حدیث منزلت، از احادیث مشهور نبوی و مورد قبولِ عالمان شیعه و سنّی. این حدیث به معرفی جایگاه و منزلت امام علی علیه السلام، نسبت وی با نبی مکرم اسلام و برتری موقعیت آن حضرت بر دیگر اصحاب پرداخته و از نظر عالمان شیعی از احادیث متواتر و از جمله دلایل احقیت امام علی علیه السلام برای جانشینی پیامبر اکرم به شمار آمده است.از مشهورترین نقلهای این حدیث آن است که پیامبر اکرم خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمود: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیَّ بَعدی» (رجوع کنید به صنعانی، ج ۵، ص ۴۰۵ـ۴۰۶؛ بخاری، ۱۴۰۷، ج ۷، جزء۴، قسم ۱، ص ۳۰۱؛ ابونعیم اصفهانی،ج ۴، ص ۳۷۵، ج ۷، ص ۱۹۵ـ۱۹۷؛ ج ۸، ص ۳۰۷؛ بیهقی، ج ۱۳، ص ۲۷۵ـ۲۷۶؛ خطیب بغدادی، ج ۴، ص ۴۶۵، ۶۴۲، ج ۵، ص ۳۳۲، ج۱۰، ص ۴۹۹؛ هیثمی، ج ۹، ص ۱۰۹؛ متقی، ج ۱۱، ص ۵۹۹، ج ۱۳، ص ۱۵۱، ۱۹۲).این حدیث با تعابیر و الفاظ مختلف و در زمانها و مکانهای گوناگون از پیامبر اکرم نقل شده است، از جمله روز پیمان اول برادری (قبل از هجرت به مدینه)، روز پیمان دوم برادری (پنج ماه بعد از هجرت به مدینه)، در منزل امّ سلمه، به هنگام تعیین سرپرست برای دختر حمزه، و از همه مشهورتر در غزوه تبوک (رجوع کنید به ابن حنبل، ج ۱، ص ۲۷۷، ج ۳، ص ۴۱۷، ج ۷، ص ۵۱۳، ۵۹۱؛ بخاری، ۱۴۰۱، ج ۵، ص ۱۲۹؛ مسلم بن حجاج، ج ۲، ص ۱۸۷۰ـ ۱۸۷۱؛ ترمذی، ج ۵، ص ۶۳۸، ۶۴۰ـ۶۴۱؛ نسائی، ص ۵۰ ـ۶۱؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۳ـ۱۳۴؛ احمدبن عبداللّه طبری، ج۳، ص۱۱۷ـ۱۱۹؛ ابن کثیر، ج۵، ص۷ـ۸؛ هیثمی، ج۹، ص ۱۱۰؛ عینی، ج۱۶، ص۳۰۱؛ سیوطی، ۱۳۷۰ش، ص ۱۶۸؛ همو، ۱۴۲۱، ج ۳، ص ۲۳۶، ۲۹۱؛ متقی، ج ۱۳، ص ۱۶۳، ۱۷۱ـ۱۷۲؛ نیز رجوع کنید به میرحامد حسین، ج ۲، دفتر۱، ص ۲۹ـ۵۹؛ شرف الدین، ص۱۳۰؛ حسینی میلانی، ج ۱۸، ص ۳۶۳ـ۴۱۱).نقلهای مختلف حدیث منزلت،همگی،این مضمون مشترک را دارند که جایگاه و منزلت امام علی علیه السلام نسبت به پیامبر، همانند جایگاه هارون نسبت به موسی است. اختلافات اندکی هم که در تعابیر این حدیث وجود دارد، از تکرار آن در مناسبتهای مختلف و نیز نقل به معنا در احادیث، نشئت گرفته است.حدیث مزبور در منابع تاریخی و روایی و کلامی گزارش شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابن حنبل، ج ۱، ص ۲۷۷، ج ۳، ص ۴۱۷؛ بخاری، ۱۴۰۱، همانجا؛ ترمذی، ج ۵، ص ۶۳۸؛ کلینی، ج۸، ص۱۰۶ـ۱۰۷؛ باقلانی، ص۴۵۷؛ قاضی عبدالجباربن احمد، ج ۱۰، قسم ۱، ص ۱۵۸؛ خطیب بغدادی، ج ۴، ص۴۶۵؛ فخررازی، ج ۲، ص ۲۵۷؛ تفتازانی، ج ۵، ص ۲۹۶)، حتی برخی دانشمندان شیعه، کتابهای مستقلی درباره آن نگاشته اند، از جمله میرحامدحسین (متوفی ۱۳۰۶) یک جلد از مجموعه عبقات الانوار را به این حدیث اختصاص داده است. حاکم حسکانی (محدّث مشهور، متوفی قرن پنجم؛ ج ۱، ص ۱۹۵) از استادش، ابوحازم حافظ عبدوی، نقل نموده که وی حدیث منزلت را به پنج هزار سند روایت کرده است. بنابه نقل دیگری، ۸۸ نفر از مشهورترین