حدیث (۲)

معرف

حدیث (2)،#
متن
حدیث (2)،3) حدیث و تفسیر. حدیث و تفسیر قرآن پیوندی دیرین دارند. اولین نوع تفسیر، تفسیر مأثور بوده است و راویان و محدّثان نخستین کسانی بودند که به نقل احادیثی در تفسیر قرآن پرداختند، بدین ترتیب، شکل‌گیری علم تفسیر با تاریخ تدوین حدیث پیوند یافته است (رجوع کنید به خولی، ص 24ـ25). پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم نخستین مفسِر قرآن محسوب می‌شود. قرآن وظیفه پیامبر را تبیین آیات اعلام کرده (نحل: 44، 64؛ نیز رجوع کنید به بقره: 151) و آن حضرت با سخنان و اعمال خود، بسیاری از آیات قرآن را تبیین کرده است، اما در اینکه چه مقدار از آیات قرآن را برای صحابه شرح داده است، اختلاف وجود دارد (رجوع کنید به ابن‌تیمیه، ص 9؛ سیوطی، 1363ش، ج 4، ص 196ـ197). ظاهرآ آنچه امروزه از پیامبر در تفسیر قرآن در اختیار است، مطالبی پراکنده است که کل قرآن را شامل نمی‌شود (رجوع کنید به تفسیر*، بخش2 : تفسیر پیامبر). سیوطی در الاتقان فی علوم‌القرآن (ج 4، ص 245ـ298) عمده احادیث تفسیری پیامبر اکرم ــ به جز روایات اسباب نزول ــ را گردآورده است. پس از پیامبر، صحابه و تابعین (به اعتقاد اهل سنّت) و اهل‌بیت علیهم‌السلام (در نظر شیعیان)، وظیفه تبیین آیات الهی را برای مردم برعهده داشته‌اند (رجوع کنید به تفسیر*، بخش3 : تفسیر اهل‌بیت؛ بخش4 : تفسیر صحابه؛ بخش 5: تفسیر تابعین) که همه این مطالب، در قالب احادیث، در جوامع حدیثی اهل‌سنّت و شیعه گردآمده است. در کتابهایی نیز احادیث تفسیری گردآمده، که از آن جمله است: تفسیر علی‌بن ابراهیم قمی*، تفسیر عیاشی* و تفسیر فرات کوفی* از شیعه، و تفسیر ابن‌عباس* و تفسیر طبری* از اهل‌سنّت. کتاب اخیر کامل‌ترین مجموعه از احادیث پیامبر و اظهارات دیگران است که بی‌استثنا با آیه یا عبارتی از قرآن مرتبط است.ظاهراً عالمان مسلمان از دیرباز از اظهارنظر درباره قرآن خودداری می‌کردند و در این‌باره به احادیثی که در آنها از تفسیر قرآن بدون علم و مبتنی بر رأی نهی شده است، استناد می‌جستند و کسانی را که رأی خود را در تفسیر به کار می‌بردند، خطاکار می‌دانستند (رجوع کنید به تفسیر*، بخش 1: کلیات). بدین سبب تقابلی اصطلاحی پدیدار شد که در آن تفسیر به رأی در برابر تفسیر به مأثور (یعنی گفته‌های پیامبر و صحابه و تابعین و در میان شیعه پیامبر اهل‌بیت) قرار گرفت (رجوع کنید به تفسیر*، بخش 6: تفسیر مأثور). هرچند به مرور زمان تفسیر قرآن از انحصار تفسیر مأثور خارج شد و تفسیر معتبر، تفسیری دانسته شد که مفسِر شروط لازم برای تفسیر قرآن را داشته باشد (رجوع کنید به تفسیر*، بخش 1: کلیات).با پیدایش گرایشهای مختلف تفسیری، جنبه عقلیِ تفسیر بر وجه نقلی و حدیثی آن غلبه یافت، هر چند همچنان احادیثی در آنها دیده می‌شد (رجوع کنید به خولی، ص 34ـ35). مثلاً طوسی در تفسیر تبیان، که گرایش فقهی ـ کلامی دارد، احادیث فراوانی از پیامبر اکرم و ائمه علیهم‌السلام آورده است، گرچه به اعتقاد او فهم همه آیات قرآن متوقف بر حدیث نیست (رجوع کنید به ج 1، ص 5). به‌علاوه، طوسی همه احادیث تفسیری را نپذیرفته، بلکه موضعی نقادانه نسبت به احادیث اتخاذ کرده و به نقد متنی و سندی آنها پرداخته است (درباره نقش احادیث در تفسیر تبیان رجوع کنید به زیدی، ص 101ـ112). نمونه دیگر تفسیر، کشاف زمخشری است که به‌رغم گرایش کلامی ـ بلاغی‌اش، در شأن نزولها و تفسیر واژگان و بررسی اقوال، به احادیث نبوی و همچنین اقوال صحابه و تابعان نیز استناد جسته است (رجوع کنید به مهدوی‌راد، ص 66). احادیث تفسیری در تفاسیر عرفانی نیز به کار رفته‌اند. مثلاً در تفسیر کشف‌الاسرار میبدی احادیث جایگاه ویژه‌ای دارند. میبدی در تفسیر خود بیش از توجه به مباحث عقلانی، به ظواهر آیات و احادیث و اقوال صحابه پایبند است (رجوع کنید به قاسم‌پور، ص 270ـ 271). همین امر در تفاسیر با گرایش فقهی، نظیر احکام‌القرآن قرطبی، نیز دیده می‌شود (رجوع کنید به زلط ، ص 395ـ 409).در دوران معاصر، با اینکه برعقل‌گرایی در تفاسیر تأکید شده و سخت‌گیری بیشتری در پذیرش احادیث صورت گرفته است، ولی احادیث تفسیری یکسره نفی نشده‌اند، چنان‌که محمد عبده احادیثی را که از نظر متن و سند دلیلی بر صحت آنها وجود دارد، پذیرفته است (رجوع کنید به عبداللّه محمود شحاته، ص 164ـ 165). طباطبائی (1390ـ1394، ج 3، ص 83ـ86) نیز در رد سخن کسانی‌که معتقدند در تفسیر قرآن صرفاً باید بر اقوال صحابه و تابعان یا روایات ائمه علیهم‌السلام بسنده کرد با استناد به آیه 89 سوره نحل می‌گوید فهم معانی قرآن به هیچ‌کس و هیچ چیز وابسته نیست، چرا که قرآن تبیان همه چیز است و طبیعی است که مبین خود نیز باشد. به‌علاوه، احادیثِ عرض حدیث بر قرآن (رجوع کنید به کلینی، ج 1، ص 69) و تحدی قرآن، به عنوان معجزه نبوی، مؤید استقلال قرآن در فهم و تفسیر است (نیز همو، 1361ش، ص 27ـ29؛ برای نظر طباطبائی درباره تأویل رجوع کنید به تأویل*). البته همو بر آن است که بیان مواردی چون تفاصیل احکام شریعت و جزئیات قصص و مباحث راجع به معاد، که از ظواهر آیات قرآن به دست نمی‌آید، تنها برعهده پیامبر اکرم و اهل‌بیت علیهم‌السلام است (1390ـ1394، ج3، ص84؛ همو، 1361ش، ص 29ـ30). همچنین درباره احادیثی که در توضیح و بیان آیات قرآن از پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام رسیده، طباطبائی (1390ـ1394، ج3، ص85ـ86) معتقد است که شأن آنها بیان دست‌نیافتنیهای قرآن‌نیست (زیرا ظواهر قرآن دست‌یافتنی است)، بلکه در مقام تعلیم شیوه درست بهره‌گیری و تفسیر قرآن صادر شده‌اند، چنان‌که در بسیاری از احادیث تفسیری برای تبیین آیه‌ای از قرآن، به آیه‌ای دیگر استدلال و استشهاد شده است (همان، ج 3، ص 87). به همین سبب او (همانجا؛ همو، 1361ش، ص 80) تأکید می‌کند که راه صحیح تفسیر و دستیابی بطون معنایی قرآن صرفاً با ممارست در احادیث پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام و آشنایی با روش تفسیری ایشان حاصل خواهد شد (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به نفیسی، ص 108ـ117).