حَرّان، شهری کهن در آسیای صغیر. حرّان در مرز ترکیه و سوریه، در ْ39 طول شرقی و΄50 36 عرض شمالی، در مشرق رود بلیج (از شعباترود فرات) قرار دارد (رجوع کنید به)اطلس جغرافیایی ترکیه(، بخش 2، نقشه ش 111). امروزه، شهر کوچک و مخروبهای است در استان اورفه در جنوب شرقی ترکیه که فقط گروهی از کوچنشینان در آلونکهای گلی و محقری در آن زندگی میکنند (مسری، ص 13؛ بعلبکی، ج 5، ص 71؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه) و به بافندگی، سوزندوزی، گلدوزی و ساخت ظروف سفالین اشتغال دارند (ابوحجر، ص 263).بنابر بعضی منابع، حرّان نخستین شهری بوده که پس از طوفان نوح بنا شده است (رجوع کنید به یاقوت حموی، 1965، ذیل مادّه؛ نویری، ج 19، ص 157). برخی دیگر بر آناند که این شهر 275 سال پس از طوفان نوح (ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 43، 45) یا پس از بنای شهر بابِل (سمعانی، ج 2، ص 195) به دست هارانبن تارحبن ناحور، برادر حضرت ابراهیم علیهالسلام و پدر لوط نبی علیهالسلام، احداث شده است (ابنقتیبه، عیونالاخبار، ج 1، جزء2، ص 215؛ همو، المعارف، ص 31؛ طبری، ج 1، ص 213؛ ابنحزم، ص 504). حمداللّه مستوفی (ص 103) احداث آن را به اَرفَخَشَد، فرزند سامبن نوح، نسبت داده و به گفته ابنعبری (ص 10)، قینانبن ارفخشد آن را به نام پسر خود، حرّان، بنا کرده است.برخی حرّان را زادگاه حضرت ابراهیم علیهالسلام (رجوع کنید به طبری، ج 1، ص 233؛ ابناثیر، ج 1، ص 94) یا محلی دانستهاند که وی از اور یا بابل به آنجا هجرت کرد (رجوع کنید به ابنقتیبه، المعارف، ص 31ـ32؛ مسعودی، تنبیه، ص 79؛ ابنعدیم، ج 1، ص 34؛ جمیعان، ج 1، ص 78؛ برای آگاهی از روایات دیگر رجوع کنید به طبری، ج 1، ص 244، 292، 310؛ ابناثیر، ج 1، ص100، 272، ج 2، ص 32). پیامبرانی چون نوح، ابراهیم، یعقوب، اسحاق و عیسی علیهمالسلام مدتی در حرّان اقامت کردند (سفر پیدایش، :27 43، :28 10؛ یعقوبی، ج 1، ص 29؛ ابنعبری، ص 13ـ15؛ ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 45؛ حتی، ج 1، ص 177).اهمیت شهر حرّان موجب شدهاست که بیشتر جغرافینگاران و مورخان مطالبی درباره آن بنویسند. در قرن سوم، ابنخرداذبه (ص 73، 96) حرّان را شهری از دیار مُضَر در چهار فرسنگی شهر رُها معرفی کرده و نوشته است که رومیان این شهر را هالینوبلس مینامیدند. قدامةبن جعفر (ص 129)، ضمن تکرار سخنان ابنخرداذبه، افزوده است که از حرّان تا رها دو راه وجود داشت. ابنرسته (ص 97) حرّان را در اقلیم چهارم ضبط کرده و ابنفقیه (ص 136) در اواخر قرن سوم، خراج شهر را 000، 740 درهم ثبت کرده است. ابوالقاسم جیهانی (ص 92ـ93)، نوشته که حرّان به بزرگی شهر رقه است و در فاصله سه روز از رقه قرار دارد، اهالی آنجا روی تپهای منسوب به حضرت ابراهیم نماز میگزارند، و شهری کمآب و درخت است.