دری زبان

معرف

از زبانهای ایرانی نو شاخة جنوب‌غربی
متن
دری، زبان، از زبانهای ایرانی نو شاخة جنوب‌غربی. زبان دری گونة محاوره‌ایِ فارسی میانه در اواخر دورة ساسانی و زبان ادبیاتی غنی در پهنة سرزمینهای ایرانی در دورة اسلامی بوده‌است.ابن‌ندیم در الفهرست (ص 15) به نقل از ابن‌مقفع، زبانهای رایج در ایران را در اواخر دورة ساسانی پنج زبان شمرده‌است : فَهلَوی، دری، فارسی، خوزی، و سُریانی. فهلوی زبان مردم فَهله (ماد قدیم یا جبال اسلامی شامل آذربایجان، اصفهان، نهاوند، و همدان)، دری زبان دربار و پایتخت (تیسفون*/ مداین)، فارسی زبان مردم فارس و موبدان، خوزی زبان اهالی خوزستان، و سریانی زبان اهل سواد (دشت عراق) بود. او همچنین زبان مردم بلخ در خراسان را بهترین گونه زبان دری برشمرده‌است. از میان زبانهایی که ابن‌ندیم از آنها نام برده، سریانی و احتمالاً خوزی از خانواده زبانهای ایرانی نیستند.بی‌تردید منظور ابن‌ندیم از فهلوی، زبان پارتی یا پهلویِ اشکانی بوده‌است؛ زیرا فهلوی/ پهلوی در اصل به‌معنای «منسوب به پَهلَو (پارت)» است و در دورة ساسانی، آن را «پَهلَویگ» می‌نامیدند. ازسوی‌دیگر، در دورة ساسانی، زبان رسمی شاهنشاهی ساسانی (آنچه اکنون فارسی میانه نامیده می‌شود) پارسیگ نامیده می‌شد، زیرا خاستگاه و مرکز آن استان پارس بود. ازاین‌رو، منظور ابن‌ندیم از فارسی/ پارسی همین زبان بوده که زبان اداری، ادبی و رسمی شاهنشاهی ساسانی و متون دینی زردشتیان بوده‌است (رضائی باغ‌بیدی، 2009، ص 162).از سدة سوم به‌بعد، اصطلاح فارسی/ پارسی به زبان دری اطلاق می‌شد و اصطلاح فهلوی/ پهلوی برای زبان متنهای زردشتی، که بازمانده زبان رایج روزگار ساسانیان (پارسیگ) بود، به‌کار می‌رفت (← صادقی، 1357ش، ص 11؛ لازار ، 1995، ص 68؛ نیز ← پهلوی*، زبان و ادبیات).از مجموع آنچه گفته شد، می‌توان چنین نتیجه گرفت که زبان دری درواقع گونة تحول‌یافته و گفتاریِ فارسی میانه در شهر تیسفون، پایتخت ساسانیان، بوده‌است. این گونه گفتاریِ فارسی میانه احتمالاً در سدة پنجم میلادی به نواحی شرقی شاهنشاهی ساسانی نیز راه یافت و با زبانهای ایرانی دیگری چون پارتی و سُغدی (← سغد*)، و احتمالاً بلخی، درآمیخت و به زبان ارتباطی مشترک یا به تعبیری، «زبان میانجیِ» ایرانیان در سراسر شاهنشاهی پهناور ساسانی تبدیل شد (← لازار، 1995، ص 49ـ79، 141ـ148).به نوشتة ابن‌ندیم (ص 15)، دری زبان دربار ساسانی بوده‌است و به‌همین‌سبب، بیشتر دانشمندان واژة دَری را مشتق از «در» به‌معنی دربار و در اصل، به‌معنی درباری می‌دانند؛ هرچند افنان (ص 63، 133ـ134) این احتمال ضعیف را نیز مطرح کرده که شاید دری منسوب به درّه باشد و منظور از آن، زبانی باشد که خاستگاه آن دره رود جیحون، در اطراف بدخشان، بوده‌است.پس از سقوط ساسانیان و از رسمیت‌افتادن زبان فارسی میانه، زبان عربی به‌تدریج زبان علم و ادب شد و ایرانیان در نگارش متون عربی و ترجمه آثار خارجی به این زبان سهم بسیار داشتند. به روایت بلاذری در فتوح‌البُلدان (ص300ـ301)، در اواسط قرن اول، در زمان حَجّاج‌بن یوسف، در غرب ایران، دفتر و دیوان از فارسی به عربی برگردانده شد. در خراسان نیز این تحول اندکی پس از سال 124 رخ داد (جهشیاری، ص 47). باوجوداین، موبدان زردشتی در فارس و نواحی مجاور آن هنوز فارسی میانه را در آثار دینی خویش به کار می‌بردند. مانویان آسیای مرکزی نیز همچون گذشته، برخی از متون دینی خویش را به زبانهای ایرانی میانه پارتی، سغدی، فارسی میانه و حتی بلخی تألیف می‌کردند. بااین‌حال، زبان دری، گونه گفتاری فارسی میانه، در مناطق شرقی ایران گسترشی بیش از پیش یافت و به ماوراءالنهر رسید و به‌تدریج جای دیگر زبانهای ایرانی را گرفت. برخی از واژه‌های دخیل پارتی در زبان دری عبارت‌اند از : آژنگ، اژدها، اوژدن، پور، پهلوان، خدیو، رنج، زخم، ژاله، ژرف، فرجام، مرغ، مژده و ویژه (← رضائی باغ‌بیدی، 1388ش، ص 26؛ صادقی، 1357ش، ص 39؛ لِنتس، ص 251ـ316).گفتنی است شماری از واژه‌های دخیل پارتی قبلاً به فارسی میانه راه یافته و از آن طریق به زبان دری رسیده بودند، مانند: انجام، انجمن، پنج، چهره، زر، شهر و فرزانه (رضائی باغ‌بیدی، 1388ش، همانجا).سغدی، از زبانهای ایرانی میانة شرقی، که سمرقند و بخارا از مراکز اصلی رواج آن بودند، دیگر زبان ایرانی است که تأثیر واژگانی آن در زبان دری دیده می‌شود، در واژه‌هایی همچون : آغاز، آوز (آبگیر، برکه)، الفغدن (اندوختن)، بادغر (بادگیر)، پساک (تاج گل)، ترت و مرت (پراکنده، درهم برهم)، چغز (وزغ، قورباغه)، زندباف (آوازخوان)، فام (رنگ)، یاوه (گم، سرگردان)، و شاید حتی پوشاک، خوراک، فژاک (پلشت)، فغاک (ابله، حرامزاده) و مغاک (همو، 1375شب، ص 61، 63؛ صادقی، 1350ش، ص775؛ نیز ← هنینگ ، 1977، ص2ـ67).یکی از واژه‌های دخیل بلخی (دیگر زبان ایرانی میانة شرقی) در زبان دری خدیو به‌معنای خداوند، سَروَر، و سالار است که در متون بازمانده بلخی به‌صورت xoadēo آمده‌است (د.ایرانیکا، ج 3، ص 347). ازسوی‌دیگر، چون تحول d* ایرانیِ باستان به l از ویژگیهای زبان بلخی بوده (مورگنستیرنه ، ص 125)، چند واژة کهن زبان دری را که «ل» در آنها بازمانده d* ایرانیِ باستان است می‌توان دخیل از زبان بلخی دانست. گفتنی است d* ایرانیِ باستان در جایگاه آغاز در فارسی میانه، و به‌دنبال آن در زبان دری، باقی مانده، اما در میان دو آوای واکدار به y بدل شده‌است. براین‌اساس، واژه‌هایی چون آغل، پالیک (کفش چرمی)، لوغیدن (دوشیدن)، مُل (می)، ملخ، و نال (نی) را که در برخی از منابع سغدی دانسته شده‌اند، می‌توان با قید احتمال، دخیل از زبان بلخی نیز به‌شمار آورد.زبان دری در سده‌های نخستین هجری دو گونة اصلی داشت: 1) گونة شمالی، که از تیسفون تا خراسان و ماوراءالنهر گسترده بود و در شهرهایی چون بخارا، بلخ، سرخس، سمرقند، توس، قائن، مرو، و هرات بدان تکلم می‌شد. این‌گونه بعدها اساس زبان ادبی قرار گرفت و تأثیر زبانهایی چون پارتی و سغدی، و احتمالاً بلخی، در آن یافت می‌شود. 2) گونة جنوبی، که از خوزستان تا سیستان گسترده بود و به‌سبب ویژگیهای محافظه‌کارانه‌اش، به فارسی میانه نزدیک‌تر بود (← لازار، 2003، ص100؛ فیلیپونه ، ص 226).