در ذیل، با ذکر مثالهایی از احادیث تفسیری ــو نیز اقوال منقول از صحابه و تابعین ــ زوایای گوناگونی که در بیان و تفسیر آیات مورد توجه قرار گرفته، فهرست شده‌اند: در پاره‌ای احادیث، فضا و سبب نزول آیه یا آیات بیان شده است. این احادیث غالبآ به عبارت «فَنَزَلَتْ» یا «فَأَنْزَلَ اللّه» ختم می‌شوند (برای نمونه رجوع کنید به بخاری، ج 6، کتاب تفسیرالقرآن، تفسیر سوره ضحی؛ کلینی، ج 4، ص 435: تفسیر آیه 158 سوره بقره)؛ هرچند که برخی معتقدند پاره‌ای از این احادیث بیان‌کننده موقعیت نزول آیه نیستند، بلکه صرفاً تطبیقی هستند که صحابه با شرایط خود داده و مصداقی برای آیه ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌تیمیه، ص 16؛ طباطبائی، 1390ـ1394، ج 4، ص 74، ج 5، ص 285). چنان‌که گاهی پیامبر متناسب با اوضاع و واقعه پیش آمده، آیه‌ای از قرآن را می‌خواند و آن را بر موضوع پیش‌آمده تطبیق می‌داد که در واقع بیان تفسیری خاص از آیه و مصداقی مشخص برای آن است (برای نمونه رجوع کنید به بخاری، ج 5، کتاب تفسیرالقرآن، ذیل ابراهیم: 27؛ اسراء: 81). چنین مواردی معمولاً با تعبیر «الآیةُ نَزَلَتْ فی کَذا» آمده (زرکشی، ج 1، ص 31ـ32) و گاهی نیز حکایتی نقل شده و در ادامه تعبیر «فَتَلا» یا «فَقَرأ» آمده است (برای نمونه رجوع کنید به بخاری، ج 5، کتاب تفسیرالقرآن، ذیل بقره: 97؛ نیز رجوع کنید به اسباب نزول*).در مواردی احادیث پیامبر و ائمه علیهم‌السلام معنای واژگان قرآن را تبیین می‌کنند (برای نمونه رجوع کنید به بخاری، ج 5، کتاب تفسیر القرآن، ذیل بقره: 57، درباره مَنّ و سَلْوی؛ ابن‌بابویه، 1361ش، ص6 : درباره صمد، ص294: درباره رَفَث و فُسوق؛ همو، 1414، ج 3، ص 344 : درباره مُنخَنِقَة، مَوقوذَة، مُترَدّیة و نَطیحة). گاهی نیز این توضیحات از صحابه و تابعین، بدون استناد به پیامبر، نقل شده است (برای نمونه رجوع کنید به بخاری، ج 5، کتاب تفسیرالقرآن، ذیل بقره: 57، ج 6، کتاب تفسیرالقرآن، تفسیر سوره کوثر؛ طوسی، ذیل مریم: 59؛ نیز رجوع کنید به غریب‌القرآن*).بسیاری از آیات قرآن، خصوصآ آیات احکام، معنایی مجمل دارند که تبیین و تفصیل آنها به سنّت واگذار شده است (برای نمونه رجوع کنید به کلینی، ج 3، ص 271ـ272 : درباره احکام نماز؛ نیز رجوع کنید به مجمل و مبین*). همچنین آیات راجع به قصص نیز مجمل‌اند و جزئیات آنها در احادیث به‌تفصیل بیان شده است. داستانهایی که در احادیث در شرح آیات قصص قرآن، درباره انبیای پیشین و شخصیتهای بنی‌اسرائیل وارد شده، گونه ادبی خاصی را شکل داده که به قصص‌الانبیاء* مشهور است (برای نمونه رجوع کنید به طبری، ذیل انبیاء: 78؛ نیز رجوع کنید به صنعانی، ج 10، ص 80ـ81؛ کلینی، ج 5، ص 301ـ302: داستان داوریِ داود و سلیمان)؛ گرچه بسیاری از این قصص در زمره اسرائیلیات بوده و در صحت و اعتبار آنها تردید شده است (برای نمونه رجوع کنید به طبری؛ سیوطی، 1421، ذیل بقره: 102: داستان هاروت و ماروت؛ نیز رجوع کنید به اسرائیلیات*). جزئیات مباحث مربوط به معاد و قیامت نیز از موضوعاتی است که نیازمند به حدیث است (رجوع کنید به طباطبائی، 1390ـ1394، ج 1، ص 84؛ برای نمونه رجوع کنید به مسلم‌بن حجاج، ج 3، ص 2056: درباره اَشراط ‌الساعه، ص 2268ـ2269: درباره روز رستاخیز؛ نیز رجوع کنید به قیامت*).گاه آیه‌ای معنایی عام یا مطلق را افاده کرده، ولی در حدیث معنایی خاص یا مقید برای آن بیان شده است (برای نمونه رجوع کنید به بخاری، ج 5، کتاب تفسیرالقرآن، ذیل انعام: 82، تفسیر ظلم به شرک؛ قس کلینی، ج 1، ص 413، ج 2، ص 399؛ نیز رجوع کنید به عام و خاص*؛ مطلق و مقید*). تمیز آیات ناسخ و منسوخ نیز از طریق مراجعه به احادیث ممکن است (برای نمونه رجوع کنید به طبری؛ طوسی؛ طبرسی، ذیل مجادله: 12). آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که به طور کلی، حکمی را درباره موضوعی بیان می‌کند. احادیث تفسیری، با مشخص کردن مصادیق آن، عملی ساختن آیه را تسهیل می‌کنند (برای نمونه رجوع کنید به ابن‌بابویه، 1363ش، ج 1، ص329ـ330 و مجلسی، ج100، ص42: درباره مصداق سُحْت در آیه 62 سوره مائده؛ مجلسی، ج 10، ص 61، ج 25، ص:274 درباره مصادیق «الذین انعمتَ علیهم» و «مغضوبِ علیهم» و «ضالین» در آیه 7 سوره فاتحه). به نظر جوادی آملی (ج 1، ص 168)، بسیاری از احادیثی که در تفاسیر مأثور شیعه (مانند نورالثقلین و البرهان) آمده‌اند، تفسیر آیه نیستند بلکه تطبیق آیه بر برخی مصادیق و در موارد فراوانی تطبیق بر بارزترین مصداق آن‌اند. به همین سبب، طباطبائی (1390ـ1394، ج 5، ص 146) بسیاری از این احادیث را (برای نمونه رجوع کنید به کلینی، ج 1، ص 412ـ436)، از قبیل جَری و انطباق* دانسته است.معارف قرآن کریم به معانی ظاهری منحصر نیست و تنها راه دستیابی به این معانی پنهان، رجوع به راسخان در علم است (رجوع کنید به عیاشی، ج 1، ص 11). این گروه از معانی را باطن قرآن نامیده‌اند که تفسیر آنها در کلام اهل‌بیت علیهم‌السلام آمده است (برای نمونه رجوع کنید به کلینی، ج 1، ص 50 و مجلسی، ج 2، ص 96: تفسیر آیه 24 سوره عبس؛ کلینی، ج 1، ص 429: تفسیر آیه 157 سوره اعراف؛ ج 2، ص 5: تفسیر آیه 95 سوره انعام، ج 4، ص 549: تفسیر آیه 29 سوره حج). در آیه 7 سوره آل‌عمران تأکید شده است که تأویل آیات متشابه را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند و از سوی دیگر در پاره‌ای احادیث، راسخان در علم به پیامبر و ائمه علیهم‌السلام تفسیر شده است (رجوع کنید به کلینی، ج 1، ص 213)؛ بنابراین، برای آگاهی از تأویل قرآن، باید به احادیث اهل‌بیت مراجعه کرد (نیز رجوع کنید به تأویل*).