در اوایل قرن چهارم، اصطخری (ص 72ـ73، 76ـ77) و ابنحوقل (ص226) نوشتهاند که حرّان، بعداز شهر رقه، بزرگترین شهر دیار مُضَر* است و در تاریخ، به شهر صابئیها (رجوع کنید به ادامه مقاله؛ نیز رجوع کنید به صابئین*) معروف است. به گفته مقدسی (ص60، 137، 141، 145)، حرّان در اقلیم چهارم از دیارِ مضر است، شهری نیکو و دارای دژی از سنگ است، مزارع آن با آب چاه و قنات آبیاری میشوند، ولی سرچشمه قنات آن مشخص نیست. این شهر پنبه خوبی دارد و عسل و نوعی شیرینی به نام قبیط از محصولات آنجاست. اهالی شهر در توزین کالا بسیار امین و درستکارند.در قرن پنجم نیز بکری (1364ـ1371، ج 2، ص 435؛ همو، 1992، ج 1، ص 105ـ106)، حرّان را از دیار مضر معرفی کرده است. در قرن ششم ادریسی (ج 2، ص 643، 664)، حرّان را در اقلیم چهارم، در دوازده میلی رُها*، متعلق به صابئیها ضبط کرده و نوشته است که این شهر کمآب و درخت، دارای عمارتها و روستاهایی است و ارتفاعاتی آن را احاطه کرده است. ابنجبیر در سفرنامه خود (ص 197ـ199) بهجای با صفایی در سه فرسنگی حرّان اشاره کرده که عبادتگاه حضرت ابراهیم بوده و درباره شهر حرّان نوشته است که شهری بزرگ و دارای مدرسه، چندین مسجد، بیمارستان و حصاری محکم است. به گفته وی، اهالی آنجا نرمخو و فقیرنوازند، بازارهای شهر دارای سقف چوبی است و در کنار بازار اصلی شهر، مسجدجامع شهر با نوزده در واقع شده است.در قرن هفتم، یاقوتحموی (1846، ص 124ـ125؛ همو، 1965، همانجا) نوشته است که اهالی حرّان به حرّانی و حرنانی معروفاند، این شهر خاستگاه مشاهیر زیادی بوده است، و پنج شهر یا موضع دیگر نیز به همین نام در بحرین و حلب و دمشق وجود دارد (نیز رجوع کنید به جوهری، ذیل «حرن»). در همین قرن، ابنشداد شرح مفصّلی از شهر حرّان داده و نوشته است قبل از آنکه تاتار*ها آنجا را ویران کنند، حرّان که در سطح نسبتآ صاف و هموار بنا شده بود، خیابانهای پهن و حصاری بلند داشت و دژ قدیمی آن به نام المُدَوَّر، یکی از معابد صابئیها بهشمار میآمد. حرّان دارای هفت دروازه بود: بابالرَّقه، بابالکبیر، بابالبَیار، باب یزید، بابالفدان، بابالصغیر و بابالسِّر. همچنین چهار مدرسه (همگی ویژه حنبلیان) و دو خانقاه داشت که یکی از آنها موقوفه بود و برای عموم نیازمندان عرب و عجم احداث شده بود. بیمارستانی نیز داشت که مظفرالدین، حاکم اربیل، آن را ساخته بود (ج 3، قسم 1، ص 40ـ42). ابنشداد (ج 3، قسم 1، ص 42) به مسجد ابراهیم خلیلاللّه و مسجد دیگری اشاره کرده که دارای صخرهای بوده و حضرت ابراهیم بدان تکیه میداده، و افزوده که نورالدین محمودبن زنگی* مسجدجامع شهر را تجدید بنا کرده و آن را گسترش داده است. در حرّان، معبد بزرگی (غیر از المدوّر) برای صابئیها وجود داشت که عیاضبن غَنْم* به هنگام فتح شهر آن را از صابئیها گرفت و محل دیگری را به آنها داد. بعدها یحییبن شاطر ــ که از سوی شرفالدوله مسلمبن قریشبن عقیلی، از حاکمان موصل، کارگزار شهر بودــ این معبد را ویران کرد (همانجا). ابنشداد (ج 3، قسم 1، ص 63ـ64) شهر حرّان را نام برده و نوشته است که چهار حمام نیز در بیرون شهر وجود داشت. در قرن هفتم، ابنسعید مغربی (ص 156) نوشته است که حرّان بر سر راه موصل ـ حلب قرار دارد و قزوینی (ص 351، 368) حرّان را در منطقه جزیره و از قصبههای دیار بکر ذکر کرده است.