زبان دری در آثار نویسندگان مسلمان، علاوه‌بر دری (عربی : الدّریّه)، پارسی (یا فارسی، عربی: الفارسیّه) و پارسی دری (یا فارسی دری، عربی: الفارسیّة الدّریّه) نیز نامیده شده‌است (درباره اشارات به دری در منابع عربی ← افنان، ص 13ـ29؛ دربارة اشارات به دری در منابع فارسی ← همان، ص 31ـ71؛ نیز ← صادقی، 1357ش، ص 48ـ50). در مواردی، مثلاً در ترجمة تفسیر طبری (ج 1، ص 5)، عبارت «پارسی و دری» نیز به‌کار رفته که نشان می‌دهد «پارسی» و «دری»، دست‌کم برای عده‌ای، دو گونة متفاوت بوده‌است. به‌نظر می‌رسد دری در اصل، نام گونة شمالی و پارسی در اصل، نام گونة جنوبی بوده‌است (نیز ← فیلیپونه، همانجا). البته باید توجه داشت که پارسی نامی عمومی برای همة زبانهای ایرانی و درواقع به‌معنای ایرانی نیز بوده‌است. ازاین‌رو، دری می‌تواند پارسی نیز باشد، اما پارسی لزوماً دری نیست.چنان‌که گفته شد، در اواخر دورة ساسانی، زبان دری در عرض زبان فارسی میانه رایج بود، اما چون زبان گفتار بود، اثر مکتوبی از آن نمانده‌است و حتی نام آن در متون به‌جا مانده از فارسی میانه دیده نمی‌شود. بااین‌حال، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد در اوایل دورة اسلامی، برخی از موبدان زردشتی از خط پهلوی برای نگارش زبان دری نیز بهره برده‌اند. مهم‌ترین قطعه از این نوع، قطعه‌ای منظوم باعنوان «دربارة آمدن شاه‌بهرامِ وَرجاوَند» است که با این مصرع آغاز می‌شود: «کَی بَواذ که پَیگی آیَذ اَز هِندُوان». پیشتر گمان می‌رفت این قطعه به زبان فارسی میانه باشد (← تاوادیا ، ص 29ـ36)، اما دوبلوا (ص 82 ـ95) نشان داد که این شعر به زبان دری سروده شده‌است (نیز ← لازار، 2003، ص 101). ازسوی‌دیگر، در برخی از متون پازَند (برگردان متون پهلوی به خط اوستایی ← زند*)، واژه‌هایی دری به خط اوستایی نوشته شده‌است (← تفضلی، ص 115ـ120).در کتابهای دورة اسلامی، نمونه‌هایی از زبان دریِ اواخر دورة ساسانی و اوایل دورة اسلامی به خط عربی ثبت شده‌است که در میان آن، قطعاتی منظوم نیز دیده می‌شود. جالب توجه اینکه اوزان به‌کار رفته در این کهن‌ترین قطعات منظوم دری، بسیار به اوزان شعر ایرانی میانه غربی (پارتی و فارسی میانه) نزدیک است و چندان با قواعد عروضی شعر دری در دوره‌های بعد مطابقت نمی‌کند. برخی از این اشعار عبارت‌اند از : 1)قطعه‌های کوتاه در المسالک و الممالک ابن‌خرداذبه (ص 118) که به بهرام پنجم ساسانی (ﺣک : 420 یا 421 ـ 438 یا 439م) نسبت داده شده‌است: «منم شیرِ شَلَنبه...»؛ 2) قطعه‌ای کوتاه متعلق به زمان فتح بخارا* به‌دست سعیدبن عثمان در سال 56 و ماجرای عشق او به خاتون بخارا، که در کتاب اسماءالمغتالین اثر ابن‌حبیب (ص 184) نقل شده‌است: «کورِ خَمیر آمَذ...» (نیز ← صادقی، 1357ش، ص 66؛ سیم‌الدین‌اف، 1383ش)؛ 3) قطعه‌ای دربارة آتش کَرکوی که در تاریخ سیستان (ص 37) آمده‌است: «فروخته بادا روش...»؛ 4) سه مصراع هجوآمیز که احتمالاً فردی به نام یزیدبن مُفَرِّغ حِمیَری آن را در سال 60 در بصره سرودهاست: «آبست و نَبیذ است...»؛ 5) سه مصراع در مختار من کتاب اللهو و الملاهی اثر ابن‌خرداذبه (ص 17ـ18) که به باربَد، شاعر و موسیقی‌دان دربار خسروپرویز ساسانی (ﺣک :590ـ628م) نسبت داده شده‌است : «قَیصَر ماه مانَذ...» (← شفیعی کدکنی، ص 25ـ27؛ اوتاس ، ص 139)؛ 6) قطعه‌ای کوتاه در کتاب المسالک و الممالک ابن‌خرداذبه (ص 26) در حسرت ویرانی سمرقند: «سمرقند کَندمَند...»؛ 7) قطعه‌ای هجوآمیز که به گفتة طبری (1964ـ1965، سلسلة 2، ص 1494) ساکنان بلخ آن را پس از شکست اسدبن عبداللّه قَسری، حاکم خراسان، از خاقانِ ترکِ خُتَلان و بازگشتش به بلخ در 108 برایش می‌خواندند: «از خُتَلان آمَذیه...»؛ 8) یک رباعی که به‌غلط به ابوحفص سُغدی نسبت داده شده‌است: «آهویِ کوهی در دشت چگونه دَوذَا...» (← لازار، 1970، ص 238ـ244؛ نیز ← رضائی باغ‌بیدی ، 2012، ص 14ـ15؛ برای اینها و دیگر اشعار مشابه ← بهار، 1351ش، ج 1، ص100ـ106؛ اسماعیل‌پور، ص 15ـ56).در برخی از آثار کهن عربی نیز واژه‌ها و جمله‌هایی پراکنده به زبان دری یافت می‌شود. ابوهلال حسن‌بن عبداللّه‌بن سهل عسکری، اهل عسکر مُکرَم خوزستان، در قرن چهارم در کتاب التلخیص فی معرفة اسماء الأشیاء (ج 1، ص 268ـ269، 282، 465، 553)، ضمن شرح بعضی از اسمهای عربی، معادل دری آنها را نیز ذکر کرده‌است که برخی از آنها گونة خوزستانی را می‌نمایانند (نیز ← صادقی، 1380ش، ص 165ـ198). برخی از شاعران عرب نیز واژه‌هایی دری در اشعار خود به‌کار برده‌اند (← محقق، 1339ش، ص 48ـ56)؛ در شعری از ابونواس، که به عربی شعر می‌سرود، واژة کرزمان (آسمان برین) به‌کار رفته‌است (← مینوی، ص 73؛ قس فارسی میانه garōdmān (بهشت)؛ مکنزی ، 1971، ص 35).از زاهدان، صوفیان و عارفان قدیم ایرانی که در قرون نخست هجری در شهرهای مختلف ایران می‌زیستند، به‌خصوص از ابوعبداللّه حبیب‌بن عیسی فارسی، معروف به حبیب عجمی، و بایزید بسطامی نیز عبارتها و جمله‌هایی به زبان دری در خلال کتابهای عربی برجای مانده‌است (← پورجوادی، نشر دانش، سال 18، ش 4، ص 4ـ14، سال20، ش 1، ص 8 ـ 16). در میان عرفای قرن سوم خراسان، ابوعبداللّه محمدبن حسن تِرمِذی در آثار خویش بیش از دیگران از واژه‌ها و عبارتهای دری استفاده کرده‌است (← همان، سال20، ش 1، ص 13ـ16). در دیگر متون عربی نیز گاهی کلمات دری دریافت می‌شود؛ مثلاً نجم‌الدین نَسَفی (متوفی 537)، فقیه حنفی، در طِلْبَةُالطَّلَبَه، ضمن شرح الفاظ کتابهای فقهی حنفی، گاهی معادل دری برخی از کلمات عربی را ذکر کرده‌است (← رواقی، ص 79ـ91؛ محقق، 1374ش، ص 73ـ78).