تبیین آیات قرآن تنها به معنای تفسیر نیست که صرفاً اقوال تفسیری معصومان را دربرگیرد، بلکه حقیقت آن است که تمامی اقوال و افعال و تقریرات معصومان مبین قرآن تلقی می‌شوند، حتی اگر به ظاهر ناظر به آیه‌ای از قرآن نباشند، چنان‌که درباره اخلاق پیامبر گفته شده است: «کان خُلقُهُ القرآن» (رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج 6، ص 91). دعاهای بر جای‌مانده از ایشان را نیز می‌توان تبیین آیات قرآن درباره دعا (رجوع کنید به اعراف: 180؛ غافر:60) دانست.چگونگی استفاده از آیات قرآن و روش فهم و درک آنها نیز از احادیث معصومان علیهم‌السلام دریافت می‌شود، چنان‌که در بسیاری از احادیث، مستند قرآنی احکام ذکر شده‌است تا فرد پرسشگر روش استنباط احکام از قرآن را بیاموزد (برای نمونه رجوع کنید به عیاشی، ج 1، ص 230؛ کلینی، ج 3، ص 33؛ ابن‌بابویه، 1414، ج 1، ص 434).منابع : علاوه بر قرآن؛ ابن‌بابویه، کتاب‌الخصال، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم 1362ش؛ همو، کتاب مَن لایحضُرُه الفقیه، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم 1414؛ همو، معانی الأخبار، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم 1361ش؛ ابن‌تیمیه، مقدمة فی اصول‌التفسیر، بیروت: دارمکتبةالحیاة، ]بی‌تا.[؛ ابن‌حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بی‌تا.[؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح‌البخاری، ]چاپ محمد ذهنی افندی[، استانبول 1401/1981؛ عبداللّه جوادی‌آملی، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، قم 1383ش؛ امین‌خولی، التفسیر: نشأته، تدرّجه، تطوره، بیروت 1982؛ محمدبن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت 1408/1988؛ قصبی محمود زلط، القرطبی و منهجه فی‌التفسیر، کویت 1401/1981؛ کاصد یاسر زیدی، منهج‌الشیخ ابی‌جعفر الطوسی فی تفسیرالقرآن‌الکریم: دراسة لغویة نحویة بلاغیة، بغداد 1425/2004؛ عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم‌القرآن، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ]قاهره 1967[، چاپ افست قم 1363ش؛ همو، الدرالمنثور فی‌التفسیر بالمأثور، چاپ نجدت نجیب، بیروت 1421/2001؛ عبدالرزاق‌بن همام صنعانی، المصنَّف، چاپ حبیب‌الرحمان اعظمی، بیروت 1403/1983؛ محمدحسین طباطبائی، قرآن در اسلام، ]تهران[ 1361ش؛ همو، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت 1390ـ1394/ 1971ـ1974؛ طبرسی؛ طبری، جامع؛ طوسی؛ عبداللّه محمود شحاته، منهج‌الامام محمد عبده فی تفسیرالقرآن الکریم، ]قاهره 1963[؛ محمدبن مسعود عیاشی، کتاب‌التفسیر، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم 1380ـ 1381، چاپ افست تهران ]بی‌تا.[؛ محسن قاسم‌پور، پژوهشی در جریان‌شناسی تفسیر عرفانی بانگاهی به پنج تفسیر مهم عرفانی از قرن چهارم تا پایان قرن هشتم، ]تهران 1381ش[؛ کلینی؛ مجلسی؛ مسلم‌بن حجاج، صحیح مسلم، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، استانبول 1401/1981؛ محمدعلی مهدوی‌راد، «پژوهشی در تفسیر الکشّاف : الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، تنها تفسیر موجود معتزلی»، در مجموعه مقاله‌های کنفرانس بین‌المللی جاراللّه زمخشری، 19ـ 18 دی ماه 1382، عشق‌آباد : رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران، 1382ش؛ شادی نفیسی، علامه طباطبایی و حدیث: روش‌شناسی نقد و فهم حدیث از دیدگاه علامه طباطبایی در المیزان، تهران 1384ش.4) حدیث و کلام. علم کلام بر پایه آیات و احادیث اعتقادی تکوین یافته است و محدّثان در شکل‌گیری آن تأثیر بسزایی داشته‌اند، چنان‌که بسیاری از کسانی را که امروزه از پایه‌گذاران علم کلام اسلامی می‌دانند (مانند حسن بصری و هشام‌بن حکم)، مفسران و محدّثانی بوده‌اند که در مجالس علمی خود به تفسیر آیات و بیان احادیث می‌پرداخته‌اند.درواقع سرچشمه علم کلام، مباحث اعتقادی است که میان پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم و صحابه و نیز پس از رحلت پیامبر اکرم حول آیات قرآن و احادیث نبوی در میان صحابه و تابعین مطرح بوده است. برای نمونه، ریشه بحث مهمی چون مرتکب کبیره (از مباحث اصلی گرایشهای کلامی خوارج، معتزله و اشاعره) حدیثی است که بنابر آن، روزی ابوذر از پیامبر اکرم، درباره این سخن آن حضرت که هرکس لااله‌الااللّه بگوید و با ایمان بمیرد یقینآ وارد بهشت می‌شود، سه بار می‌پرسد حتی اگر مرتکب فحشا و دزدی شود و پیامبر پاسخ مثبت می‌دهند و در ادامه می‌فرمایند: «آری، حتی برخلاف خواست ابوذر!» (بخاری، ج 7، ص 43؛ مسلم‌بن حجاج، ج 1، ص66). در موضوع تقدیر و سعید و شقی بودن انسان ــکه از جمله موضوعات جنجال‌برانگیز کلامی در بین فِرَق اسلامی است ــ نیز حدیثی از پیامبر اکرم نقل شده است که ریشه این بحث را تا زمان حیات آن حضرت به ما نشان می‌دهد. بنابراین حدیث، تکوین هرکس در رحم مادرش در ظرف چهل روز صورت می‌گیرد، سپس فرشته‌ای مأمور می‌شود تا در او روح بدمد. فرشته از خدا سؤالاتی می‌کند، از جمله می‌پرسد: سعید است یا شقی؟ زن است یا مرد؟ فرشته پاسخ را می‌نویسد و طومار نوشته‌ها را می‌پیچد و هیچ‌چیز بر آن افزوده یا از آن کاسته نمی‌شود (ابن‌حنبل، ج 4، ص 7؛ مسلم‌بن حجاج، ج 8، ص 45ـ46؛ قس یوزف فان اس، ص 179، که درباره وجود بحث از قدر در عصر پیامبر و خلفا تردید کرده است).بنابراین، بخش معتنابهی از احادیث پیامبر و امامان علیهم‌السلام احادیث‌اعتقادی است و این احادیث در شکل‌گیری باورهای کلامی اولیه تأثیر انکارناپذیر داشته‌اند و اختلافات متکلمان درباره تحلیل و تفسیر آن احادیث، به رشد علم کلام انجامیده است. برای نمونه، به نظر می‌رسد حدیثی منقول از پیامبر که براساس آن صحابه از پیامبر پرسیدند آیا ما خدای تعالی را روز قیامت می‌بینیم؟ و پیامبر پاسخ دادند خدا را در روز قیامت مثل ماه شب بدر می‌بینید، در اختلاف کلامی فِرَق درباره رؤیت خدا تأثیر بسزایی داشته است (ابن‌حنبل، ج 2، ص 534؛ بخاری، ج 1، ص 195؛ باقلانی، ص 256؛ قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی، ج 4، ص 224ـ227؛ برای دیگر احادیث اهل سنّت در این موضوع رجوع کنید به دارقطنی، ص 22ـ191؛ برای احادیث شیعی در این باب رجوع کنید به پورجوادی، ص 43). از دیگر احادیثی که باورهای کلامی را شکل داده‌اند، احادیثی درباره سؤال و عذاب قبر و اعتقاد به صراط و حوض است که بر مبنای این احادیث، پیروان فرق مختلف آنها را از عقاید کلامی خویش برشمرده‌اند (رجوع کنید به اشعری، ص 164، 166؛ ابن‌فورک، ص170ـ172؛ مفید، 1414ب، ص 58ـ59، 65، 70؛ جوینی، ص 379؛ شهرستانی، کتاب نهایةالاقدام، ص 447، 469). ونسینک پس از تألیف المعجم‌المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی (لیدن 1936ـ1969)، به این نتیجه رسید که احادیث در شکل‌گیری عقاید مسلمانان بسیار تأثیر داشته‌اند و این بحث را در کتاب )عقاید مسلمانان: مبادی و تحولات تاریخی( (دهلی نو 1979) بررسی کرد.غالب متکلمانِ فرقه‌های گوناگون اسلامی نیز در میان احادیث مختلف، احادیثی را انتخاب کرده‌اند که با مشرب فکری آنها موافق بوده است. مثلا ابوالحسن اشعری (متوفی 324) از میان انبوه احادیث نبوی که حاکی از آزادی اراده و اختیار است، احادیثی را ترجیح داده که حاکی از تقدیر و جبر است. او در باب قدر کتاب الابانة (ص 155ـ156) حدیثی نمادین را از پیامبر نقل کرده است که بنابر آن در مباحثه‌ای میان حضرت آدم و موسی، آدم در پاسخ این اعتراض موسی که تو سرنوشت ما را تباه کردی و ما را از بهشت بیرون راندی، می‌گوید که نباید سرزنش کنی، زیرا انجام‌دادن آن چهل سال پیش از آفرینش آسمانها برای من مقدّر شده بود. اشعری (همانجا) از این حدیث نتیجه گرفته است که آنچه خدا واقع شدن آن را می‌داند، خواهد شد و آن را می‌نویسد و گروهی را برای بهشت و گروهی را برای جهنم می‌آفریند (درباره تحلیل و میزان اعتبار این روایت رجوع کنید به اس، ص 161ـ167، 179).استناد و استشهاد به احادیث در مسائل کلامی و اعتقادی، باتوجه به میزان و چگونگی اعتماد و اتکای فرقه‌ها و نحله‌های مختلف کلامی به احادیث، یکسان نبوده است. برخی، مانند اهل حدیث و پیروان احمدبن حنبل و اشاعره، عقاید دینی را منحصر به مضامین آیات قرآن و احادیث دانسته و در کتابهای خود به احادیث نبوی، اعم از احادیث متواتر و اخبار آحاد، استناد کرده‌اند (رجوع کنید به غصن، ج1، ص198ـ202)، حتی ابن‌عبدالبرّ (ج 2، ص 96) گفته است که اعتقاد به خدا و اسماء و صفات او جز بر مبنای آنچه در کتاب خدا و احادیث صحیح نبوی، اعم از متواتر و آحاد، آمده است صحیح نیست. احمدبن حنبل و اهل حدیث، برای اثبات عقاید خود، می‌کوشیدند به احادیث منقول از پیامبر اکرم، از جمله حدیث رؤیت برای اثبات رؤیت خدا در قیامت، استناد کنند (رجوع کنید به ابتدای مقاله). بسیاری از متکلمان اشعری نیز برای اثبات آرای کلامی خود به احادیث استناد و استشهاد می‌کردند، از جمله ابوبکر باقلانی در کتاب التمهید (برای نمونه رجوع کنید به ص 181، 183، 365، 370)، فخررازی در البراهین در علم کلام (ج 2، ص 156، 223) و جرجانی در شرح المواقف فی علم الکلام که جلال‌الدین سیوطی (متوفی 911) در کتابی احادیث آن را تخریج کرده است (رجوع کنید به سیوطی، ص 117ـ154). در مقابل، معتزلیان احادیثی را که موضوع آنها رؤیت خداست رد می‌کردند. قاضی عبدالجباربن احمد (شرح الاصول الخمسة، ص 268ـ269) در رد حدیث مشهور رؤیت خدا در روز قیامت و اثبات مجعول بودن آن سه دلیل آورده است: نخست آنکه این حدیث متضمن جبر و تشبیه است، دیگر آنکه حدیث را قیس‌بن ابی‌حازم روایت کرده که شخصی غیرمعتمد است، و سوم اینکه این حدیث را هیچ گواه دیگری تأیید نکرده است.اصولا اعتماد و اتکای نویسندگان معتزلی به احادیث کمتر بوده است، چنان‌که برخی مخالفان اشعری‌مذهب آنان، معتزلیان را مخالف حدیث قلمداد می‌کردند (رجوع کنید به بغدادی، الفرق بین الفرق، ص143؛ اسفراینی، ص 67؛ قس نجاح محسن، ص 10ـ 13). به عقیده آنان معتزله در عقاید، دلیل عقلی را از دلیل سمعی برتر دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ص 32؛ بغدادی، الفرق بین‌الفرق، ص 129ـ130؛ شهرستانی، ملل و النحل، ج 1، ص 58؛ نیز رجوع کنید به شافعی، ص 149؛ ابولبابه حسین، 1407، ص 90ـ104). همچنین به گفته بغدادی (الملل و النحل، ص 98)، نَظّام معتزلی برای خبر متواتر ارزشی قائل نبوده است. ابن‌قتیبه (ص 29) بر نظّام خرده می‌گرفت که چرا ابوهریره را جاعل حدیث می‌خواند (درباره رأی معتزله درباره احادیث رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة، ص 88؛ نیز رجوع کنید به همو، المغنی، ج 15، ص 26ـ29، 392ـ408).بااین‌همه، برخی نویسندگان معتزلی محدّثان ثقه‌ای بوده‌اند. احمدبن حنبل، که خصومت او با معتزله آشکار بود، برخی از آنان را راویان درخور اعتماد دانسته است (رجوع کنید به ابن‌مرتضی، ص 133، 135). اوزاعی، یکی از مخالفان معتزله، نیز گواهی مشابهی داده است (رجوع کنید به همان، ص 136). درواقع، معتزله به تحلیل انتقادی احادیث می‌پرداختند و احادیث ناصحیح و ناسازگار با عقل و نیز احادیث ناسازگار با عقاید خود را نمی‌پذیرفتند. ابوعلی جبّائی حدیثی را می‌پذیرفت و حدیثی را رد می‌کرد، اگرچه هر دو از یک راوی بودند و دلیل این کار را آن می‌دانست که نمی‌توان حدیث مغایر با نص قرآن و اجماع و عقل را پذیرفت (رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، فرق و طبقات المعتزلة، ص 87؛ نیز رجوع کنید به نجاح محسن، همانجا). اما برخی از آنان در اعتقادات، استناد به احادیث آحاد را جایز ندانسته خبر واحد را علم آفرین نمی‌دانسته‌اند (رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة، ص 269، 672، 690 در این باره رجوع کنید به خبر واحد*).