در قرن هشتم، ابوالفداء (تقویمالبلدان، ص 277) نوشته است که حرّان در گذشته شهر بزرگی بوده، ولی امروزه ویران است. در اواخر قرن نهم، حمیری (ص 191ـ192)، حرّان را دارای چهار دروازه دانسته و نوشته است که مسجدجامع آنجا متعلق به دوره خلافت مروانبن محمد، آخرین خلیفه اموی، است که بهشکل مربع در جوار بازار بنا شده است.بیشتر جغرافیدانان و مورخان اسلامی برآناند که حرّان مرکز صابئیها بود (برای نمونه رجوع کنید به اصطخری، ص 76؛ ابنحوقل، ص 226؛ ادریسی، ج 2، ص 664؛ ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 42). آداب و رسوم دینی حرّانیان متشکل از آداب و رسوم صابئیان و الهه پرستان یونان قدیم بود. در عهد عباسیان، همین صابئیان دانش یونانیان را بیش از همه به مسلمانان آموختند و گروهی از دانشمندان بزرگ را در پایتخت خلفا (بغداد) پروراندند، مانند ثابت بن قرّه (متوفی 288) و پسرش ابوسعید سنان و نوادگان و اعقابش (کک، ص 22؛ حمد، ص 59).تأثیر دانشمندان حرّانی در سه زمینه آشکار است: ترجمه کتابهای فلسفی و علمی یونانی و غیریونانی و شرحهایی که بر آنها نوشتهاند؛ حفظ علوم مصریها، بابلیها، فینیقیها و یونانیها؛ و تألیف در علوم و فنون مختلف، از جمله فلسفه (کک، ص 23ـ24).واژه صابئه از زمان وفات خلیفه مأمون (218) در حرّان متداول شد (حسنی، ص 42). مردم حرّان از دیرباز، متأثر از آشوریان و بابلیان، به پرستش ستارگان میپرداختند و برای آنها بتهایی میساختند و آنقدر در این کار پیش رفتند که حرّان عبادتگاه ستارگان، بهویژه الهه سین (ماه در نزد آشوریها)، گردید (مسعودی، مروج، ج 2، ص 292؛ ابوریحان بیرونی، ص 204ـ 205؛ حتی، ج 1، ص 189؛ الموسوعة العربیة، ذیل مادّه). مردم حرّان در دوران اسلامی بر آیین خود ماندند تا اینکه هنگام عبور مأمون عباسی از این شهر در 215، وی آنان را واداشت که آیین خود را تغییر دهند. برخی از آنان به ادیان آسمانی گرویدند و برخی خود را صابئه نامیدند تا از کشته شدن به دست مأمون در امان باشند (مسعودی، مروج، ج 2، ص 391ـ395؛ ابنندیم، ص 385؛ مسری، ص 16؛ جمیعان، ج 1، ص 78ـ79). بدینترتیب، حرّان در تاریخ به شهر صابئین معروف گردید (یاقوت حموی، 1965، همانجا؛ لسترنج، ص 103؛ کرسول، ص 209). در قرن هشتم، دمشقی (ص 59، 256) نوشته است در حرّان خانهای برای ماه وجود داشت که دژ شهر محسوب میشد و مُدْرِق نام داشت.پیشینه. یونانیان حرّان ، رومیان کاریا، مسیحیان هلینوپولیس و مسلمانان حرّان یا ارّان میگفتند (کک، ص 12). حرّان در سنگنبشتههای میخی بهصورت حَرانو، بهمعنای طریق و راه، آمده است که به اهمیت موقعیت تجاری آن اشاره میکند (همانجا).حرّان در آغاز هزاره دوم قبل از میلاد مرکز حکومت کوچکی وابسته به مملکت ماری بود. پس از سقوط نینوا (612ق م)، پایتخت آخرین پادشاه آشوریان شد و پس از آن، در اختیار بابلیان قرار گرفت. در 538ق م، به تصرف هخامنشیان درآمد و در اواخر قرن چهارم پیش از میلاد در اختیار سلوکیان قرار گرفت. در سده دوم پیش از میلاد، جزو قلمرو مملکت عربیِ رُها شد و سپس تحت تسلط پارتیان قرارگرفت (الموسوعة العربیة، همانجا؛ حتی، ج 1، ص 176؛ جوادعلی، ج 1، ص 381).