راویان، این حدیث را نقل کرده اند (رجوع کنید به حسینی میلانی، ج ۱۷، ص ۲۳ـ۲۸). افرادی چون ابن تیمیه (ج ۷، ص ۳۲۶)، عبدالحق دهلوی، گنجیِ شافعی، ابوالقاسم علی بن محسِّن تنوخی و سیوطی نیز به صحت و شهرت آن گواهی داده اند (رجوع کنید به میرحامد حسین، ج ۲، دفتر۱، ص ۲۰۴ـ ۲۰۶؛ حسینی میلانی، ج ۱۷، ص ۱۵۱ـ۱۶۲). به علاوه، محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح خویش این حدیث را نقل کرده است (رجوع کنید به ج ۴، ص ۲۰۸، ج ۵، ص ۱۲۹).این حدیث در کتابهای سیره و تاریخ، به ویژه کتابهای اهل سنّت، نیز نقل شده است (رجوع کنید به حاکم نیشابوری، ج ۳، ص ۱۳۳ـ ۱۳۴؛ مفید، ص ۸۱ـ۸۴؛ ابن عبدالبرّ، ج ۳، ص ۱۰۹۷ـ۱۰۹۸؛ ابن اثیر، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲، ج ۲، ص ۲۷۸؛ سبط ابن جوزی، ص ۲۷ـ ۲۸؛ ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۲۱۱؛ جوینی خراسانی، ج ۱، ص ۱۲۲؛ هیثمی، ج ۹، ص ۱۱۱؛ ابن حجر عسقلانی، ج ۲، ص ۵۰۹؛ سیوطی، ۱۳۷۰ش، همانجا؛ حلبی، ج۳، ص ۱۸۷ـ ۱۸۸؛ قندوزی، ج۱، ص۱۱۱ـ۱۱۲، ۱۳۷؛ حسینی فیروزآبادی، ج ۱، ص ۳۴۷ـ۳۶۴؛ خضری، ص ۱۶۹). ابن ابی الحدید (همانجا) آن را مورد اتفاق جمیع فرق اسلامی، و ابن عبدالبرّ (ج ۳، ص ۱۰۹۷) آن را از درست ترین و استوارترین روایات دانسته است. در برخی منابع، طرق این حدیث به تفصیل ذکر شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابن عبدالبرّ، همانجا؛ ابن عساکر، ج ۱، ص ۳۰۶ـ۳۹۱). حاکم نیشابوری (ج ۳، ص ۱۳۴) طریق حدیث را صحیح دانسته و حافظ ذهبی نیز در تلخیص المستدرک (رجوع کنید به حاکم نیشابوری، همانجا) بر صحت آن تأکید کرده است، حتی مخالفان و معاندان امام علی علیه السلام نیز نتوانسته اند این حدیث را رد کنند و ناگزیر به پذیرش آن شده و گاه، ناخواسته، آن را نقل کرده اند. بنابه نقل خطیب بغدادی (ج ۸، ص ۲۶۲)، ولیدبن عبدالملک اموی هم اصل این حدیث را پذیرفته و لفظ «هارون» را به «قارون» تبدیل کرده بوده است. مأمون عباسی نیز به هنگام احتجاج با فقها، به این حدیث استناد کرده است (ابن عبدربّه، ج ۵، ص ۳۵۷ـ۳۵۸). بنابه نقل خطیب بغدادی (ج ۸، ص ۴۹۸)، عمر با استناد به حدیث منزلت، فردی را که به علی علیه السلام دشنام می داد منافق خواند.معاویه هم حدیث منزلت را انکار نکرد و وقتی از سعدبن ابی وقاص پرسید: «چرا علی را دشنام نمی دهی؟» سعد پاسخ گفت: «به سبب سه فضیلتی که رسول خدا برای علی ذکر کرده است»، آنگاه حدیث منزلت را نقل کرد و معاویه نیز از واداشتن سعدبه دشنام گویی علی علیه السلام دست برداشت (ابن اثیر، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳، ج۴، ص۱۰۴ـ۱۰۵؛ ابن حجر عسقلانی، همانجا؛ قندوزی، ج ۱، ص ۱۶۱؛ شرف الدین، ص ۱۳۲ـ۱۳۳).