معتزلیان عقایدی را که ریشه حدیثی دارند و در قرآن از آنها سخنی نیست، تأویل می‌کردند، از جمله «صراط» که بر روی دوزخ است و بسیار باریک است و همه مردم باید از آن عبور کنند، یا «میزان» که ترازوی اعمال است و «حوض» که مؤمنان در کنار آن پیامبر را می‌بینند و از دست ایشان از آن آب می‌نوشند (مقدسی، ج 1، ص 205ـ206). آنان دلیل سمعی را در اموری حجت می‌شمردند که در آنها مجالی برای عقل نیست، مانند مصالح و مفاسد شرعی (بصری، ج 2، ص 886ـ888). خوارج هم، به سبب تکفیر کردن برخی صحابه، بسیاری از احادیث منقول از آنان را نپذیرفتند و ملاک عقاید خویش قرار ندادند (رجوع کنید به بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 74، 322؛ نیز رجوع کنید به ابولبابه حسین، 1997، ص161ـ162). سلیمان‌بن صالح غصن در کتاب موقف المتکلمین من الاستدلال بنصوص الکتاب و السنة (ریاض 1416/ 1996)، به‌تفصیل درباره دیدگاه متکلمان در استناد و استدلال به احادیث تحقیق کرده است.برخی محدّثان و متکلمان اهل سنّت پس از دوران اولیه شکل‌گیری علم کلام، در کتابهای مستقل به جمع‌آوری احادیث اعتقادی و کلامی در موضوعات مختلف پرداخته‌اند، مانند احمدبن حسین بیهقی (متوفی 458) در کتاب الاعتقاد و الهدایة الی سبیل الرشاد علی مذهب السلف و اصحاب الحدیث (بیروت 1408) و کتاب شُعَب الایمان (بیروت 1410). برخی مؤلفان، احادیث راجع به یک موضوع را در کتابی با نام همان موضوع گردآورده‌اند، مانند ابوعبداللّه محمدبن اسماعیل بخاری* (متوفی 256) در خلق افعال العباد (ریاض 1398)؛ علی‌بن عمر دارقطنی (متوفی 385) در کتاب رؤیةاللّه جلَّ و علا؛ ابومحمد ابن‌قدامه در اثبات صفةالعُلُوّ (کویت 1406) و مختصر آن از شمس‌الدین ذهبی؛ احمدبن حسین بیهقی در اثبات عذاب القبر (عمان 1405)؛ ابوبکر جعفربن محمدبن حسن فریابی در کتاب القَدَر (بیروت 1421)؛ عبداللّه‌بن وهْب‌بن مسلم قرشی در کتاب القدر و ماورد فی ذلک من الآثار (مکه 1406)؛ محمدبن جریر طبری در صریح‌السنة (کویت 1405)؛ و بَقی‌بن مَخْلد* در الحوض و الکوثر (مدینه 1413). کتابهایی نیز با عنوان الایمان از محمدبن اسحاق ابن‌منده (متوفی 395؛ بیروت 1364ش/1985)، ابوعبید قاسم‌بن سلام (متوفی 224؛ بیروت 1403) و محمدبن یحیی‌بن ابی‌عمر عدنی (متوفی 243؛ کویت 1407) و کتابهایی با عنوان السنة از ابن‌ابی عاصم شیبانی (متوفی 287؛ بیروت 1400)، ابوعبداللّه محمدبن نصر مروزی (متوفی 294؛ بیروت 1408)، عبداللّه‌بن احمدبن حنبل شیبانی (متوفی 290؛ دمام 1406) و ابوبکر احمدبن محمد خلال (متوفی 311؛ ریاض 1410) تألیف شد. برخی نیز احادیث دشوار اعتقادی را تأویل و تبیین کرده‌اند، از جمله ابن‌قتیبه (متوفی 276) در کتاب تأویل مختلف الحدیث (بیروت، بی‌تا.) و ابن‌فورَک (متوفی 406) در کتاب مشکل الحدیث یا تأویل الاخبار المتشابهة (دمشق 2003). برخی از محدّثان بزرگ کتابهایی در نکوهش علم کلام و پرداختن به آن نوشته و حتی در کتابهای خود احادیثی در ذم‌اشتغال به کلام آورده‌اند، مانند خواجه عبداللّه انصاری هروی (متوفی 481) در ذم‌الکلام و اهله (مدینه 1418)، ابوالفضل عبدالرحمان‌بن احمد عجلی در احادیث فی ذم الکلام و اهله (ریاض 1417)، و موفق‌الدین ابن‌قدامه (متوفی 620) در تحریم النظر فی علم الکلام (کیمبریج 1985).احادیث اهل بیت علیهم‌السلام، هم متضمن مبانی و آموزه‌های اعتقادی است و هم روشهای حجت‌آوری در اعتقادات را تعلیم می‌دهد و هم ناظر به باورهای نادرست در حوزه اعتقاد دین است، مانند خطبه‌های امیرمؤمنان علیه‌السلام که در نهج‌البلاغة گرد آمده است، در تبیین صحیح توحید و نبوت و امامت و معاد (برای نمونه رجوع کنید به خطبه 1، 3، 89، 96، 97، 100)؛ در موضوع جبر و تفویض، جمله مشهور امام صادق علیه‌اسلام: «لاجبر و لاتفویض بل امر بین امرین» (کلینی، ج 1، ص160؛ ابن‌بابویه، ص 206)؛ مناظره امام صادق علیه‌السلام در خردسالی با مردی که قائل به تفویض بود (رجوع کنید به مجلسی، ج 5، ص 55ـ56)؛ رساله امام هادی در نفی جبر و تفویض (رجوع کنید به ابن‌شعبه، ص458ـ475؛ مجلسی، ج5، ص68ـ71)؛ و احادیثی از امامان در موضوعات کلامی دیگر، مانند تشبیه و تنزیه، نفی رؤیت باری‌تعالی و حدوث و قِدَم قرآن (برای نمونه رجوع کنید به نهج‌البلاغة، خطبه، 1، 91، 179؛ ابن‌بابویه، ص80ـ82، 122، 223ـ224). در کتاب الاحتجاج (نجف 1386) احمدبن علی طبرسی (متوفی 560) نیز مناظرات اعتقادی امامان یا اصحاب آنان با مخالفان اعتقادیشان گزارش شده است. براساس پاره‌ای از احادیث، اصحاب در مقابل ائمه علیهم‌السلام به بحث و مناظره می‌پرداختند و ائمه آنان را نقد می‌کردند و روشهای بحث و مناظره را به ایشان می‌آموختند (رجوع کنید به کلینی، ج 1، ص 171ـ173؛ مجلسی، ج 23، ص 9ـ14). برخی اصحاب امامان، به سبب تبحر در دفاع از اعتقادات شیعه، متکلم شناخته شده‌اند، مانند هشام‌بن حکم و محمدبن نعمان مؤمن الطاق (برای آگاهی بیشتر از متکلمان شیعه و آثار آنان رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص 223ـ226؛ معجم طبقات المتکلّمین، ج 1، ص 241ـ438).متکلمان شیعه گاه احادیث کلامی در یک موضوع (مثلاً توحید، امامت، نبوت و...) را یکجا جمع کرده‌اند یا در کتابهای کلامی خود به احادیث استناد کرده یا عقیده کلامی خویش را برگرفته از احادیث امامان قلمداد کرده‌اند، از جمله کلینی در «کتاب التوحید» و «کتاب الحجة» الکافی؛ ابن‌بابویه در التوحید (قم، بی‌تا.)؛ مفید (متوفی 413) در اوائل المقالات (برای نمونه رجوع کنید به ص 46، 53، 77، 79ـ80)؛ ابن‌بابویه در کمال‌الدین و تمام‌النعمة (قم 1405)؛ علی‌بن حسین علم‌الهدی در الشافی فی الامامة (قم 1410)؛ ابوالصلاح حلبی (متوفی 447) در تقریب المعارف (رجوع کنید به ص 174ـ182)؛ ابوالفتح کراجکی در دلیل النص بخبر الغدیر (قم، بی‌تا.)؛ نصیرالدین طوسی (متوفی 672) در تجریدالاعتقاد؛ و علامه حلّی (متوفی 736) در کشف‌المراد فی شرح تجریدالاعتقاد (ص 504ـ506، 539، 566). علاوه بر این، علامه حلّی در نهج‌الحق و کشف‌الصدق (قم 1407)، میرحامد حسین (متوفی 1306) در عبقات‌الأنوار (قم 1405)، عبدالحسین امینی (متوفی 1392) در الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب (بیروت 1397) و محمدرضا مظفر (متوفی 1381) در کتابهای خویش، برای اثبات عقیده کلامی امامت علی علیه‌السلام و فرزندان او، به احادیث موجود در کتابها و مجامع حدیثی اهل سنّت استشهاد می‌کرده‌اند.