حرّان در 168 میلادی به قلمرو امپراتوری روم پیوست و مرکز ایالت بینالنهرین شد (الموسوعة العربیة، همانجا). در 502 میلادی، نعمانبن منذر به فرمان قباد اول ساسانی، حرّان را غارت کرد (پیگولوسکایا، ص170؛ جوادعلی، ج 3، ص 216). شهر حرّان همزمان با فتح شهرهای جزیره* در دوران خلافت عمربن خطّاب، در فاصله سالهای 17 تا 19 هجری، به دست عیاض بن غنم گشوده شد (واقدی، ص100ـ105، 128؛ بلاذری، 1413، ص 239؛ ابناعثم کوفی، ج 1، ص 255ـ256؛ قس ابناثیر، ج 2، ص 53، 534، 562، که فتح جزیره را در سالهای 17 و 18 ضبط کرده است).در اوایل سال 67، ابراهیمبن مالک اشتر (سردار سپاه مختاربن عبید ثقفی) پس از تسلط بر شهرهای جزیره، حکومت حرّان را به حاتمبن نعمان باهلی سپرد (دینوری، ص 296؛ بلاذری، 1936، ج 5، ص 251؛ ابناثیر، ج 4، ص 265؛ ابنخلدون، ج 3، ص 38).مسلمانان در سال 122 در حمله امپراتور روم، لئون، به جزیره، شهر حرّان را پناهگاه خود قرار دادند (ابنکثیر، ج 5، جزء9، ص 346ـ347) و در 126، مروانبن محمد (آخرین خلیفه اموی) شهر حرّان را مرکز خلافت خود قرار داد (طبری، ج 7، ص 312، 428؛ ابناعثم کوفی، ج 8، ص 314؛ آبی، ج 3، ص 76) و در آنجا سکه ضرب کرد (کرملی، ص 45؛ نیز رجوع کنید به غندور، ص 325).در سال 132، اهالی جزیره به هواداری از امویان قیام کردند و شهر حرّان را دو ماه محاصره نمودند تا اینکه ابوجعفر منصور، حاکم جزیره، شخصآ در رأس سپاهی عازم حرّان شد و آنجا را از محاصره خارج کرد (بلاذری، 1413، ص 186؛ طبری، ج 7، ص 446ـ447؛ ابناثیر، ج 5، ص 434ـ435؛ ابنعدیم، ج 1، ص 65). در همین سال، هواداران امویان مجدداً حرّان را محاصره کردند و با منجنیق درهم کوبیدند و دروازههای آن را آتش زدند (یعقوبی، ج 2، ص 354).در سال 136، عبداللّهبن علی عباسی برضد ابوجعفر منصور قیام کرد و پس از چهل روز محاصره، حرّان را فتح کرد، ولی ابوجعفر منصور سپاهی به فرماندهی ابومسلم خراسانی راهی این شهر کرد و آن را از چنگ وی آزاد ساخت (خلیفةبن خیاط، ص 285؛ یعقوبی، ج 2، ص 365؛ طبری، ج 7، ص 473ـ478؛ ابناعثم کوفی، ج 8، ص 354ـ355؛ ابناثیر، ج 5، ص 464ـ 465). در سال 141، گروهی از اهالی حرّان به جنبش راوندیه* پیوستند (ابنعدیم، ج 1، ص 69؛ مسری، ص 29).در 327، خلیفه الراضی باللّه عباسی حکومت حرّان را به ابنرائق سپرد (ابناثیر، ج 8، ص 354). در 352، اهالی حرّان در زمان سیفالدوله حمدانی قیام کردند و پس از برآورده شدن خواستهایشان، قیام فروکش کرد (همان، ج 8، ص 546ـ548، 551؛ ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 36ـ37). پس از انقراض سلسله حمدانیان*، برخی اشراف بنینُمَیر و بنیعُقَیل* بر حرّان چیره شدند (ابنحوقل، ص 226؛ انطاکی، ص 428) و حکومت این شهر به وثاببن سابق نمیری رسید (ابناثیر، ج 9، ص 233؛ ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 46). از 482 تا 496، حرّان بین کارگزاران سلاطین سلجوقی دست به دست شد (رجوع کنید به ابنازرق، ص 233؛ ابناثیر، ج 10، ص 220ـ221؛ ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص48ـ49). در 496، صلیبیان بر این شهر چیره شدند (ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 51ـ52) و از 497، حرّان مجددآ جزو قلمرو حاکمان جزیره گردید (ابنقلانسی، ص 143ـ146؛ ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 53ـ57؛ ابوالفداء، المختصر، ج 2، ص 217؛ ابنتغری بردی، ج 5، ص 188). در 587 به تصرف ایوبیان* درآمد و تا 658 بین امیران ایوبی دست به دست شد (ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 57ـ59؛ ابنعبری، ص250؛ ابنواصل، ج 4، ص 257ـ258). در 660 به تصرف مغولها درآمد (ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 62، 210؛ یونینی، ج 1، ص 494، ج 2، ص 156ـ157؛ شمیسانی، ص 242ـ 243). مغولها پس از تخریب مسجدجامع و برج و باروی شهر، اهالی آن را به دیگر شهرها کوچاندند و حرّان متروک شد و بهمرور رو به ویرانی نهاد (ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 63؛ د.اسلام، همانجا).حرّان خاستگاه مشاهیر زیادی بوده است، بهویژه پساز اینکه خلیفه اموی عمربن عبدالعزیز (حک : 99ـ101) دستور داد مرکز پزشکی و علمی کهن اسکندریه به حرّان منتقل شود (ابنابیاصیبعه، ص171؛ حتی، ج2، ص113؛ کک، ص9ـ11؛ مسری، ص32). برخی از مشاهیر حرّان عبارتاند از: ثابتبن قرّه و پسرش، سنانبن ثابت*، منجم (ابنندیم، ص 331؛ جمیلی، ص 209ـ211؛ جمیعان، ج 1، ص 79)؛ ابوالمِنهال عوفبن مُحْلِم حرّانی،ادیب عصر مأمون (یاقوت حموی، 1355ـ1357، ج 16، ص 139ـ 145؛ ابنشاکر کتبی، ج3، ص162ـ 164؛ ابنعماد،ج2،ص32ـ33)؛ ابوالهَیذام کلاببن حمزه عقیلی، شاعر و ادیب؛ ابوعبداللّه محمدبن جابربن سنان حرّانی، معروف به بتّانی*، منجم و ریاضیدان؛ ابنوحشیه*، پزشک و گیاهشناس؛ فخرالدین ابنتیمیه حرّانی؛ شرفالدینبن ابیعصرون، قاضیالقضات حرّان (ابنندیم، ص91، 338؛ یاقوت حموی، 1355ـ1357، ج17، ص20ـ25؛ ابنخلّکان، ج 3، ص 53ـ57، ج 4، ص386ـ 388، ج 5، ص 164ـ167؛ جمیعان، همانجا؛ مسری، ص 35)؛ ابنشعبه حرّانی*، محدث؛ سنانبن فتحِ حرّانی*، ریاضیدان؛ و عبدالقادربن عبدالقاهر حرّانی*، فقیه و محدّث. چند تن از بزرگان حرّان تاریخ شهر خود را تألیف کردهاند، از جمله عزّالملک محمدبن مختار مُسَبِّحی حرّانی، ابوالمحاسنبن سلامةبنخلیفه حرّانی، حمادبن هبةاللّه حرّانی*، ابوعروبه حسین/ حسنبن محمدبن ابیمعشر حرّانی (محدّث و مؤلف تاریخ الجزیرة و حرّان)، و ابوالحسن علیبن علانبن عبدالرحمان حرّانی (سمعانی، ج 2، ص 195؛ یاقوت حموی، 1846، ص 124ـ125؛ همو، 1965، همانجا؛ ابنسلامه حرّانی، ص 169ـ170؛ ابنخلّکان، ج 4، ص377ـ 378؛ ذهبی، ج 2، ص 178ـ 179؛ سخاوی، ص258ـ 260؛ حاجیخلیفه، ج 1، ستون 291).منابع : منصوربن حسین آبی، نثر الدّرّ، ج 3، چاپ محمدعلی قرنه، ]قاهره[ 1983؛ ابنابیاصیبعه، عیونالانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ] 1965[؛ ابناثیر؛ ابنازرق، تاریخ الفارقی، چاپ بدوی عبداللطیف عوض، بیروت 1974؛ ابناعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت 1411/1991؛ ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره [? 1383[ـ1392/ [? 