به‌جز شواهد اندکی که از زبان دری به خط پهلوی و اوستایی باقی مانده، آثاری نیز از برخی از پیروان ادیان دیگر در ایران (یهودیان، مسیحیان، و مانویان) به زبان دری اما به خط دینی خودشان (به‌ترتیب: عبری، سریانی، و مانوی) برجای مانده‌است. تاریخ تألیف برخی از این آثار بسی پیش از 447، زمان کتابت الأبْنیة عَن حَقائقِ الأدْویه، اثر ابومنصور موفق هروی، به خط اسدی طوسی، است؛ این کتاب کهن‌ترین دست‌نوشته تاریخ‌دارِ دری به خطی مأخوذ از عربی است (آسموسن ، 1965، ص50). به‌عبارت دیگر، کهن‌ترین آثار مکتوب زبان دری به خطوطی غیر از عربی به نگارش درآمده‌اند. این متون به انواع زیر تقسیم‌پذیر است:1) متون دری به خط عبری، که آنها را متون فارسیِ یهودی نیز می‌نامند. فارسی یهودی گونه خاصی از زبان فارسی یا دری نیست و متون فارسی یهودی گونه‌های محلی زبان دری را می‌نمایانند. برخی از کهن‌ترین متون فارسی یهودی عبارت‌اند از : الف) قطعه‌ای از یک نامه خصوصی از تاجری یهودی از نیمه دوم قرن دوم. این قطعه، که 38 سطر دارد و اکنون در موزة بریتانیا نگهداری می‌شود، در ویرانه‌های شهر دندان اویلیق در شمال‌شرقی واحة خُتَن یافته شده‌است. این نامه گونة شمال‌شرقی زبان دری را می‌نمایاند (لازار، 1995، ص 36)؛ ب) کتیبه‌ای بسیار کوتاه که چهار بار روی لوحه‌ای مسین تکرار شده‌است. این لوحه، که نوعی وقف‌نامه است، در جنوب هند پیدا شده و متعلق به قرن سوم است. نوشته‌های روی این لوحه، امضای شاهدان به سه زبان و خط است: فارسی یهودی، فارسی میانه، و عربی. نوشتة فارسی یهودی چنین است: «همگون من... پدیش گوهوم» (یعنی: همین گونه من... بدان گواهم) (آسموسن، 1965، همانجا؛ لازار، 1963، ص 31)؛ ج) سندی حقوقی در یک صفحه از سال 340 (← شاکد ، 1972، ص 49ـ58؛ پاول ، ص 178)؛ د) مناظره‌ای در ده برگ (بیست صفحه) محفوظ در موزة بریتانیا که فقط به‌دلیل چند نقل‌قول از صحیفه یوشع، به‌غلط تفسیر یوشع خوانده شده‌است. این مناظره احتمالاً در سدة چهارم یا حتی پیش از آن در خوزستان نوشته شده‌است (مکنزی، 1968، ص 249؛ لازار، 1995، ص 43؛ آسموسن، 1965، ص 59)؛ ﻫ ) چند نامة منتشرنشده یک یا دو صفحه‌ای از سده‌های چهارم یا پنجم (پاول، همانجا)؛ و) سندی محضری به‌گونه خوزستانی که در 411 در اهواز نوشته شده‌است (لازار، 1995، ص 36؛ آسموسن، 1965، ص50؛ شاکد، 1971، ص180ـ182)؛ ز)ترجمه‌ها و تفسیرهایی از کتاب مقدس که به احتمال زیاد، برای فهم بهتر متن عبری به‌منظور کمک در به‌خاطر سپردن آن فراهم شده‌بودند. برخی از مهم‌ترین این تفاسیر عبارت‌اند از: 1. دو تفسیر از صحیفه دانیال در دو و چهار صفحه از سدة پنجم (← شاکد، 1982، ص 304ـ322)؛ 2. تفسیر صحیفه حزقیال، محفوظ در کتابخانة عمومی سلطنتی سن‌پترزبورگ، که احتمالاً در سدة پنجم در فارس یا خوزستان نوشته شده‌است (← آسموسن، 1965، همانجا؛ زالمان ، ص 269ـ276؛ لازار، 1995، ص 39، 43).این تفسیر بسیار مفصّل شامل دو بخش و به دو خط است : بخش اول به‌گونة شمال‌شرقی و بخش دوم به‌گونة جنوب‌غربی (گیندین، ص 16ـ17، 20ـ21)؛ 3. نسخه‌ای از اسفار خمسه تورات از قرن پنجم یا ششم، محفوظ در کتابخانة واتیکان (← ملیکیان، 2001؛ آسموسن، 1969، ص 93ـ102؛ پیپر ، 1965، ص 263ـ340؛ همو، 1966الف، ص 75ـ181؛ همو، 1966ب، ص 253ـ310؛ همو، 1968، ص 55ـ113)؛ 4. دو صفحه از تفسیر صحیفه ارمیاء از اوایل سدة ششم (پاول، همانجا)؛ 5. قطعات بسیاری که در قاهره یافته‌شده و هنوز منتشر نشده‌اند. مجموعة قاهره متون متنوعی چون دستور زبان، واژه‌نامه، متون فقهی، نامه‌ها و اسناد حقوقی، طب و جادو، اشعار، و ترجمه‌ها و تفاسیری از کتاب مقدس را دربردارد (شاکد، 2003، ص 199). یکی از این متونْ تفسیر کتاب پیدایش است (همان، ص 202ـ217).2) متون دری به خط سریانی. کهن‌ترین ترجمة دریِ بخشی از کتاب مقدسْ قطعه‌ای بازمانده از ترجمة دوزبانه سریانی ـ دریِ زبور داوود به خط سریانی است، که احتمالاً به سدة چهارم تعلق دارد. این دست‌نوشته در ویرانة صومعه‌ای نسطوری در بولایق در نزدیکی تورفان در ترکستان چین یافته شده‌است (← بنونیست، ص 458ـ462؛ مولر ، ص 215ـ224؛ زوندرمان ، 1974، ص 441ـ452). خط سریانی در قطعه‌ای سریانی ـ دری دربارة داروشناسی که در تویوق یافت شده نیز به‌کار رفته‌است (هنینگ، 1958، ص 79؛ زوندرمان، 1974، ص450ـ451). به‌علاوه، گاهی در ادبیات نسطوری برای روشن کردن معانی واژه‌ها و قطعات دشوار متن کتاب مقدس، از واژه‌های دری به خط سریانی در حاشیة متن استفاده شده‌است. در سه تفسیر سریانی متعلق به سده‌های دوم تا چهارم، در حواشی بخشهای مربوط به کتاب پیدایش تا آغاز کتاب خروج، 25 واژة دری وجود دارد که همگی گونه جنوب‌غربی را می‌نمایانند، مثلاً: bardyūn (فارسی میانه wardyūn: گردونه)، sārār (فارسی میانه مانوی sārār، فارسی میانة زردشتی sālār : سالار؛ مادجی ، ص 112، 126، 136ـ137). نیز چند بیت شعر دری به خط سریانی در دست‌نوشته‌ای سریانی که در رم نگهداری می‌شود، یافت شده‌است (اورساتی ، ص 152ـ 153). زبان این اشعار نیز احتمالاً گونة جنوب‌غربی است، مانند : kirdum /kirdam : کردم، ist(a)vār : استوار (همان، ص 147، 155). دو دست‌نوشتة دری به خط سریانی نیز در دانشگاه بیرمنگهام وجود دارد که دربردارندة قطعاتی از سرودهای آیینی کلیسا هستند (← مادجی و اورساتی، ص 247ـ285).3) متون دری به خط مانوی. متونی که ایرانیان مانوی در نیمة نخست سدة چهارم به زبان دری در تورفان به خط مانوی نوشته‌اند، عبارت‌اند از: الف) دو قطعة منظوم از یک دست‌نوشته که در مجموعة بزرگ دست‌نوشته‌های مانوی فرهنگستان علوم برلین ـ براندِنبورگ نگهداری می‌شود. این دو قطعه 27 بیت ناقص در بحر رَمل مسدَّس از تحریر دری منظومة معروف بِلَوهَر و بوداسُف را دربردارند. احتمالاً این منظومه را در آغاز، شاعری مسلمان در سمرقند یا بخارا سروده و به خط عربی نگاشته‌است (هنینگ، 1337ش، ص 8 ـ9). شاید شاعر این منظومه رودکی بوده باشد، زیرا دو منظومة دیگر او (کلیله‌ودمنه و سندبادنامه) نیز در همین بحر سروده شده‌اند (← همو، 1962، ص 91ـ98)؛ ب) بخشهایی از یک قصیدة دری، در مجموعه دست‌نوشته‌های مانوی فرهنگستان علوم برلین ـ براندنبورگ (← همان، ص 98ـ104)؛ ج) قطعاتی از متنی آموزشی ـ اندرزی (← زوندرمان، 2003، ص 243ـ274)؛ د)اعتراف‌نامه‌ای مانوی (← همو، 1989، ص 355ـ365)؛ ﻫ )چندین قطعه منتشرنشده که در برخی از آنها واژه‌های دخیل عربی، نظیر نامهای بروج دوازده‌گانه، نیز دیده می‌شود (← هنینگ، 1337ش، ص3؛ مینورسکی ، ص 182؛ پروواسی ، ص 119). در برخی از متون متأخر مانوی، گاهی آمیختگی زبان دری با فارسی میانه دیده می‌شود، مثلاً در متن 9011 M، در یک‌جا واژة دریِ «بیشتر» (که معادلِ فارسی میانة آن ēšw است) و در جایی دیگر، ترکیب فارسی میانه hēb wirāyēd به‌معنای «بیاراید» به‌کار رفته‌است (پروواسی، ص 143ـ144؛ نیز ← دورکین ـ مایسترارنست، ص 3ـ4؛ دربارة کهن‌ترین متون دری به خطوط عبری، سریانی و مانوی ← رضائی باغ‌بیدی، 1385ش، ص 9ـ31).