از دیگر احادیثی که موضوع آنها کلامی است، احادیثی است که در آنها از برخی فِرَق و گرایشهای کلامی (مانند قدریه، مرجئه و جهمیه) نام برده شده است و گاه این فرق با عباراتی چون «القدریة مجوس هذه الامة» طرد، و مردم از پیروی از آنان نهی شده‌اند (برای نمونه رجوع کنید به ابوداوود، ج 2، ص410؛ ابن‌بابویه، ص 382؛ هیثمی، ج 7، ص 205؛ حرّعاملی، ج 16، ص 268، ج 17، ص 331؛ برای نقد برخی از این احادیث رجوع کنید به ابن‌حزم، ج 3، ص 292).منابع : ابن‌بابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم [? 1357ش[؛ ابن‌حزم، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، چاپ محمدابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، بیروت 1405/ 1985؛ ابن‌حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بی‌تا.[؛ ابن‌شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه‌علیهم، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم 1363ش؛ ابن‌عبدالبرّ، جامع بیان العلم و فضله و ماینبغی فی روایته و حمله، بیروت: دارالکتب العلمیة، ]بی‌تا.[؛ ابن‌فورَک، مجرد مقالات الشیخ أبی‌الحسن الأشعری، چاپ دانیل ژیماره، بیروت 1987؛ ابن‌قتیبه، کتاب تأویل مختلف الحدیث، بیروت: دارالکتاب العربی، ]بی‌تا.[؛ ابن‌مرتضی، کتاب طبقات المعتزلة، چاپ سوزانا دیوالد ـ ویلتسر، بیروت 1409/1988؛ ابن‌ندیم (تهران)؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، چاپ فارس تبریزیان حسون، ]قم[ 1375ش؛ سلیمان‌بن اشعث ابوداوود، سنن ابی‌داود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت 1410/1990؛ ابولبابه حسین، اصول علم الحدیث بین المنهج و المصطلح، بیروت 1997؛ همو، موقف المعتزلة من السنة النّبویة و مواطن انحرافهم عنها، ریاض 1407/1987؛ شهفوربن طاهر اسفراینی، التبصیر فی‌الدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، چاپ محمد زاهد کوثری، بیروت 1408/1988؛ علی‌بن اسماعیل اشعری، الابانة عن اصول الدیانة، چاپ بشیر محمد عیون، دمشق 1420/ 1999؛ محمدبن طیب باقلانی، کتاب التمهید، چاپ ریچارد جوزف مکارتی، بیروت 1957؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ]چاپ محمد ذهنی ‌افندی[، استانبول 1401/1981؛ محمدبن علی بصری، کتاب المعتمد فی اصول الفقه، چاپ محمد حمیداللّه، دمشق 1384ـ 1385/ 1964ـ1965؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت: دارالکتب العلمیة، ]بی‌تا.[؛ همو، کتاب الملل و النحل، چاپ ألبیر نصری نادر، بیروت 1970؛ نصراللّه پورجوادی، رؤیت ماه در آسمان: بررسی تاریخی مسئله لقاءاللّه در کلام و تصوف، تهران 1375ش؛ عبدالملک‌بن عبداللّه جوینی، کتاب الارشاد الی قواطع الادلة فی اصول الاعتقاد، چاپ محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر 1369/1950؛ حرّ عاملی؛ علی‌بن عمر دارقطنی، رؤیةاللّه جلَّ و عَلا، چاپ مبروک اسماعیل مبروک، قاهره ] 1991[؛ عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، تخریج احادیث شرح المواقف فی علم الکلام، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت 1406/1986؛ حسن شافعی، المدخل الی دراسة علم الکلام، قاهره 1411/1991؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، کتاب نهایة الاقدام فی علم الکلام، چاپ آلفرد گیوم، قاهره ]بی‌تا.[؛ همو، الملل و النحل، چاپ محمد سیدکیلانی، بیروت 1404؛ حسن‌بن یوسف علامه حلّی، کشف‌المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، چاپ حسن حسن‌زاده آملی، قم 1407؛ علی‌بن ابی‌طالب (ع)، امام اول، نهج‌البلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت 1387/1967، چاپ افست قم ]بی‌تا.[؛ سلیمان‌بن صالح غصن، موقف المتکلمین من الاستدلال بنصوص الکتاب و السنة، ریاض 1416/ 1996؛ محمدبن عمر فخررازی، البراهین در علم کلام، چاپ محمدباقر سبزواری، تهران 1341ـ1342ش؛ قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره 1408/1988؛ همو، فرق و طبقات المعتزلة، چاپ علی سامی نشار و عصام‌الدین محمدعلی، ]اسکندریه[ 1972؛ همو، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج 4، چاپ محمد مصطفی حلمی و ابوالوفا غنیمی تفتازانی، قاهره 1965، ج 15، چاپ محمود خضیری و محمود محمد قاسم، قاهره 1385/1965؛ کلینی؛ مجلسی؛ مسلم‌بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، ]بی‌تا.[؛ معجم طبقات المتکلّمین، تقدیم و اشراف جعفر سبحانی، قم: مؤسسة الامام الصادق، 1424ـ1426؛ محمدبن محمد مفید، اوائل المقالات، چاپ ابراهیم انصاری، بیروت 1414الف؛ همو، تصحیح اعتقادات الامامیة، چاپ حسین درگاهی، بیروت 1414ب؛ مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899ـ 1919، چاپ افست تهران 1962؛ نجاح محسن، اندیشه سیاسی معتزله، ترجمه باقر صدری ‌نیا، تهران 1385ش؛ علی‌بن ابوبکر هیثمی، مجمع‌الزوائد و منبع الفوائد، بیروت 1408/1988؛Josef Van Ess, Zwischen Hadit und Theologie, Berlin 1975.5) حدیث و اخلاق. بخش معتنابهی از احادیث پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم و اهل‌بیت علیهم‌السلام مطالب اخلاقی است، حتی براساس حدیثی مشهور در بین اهل سنّت و شیعه، پیامبر اکرم مبعوث شدن خود را به پیامبری به منظور تکمیل مکارم اخلاقی دانسته است (رجوع کنید به حاکم نیشابوری، ج 2، ص 613؛ بیهقی، ج10، ص 192؛ طبرسی، ص 8؛ مجلسی، ج 68، ص 373، ج 86، ص210). بسامد واژه‌هایی مانند اخلاق، خُلق، تقوا، وَرَع و صدق در کتابهای حدیثی، نشان‌دهنده اهمیت مباحث اخلاقی در حدیث دانسته می‌شود. اصولا اخلاق اسلامی در شکل اولیه‌اش عبارت بود از احادیثی از پیامبر و اقوالی از صحابه (و در میان شیعیان، احادیث ائمه علیهم‌السلام) که مانند دیگر احادیث از دو بخش سند و متن تشکیل شده‌اند. بنابر حدیثی، اگر برای کسی از قول پیامبر سخنی نقل شود که در آن ثوابی برای عملی ذکر شده باشد و آن شخص به امید پاداش به آن عمل کند، به وی ثواب داده خواهد شد، حتی اگر آن حدیث از پیامبر نباشد (رجوع کنید به تسامح در ادله سنن*). برخی مؤلفان کتابهای اخلاقی با استناد به این حدیث، در گردآوری احادیث اخلاقی، معمولا سخت‌گیری متداول در مطالعات فقهی را به‌کار نبسته و احادیث ضعیف و حتی موضوع را نیز نقل کرده‌اند (برای نمونه از اهل سنّت رجوع کنید به احیاء علوم‌الدین* و از شیعه رجوع کنید به تنبیه‌الخواطر و نزهةالنواظر*).