پس در بین صحابه نیز افرادی چون سعدبن ابی وقاص بودند که با وجود مخالفت صریح با امام علی و تن زدن از بیعت با آن حضرت، حدیث منزلت را نقل می کردند و آن را از افتخارات امام علی می دانستند. سعد از مهم ترین راویان این حدیث است و فرزندان سعد و افرادی چون سعیدبن مسیب و عایشه این حدیث را از وی نقل کرده اند (رجوع کنید به خطیب بغدادی، ج ۴، ص ۶۴۲، ج ۵، ص ۳۳۲، ج۱۰، ص ۴۹۹).سعیدبن مسیب حدیث منزلت را از عامر، فرزند سعد، روایت کرده و بعد، برای اطمینان، نزد سعد رفته و پرسیده: «آیا خود او حدیث را از پیامبر شنیده؟» و سعد بر صحت حدیث تأکید کرده است (رجوع کنید به صنعانی، ج ۱۱، ص ۲۲۶؛ ابن حنبل، ج ۱، ص ۲۸۲، ۲۸۵؛ مسلم بن حجاج، ج ۲، ص۱۸۷۰؛ ابن اثیر، ۱۹۷۰ـ ۱۹۷۳، ج ۴، ص ۱۰۶؛ ابن طاووس، ج ۱، ص۷۰، ۷۴).زیدبن ارقم نیز از جمله اصحابی است که این حدیث را نقل کرده و در گزارش خود این مطلب را نیز افزوده است که وقتی رسول خدا، حضرت علی را به جای خود در مدینه گماشت، گروهی تصور کردند که پیامبر از علی ناراحت است. وقتی این سخن به گوش حضرت علی رسید، آن را نزد پیامبر باز گفت و رسول خدا در پاسخ، حدیث منزلت را بیان فرمود (رجوع کنید به هیثمی، ج۹، ص۱۱۱).حاکم نیشابوری این حدیث را صحیح الاِسناد دانسته و از ابن عباس نقل کرده که پیامبر اکرم در غزوه تبوک این حدیث را فرموده است. ابن عباس همچنین نقل کرده است که رسول اکرم در ادامه، به علی فرمود: «شایسته نیست من بروم جز آنکه تو جانشین من باشی» و نیز فرمود: «پس از من تو ولیّ هر زن و مرد مؤمن خواهی بود» (رجوع کنید به ابن حنبل، ج۱، ص۵۴۵؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۴؛ ابن کثیر، ج ۷، ص ۳۵۱؛ برای نقلهای دیگر قسمت دوم عبارت پیامبر رجوع کنید به نسائی، ص۶۴؛ محمدبن جریر طبری، ج۳، ص ۱۲۹؛ ابن حجر هیتمی، ص ۱۲۴؛ قزوینی، ص ۸۲ـ۸۷).این حدیث، علاوه بر فضیلت امام علی، برخلافت و عصمت ایشان نیز دلالت دارد، زیرا پیامبر صلی اللّه علیه وآله، به جز نبوت، همه فضائل و ویژگیها و مناصب هارون را برای حضرت علی ثابت کرده است. بنا بر آیات قرآن، حضرت موسی از خدا خواست تا برادرش، هارون، را وزیر او سازد و در امر رسالت شریکش گرداند تا یاری اش دهد (طه: ۲۹ـ۳۲). خدا با درخواست او موافقت کرد (طه: ۳۶) و هارون، در غیاب موسی، جانشین او شد (اعراف: ۱۴۲)؛ بنابراین، تمام مناصب حضرت موسی برای برادرش نیز بوده است و اگر او بعد از موسی زنده می ماند، جانشین وی می شد (هارون چهل سال پیش از موسی درگذشت).هارون نزد موسی دارای مقامها و جایگاههای فراوان بوده است و از اینجا می توان به عظمت مقام امام علی و سزاواری او بر خلافت بعد از رسول اکرم پی برد. با تکیه بر ماجرای هارون و موسی در قرآن، هارون وزیر و شریک موسی در کارش بود، پس علی نیز در امر خلافت و ولایت، جز نبوت، شریک پیامبر بود (رجوع کنید به میرحامد حسین، ج ۲، دفتر۱، ص ۸۶ـ۸۸)؛ هارون دومین شخصیت بعد از موسی در میان بنی اسرائیل بود، علی هم در میان امت پیامبر چنین بود؛ هارون برادر موسی بود و علی به دلیل حدیث متواتر مؤاخات، که در کتب شیعه و سنّی نقل شده است، برادر رسول خدا بود؛ هارون برترین فرد