در میان دست‌نوشته‌های مانویِ یافت‌شده در واحة تورفان، قطعه‌ای بسیار کوچک به زبان دری و به خط برگرفته از عربی نیز پیدا شده که فقط چند واژه را شامل می‌شود. این قطعه درواقع کهن‌ترین نمونه موجود دری به خط عربی است و احتمالاً به اوایل سدة چهارم تعلق دارد. باوجود این، چنان‌که پیشتر گفته‌شد، کهن‌ترین دست‌نوشتة تاریخ‌دارِ دری به خط عربی، نسخه‌ای از کتاب الأبنیة عن حقائق الأدویه به تاریخ 447 است (مینورسکی، همانجا).ادبیات دری (از این پس: فارسی دری) نخست در مشرق ایران ظهور کرد و تا حدود پایان قرن چهارم، قلمرو گسترش آن به خراسان و ماوراءالنهر محدود بود. ازاین‌رو، این متون گونة شمال‌شرقی فارسی دری را می‌نمایانند. یکی از متون بسیار مهم فارسی دری که در حوزة سیستان تألیف شده و گونة جنوبی را می‌نمایاند و ازاین‌رو، زبان آن به فارسی میانه و فارسی یهودی نزدیک است، ترجمة قرآن قدس است. مهم‌ترین ویژگی آوایی زبان به‌کار رفته در ترجمة قرآن قدس، که آن را از همة متون کهن فارسی دری متمایز می‌سازد، تحول «و» کهن در آغاز واژه‌ها به «گ» یا «گو» است، مانند: گد (بد)، گها (بها)، گهیشت (بهشت)، گورده (برده؛ فیلیپّونه، ص 181).از شاعران دوره‌های طاهریان و صفاریان فقط ذکر نامی در برخی تذکره‌ها برجا مانده‌است (دربارة خلاصة این فهرستها ← هدایت، ج 1، ص130 به‌بعد؛ دربارة کهن‌ترین نمونه‌های شعر فارسی دری ← اشعار پراکندة قدیمترین شعرای فارسی‌زبان، 1341ش). غالباً حنظلة بادغیسی، از ناحیة هرات، را نخستین شاعر عهد طاهری می‌دانند، اما به روایت تاریخ سیستان (ص 209ـ210)، یعقوب لیث صفاری نخستین کسی بود که شعرا را به سرودن شعر فارسی دری تشویق کرد و محمدبن وصیف سگزی نخستین کسی بود که شعر فارسی دری گفت. درهرصورت، بی‌تردید باید دولت سامانی (ﺣک : 261ـ389) را، که مرکز آن بخارا بود، مقتدرترین دولت پشتیبان زبان و ادب فارسی دری به‌شمار آورد. ازجمله خدمات سامانیان به زبان و ادب فارسی دری تشویق دانشمندان ایرانی به ترجمة کتابهای عربی بود که بهترین نمونه‌های آن ترجمه تاریخ طبری (معروف به تاریخ بلعمی) و ترجمة تفسیر طبری است که هر دو به فرمان منصوربن نوح (ﺣک : 350ـ366) صورت گرفت.در دوره‌های سامانی و غزنوی (ﺣک : 351ـ583) با ظهور بزرگانی چون رودکی، شهید بلخی، دقیقی، فردوسی، کسایی، منوچهری، و ناصرخسرو، ادب فارسی دری به اوج شکوفایی رسید، اما قلمرو این شکوفایی، همچون گذشته، تنها نواحی شرقی ایران بود. کاربرد فارسی دری در دوران غزنوی و سپس سلجوقی به‌تدریج گسترش یافت؛ در دورة وزارت فضل‌بن احمد اسفراینی (388ـ398)، وزیر سلطان‌محمود غزنوی، و نیز در دورة وزارت ابونصر منصوربن محمد کُندُری (448ـ456)، وزیر طغرل و آلب‌ارسلان سلجوقی، فارسی دری زبان دیوانها و دفترهای دولتی و مکاتبات رسمی بود (← دولتشاه سمرقندی، ص 29ـ30). در عهد خوارزمشاهیان نیز دیوان رسائل غالباً به فارسی دری بود (بهار، 1355ـ1356ش، ج 1، ص 169ـ170). کشورگشاییهای غزنویان و سلجوقیان کاربرد فارسی دری را در دیگر مناطق، به‌خصوص در شبه‌قارة هند و مناطق غربی ایران، رواج داد. نمونة فارسی دری متداول در غرب ایران و آسیای صغیر در آثار فارسی حُبَیْش‌بن ابراهیم تفلیسی (همچون : بیان‌الصناعات، تقویم‌الأدویه، کامل‌التعبیر، و کفایة‌الطب) یافت می‌شود (← حبیش تفلیسی*). گسترش و اهمیت فارسی دری در اواخر قرن ششم تاحدی بود که تأثیر آن حتی در زبانهای رایج در اطراف اقیانوس هند نیز دیده می‌شود. مثلاً در وقف‌نامه‌ای به زبان دیوِهی، از زبانهای جزایر مالدیو، بر لوحه‌ای مسین متعلق به 582/ 1186، که موضوعش بنای مسجدی در جزیرة گامو است، واژة پیامبر به‌صورت petāmbarآمده‌است (گیپرت، ص 31، 33ـ35).تا پیش از حملة مغول، هیچگاه گونه‌ای که بتوان آن را فارسی دری معیار نامید، وجود نداشته‌است. به‌عبارت دیگر، انبوه آثار ارزشمند منظوم و منثور این دوره در زمینه‌های مختلف ادبی، تاریخی، دینی، علمی، و فلسفی به گونه‌های محلی فارسی دری به نگارش درآمده‌اند و از لحاظ آوایی، و گاه حتی دستوری و واژگانی، با یکدیگر تفاوت دارند. ازسوی‌دیگر، زبان مادری برخی از نویسندگانی که در مرکز و غرب ایران می‌زیستند، زبان یا گویشی ایرانی غیر از فارسی دری بود و به همین سبب، در آثار آنان، برخی از ویژگیهای آوایی و حتی برخی از واژه‌های آن زبانها یا گویشها دیده می‌شود؛ مثلاً در کتابهایی چون النقض عبدالجلیل رازی و تفسیر ابوالفتوح رازی، و ترجمه‌ای از قرآن، که در 556 در ری صورت گرفته‌است، آثاری از گویش رازی (از گویشهای مرکزی ایران) دیده می‌شود، مانند حفظ w- آغازی ایرانیِ میانه و تبدیل نکردن آن به b- (مثلاً : ورده، «برده») و استفاده از حرف اضافه و پیشوند فعلی «ها» به‌جای «فرا» (مانند: هاگرفتن). متونی که در پی می‌آیند نیز باید در حوزة رواج گویشهای مرکزی نوشته شده‌باشند: 1)ترجمة فارسی المدخل الی علم احکام النجوم، از قرن پنجم یا ششم؛ 2) ام‌الکتاب، از آثار فرقة اسماعیلیه در قرن ششم؛ 3)شرح شهاب‌الأخبار، احتمالاً از قرن پنجم یا ششم؛ 4)ترجمة النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، از قرن ششم یا هفتم (← صادقی، 1381ش، ص 3ـ8).