از نخستین دوران تدوین حدیث، بخشهایی از کتابهای مهم حدیثی، هم در میان شیعیان و هم در میان اهل سنّت، به مباحث عملی و احیانآ نظری اخلاقی اختصاص یافته و کتابهای خاص حدیثی زیادی در موضوعات اخلاقی به نگارش درآمده است. مثلاً در چندین باب از «کتاب العقل و الجهل»، «کتاب الایمان والکفر»، «کتاب العشرة»، «کتاب الزیّ و التجمل» و «کتاب العقیقه» جامع کافی (ج 1، ص10ـ71، ج 2، ص 6ـ464، 635ـ674، ج 6، ص 2ـ52، 438ـ534)، و در بیشتر خطبه‌ها و حِکَم و مواعظ نهج‌البلاغه، و در نزد اهل سنّت در ابواب ادب و استئذان صحیح بخاری (ج 7، ص 68ـ144) و در «کتاب الآداب» و «کتاب البر و الصلة» صحیح مسلم‌بن حجاج نیشابوری (ج 6، ص 169ـ182، ج 8، ص 2ـ44)، احادیث اخلاقی فراوانی آمده است. علاوه بر این، محدّثان در کتابهای خود به جمع‌آوری احادیثِ اخلاقی، در کنار دیگر موضوعات، اقدام کرده‌اند. شماری از این کتابها عبارت‌اند از: البر و الصلة از ابوعبداللّه‌بن مبارک مروزی (متوفی 181؛ ریاض 1419)؛ کتابهایی با عنوان مشترک کتاب الزهد از همو (حیدرآباد، دکن 1386)، و وکیع‌بن جرّاح (متوفی 197؛ مدینه 1404)، اسدبن موسی (متوفی 212؛ ویسبادن 1355ش/1976)، احمدبن حنبل (متوفی 241؛ بیروت 1360ش/1981)، هنادبن سری کوفی (متوفی 243؛ کویت 1406)، و ابن‌ابی‌عاصم شیبانی (متوفی 287؛ قاهره 1408)؛ کتاب فیه معنی‌الزهد و المقالات و صفة الزاهدین از ابوسعید اعرابی (متوفی 340؛ قاهره 1377ش/ 1998)؛ ادب المفرد از ابوعبداللّه بخاری (متوفی 256؛ بیروت 1409)؛ الکرم و الجود و سخاء النفوس، تألیف محمدبن حسین برجلانی (متوفی 238؛ بیروت 1412)؛ کتاب الورع از احمدبن حنبل (بیروت 1409)؛ و مساوی الاخلاق و مذمومها، نوشته ابوبکر محمدبن جعفر خرائطی (متوفی 327؛ قاهره 1368ش/ 1989). عبداللّه‌بن محمدبن ابی‌الدنیا (متوفی 281) نیز در بیشتر کتابهای اخلاقی خود از احادیث استفاده کرده است، از جمله در مکارم الاخلاق (ویسبادن 1352ش / 1973)، الاشراف فی‌منازل‌الاشراف (ریاض 1369ش/1990)، ذم‌الدنیا (اورشلیم 1363 ش / 1984) و الصمت و آداب‌اللسان (بیروت 1369ش/ 1990). در بین شیعیان نیز راویان و اصحاب مشهور ائمه علیهم‌السلام (همچون ابوحمزه ثمالی، حسین‌بن سعید اهوازی، علی‌بن مهزیار و علی‌بن فضّال) کتابهایی با عنوان کتاب الزهد داشته‌اند (رجوع کنید به نجاشی، ص 58،253، 258؛ طوسی،ص90،112)، که از این جمله کتاب الزهد (قم 1402) حسین‌بن سعید اهوازی، از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم‌السلام، در دست است. در این زمینه می‌توان به کتاب المروة از تألیفات مشترک حسین‌بن سعید و حسن‌بن سعید اهوازی (رجوع کنید به نجاشی، ص 58)، کتاب التجمّل و المروة از علی‌بن مهزیار (همان، ص 253)، کتابهای محاسن‌الاخلاق، حقوق الاخوان و الزهد از محمدبن مسعود عیاشی (همان، ص 351) نیز اشاره کرد. المحاسن اثر ابوجعفر احمدبن محمدبن خالد بَرقی* هم در میان آثار قدمای شیعه در این موضوع درخور توجه است.نوع دیگری از کتابهای حدیثی اخلاقی، کتابهایی‌اند که مؤلفان در آنها احادیث راجع به اخلاق و رفتار و سیره پیامبر اکرم را، با این رهیافت که آن حضرت «اُسوه» است، جمع‌آوری کرده‌اند. مشهورترین این آثار عبارت‌اند از: الشمائل النبویه (بیروت 1379ش/ 2000) تألیف ابوعیسی ترمذی (متوفی 279)؛ اخلاق النبی و آدابه (قاهره 1401؛ بیروت 1409)، تألیف ابومحمد عبداللّه‌بن محمد اصفهانی مشهور به ابوالشیخ (متوفی 369)؛ و صفةالنبی صلی‌اللّه علیه ‌ و سلم و جمیل اخلاقه و ادبه (بیروت 1383ش/2004)، تألیف ضیاءالدین مقدسی (متوفی 643). مقدّم بر همه این منابع، روایت مفصّل امام حسن مجتبی علیه‌السلام از هندبن ابی‌هاله (برادر رضاعی حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها) در بیان اخلاق و رفتار پیامبر اکرم درخور ذکر است (برای متن کامل این روایت رجوع کنید به «حِلْیةُ رسول‌اللّه»، ص 176ـ184).در قرن چهارم و پنجم، ابوعبدالرحمان سلمی در آداب الصحبة (طنطا 1410)، ابوبکر بیهقی در کتاب الزهدالکبیر (بیروت 1375ش/1996) و الآداب (بیروت 1367ش/ 1988) و خطیب بغدادی در اقتضاء العلم العمل (بیروت و دمشق 1363ش/1984) احادیث اخلاقی را در موضوعات گوناگون جمع‌آوری کردند. قاضی ابوعبداللّه محمدبن سلامه قضاعی در شهاب‌الاخبار یا الشهاب فی الحکم و الآثار، کلمات قصار پیامبر اکرم را که حاوی جوامع‌الکلم* و حکمتهای اخلاقی فراوانی است گردآورد و عالمان بسیاری پس از او بر آن شرح نوشتند (برای شروح و ترجمه‌های فارسی این کتاب رجوع کنید به فوشه‌کور ، ص114ـ 115). همچنین عنصرالمعالی در قابوس‌نامه حدود یازده حدیث نبوی ذکر کرده است (برای نمونه رجوع کنید به ص 44، 187، 201؛ نیز رجوع کنید به فوشه‌کور، ص 113).ابوحامد غزالی (متوفی 505) یکی از مهم‌ترین و مشهورترین کتابهای اخلاقی در جهان اسلام را با عنوان احیاء علوم‌الدین نوشت. او در کنار آیات قرآن و سخنان برخی صوفیان، به احادیث نبوی نیز بسیار توجه داشته است (زکی‌مبارک، ص 91)، البته او در تألیف این کتاب به سلسله سند احادیث وقعی ننهاده و احادیثی را که در کتابهای مختلف دیده و به مذاق او سازگار بوده در کتابش ذکر کرده است. این کار باعث شده بر او خرده بگیرند که بر علوم حدیث و رجال مسلط نبوده و احادیث ضعیف بسیاری به کتاب او راه یافته است (رجوع کنید به ذهبی، ج 19، ص 328، 330ـ332؛ سبکی، ج 6، ص200، به نقل از ابن‌نجار). ابوعبداللّه مازری (متوفی 536)، ابن‌جوزی (متوفی 599) و ابن‌منیر اسکندری (متوفی 683)، در رد احیاء کتاب نوشته‌اند؛ با این همه، منتقدان منکر وجود احادیث صحیح در احیاء علوم‌الدین نیز نبوده‌اند (ابن‌تیمیه، ص 185)، چنان‌که حافظ عبدالرحیم عراقی (متوفی 806) در المغنی عن حمل الاسفار فی الاسفار فی تخریج ما فی‌الاحیاء من الاخبار (قاهره 1383ش/2004) و زَبیدی در اتحاف السادة المتقین بشرح احیاء علوم‌الدین (بیروت 1409) به تخریج احادیث احیاء علوم‌الدین یا شرح آن پرداخته و صحیح و ضعیف آن را مشخص کرده‌اند. فیض کاشانی (متوفی 1091) نیز در مَحَجّة البیضاء فی تهذیب الاحیاء به تهذیب احیاء علوم‌الدین پرداخته و علاوه بر مناقشات محتوایی، احادیث ضعیف آن را زدوده و احادیث مورد وثوق شیعیان را به کتاب افزوده است. همچنین در قرن ششم، حسن‌بن فضل طبرسی یکی از کتابهای مهم حدیثی ـ اخلاقی شیعه را با نام مکارم‌الاخلاق (تهران 1376) تألیف کرده و در آن بسیاری از احادیث راجع به اخلاق نیکو را در ذیل ابواب دوازده‌گانه کتاب آورده است.در قرن هفتم، خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق محتشمی، که آن را به سبک کتابهای حکمت عملی و احتمالاً برای تبلیغ و دعوت تألیف کرده، در چهل باب موضوعات اخلاقی را مدوّن و پس از ذکر آیات مربوط به هر موضوع، احادیث پیامبر و اهل بیت و سخنان بزرگان و اشعار مرتبط با موضوع را نیز گردآورده است (نصیرالدین طوسی، 1361ش، مقدمه دانش‌پژوه، ص پانزده؛ برای نمونه‌ای از احادیث در این کتاب رجوع کنید به ص 54ـ64، 392ـ403). سعدی شیرازی نیز در کتاب ادبی ـ اخلاقی خویش، گلستان، با الهام از آیات و احادیث، بسیاری از مواعظ اخلاقی را بیان کرده و علی‌بن ابی‌حفص اصفهانی (متوفی قرن هفتم) در تحفةالملوک (تهران 1382ش) حدود 61 حدیث نبوی را آورده است.در قرن هشتم، حسن‌بن محمد دیلمی در ارشادالقلوب (قم 1409) به گردآوری مواعظ اخلاقی در احادیث و حسن‌بن حسین شیعی سبزواری در مصابیح القلوب (تهران 1374ش) به شرح 53 حدیث اخلاقی پیامبر اکرم پرداخت.در قرن نهم، کمال‌الدین حسین کاشفی سبزواری در الرسالةُ العَلیة فی الاحادیث النَّبویة (تهران 1361ش)، که شرح چهل حدیث نبوی است، بخش زیادی از احادیث اخلاقی را ذکر کرد و در قرن دهم، یحیی‌بن حسین بحرانی در شهاب‌الحکمة (تهران 1384ش) به شرح احادیث نبوی پرداخت. این جریان در قرنهای سپسین تا روزگار معاصر نیز همچنان ادامه یافت. در واقع اعتقاد گردآورندگان این متون به اینکه مهم‌ترین منبع گزاره‌های اخلاقی، وحی است مهم‌ترین عامل تدوین آثار حدیثی ـ اخلاقی بوده است. در عین حال، این نوع کتابها در پی عرضه یک نظام اخلاقی مبتنی بر تبیین مبادی و غایات و قواعد کلی اخلاق اسلامی نیستند و بیشتر نوعی تألیف حدیثی محسوب می‌شوند (کتابشناخت اخلاق اسلامی، ص 54ـ56؛ برای تحلیل سرچشمه‌های حدیثی اخلاق اسلامی از بُعد نظری و عملی رجوع کنید به فخری، ص 23ـ28).اهمیت درون‌مایه اخلاقی احادیث به‌اندازه‌ای است که حتی در برخی کتابهای اخلاقی که آنها را در شمار کتابهای اخلاق فلسفی قلمداد کرده‌اند (رجوع کنید به همان، ص 61ـ147)، گاه استناد به احادیث نبوی دیده می‌شود، از جمله در تهذیب‌الاخلاق ابوعلی مسکویه (متوفی 421؛ ص 56، 76، 95)، اخلاق ناصری نوشته خواجه نصیرالدین طوسی (1360ش، ص 60، 147، 174، 283) و اخلاق جلالی نوشته جلال‌الدین دوانی (متوفی ?908؛ ص 78، 176، 301).منابع : ابن‌تیمیه، کتاب شرح العقیدة الاصفهانیة، چاپ ابراهیم سعیدای، ریاض 1415؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح‌البخاری، ]چاپ محمد ذهنی‌افندی[، استانبول 1401/1981؛ احمدبن حسین بیهقی، السنن‌الکبری، بیروت: دارالفکر، ]بی‌تا.[؛ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، المستدرک علی‌الصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت 1406؛ «حِلیةُ رسول‌اللّه صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم بروایة الحسن و الحسین علیهماالسلام» اعداد محمدرضا حسینی جلالی، علوم حدیث، ش20 (رجب ـ ذیحجه 1427)؛ محمدبن اسعد دوانی، اخلاق جلالی، چاپ سنگی لکهنو 1377/1957؛ ذهبی؛ محمد زکی مبارک، الاخلاق عندالغزالی، بیروت 1408/1988؛ عبدالوهاب‌بن علی سبکی، طبقات‌الشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1964ـ1976؛ حسن‌بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، قم 1392/1972؛ محمدبن حسن طوسی، الفهرست، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم 1417؛ کیکاوس‌بن اسکندر عنصرالمعالی ، قابوس‌نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1371ش؛ کتابشناخت اخلاق اسلامی: گزارش تحلیلی میراث مکاتب اخلاق اسلامی، پدیدآورندگان: مهدی احمدپور و دیگران، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385ش؛ کلینی؛ مجلسی؛ احمدبن محمد مسکویه، تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت [? 1398[، چاپ افست قم 1410؛ مسلم‌بن حجاج، الجامع‌الصحیح، بیروت: دارالفکر، ]بی‌تا.[؛ احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم 1407؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق محتشمی، با سه رساله دیگر منسوب به او، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، تهران 1361ش؛ همو، اخلاق ناصری، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران 1360ش؛Majid Fakhry, Ethical theories in Islam, Leiden 1991; Charles-Henri de Fouchecour, Moralia: les notions morales dans la litterature persane du 3e/9e au 7e/13e siecle, Paris 1986.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 12
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده