اتحادیة شرقی مناطق بیشتری را در تسلط خود داشت. در اواخر این قرن که قپچاقها به رهبری یکی از رؤسای قبایل شرقی به نام کونچکخان متحد شده بودند و حکومت مرکزی در دشت قپچاق تا اندازهای شکل گرفته بود، روند کند تکامل سیاسی در دشت قپچاق در نتیجة حملة مغول منقطع شد (← پالوتسی ـ هوروات، ص 43، 52ـ54) و مغولان بر این دشت مسلط شدند.زندگی قپچاقها غالباً بدوی و یکنواخت بود و به همین سبب در دشت قپچاق مراکز فرهنگی و تمدنی همچون شهرهای بزرگ و مهم به وجود نیامد. در برخی منابع، به برخی از مراکز تجمع جمعیت قپچاقها که گاه تا حدودی به شکل شهر درآمده بودند، اشارههای پراکنده و اغلب مبهمی شدهاست. ادریسی (ج 2، ص 909، 913، 915ـ917) از برخی از این مراکز، یا بهاصطلاح شهر، یاد کردهاست، از جمله: جالیطه؛ نای، در شش مرحلهای شهر کاو (کیف )؛ قمانیه، که به گفتة وی به شهر قمانیه سیاه (قمانیةالسود، به علت تیره بودن آب رودی که از کنار آن میگذشت) مشهور بود و در چهل کیلومتری شهر کیره قرار داشت؛ مطلوقه که شهر قمانیه سفید (قمانیةالبیض) نیز نامیده میشد و در هشتاد کیلومتری قمانیه سیاه قرار داشت؛ نوشی، در هشتاد کیلومتری شمالشرق قمانیه سفید؛ ناروس، در 160 کیلومتری شمالغربی نوشی؛ قینیو، در شمالشرقی نوشی و در 160 کیلومتری آن؛ صلاو در 246 کیلومتری مشرق ناروس؛ فَیْره در هشتاد کیلومتری مغرب ناروس؛ و نابی در چهل کیلومتری فیره. ادریسی (ج 2، ص 958) همچنین از دو شهر بلاد قمانیه داخلی به نامهای طرویا و اقلیبه یاد کرده که به گفتة وی بین این دو شهر در مسیری بیابانی هشت روز فاصله بود. ابنبطوطه نیز، که در اواسط نیمة اول قرن هشتم به دشت قپچاق مسافرت کرده، از برخی شهرها یاد کردهاست: سَراء/ سَرای، در ساحل رود اتل (← ج 1، ص 59)؛ کَفَا، در امتداد دریای سیاه که در آنجا مسجدی برای مسلمانان نیز وجود داشت (ج 1، ص 329)؛ سُردَق، بندری در ساحل دریای سیاه که به گفتة ابنبطوطه (ج 1، ص 351) در جنگ با امپراتوری رومشرقی بخش وسیعی از آن ویران شده بود. ابنبطوطه (همانجا) همچنین از شهر قدیم باباسَلْطُوق به عنوان آخرین شهر دشت قپچاق در مغرب یاد کرده که از آنجا تا مرزهای امپراتوری روم شرقی، در مسیری بیابانی، هجده روز فاصله بودهاست.منابع : ابناثیر؛ ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابنخلدون؛ ابنفضلاللّه عمری، مسالکالابصار فی ممالکالامصار، سفر3، چاپ احمد عبدالقادر شاذلی، ابوظبی 1424/ 2003؛ ابوالغازی بهادرخان، شجره ترک، چاپ پیتردمزون، سنپترزبورگ 1287/ 1871، چاپ افست آمستردام 1970؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فی اختراقالآفاق، بیروت 1409/1989؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی، ترجمة غفار حسینی، تهران 1376ش؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، کتاب المسالک و الممالک، چاپ ادریان فانلیوفن و اندریفری، تونس 1992؛ جوینی؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظابرو، جغرافیای حافظابرو، چاپ صادق سجادی، تهران 1375ـ1378ش؛ حدودالعالم؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب؛ خواندمیر؛ محمدبن ابیطالب دمشقی، کتاب نخبةالدهر فی عجائبالبَرّ و البحر، بیروت 1408/1988؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیاتالمشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 141ـ160ﻫ .، بیروت 1408/1988؛ محمودبن حسین کاشغری، کتاب دیوان لغاتالترک، ]استانبول[ 1333ـ1335؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ شرفالزمان طاهر مروزی، ابواب فی الصین و الترک و الهند : منتخبة من کتاب طبائعالحیوان، ]مع ترجمة و شرح بالانکلیزیة بقلم ف. مینورسکی، لندن 1942[؛ میرخواند؛ نظامالدین شامی، ظفرنامه، چاپ پناهی سمنانی، تهران 1363ش؛A.Bruce Boswell, "The Kipchak Turks", The Slavonic review, vol.6, no.16 (Jun.1927); EI2, Suppl .,s.v. "Dasht-i Kỉpčak" (by J.A. Boyle); Peter B. Golden, "The peoples of the south Russian steppes", in The Cambridge history of early inner Asia, vol.1, ed. Denis Sinor, Cambridge 1994; René Grousset, L'empire des steppes: Attila, Gengis Pálóczi-Horváth, András 1969; Paris Khan, Tamerland, Pechenege, Cumans, Iasians: steppe peoples in medieval Hungary, Budapest 1989; Willem van Ruysbroeck, The journey of William of Rubruck to the eastern parts of the world 1253-55, with two accounts of the earlier journey of John of Pian de Carpine, tr. and ed. W.W. Rockhill, New Delhi 1998; István Vásáry, Cumans and Tatars: oriental 1185-1365, Cambridge Balkans, pre-Ottoman the in military 2005; Muallâ Uydu Yücel, İlk Rus yllklarna göre Türkler, Ankara 2007.