توصیفهای نویسندگانی چون سیبویه در الکتاب، ابن‌سینا در مخارج الحروف، ابوحاتم رازی در کتاب الزینة، بدیع‌الزمان نطنزی در دستور اللغة، و حمزة اصفهانی در التنبیه علی حدوث التصحیف نشان می‌دهد که فارسی دری هر هشت مصوت فارسی میانه را حفظ کرده بود: a، ā، i، ī، u، ū، ē، ō. مصوتهای ē و ōرا در متون کهن به‌ترتیب «یای مجهول» و «واو مجهول» نامیده‌اند. تفاوت مصوتهای کوتاه و بلند در فارسی دری، همچون فارسی میانه، در کمیّت بود؛ به‌عبارت دیگر، مصوتهای کوتاه a، i و u به‌ترتیب «آ» کوتاه، «ای» کوتاه، و «او» کوتاه بودند و مانند فتحه، کسره، و ضمه در فارسی امروز تلفظ نمی‌شدند. مصوت مرکّبی که اکنون «اِی» ey تلفظ می‌شود نیز مانند فارسی میانه، «اَی» ay تلفظ می‌شد (مانند «مَی» که اکنون «مِی» تلفظ می‌شود). صامتهای فارسی دری عبارت بودند از: y ، w ، r ، l ، h ، xw ، x ، š، z ، s ، f ، ĵ، č، n ، m ، g ، k ، d ، t ، b ، p . به‌علاوه، «ف» (: فاء اعجمی)، «ذ» ()، «ژ» (ž)، و «غ» ()به‌ترتیب واجگونه‌های «ب» b، «د» d، «ج» Ĵ و «گ» g پس از یک مصوت بودند. فاء اعجمی، آوایی سایشی، دولبی و واکدار بود. این آوا به‌تدریج واجی مستقل شد و بعدها به w «و (دولبی)» بدل گردید (← همو، 1380ش، ص 258ـ260). واج گونه‌های «ژ» (ž) و «غ» () نیز تحت‌تأثیر زبانهایی چون پارتی و سغدی، به‌تدریج به واجهایی مستقل بدل شدند. این دو واج احتمالاً نخست در گونة خراسانی پدید آمدند و سپس به مناطق مرکزی و جنوبی راه یافتند. به‌علاوه، تلفظ «چ» č و «ج» Ĵ به احتمال زیاد در برخی از مناطق مرکزی و جنوبی ایران به‌ترتیب «تْسْ» (ts) و «دْزْ» (dz) بوده‌است. نیز باید توجه داشت که «و» فارسی دری، همچون فارسی میانه، دولبی بوده‌است (w). واج (/'/ : همزه) بعدها تحت‌تأثیر عربی به گونه‌هایی از فارسی دری راه یافت (← ابوالقاسمی، 1375ش، ص20، 22ـ24؛ همو، 1381ش، ص 264ـ 266؛ صادقی، 1357ش، ص 122ـ 129؛ لازار، 1963، ص 137ـ192).برخی از مهم‌ترین تحولات آوایی در گذر از فارسی میانه به فارسی دری عبارت‌اند از: 1) ابدال w-آغازین به b-، مانند wād ← باد، wēd ← بید (با «یای مجهول»)؛ 2) ابدال wi- آغازین به gu- یا bi-، مانند wistāx ← گُستاخ بستاخ، wināh ← گُناه؛ 3)افزودن یک h- یا x-غیرریشه‌شناختی به برخی از کلماتی که با مصوت آغاز می‌شدند، مانند ēzm ← هیزم (با «یای مجهول»)، astag ← هَسته/ خَسته؛ 4) حذف a-آغازی در برخی از موارد، مانند aburnāy ← بُرنا، abērāh ← بیراه (با «یای مجهول»)؛ 5)حفظ a- آغازی پیش از صامتها، به‌خصوص در متون گونه جنوب‌غربی، مانند اَبا = با (از فارسی میانه abāg)، اَباری (به‌معنای «دیگر»، از فارسی میانه abārīg)، اَبی = بی (با «یای مجهول»)، اَنیز = نیز (با «یای مجهول»)؛ 6) حدف برخی از آواهای پایانی، مانند dānāg ← دانا، murdag ← مُرده؛ 7)حذف خوشه‌های صامتی آغاز هجا به کمک یک مصوت، مانند: spar ← اِسپر، spāh ← سِپاه؛ 8)حفظ -īh پایانی (نشانه اسم‌معنی یا حاصل‌مصدر) در برخی از متون. گفتنی است در چند مورد، مصوت این پسوند کوتاه شده و به‌صورت-ih درآمده‌است، مانند اَبی‌دادیه (بی‌دادی)، اَنومّیدیه (ناامیدی)، پیش‌وینیه (پیش‌بینی)، زیندَگانیه (زندگانی)، مُخالِفیه (مخالفت)، هَمخواندیه (همخوانی = موافقت)، پشیمانِه (پشیمانی؛ ← صادقی، 1380ش، ص 103ـ111)؛ 9) حفظ -n پایانی در اسم‌مصدرهای کهنِ مختوم به -išn در برخی از متون، مانند اَمّوزِشن و اَمّوزِشت (آموزش)، جویِشن (جویش = جستجو)، مانِشن (مانِش = منزل)؛ 10) قلب، مانند suxr ← سُرخ، mazg ← مَغز.تا پیش از حملة مغول، به‌سبب نبود گونه معیار و نیز تفاوت تحولات آوایی در مناطق مختلف، تنوع صورتهای املایی در متون فارسی دری بسیار زیاد است (رضائی باغ‌بیدی، 2009، ص 174؛ برای نمونه ← خانلری، ج 2، ص 59ـ88).برخی از ویژگیهای صرفی بازماندة فارسی دری به گونه جنوب‌غربی عبارت‌اند از: کاربرد پسوند جمع «ـ یها» (از فارسی میانه: -īhā)، مانند دِرَختیها (درختان) و سالیها (سالها) و کاربرد حرف اضافه «او» (با «واو مجهول»، از فارسی میانه:ō) به‌معنای «به، به‌سوی»، که گاهی مفعول مستقیم را نیز می‌نمایاند، مانند او ایشان (ایشان را)، و او دَنیال (دانیال را). پسوند جمع «ـ یها» گاهی به‌صورت «ــِ ها» کوتاه شده‌است، مانند کارِها (کارها)، سَرِها (سَرها: لازار، 1963، ص 196). استفاده از «مَر ... را» برای نمایاندن مفعول مستقیم یا هدف عمل نیز از ویژگیهای متون بازمانده از ماوراءالنهر و مناطق شرقی افغانستان است (همو، 1995، ص 24).واژه‌های دخیل عربی را در آغاز مانند واژه‌های اصیل ایرانی صرف می‌کردند و مشتقاتشان را با استفاده از وندهای فارسی دری می‌ساختند، مانند عالمان (به‌جای علما)، شریف‌تر (به‌جای اشرف)، شجاعی (به‌جای شجاعت)، اما به‌تدریج جمع مکسر، صفت تفضیلی و مشتقات عربی نیز به فارسی دری راه یافت. باوجوداین، بیگانگی ایرانیان با این ساختها سبب می‌شد گاهی جمع مکسر عربی را با نشانه‌های فارسی دری جمع ببندند یا پسوند فارسی «ـ تر» را به صفات تفضیلی عربی بیفزایند، مانند احوالها، اصحابان، حروفها، عجایبها، کتبها و اولیتر. پس از چندی، نشانه‌های جمع عربی نیز در فارسی دری رایج گردید و حتی به واژه‌های غیرعربی نیز متصل شد، مانند باغات. در برخی از متون، واژه‌های مثنای عربی نیز به‌کار رفته‌است، مانند ساعدَیْن و جانبیَنْ. کاربرد تای تأنیث عربی نیز در این دوره شواهدی دارد، مانند ضعیفه، فاعله (در «قوّت فاعله»).ساخت صفت عالی با پسوند «ـ ترین» («ـ تر» + «ـ ین») از نوآوریهای فارسی دری است و در فارسی میانه سابقه ندارد. بقایای صفتهای تفضیلی کهن (مختوم به -yah* در ایرانی باستان) و نیز صفتهای عالی فارسی میانه مختوم به -išt، -ist، و -dum را در کلماتی چون بِه (بهتر)، مِه (بزرگ‌تر)، کِه (کوچک‌تر)، بِهِشت (در اصل به‌معنای بهترین)، مَهِست (بزرگ‌ترین) و اَفدُم (آخرین) می‌توان یافت.