قوم موسی نزد خدا و پیامبرش بود، علی نیز چنین بود (رجوع کنید به همان، ج ۲، دفتر۱، ص ۱۰۴ـ۱۱۰)؛ هارون خلیفه موسی در غیبتش به طور مطلق بود، علی نیز چنین بود، به ویژه با تصریح پیامبر که فرمود : «لاینبغی أن أذهب اِلّا و أنت خَلیفَتی» (رجوع کنید به ابن حنبل، همانجا)؛ هارون عالم ترین فرد قوم موسی بود، علی هم به تصریح پیامبر عالم ترین فرد بعد از پیامبر بود (رجوع کنید به متقی، ج ۱۱، ص ۶۱۴؛ میرحامد حسین، ج ۲، دفتر۱، ص ۱۱۳ـ۱۲۹)؛ اطاعت از هارون بر یوشع بن نون (وصی موسی) و امت موسی واجب بود، اطاعت از علی نیز با فرض وصایت ابوبکر، عمر، عثمان یا هر فرد دیگری، بر آنها واجب بود (رجوع کنید به میرحامد حسین، ج ۲، دفتر۱، ص ۸۸ـ۹۳)؛ هارون محبوب ترین فرد نزد خدا و موسی بود، علی نیز این گونه بود؛ خدا پشت موسی را با برادرش، هارون، نیرومند و محکم ساخت و پشت پیامبر اکرم را با علی؛ هارون معصوم از خطا و نسیان بود، و علی نیز چنین بود (رجوع کنید به همان، ج ۲، دفتر۱، ص۱۰۰ـ۱۰۴).صحت این حدیث را بیشتر عالمان اهل سنّت پذیرفته اند. با وجود این، درباره دلالت حدیث بر امامت سیاسی حضرت علی، با عالمان شیعی اختلاف نظر دارند. گروهی این حدیث را تنها ناظر بر ماجرای غزوه تبوک دانسته (برای نمونه رجوع کنید به ابن تیمیه، ج ۷، ص ۳۲۲) و عده ای دایره را تنگ تر گرفته و گفته اند پیامبر، علی را فقط جانشین خود در شهر مدینه یا در میان خاندانش قرار داد (رجوع کنید به باقلانی، ص ۴۵۷؛ میرحامد حسین، ج ۲، دفتر۱، ص ۷۴ـ۷۶). با این همه، بسیاری از آنان، این حدیث را منحصر به ماجرای تبوک نمی دانند و معتقدند که پیامبر در مناسبتهای دیگر نیز چنین فرموده است. به هرحال، همه آنان جانشینی علی به جای پیامبر را فی الجمله باور دارند و با عالمان شیعی هم رأی اند، هرچند در تفصیل و جزئیات اختلاف نظر دارند. ابن ابی الحدید (ج۱۳،ص۲۱۱) در تأیید وزارت حضرت علی، به کتاب و سنّت استناد کرده و از کتاب به آیات ۲۹ تا ۳۲ سوره طه (آیات مربوط به موسی و هارون)، و از سنّت به حدیث منزلت استشهاد کرده و بر آن است که تمام مراتب هارون برای امام علی ثابت می شود و اگر پیامبر، خاتم الانبیا نبود، حتی حضرت علی، در امر رسالتش هم شریک می شد.برخی عالمان سنّی در سندیت حدیث تشکیک کرده و برخی آن را از آحاد شمرده اند (برای نمونه رجوع کنید به آمدی، ص ۱۶۷). برخی نیز به رأی آمدی استناد کرده و گفته اند پذیرفتن صحت حدیث بدان معنا نیست که تمام مناصب و مقامهای حضرت رسول، جز نبوت، برای علی ثابت شود، بلکه ظاهر حدیث دلالت می کند که علی فقط در مدت غیبت پیامبر و رفتنش به تبوک، آن هم درخصوص امور مربوط به خانواده پیامبر، خلیفه و جانشین آن حضرت بوده است، چنان که هارون در مدت غیبت موسی خلیفه او بود و نیز بر فرض که این، خلافت عام باشد، این عام با کلمه «الّا» در مورد نبوت تخصیص خورده است و به همین دلیل در باقی موارد، یا حجت نیست یا حجیت آن ضعیف است. آنان همچنین دلیل نقضی می آورند که پیامبر بارها در امور مختلف، کسانی را غیر از علی، جانشین خود ساخت، ولی لازمه این کار، آن نبود که آنان مستحق خلافت باشند (رجوع کنید به باقلانی، ص ۴۵۹ـ۴۶۲؛ جرجانی، ج ۸، ص ۳۶۲ـ۳۶۳؛ ابن حجر هیتمی، ص ۴۹ـ۵۰؛ حلبی، ج ۳، ص ۱۸۸).