1963[ـ1972؛ ابنجبیر، رحلة ابنجبیر، بیروت 1986؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ] 1982[؛ ابنحوقل؛ ابنخرداذبه؛ ابنخلدون؛ ابنخلّکان؛ ابنرسته؛ ابنسعید مغربی، کتاب الجغرافیا، چاپ اسماعیل عربی، بیروت 1970؛ ابنسلامه حرّانی، تاریخ حرّان، در شذرات من کتب مفقودة فی التاریخ، استخرجها و حققها احسان عباس، بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1408/1988؛ ابنشاکر کتبی، فوات الوفیات، چاپ احسان عباس، بیروت 1973ـ1974؛ ابنشداد، الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام و الجزیرة، ج 3، قسم 1، چاپ یحیی عبّاره، دمشق 1978؛ ابنعبری، تاریخ مختصر الدول، بیروت: دارالمسیرة، ]بیتا.[؛ ابنعدیم، زبدة الحلب من تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، دمشق 1418/1997؛ ابنعماد؛ ابنفقیه؛ ابنقتیبه، کتاب عیونالاخبار، بیروت: دارالکتاب العربی، ]بیتا.[؛ همو، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1960؛ ابنقلانسی، تاریخ أبی یعلی حمزة ابنالقلانسی، المعروف بذیل تاریخ دمشق، چاپ آمدروز، لیدن ] 1908[، چاپ افست قاهره ]بیتا.[؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج 5، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت 1407/1987؛ ابنندیم (تهران)؛ ابنواصل، مُفَرِّج الکروب فی اخبار بنیایوب، ج 4، چاپ حسنین محمد ربیع، قاهره ] 1972[؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس 1840؛ همو، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابیالفداء، بیروت: دارالمعرفة للطباعة و النشر، ]بیتا.[؛ آمنه ابوحجر، موسوعة المدن الاسلامیة، عمان 2003؛ ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت 1409/1989؛ اصطخری؛ یحییبن سعید انطاکی، تاریخ الانطاکی، المعروف بصلة تاریخ اوتیخا، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس 1990؛ منیر بعلبکی، موسوعة المورد: دائرة معارف انکلیزیة عربیة مصورة، بیروت 1980ـ1983؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، کتاب المسالک و الممالک، چاپ ادریان فان لیوفن و اندری فری، تونس 1992؛ همو، معجم مااستعجم من اسماء البلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقّا، قاهره 1364ـ1371/ 1945ـ1951؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، چاپ گویتین، اورشلیم 1936، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ همو، کتاب فتوح البلدان، چاپ دخویه، لیدن 1866، چاپ افست فرانکفورت 1413/1992؛ نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا، العرب علی حدود بیزنطة و ایران من القرن الرابع الی القرن السادس المیلادی، نقله عن الروسیة صلاحالدین عثمان هاشم، کویت 1405/1985؛ فؤاد جمیعان، مآثر العرب العلمیة: اساس حضارة الغرب، بیروت 1422 / 2001؛ رشید جمیلی، حرکة الترجمة فی المشرق الاسلامی فی القرنین الثالث و الرابع للهجرة، بغداد 1986؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت 1976ـ1978؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت ]بیتا.[، چاپ افست تهران 1368ش؛ ابوالقاسمبن احمد جیهانی، اشکالالعالم، ترجمه علیبن عبدالسلام کاتب، چاپ فیروز منصوری، تهران 1368ش؛ حاجیخلیفه؛ فیلیپ خوری حتی، تاریخ سوریة و لبنان و فلسطین، ج 1، ترجمة جورج حداد و عبدالکریم رافق، ج 2، ترجمة کمال یازجی، بیروت 1958ـ1959؛ عبدالرزاق حسنی، الصابئون فی حاضرهم و ماضیهم، بغداد 1403/1983؛ محمد عبدالحمید حمد، صابئة حرّان و التوحید الدرزی، دمشق 2004؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب؛ محمدبن عبداللّه حمیری، الروض المعطار فی خبر الأقطار، چاپ احسان عباس، بیروت 1984؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت 1415/1995؛ محمدبن ابیطالب دمشقی، کتاب نخبةالدهر فی عجائب البر و البحر، بیروت 1408/1988؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛ محمدبن احمد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج 2، چاپ فؤاد سید، کویت 1984؛ محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الأعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، چاپ فرانتس روزنتال، بیروت ]بیتا.[؛ سمعانی؛ حسن شمیسانی، مدینة ماردین: من الفتح العربی الی سنة 1515م/ 921ه ، بیروت 1407/1987؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمدیوسف غندور، تاریخ جزیرة ابنعمر: منذ تأسیسها حتی الفتح العثمانی، نحو 200ـ921ه / 815ـ1515م، بیروت 1990؛ قدامةبن جعفر، الخراج و صناعة الکتابة، چاپ محمدحسین زبیدی، بغداد 1981؛ زکریابن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت 1404/1984؛ کپل آرچیبالد کمرون کرسول، الآثار الاسلامیة الاولی ، نقله الی العربیة عبدالهادی عبله، دمشق 1404/1984؛ انستاس ماری کرملی، النقود العربیة و علم النُمِّیات، قاهره 1939، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ویکتور کک، تأثیر صابئین حرّان در تمدن اسلامی، بیروت 1971؛ حسین مسری، «مدینة حران فی تاریخها السیاسی و الفکری من القرن الاول الهجری حتی نهایة القرن الثالث الهجری»، حولیات الآداب و العلوم الاجتماعیة، ج 21، رساله 161 (1422/ 2001)؛ مسعودی، تنبیه؛ همو، مروج (بیروت)؛ مقدسی؛ الموسوعةالعربیة، دمشق : هیئةالموسوعةالعربیة، 1998ـ، ذیل «حرّان» (از محمد زین)؛ احمدبنعبدالوهاب نویری، نهایة الاربفی فنونالادب، قاهره ] 1923[ـ1990؛ محمدبن عمر واقدی، تاریخ فتوح الجزیرة و الخابور و دیار بکر و العراق، چاپ عبدالعزیز فیاض حرفوش، دمشق 1417/1996؛ یاقوت حموی، کتاب المشترک وضعا و المفترق صقعا، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1846، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ همو، کتاب معجمالبلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپافست تهران1965؛ همو، معجمالادباء، مصر1355ـ1357/1936ـ 1938، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ یعقوبی، تاریخ؛ موسیبن محمد یونینی، ذیل مرآةالزمان، حیدرآباد، دکن 1374ـ1380/ 1954ـ1961؛EI2, s.v. "Harran" (by G. Fehervari); Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate, London 1966; Turkiye cografya atlasi, Istanbul: Dogan Burda Rizzoli, 2004.