فعل فارسی دری تا پیش از حملة مغول، زمانها و وجوه متعدد داشته و بدون شک، کاربرد برخی از آنها محدود به مناطقی خاص بوده‌است. نمونه‌های برخی از این زمانها و وجوه که از رواج افتاده‌اند عبارت‌اند از: آمدندی (عادت در گذشته)، همی‌گفت (استمرار در گذشته)، همی‌کردندی (عادت و استمرار در گذشته)، کُناد (وجه دعایی که بازمانده صیغة سوم شخص مفرد وجه التزامی فارسی میانه بود)، مفریبدا (وجه تحذیری)، ]اگر[ دانستمی و ]اگر[ بشکستمانی (وجه شرطی)، ]کاشکی[ بودیمی (وجه تمنایی)، ]که [برفتمی (وجه التزامی)، ]گویی[ بدیدندی (وجه خیال)، بگوی/ می‌گوی/ گوی (امر). ازجمله ویژگیهای فعل در گویش هرات، چنان‌که از تفسیر سورآبادی و طبقات‌الصوفیه می‌توان دریافت، شناسه «ـ یذ» به‌جای «ـ ی» برای نمایاندن عادت در گذشته بوده‌است و «اید/ ایذ» به‌جای «است». به‌علاوه، نوعی ماضی نقلی در برخی از متون دیده می‌شود که با تسامح «ماضی نقلی نیشابوری» خوانده شده‌است، مانند آمدستم، رفتستی، بیافریدستیم، شدستند. حتی به‌ندرت، مواردی از کاربرد نشانه مجهول‌سازِ «ـ یه ـ» (از فارسی میانه: -īh-) را در برخی از متون فارسی یهودی نیز می‌توان یافت، مانند خوانیهَد (خوانده می‌شود) در تفسیر صحیفه حزقیال. همین نشانه می‌توانست در فارسی یهودی فعل جعلی لازم نیز بسازد، مانند تَباهیهِست (تباه شد) در مناظره فارسی یهودی. ساخت فعل آینده با فعل کمکی «خواستن» از نوآوریهای فارسی دری است. از دیگر ویژگیهای دستوری در این دوره، کاربرد گسترده پیشوندهای فعلی برای تغییر در معنی فعل است، مانند اندر/ در، ب ، باز/ واز/ وا، بر، فراز، فرا (گونه گویشی: ها)، فرود/ فرو (گونه گویشی: هو؛ رضائی باغ‌بیدی، 2009، ص 175).چند ویژگی جالب توجه نحوی در برخی از متون کهن فارسی دری عبارت‌اند از: 1) کاربرد کسرة اضافه به‌منزلة موصول، مانند نامه‌ی شما پریستیدی (نامه‌ای که شما فرستادید) در نامة دندان اویلیق؛ 2) حفظ تمایز موجود در فارسی میانه در استفاده از ka«اگر؛ هنگامی که»، kū «که (حرف ربط)؛ جایی که» و kē «که، کسی که» در برخی از متون فارسی یهودی؛ 3) کاربرد مصدر پس از افعال وجهی همچون باید، بایست، سزد، و شاید؛ 4) کاربرد حروف اضافة دوگانه، مانند به ... اندر، به ... بر؛ 5)کاربرد نادر حرف اضافه پسایند «را» برای نمایاندن نهاد یا فاعل، مانند شما را آمدید. به‌علاوه، در برخی از متون، گاهی صفت و موصوف و عدد و معدود از لحاظ شمار با یکدیگر مطابقت کرده‌اند. نیز باید دانست که کاربرد ضمایر متصل به منزلة پسوندهای ملکی از نوآوریهای فارسی دری است (یرمیاس ، ص 327).گسترش تدریجی فارسی دری و کاربرد گستردة آن در دربار امیران ترک‌زبان غزنوی و سلجوقی، راه را برای ورود برخی واژه‌های ترکی به فارسی دری هموار کرد، مانند آلتون‌تاش (سنگ زرین)، اقچه (سکه زر)، اُلاق (پیک)، قراچور (شمشیر)، تَمغا (مُهر)، همه از اصلِ مغولی؛ اتاق، قاطر، قشنگ، هر سه از اصلِ سغدی (← ابوالقاسمی، 1378ش، ص 44؛ راعی، ص 182ـ198). به‌علاوه، چند واژة دخیل هندی نیز در متون کهن فارسی دری یافت می‌شود، مانند ساگ/ ساج، شاره (عمامة هندی)، و سوس (خوک دریایی، گرازماهی؛ ← رضائی باغ‌بیدی، 1375ش الف، ص 109ـ112). چند واژة سریانی و یونانی هم مستقیماً از طریق زبان عربی به فارسی دری راه یافته‌اند، مانند طیطان (گندنای صحرایی)، فاشرا (نوعی گیاه)، هلفیفا (نوعی کاسنی)، هر سه از اصل سریانی؛ ابلیس، ارغنون، اسطرلاب، اسطوره، اکسیر، الماس، فانوس، فلسفه، و کلید، همه از اصلِ یونانی (← ابوالقاسمی، 1378ش، ص 43؛ همو، 1381ش، ص 295؛ حسن‌دوست، ص 106، 110).گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی سبب شد شمار واژه‌های دخیل عربی در فارسی دری به‌تدریج افزایش یابد؛ به‌گونه‌ای که نسبت واژه‌های دخیل عربی در متون فارسی دری که در سدة چهارم بین 25 تا 30 درصد بود، در سدة ششم به حدود پنجاه درصد رسید (لازار، 1995، ص 171). البته باید توجه داشت که این نسبت به سبک نیز بستگی دارد، مثلاً واژه‌های دخیل عربی در شعر حماسی اندک، اما در شعر غنایی بسیار است، چراکه شعر غنایی فارسی دری براساس الگوی عربی پدید آمده‌است. واژه‌های عربی دخیل در ابتدا اصطلاحات دینی بودند، مانند : اللّه، خمس، زکات، و قبله، اما به‌تدریج واژه‌ها و ترکیبهای دیگری نیز به فارسی دری وارد شدند، مانند بحر، سلطنت، ظلم، لایزال، و متساوی‌الاضلاع. همچنین، برخی از واژه‌هایی که قبلاً از فارسی میانه یا فارسی دری به عربی راه یافته بودند، به‌صورت معرّب به فارسی دری بازگشتند، مانند بهمنجه (بهمنگان)، دهقان (دهگان)، جاه (گاه) و جوهر (گوهر؛ دربارة واژه‌های دخیل فارسی در عربی ← ابوالقاسمی، 1378ش، ص 44ـ45؛ محقق ، 1971، ص 1ـ9).پس از مرگ جلال‌الدین خوارزمشاه در 628 و استیلای مغولان بر ایران، در زمان حکومت ایلخانان و تیموریان، نگارش به زبان فارسی دری همچون گذشته بسیار رونق داشت، اما ویرانی شهرهای خراسان و ماوراءالنهر سبب شد مرکزیت فارسی دری به شهرهای مرکزی و جنوبی ایران، به ویژه شیراز، انتقال یابد. در این دوره، واژه‌هایی از زبان مغولی، به‌ویژه در زمینة امور لشکری و کشوری، وارد فارسی دری شد. پس از افشاریان و زندیان و روی کار آمدن سلسلة قاجار، تهران مرکز تجمع ادبا، نویسندگان و صاحبان مناصب اداری و دولتی شد و به‌تدریج گونة تهرانیِ فارسی دری بر دیگر گونه‌ها غالب آمد و زبان معیار گردید (← خانلری، ج 1، ص 368ـ382).در پایان، ذکر دو نکته ضروری به‌نظر می‌رسد. نخست اینکه آنچه امروز در افغانستان «دری» خوانده می‌شود، زبانی جدا از فارسی ایران و تاجیکی تاجیکستان نیست. درواقع دری افغانستان، فارسی ایران، و تاجیکی تاجیکستان گونه‌هایی از یک زبان واحدند و نباید آنها را زبانهایی مستقل به‌شمار آورد. دوم اینکه زردشتیان ایران نیز گاهی گویش محلی خود را دری می‌نامند. دری زردشتی که بِهدینی (← بهدینان*، گویش) نیز خوانده می‌شود، بازماندة فارسی دری نیست و ارتباط مستقیمی با آن ندارد. چنان‌که پیشتر گفت شد، فارسی دری شاخه‌ای از زبانهای ایرانی جنوب‌غربی است، اما دری زردشتی به‌لحاظ جغرافیایی از گویشهای مرکزی ایران و به‌لحاظ تاریخی از شاخة زبانهای ایرانی شمال‌غربی است.