از دیگر اشکالاتی که بر دلالت حدیث منزلت وارد شده، این است که هارون مرتبه خلافت و سایر مراتب را در زمان زندگی حضرت موسی داشته است، زیرا وی قبل از موسی درگذشت، پس ممکن است علی نیز منزلتهای هارون را در زمان حیات رسول خدا دارا بوده باشد؛ بنابراین، حدیث منزلت را نمی توان نص بر خلافت بعد از وفات پیامبر دانست (رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، ج ۱۰، قسم ۱، ص ۱۵۹ـ۱۶۰؛ جرجانی، ص ۸، ۳۶۳؛ میرحامد حسین، ج ۲، دفتر۱، ص ۸۶).عالمان شیعه به اشکالات مزبور چنین پاسخ داده اند :۱) کلمه استثنا (اِلّا أنـَّه لانبیَّ بعدی) صراحت در عموم دارد و این شئونات در زمان حیات و بعد از وفات رسول خدا برای علی ثابت است، وگرنه احتیاجی به استثنا نبود. به قول طبرسی در اسرارالامامة (ص ۲۵۲)، محدّثان اجماع دارند که حدیث منزلت از پیامبر صادر شده است و پیامبر در ماجرای غزوه تبوک، علی را در مدینه جانشین خویش کرد و او را عزل نکرد. بنابراین، او خلیفه آن حضرت در مدینه بود و کسی که بعد از پیامبر و به جای او، با اجازه شخص پیامبر جانشین او در مدینه است، جانشین او در سایر شهرها و کشورها نیز خواهد بود. اینکه پیامبر، علی را جانشین خویش کرد، به سبب هیبت خاص علی بود که منافقان جرأت نداشتند با وجود آن حضرت، دست به کاری بزنند (رجوع کنید به سماوی، ج ۱ ص ۲۳۹)، حتی پیامبر اسامی فرزندان علی را همچون اسامی فرزندان هارون قرار داد و آنان را حسن و حسین نامید و فرمود: من آنها را به اسامی فرزندان هارون، یعنی شُبَّر و شُبَیر، نامیدم (رجوع کنید به ابن حنبل، ج ۱، ص ۱۵۸؛ حاکم نیشابوری، ج ۳، ص ۱۶۸؛ متقی، ج ۱۲، ص ۱۱۷ـ۱۱۸؛ مجلسی، ج ۱۰۱، ص۱۱۰ـ۱۱۲).۲) با توجه به مقایسه علی علیه السلام با هارون و دلالتِ ظواهر آیات قرآن (رجوع کنید به طه: ۲۹ـ۳۲، ۳۶؛ اعراف: ۱۴۲)، اطاعت از علی واجب است و او خلیفه رسول خدا و شریک در امر او، به جز نبوت، است. کسی که حدیث منزلت را بشنود و آیات مذکور را نیز در کنار آن بگذارد، تمام این منزلتها به ذهن او متبادر می شود و شکی در اراده آن منزلتها در این کلام پیامبر باقی نمی ماند. به علاوه، پیامبر به روشنی بیان داشت: «شایسته نیست من بروم، جز آنکه تو جانشین من باشی» و بسیاری از بزرگان اهل سنّت نیز آن را صحیح می دانند. پیامبر در اینجا آشکارا فرموده است که اگر او را جانشین خود نکنند، کار ناشایستی انجام داده اند، و چنین چیزی امکان ندارد، چون پیامبر از طرف خدا مأمور تعیین جانشین است، چنان که در تفسیر آیه ۶۷ سوره مائده بیان شده است (یااَیها الرَّسول بَلِّغ...) و هرکس در عبارات «فما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» و «اِنَّهُ لاینْبَغی اَنْ اَذهَبَ اِلّا و اَنتَ خَلیفَتی» تدبر کند، درمی یابد که هردو یک هدف دارند (شرف الدین، ص ۱۳۱). شاید باتوجه به دلالت روشن این حدیث بر شایستگی امام علی برای جانشینی و خلافت بود که حتی مأمون، خلیفه عباسی، در مناظره با علمای عصر خود، با استفاده از این حدیث، احقیت حضرت علی علیه السلام بر خلافت را ثابت کرد (رجوع کنید به ابن عبدربّه، ج ۵، ص ۳۵۷ـ۳۵۸).۳) علمای شیعه در پاسخ به کسانی که با استناد به رأی آمدی، حدیث منزلت را از آحاد دانسته اند، گفته اند: بی تردید این حدیث، صحیح، مستفیض، بلکه متواتر است و به قول محدّثان، این روایت از «أصَحّ السّنن و أثبت الآثار» است و حتی ذهبی در تلخیص المستدرک (حاکم نیشابوری، ج ۳، ص ۱۳۴) به صحت آن گواهی داده است. اگر این حدیث صحیح نبود، بخاری آن را نقل نمی کرد. به علاوه، معاویه، دشمن سرسخت امام علی، که دستور به سبّ و لعن و جعل حدیث برضد آن حضرت داده بود، نه تنها حدیث منزلت را انکار نکرد، بلکه خودش نیز آن را روایت کرد (ابن حجر هیتمی، ص ۱۷۹). بسیاری دیگر از صحابه نیز آن را نقل کرده اند و ازاین رو، تشکیک سندی آمدی درخور اعتنا نیست.۴) در پاسخ به این اشکال که مورد حدیث، خاص است و شامل همه موارد نمی شود و عام مخصوص در باقی موارد حجت نیست، گفته شده است اهل زبان و عرف عرب چنین اختصاصی از حدیث نمی فهمند، بلکه با التفات به استثنا شدن نبوت، دلالت آن را بر عموم منزلتها و جایگاهها بیشتر و قوی تر می دانند. پس اینکه گفته شده است حدیث بر مورد خاص دلالت دارد، از دو جهت نادرست است: ۱) حدیث عام است و مورد مخصصی در آن نیست؛ ۲) تنها به غزوه تبوک منحصر نمی شود و چه در کتب اهل سنّت و چه شیعه آمده که پیامبر این مطلب را بارها در جاهای مختلف فرموده است.اما این مدعا که عام مخصوص، در باقی موارد حجت نیست، درصورتی که مخصص مجمل نباشد و به خصوص اگر متصل باشد، صحیح نیست، چنان که در حدیث منزلت این گونه است. به علاوه، عرف چنین می فهمد و نیز سیره مستمر مسلمانان و غیر آنان این است که به عموماتِ تخصیص خورده احتجاج می کنند. به علاوه، اگر قرار باشد این گونه عمومات از درجه اعتبار و حجیت ساقط شوند، باب علم فقه و سایر علوم بسته خواهد شد (رجوع کنید به میرحامد حسین، ج ۲، دفتر۱، ص ۷۹ـ ۸۶؛ شرف الدین، ص ۱۳۶ـ۱۳۸). خود صحابه نیز چنین دریافتی از روایت داشته اند. مثلاً، وقتی از جابربن عبداللّه انصاری درباره معنای حدیث منزلت پرسیدند، پاسخ داد پیامبر با این سخن علی را جانشین خویش در میان امتش، در زندگانی و پس از مرگ خود، قرار داده و اطاعت از او را بر شما واجب گردانده است (رجوع کنید به ابن بابویه، ص ۷۴).در منابع شیعی و سنّی، حدیثی از امام سجاد با اندکی تفاوت نقل شده است (رجوع کنید به همانجا؛ خطیب بغدادی، ج۱۰، ص ۴۹۹). ابن بابویه (ص ۷۴ـ۷۵) در ذیل این حدیث بیان می دارد که ما و مخالفان، بر حدیث منزلت اجماع داریم و این حدیث دلالت می کند بر اینکه در هر حال، منزلت علی نسبت به پیامبر همانند منزلت هارون به موسی در تمام حالاتش است (برای بیان اشکالات در این باره و رد آنها رجوع کنید به همان، ص ۷۵ـ۷۹). ابن ابی الحدید (ج ۱۳، ص۲۱۰ـ ۲۱۲) نیز در شرح خطبه معروف به قاصعه (رجوع کنید به نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲)، ذیل این جمله امیرمؤمنان علیه السلام به نقل از پیامبر اکرم که «انّک لَسْتَ بنَبیٍّ و للنّک لَوَزیرٌ» حدیث منزلت را به عنوان حدیث مُجْمَعٌ علیه آورده و آن را دالّ بر عموم المنزله دانسته است.
منابع : علاوه بر قرآن؛ علی بن محمد آمدی، الامامة من أبکار الأفکار فی اصول الدّین، چاپ محمد زبیدی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳؛ همو، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/ ۱۹۷۹ـ۱۹۸۲؛ ابن بابویه، معانی الأخبار، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ش؛ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، چاپ محمد رشاد سالم، ]ریاض[ ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛ ابن حجر عسقلانی، کتاب الاصابة فی تمییزالصحابة، مصر ۱۳۲۸، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، چاپ عبدالوهاب عبداللطیف، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۵؛ ابن حنبل، مسندالامام احمدبن محمدبن حنبل، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛ ابن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛ ابن عبدربّه، العقدالفرید، ج ۵، چاپ عبدالمجید ترحینی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۳؛ ابن عساکر، ترجمةالامام علی بن ابی طالب علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، چاپ محمدباقر محمودی، ج ۱، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰؛ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛ محمدبن طیب باقلانی، کتاب تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ]چاپ محمد ذهنی افندی[، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ همو، کتاب التاریخ الکبیر، ]بیروت?۱۴۰۷/ ۱۹۸۶[؛ احمدبن حسین بیهقی، السنن الکبری، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛ محمدبن عیسی ترمذی، الجامع الصحیح و هو سنن الترمذی، ج ۵، چاپ ابراهیم عطوه عوض، بیروت ]بی تا.[؛ مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛ چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ش؛ علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/ ۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ش؛ ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی، فرائدالسمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهم السلام، چاپ محمدباقر محمودی، بیروت ۱۳۹۸ـ۱۴۰۰/ ۱۹۷۸ـ۱۹۸۰؛ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، بیروت : دارالمعرفة، ]بی تا.[؛ عبیداللّه بن عبداللّه حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، چاپ محمدباقر محمودی، تهران ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛ مرتضی حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛ علی حسینی میلانی، نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، قم ۱۳۸۴ش؛ علی بن ابراهیم حلبی، السیرةالحلبیة، چاپ عبداللّه محمد خلیلی، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛ محمد خضری، اتمام الوفاء فی سیرةالخلفاء، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛ خطیب بغدادی؛ سبط ابن جوزی، تذکرةالخواص، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛ مهدی سماوی، الامامة فی ضوء الکتاب و السّنة، ج ۱، کویت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛ عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قم ۱۳۷۰ش؛ همو، الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور، چاپ نجدت نجیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۱؛ عبدالحسین شرف الدین، المراجعات، چاپ حسین راضی، قم ۱۴۱۶؛ عبدالرزاق بن همام صنعانی، المصنَّف، چاپ حبیب الرحمان اعظمی، بیروت ۱۴۰۳ / ۱۹۸۳؛ حسن بن علی طبرسی، اسرارالامامة، مشهد ۱۳۸۰ش؛ احمدبن عبداللّه طبری، الریاض النضرة فی مناقب العَشرَة، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ (بیروت)؛ علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، تهران ۱۳۷۱ش؛ محمودبن احمد عینی، عمدةالقاری: شرح صحیح البخاری، چاپ عبداللّه محمود محمد عمر، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۱؛ محمدبن عمر فخررازی، البراهین در علم کلام، چاپ محمدباقر سبزواری، تهران ۱۳۴۱ ـ ۱۳۴۲ش؛ قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج ۱۰، چاپ محمود محمد قاسم، ]بی جا، بی تا.[؛ علاءالدین قزوینی، مع الدکتور موسی الموسوی فی کتابه الشیعة و التصحیح، قم ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المَودَّةِ لِذَویِ القُربی، چاپ علی جمال اشرف حسینی، قم ۱۴۱۶؛ کلینی؛ علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ بکری حیانی و صفوة سقا، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛ مجلسی؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، چاپ محمد فؤاد عبدالباقی، استانبول ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛ محمدبن محمد مفید، الارشاد، قم: مکتبة بصیرتی، ]بی تا.[؛ میرحامد حسین، عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار علیهم السلام، ج ۲، دفتر۱، چاپ عبدالرحیم مبارک و دیگران، مشهد ۱۳۸۳ش؛ احمدبن علی نسائی، تهذیب خصائص الامام علی، چاپ ابواسحاق حوینی اثری، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛ علی بن ابوبکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.