منابع : ابن‌حبیب، کتاب اسماءالمغتالین من الاشراف فی الجاهلیة و الاسلام، و اسماء من قتل من الشعراء، در نوادرالمخطوطات، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مجموعه 6، بیروت : دارالجیل، 1411/1991؛ ابن‌خرداذبه، کتاب المسالک و الممالک، چاپ دخویه، لیدن 1889، چاپ افست 1967؛ همو، مختار من کتاب اللهو و الملاهی، چاپ اغناطیوس عبده، بیروت 1969؛ ابن‌ندیم (تهران)؛ محسن ابوالقاسمی، تاریخ زبان فارسی، تهران 1381ش؛ همو، دستور تاریخی زبان فارسی، تهران 1375ش؛ همو، واژگان زبان فارسی دری، تهران 1378ش؛ ابوهلال عسکری، کتاب التلخیص فی معرفة اسماء الاشیاء، چاپ عزة حسن، بیروت 1413/1993؛ ابوالقاسم اسماعیل‌پور، «اشعار پارسی به شیوه‌ی آثار منظوم ایرانی میانه»، مجلة مطالعات ایرانی، مرکز تحقیقات فرهنگ و زبان ایران، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال 1، ش 2 (پاییز 1381)؛ اشعار پراکنده قدیمترین شعرای فارسی‌زبان: از حنظله بادغیسی تا دقیقی (بغیر رودکی)، با تصحیح و مقابله و ترجمه و مقدمه به زبان فرانسوی ژیلبر لازار، ج 2، تهران: انستیتو ایران و فرانسه، 1341ش؛ بلاذری (لیدن)؛ محمدتقی بهار، بهار و ادب فارسی، به‌کوشش محمد گلبن، تهران 1351ش؛ همو، سبک‌شناسی، یا، تاریخ تطور نثر فارسی، تهران 1355ـ1356ش؛ نصراللّه پورجوادی، «فارسی‌گویی عارفان نخستین: فصلی از تاریخ زبان فارسی»، نشر دانش، سال 18، ش 4 (زمستان 1380)، سال20، ش 1 (بهار 1382)؛ تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، تهران: زوار، ?] 1314ش[؛ احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به‌کوشش ژاله آموزگار، تهران 1377ش؛ محمدبن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتّاب، بیروت 1408/1988؛ محمد حسن‌دوست، «دربارة چند لغت یونانی دخیل در زبان فارسی»، نامه فرهنگستان، سال 3، ش 1 (بهار 1376)؛ پرویز خانلری، تاریخ زبان فارسی، تهران 1369ش؛ دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرة‌الشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن 1319/ 1901، چاپ افست تهران 1382ش؛ قیام‌الدین راعی، «لغات ترکی، مغولی و چینی در تاریخ بیهقی»، در یادنامة ابوالفضل بیهقی: مجموعه سخنرانیهای مجلس بزرگداشت ابوالفضل بیهقی، مشهد، 21 تا 25 شهریور ماه 1349، مشهد 1350ش؛ حسن رضائی باغ‌بیدی، «بررسی چند واژة دخیل هندی در شعر فارسی»، نامة فرهنگستان، سال 2، ش 4 (زمستان 1375الف)؛ همو، تاریخ زبانهای ایرانی، اوساکا 2009؛ همو، «چهار واژة دخیل سغدی در هدایة‌المتعلمین فی الطب»، نامة فرهنگستان، سال 2، ش 3 (پاییز 1375ب)؛ همو، راهنمای زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، تهران 1388ش؛ همو، «کهن‌ترین متون فارسی به خطوط غیرعربی : عبری، سریانی و مانوی»، نامة فرهنگستان، دورة 8 ، ش 2 (تابستان 1385)؛ علی رواقی، «دربارة واژه‌های فارسی طلبة‌الطلبه»، نامة فرهنگستان، سال 1، ش 1 (بهار 1374)؛ دادخدا سیم‌الدین‌اف، «شرح دو پاره شعر کهن از سروده‌های مردم بخارا»، نامة پژوهشگاه، سال 4، ش 7 (1383ش)؛ محمدرضا شفیعی‌کدکنی، «کهنه‌ترین نمونه شعر فارسی: یکی از خسروانیهای باربد»، آرش، ش 6 (خرداد 1342)؛ علی‌اشرف صادقی، تکوین زبان فارسی، تهران ?]1357ش[؛ همو، «گویش‌شناسی ایران براساس متون فارسی : گویشهای مرکزی»، مجلة زبانشناسی، سال 17، ش 1 (بهار و تابستان 1381)؛ همو، مسائل تاریخی زبان فارسی: مجموعه مقالات، تهران 1380ش؛ همو، «مصدر و اسم‌مصدر در فارسی معاصر»، راهنمای کتاب، سال 14، ش 9ـ12 (آذر ـ اسفند 1350)؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ‌الرسل و الملوک، چاپ دخویه، لیدن 1879ـ1901، چاپ افست تهران 1964ـ 1965؛ همو، ترجمة تفسیر طبری، چاپ حبیب یغمائی، تهران 1339ش؛ مهدی محقق، «تأثیر زبان فارسی در زبان عربی»، مجلة دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال 7، ش 3 (فروردین 1339)؛ همو، «کلمات فارسی در یک متن فقهی عربی»، نامة فرهنگستان، سال 1، ش 1 (بهار 1374)؛ گورگین ملیکیان، نامة آفرینش، قدیمی‌ترین ترجمة فارسی به خط عبری، ایروان 2001؛ مجتبی مینوی، «یکی از فارسیات ابونواس»، مجلة دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال 1، ش 3 (فروردین 1333)؛ رضاقلیخان هدایت، مجمع‌الفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ـ1340ش؛ والتر برونو هرمان هنینگ، «قدیمترین نسخه شعر فارسی»، ترجمة احسان یارشاطر، مجلة دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال 5، ش 4 (تیر 1337)؛Soheil M. Afnan, Concerning Darī Persian, [İstanbul] 1973; Jes Peter Asmussen, "Judaeo-Persica II: the Jewish Persian law report from Ahwāz, A.D. 1020", Acta Orientalia, vol.29 (1965); idem, "A select list of words from the Vatican Judaeo-Persian pentateuch (genesis)", in K.R. Cama Oriental Institute golden jubilee volume, Bombay: K.R. Cama Oriental Institute, 1969; Emile Benveniste, "Sur un fragment d'un psautier syro-persan", Journal Asiatique, vol.230 (Jul.-Sept. 1938); François de Blois, "A Persian poem lamenting the Arab conquest", in Studies in honour of Clifford Edmund Bosworth, vol.2, ed. Carole Hillenbrand, Leiden: Brill, 2000; Desmond Durkin-Meisterernst, "Late features in Middle Persian texts from Turfan", in Persian Origins-early Judaeo- Persian and the emergence of new Persian, ed. Ludwig Paul, Wiesbaden: Harrasowitz Verlag, 2003; EIr., s.v. "Bactrian Language" (by N. Sims-Williams); Ela Filippone, "The language of the Qor'ān-e Qods and its sistanic dialectal background", in The Persian language in history, ed. Mauro Maggi and Paola Orsatti, Wiesbaden: DR. Ludwig Reichert Verlag, 2011; Thamar E. Gindin, "The Tafsīr of Ezekiel: four copyists or four authors?", in Persian Origins - early Judaeo-Persian and the emergence of new Persian, ibid; Jost Gippert, "Early new Persian as a medium of spreading Islam", in ibid; Walter Bruno Hermann Henning, "Mitteliranisch", in Iranistik, pt.1, vol.4, Leiden: Brill, 1958; idem, "Persian poetical manuscripts from the time of Rūdakī", in A Locust's leg: studies in honour of S. H. Taqizadeh, London: Percy Lund, Humphries & Co, LTD, 1962; idem, Sogdica, Acta Iranica, 15, Teheran and Liége 1977; Éva M. Jeremiás, "Some grammatical problems of early new Persian syntax: pronominals clitics in Persian", in Proceedings of the Second European Conference of Iranian Studies: held in Bamberg , 30th September to 4th October 1991, by The Societas Iranologica Europaea, ed. Bert G. Fragner et al., Rome: Instituto Italiano Per Il Medio Ed Estremo Oriente, 1995; Gilbert Lazard, "Āhu-ye kuhi... le chamois d'Abu Hafs de Sogdiane et les origines du robāi", in W. B. Henning memorial volume, [ed. Mary Boyce and Ilya Gershevitch], London: Lund Humphries, 1970; idem, "Du Pehlevi au Persan: diachronie ou diatopie?", in Persian origins-early Judaeo-Persian and the emergence of new Persian, ibid; idem, La formation de la langue persane, Paris 1995; idem, La langue des plus anciens monuments de la prose persane, Paris 1963; Wolfgang der neupersischen in Elemente nordiranischen "Die Lentz, Literatursprache bei Firdosi", Zeitschrift für Indologie und Iranistik, vol.4 (1926); David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London 1971; idem, "An early Jewish-Persian argument", BSO[A]S, vol.31, no.2 (1968); Mauro Maggi, "New Persian glosses in east Syriac texts of the eighth to tenth centuries", in Persian origins-early Judaeo-Persian and the Emergence of New Persian, ibid; Mauro Maggi and Paola Orsatti, "Two Syro-Persian hymns for palm Sunday and Maundy Thursday", in The Persian language in history, ibid; Vladimir Fedorovich Minorsky, "Some early documents in Persian (I)", JRAS, (1942); Mehdi Mohaghegh, The problem of Persian elements in classical Arabic, Tehran 1971; Georg Bactrian phonology", BSO[A]S, on "Notes Morgenstierne, vol.33, no.1 (1970); F. W. K. Müller, "Ein syrisch- neupersisches Psalmenbruchstück aus chinesisch- turkistan", in Festschrift Eduard Sachau zum siebzigsten geburtstage, Berlin: Verlag Von Georg Reimer, 1915; Paola Orsatti, "Syro-Persian formulas in poetic form in Baptism liturgy", in Persian origins-early Judaeo-Persian and the emergence of new Persian, ibid; Herbert Harry Paper, "The Vatican Judeo-Persian pentateuch deuteronomy", Acta Orientalia, vol.31 (1968); idem,"The Vatican Judeo-Persian pentateuch exodus and leviticus", in ibid, vol.29 (1966a); idem, "The Vatican Judaxeo- Persian pentateuch: genesis", in ibid, vol.28 (1965); idem, "The Vatican Judxeo-Persian pentateuch: numbers", in ibid, vol.29 (1966b); Ludwig Paul, "Early Judaeo-Persian in a historical perspective: The case of the prepositions be, u, pa(d), and the suffix rā", in Persian origins-early Judaeo-Persian and the emergence of new Persian, ibid; Elio Provasi, "New Persian texts in Manichaean script from Turfan", in The Persian language in history, ed. Mauro Maggi and Paola Orsatti, Wiesbaden: DR. Ludwig Reichert Verlag, 2011; Hassan Rezai Baghbidi, "Ancient Iranian poetic metres", in Indian and Persian prosody and recitation, ed. Hiroko Nagasaki, Delhi: Saujanya Publications, 2012; C. Salemann, "Zum mittelpersischen Passiv", Izvestija imperatorskoj akademii nauk, vol.13, no.3 (1900); Shaul Shaked, "Early Judaeo-Persian texts: with notes on a commentary to genesis", in Persian origins - early Judaeo-Persian and the emergence of new Persian, ibid; idem, "Judaeo-Persian notes", in Israel Oriental studies, vol.1, Jerusalem: Tel Aviv University, 1971; idem, "Te`uda qara'it qeduma be-parsit yehudit", Tarbiz, vol.41 (1972); idem, "Two Judaeo-Iranian contributions", Irano-Judaica: studies relating to Jewish contacts with Persian culture throughout the ages, ed. Shaul Shaked, Jerusalem: The Ben-Zvi Sundermann, "Ein manichäischer Werner 1982; Institute, bekenntnistext in neupersischer sprache", in Études Irano-Aryennes offertes à Gilbert Lazard, Paris: De L'Institut Français De Recherche en Iran, 1989; idem, "Ein manichäischer Lehrtext in neupersischer Sprache", in Persian origins-early Judaeo-Persian and the emergence of new Persian, ibid; idem, "Einige bemerkungen zum syrisch- neupersischen Psalmenbruchstück aus chinesisch- turkistan", in Mémorial jean de Menasce, ed. Ph. Gignoux and A. Tafazzoli, Louvain: Imprimerie Orientaliste, 1974; J.C. Tavadia, "A rhymed ballad in Pahlavi", JRAS (1955); Bo Utas, "Arabic and Iranian elements in new Persian prosody", in Arabic prosody and its applications in Muslim poetry, ed. Lars Johanson and Bo Utas, Stockholm: Swedish Research Institute in Istanbul, 1994.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 17
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده