حبیب اصفهانی (میرزاحبیب اصفهانی)، از پیشگامان تحول در نثر و ترجمه فارسی، شاعر و ادیب. وی از دگراندیشان تبعیدی عصر قاجار بود و تدوین نخستین دستورزبان فارسی را به او نسبت دادهاند. به لحاظ انتسابش به قریه بِنْ، از توابع فعلی چهارمحال و بختیاری که اکنون نزدیک شهرکرد است، از سوی افراد محلی «میرزاحبیب بنی» و «میرزاحبیب دستان بنی» نامیده شده است که البته ضبط نام وی به این شکل در متون قاجاری و بعد از آن سابقه ندارد. وی به سبب اقامت طولانی در استانبول، نزد ترکها به «حبیبافندی» و «میرزاحبیبافندی» شهرت یافته و در دانشنامههای ترک دو مقاله درباره او زیر دو نام اخیر چاپ شده است (رجوع کنید به د.ا.د.ترک، ذیل «حبیب افندی»؛ د. ترک، ذیل «حبیب افندی، میرزا»).میرزاحبیب اصفهانی در خانوادهای روستایی به دنیا آمد تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش، بن، به پایان برد و ظاهراً به قصد ادامه تحصیل به تهران و بغداد سفر کرد و در این دو شهر چند سالی به تحصیل مشغول بود. از سوانح زندگیش در این دو شهر، بیش از آنچه منابع به تبعیت از هم تکرار کردهاند، اطلاعی در دست نیست (رجوع کنید به خانملک ساسانی، ص 111ـ112). گفتهاند که در بغداد ادبیات، فقه و اصول و چند زبان آموخته و به محفلهای بابیمسلکان فراری و تبعیدی و ناراضیان سیاسی آمد و رفت داشته است (آرینپور، ج 1، ص 395؛ سنجابی، ص 115). احتمال دارد که آشنایی او با بابیان در نگرش سیاسی وی تأثیر گذاشته باشد، هرچند در آثارش نشانهای از اینگونه تأثیرها دیده نمیشود.میرزاحبیب اصفهانی پس از بازگشتن به تهران، با روشنفکران و بهویژه با میرزا ملکمخان* ناظمالدوله حشر و نشر داشته و حتی به ارتباط با محفلهای ماسونی متهم شده، گرچه تاکنون سند یا دلیل محکمی دالّ بر ارتباط او با اینگونه مجامع منتشر نشده است، (سنجابی، ص 116؛ درباره ارتباط با ماسونی رجوع کنید به رئیسنیا، ج 1، ص 202).در هر حال در تهران به لامذهبی، دهریگری و بیدینی متهم شد (رجوع کنید به پیرزاده نائینی، ج 2، ص 95)؛ البته این اتهامها را به همه فراماسونها، و بهویژه به میرزاملکمخان، نیز زدهاند. این نکته آشکار است که میرزا حبیب در سلک دگراندیشان زمان خود بود و حکومت وقت دیدگاههای انتقادی آنان را میشناخت و فعالیتهایشان را زیرنظر داشت. کتابچهای در مذمت محمدخان سپهسالار (متوفی 1284)، صدراعظم، که مردی جاهل و عامی بود، مخفیانه نشر دادند و وی را در آن سخت هجو کرده بودند. میرزاحبیب به اتهام نوشتن این کتابچه تحت تعقیب قرار گرفت و در 1283 از ایران گریخت (ناطق، ص 27؛ بالایی و کوییپرس، ص 42).براساس د. ترک (همانجا)، میرزاحبیب در حالی وارد خاک عثمانی شد که زخمی بود و او را دنبال میکردند. ظاهراً این مطلب در جای دیگری نیامده است. همین منبع میگوید که علیپاشا، صدراعظم عثمانی، او را به حضور پذیرفت و دستور داد به وی شغلی واگذار کنند (رجوع کنید به همانجا)، اما میرزاحبیب در آن زمان، هنوز اثری پدید نیاورده بود و چنان شهرتی نداشت که با وی اینسان رفتار کرده باشند. درواقع، وقایع این بخش از زندگی او نیز کاویده نشده و در صحت این اطلاعات تردید است.میرزاحبیب حدود سی سال بازمانده عمر خود را در استانبول از راه خدمت در وزارت معارف عثمانی، تدریس در معلمخانه ایرانیان و مراکز دیگر گذراند (رجوع کنید به پیرزاده نائینی، ج 2، ص 96). عثمانی در آن زمان نهضت تنظیمات* را از سر گذرانده بود و استانبول از فعالترین شهرهای اسلامی قرن سیزدهم/ نوزدهم در اخذ تمدن اروپایی و تشکیل نهادهای مدنی و از مهمترین مراکز تجمع ایرانیان دگراندیش، ناراضی و مخالف دولت و محل انتشار جراید مختلف بود. جرگهای از ایرانیان روشنفکر هم در استانبول تشکیل شده بود که میرزاحبیب به آن محفل و نیز به محافل تجددخواهان رفت و آمد داشت و از طریق آنها با فرهنگ و تمدن غربی آشنا شد (آدمیت، ص 22؛ موریه، پیشگفتار، ص 18). میرزاحبیب همسن طالبوف و حاج زینالعابدین مراغهای و دوست و همکار شیخاحمد روحی* و میرزاآقاخان کرمانی* بود، که همگی از پیشروان تجددخواهی بودند. ظاهرآ میرزاآقاخان کرمانی دو سال در منزل میرزاحبیب ساکن بوده و نوشتههای او را به اصطلاح امروزی ویرایش میکرده است (رجوع کنید به دولتآبادی، ج1، ص159؛ افشار، 1339ش، ص 497). درباره دوستی و همکاری میرزاحبیب و شیخاحمد روحی، و نیز دوستیِ این دو با میرزآقاخان کرمانی، اشاراتی هست (رجوع کنید به دولتآبادی، ج 1، ص 159، 161؛ آرینپور، همانجا). پیوند نزدیک میان این سه تن و آثاری که از آنان بهجا مانده است، گرایشهای تجددخواهانه و اقبال آنان را به انواع دیگری از فعالیتهای ادبی و پژوهشی آشکارا نشان میدهد.میرزاحبیب در استانبول دوبار ازدواج کرد و یکی از همسرانش چرکس بود. از این دو زن صاحب سه پسر به نامهای کمال، جمال و جلال شد (پیرزاده نائینی، همانجا). زندگی میرزاحبیب در استانبول با فراز و فرود همراه بود و حتی یک بار مغضوب مقامات عثمانی گشت و مدتی کار خود را از دست داد (آرینپور، همانجا). پیرزاده نائینی میرزاحبیب را در دوره آسودگی و رفاه و همنشینیاش با شماری از سرشناسان استانبول دیده است (رجوع کنید به همانجا). برخی اشارات هم حاکی است که در اواخر عمر کاملاً از شر و شور جوانی افتاده و با مقامات سیاسی سفارت ایران در باب عالی نشست و برخاست داشته است. روزنامه اختر* که میرزاحبیب هم با آن همکاری داشته، ظاهراً وسیله مناسبی برای جلب و جذب مخالفان سیاسی ایران در عثمانی بوده است (رجوع کنید به رئیسنیا، ج 1، ص 513 به بعد؛ آدمیت، ص 23؛ سنجابی، ص 140).میرزاحبیب در آستانه شصت سالگی به بیماری سختی دچار شد و برای معالجه با آبهای معدنی به بورسه رفت، اما مداوا نشد و در همانجا درگذشت و مدفون شد. تاریخ مرگ وی را 1311/1893 و 1312/1894 ذکر کردهاند (رجوع کنید به د. ا. د. ترک؛ د. ترک، همانجاها).میرزاحبیب اصفهانی تا سالهای اخیر چندان شناخته شده نبود و ارزشهای ادبی و تحقیقی کار او تقریباً بهکلی از نظرها دور مانده بود. با پژوهشهای تنی چند از محققان مشخص شد که ترجمه کتابهای حاجیبابای اصفهانی و سرگذشت ژیل بلاس*، دو شاهکار ترجمه در زبان فارسی و از نمونههای درخشان تحول در نثر فارسی معاصر، نمیتوانسته به قلم کسی جز میرزاحبیب باشد (رجوع کنید به حاجی بابای اصفهانی*). پژوهش در تاریخ دستورزبان فارسی و اشارات جلالالدین همائی در مقاله «دستورزبان فارسی» (ص 126ـ127) به پیشاهنگی میرزاحبیب در دستورنویسی گواهی میدهد و اخیراً هم اشارات احمدی گیوی در دستور تاریخی فعل (ص30) بر اهمیت جایگاه او در تاریخ دستورزبان فارسی و پیشگامی در تدوین دستورهای امروزین، افزود. انتشار چند مقاله از ایرج افشار درباره او (رجوع کنید به فهرست منابع)، اشارات پژوهشگران دیگر در خصوص پیشگامی او در هنرهای نمایشی (از جمله رجوع کنید به ملکپور، 1379ش، ص 165) و نیز زمینههای دیگر، مثلاً فرهنگ عامه، و برگزاری مراسمی در بزرگداشت وی (رجوع کنید به پایان مقاله) به شناخت بهتر جایگاه او در ادب معاصر فارسی کمک کرده است، هرچند تا زمانیکه دیوان اشعار و سایر نوشتههای چاپ نشده او انتشار نیابد و پژوهشهای متعدد، جنبههای ناشناخته زندگی وی و ارزشهای چندگانه آثارش را آشکار نسازد، نمیتوان درباره او با قطعیت علمی سخن گفت.تأثیر چشمگیر میرزاحبیب در تحول نثر جدید فارسی، به ویژه با ترجمه این سه اثر نمایان است: حاجیبابای اصفهانی (برای جزئیات بیشتر رجوع کنید به همان مقاله)؛ سرگذشت ژیل بلاس (نوشته لُساژ) و مردمگریز/ گزارش مردم گریز (ترجمه منظوم، نوشته مولیر). ترجمه هر سه اثر به گونههای مختلف دیدگاه انتقادی از وضع اجتماعی ـ سیاسی موجود را در میان خوانندگان ایجاد میکرد و طبعآ حکومت مستبد قاجار و نیز حکومت خودکامه عثمانی، که در آن زمان تحرکات اجتماعی تازه را زیر فشار حکومتی قرار داده بود، با ترویج این نوع ادبیاتِ حاوی دیدگاههای انتقادی موافق نبودند. انتساب میرزا حبیب به جنبشهای دگراندیشانه درون جامعه عثمانی میتوانست پیامدهای پیشبینی نشدهای برای وی داشته باشد، شاید به همین علت باشد که نامش رویشماری از آثارش ذکر نشده است؛ یا به دلایل دیگری که نمیتوان در باب آنها با قطعیت داوری کرد. خطای ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران (ج 4، ص 468)، که ترجمه حاجیبابای اصفهانی را به شیخاحمد روحی نسبت داده و حتی به اثر دقیقی چون دایرةالمعارف فارسی راه یافته و ذیل مقاله «احمد روحی»، هم ترجمه حاجیبابای اصفهانی و هم ترجمه سرگذشت ژیل بلاس از شیخ احمد روحی دانسته شده است، از آنروست که نام میرزاحبیب دستکم در نسخههایی که اینها در اختیار داشتهاند، بر کتابها ثبت نبوده است. با تحقیقات مجتبی مینوی مشخص شد که ترجمه سرگذشت ژیل بلاس به قلم میرزاحبیب است نه محمد ]باقر[خان کرمانشاهی، معروف به کفری (آرینپور، ج 1، ص 402؛ درباره شخص مذکور رجوع کنید به «بواناتی*، میرزامحمدباقر»). محمدعلی جمالزاده نیز با قاطعیت میرزا حبیب اصفهانی را مترجم مردمگریز دانسته است (مولیر، دیباچه، ص 20، پانویس 1). اخیرآ هم بررسیهای مریم سنجابی درباره سبک کار و روش میرزاحبیب، شواهد متقنتری به دست دادهاست (رجوع کنید به ص 113ـ148). مردمگریز ظاهراً نخستین نمایشنامهای است که در 1286 از زبانی بیگانه به فارسی ترجمه شده (رجوع کنید به د. ایرانیکا، ج 7، ص 529) و «نخستین تجربه در زمینه انتقال یک نمایشنامه فرنگی به زبان فارسی» بوده است (ملکپور، 1379 ش، ص 165).از مقایسه این سه ترجمه، پیشگامی میرزاحبیب در ترجمه معاصر فارسی و دستاورد او در این کار پیداست: اتخاذ روشی سنجیده و آمیخته با ذوق هنری در ترجمههایی که گاه کاملا دقیق و لفظ به لفظ و گواه تسلط او به زبانهای مبدأ و مقصد و کشف روح و حال و هوای اثرند؛ و گاه آزاد و غیردقیق، اما کاملا موفق، که نشانه چیرهدستی او در نثر فارسی و وقوف زیرکانه به اوضاع و احوال اجتماعی ـ سیاسی زمان است. تسلط میرزاحبیب به چند زبان و به اصطلاحات، تعبیرها، حکایتها، مَثَلها و ظرایف زبانی و لحنی، قدرت طنز و هزل، طبع توانای شاعری و قدرت قافیهسازی و سجعسازی و استفاده هنرمندانه از وزن کلام و آهنگ واژهها و امتیازاتی دیگر، جایگاه وی را در ترجمه فارسی در مرتبه کممانندی قرار داده است (خانلری، ج 3، ص 296ـ 297؛ یوسفی، ص 41ـ45؛ امامی، ص 43ـ52).نسخهخطی ترجمه سرگذشت ژیل بلاس به خط میرزاآقاخان کرمانی در کتابخانه دانشگاه استانبول موجود است (مینوی، ص 312). ترجمه منسوب به محمدخان کرمانشاهی (رجوع کنید به مشار، ج 2، ستون 2857)، چاپ بدون تصرف همین نسخه است (مینوی، همانجا). نسخه دیگری هم از ترجمه در کرمان پیدا شده که احتمالا بازماندهای از کتابخانه میرزاآقاخان کرمانی است. هما ناطق (ص 33ـ34)، به نقل از محمدابراهیم باستانی پاریزی، میگوید که وجود برخی اصطلاحات خاص کرمانی در این ترجمه، این فرضیه را قوت میبخشد که میرزاآقاخان کرمانی نه تنها در استنساخ که در ترجمه آن نیز با میرزاحبیب همکار بوده است. ناطق (ص 29) همچنین میافزاید که میرزاحبیب سرگذشت ژیلبلاس و مردمگریز را با همان نیت سیاسی به فارسی برگردانده است که حاجیبابای اصفهانی را (برای مشخصات چاپی سرگذشت ژیلبلاس رجوع کنید به مشار، همانجا).مردم گریز/ گزارش مردمگریز، ترجمهای است منظوم، سرشار از نقل اقوالِ بزرگان ادب فارسی و تلمیحات ادبی که در ضمن، فارسی محاورهای عصر قاجار از لابهلای آن نمایان است (رجوع کنید به سنجابی، ص 125ـ135). احتمال دادهاند که میرزاحبیب در ترجمه آن به ترجمه ترکی هم نظر داشته، ولی مطمئناً کتاب را از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرده است. این ترجمه نخستین بار در استانبول (چاپخانه تصویر افکار، 1295/ 1869) چاپ شده، اما روی جلد نام مترجم ذکر نشده است (همان، ص 114، 118). مردمگریز را حلقه واسطی میان نمایشهای روحوضی سنّتی و کمدیهای جدید میتوان شمرد، اثری که مضمون آن مورد علاقه میرزاحبیب و عرصه اِعمال تواناییهای او در استفاده از طنز، هزل، فرهنگ عامه، بازیهای زبانی و شگردهای قلمی بوده است (برای آگاهی از کم و کیف ترجمههای این کتاب و مشخصات چاپی آنها رجوع کنید به ملکپور، 1363ش، ج 1، ص 325ـ 335).دستور سخن (استانبول 1289)، دبستان فارسی (استانبول 1308)، خلاصه رهنمای فارسی (استانبول 1309) و رهبر فارسی (استانبول 1310)، کتابهایی است که میرزاحبیب درباره دستورزبان فارسی تألیف کرده است (رجوع کنید به خانملک ساسانی، ص112ـ114؛ افشار، 1344ـ1349ش، ج 1، ص 165؛ احمدی گیوی، ص30). همائی (ص 127) میگوید او نخستین کسی است که کلمه «دستور» را با عنوان کتابی درباره قواعد زبان فارسی بهکار برده و این قواعد را از عربی جدا و آنها را از دایره تقلید از صرف و نحو عربی بیرون برده است. براساس اطلاعات موجود، او نخستین کسی بوده که اجزای کلام را در زبان فارسی بررسی و طبقهبندی کرده است، هرچند که خود را مبتکر این طبقهبندی نمیداند. میرزاعبدالعظیمخان قریب* از الگوی او پیروی کرده است (رجوع کنید به دیونوسیوس تراکیایی ، پیشگفتار صفوی، ص 26ـ27). نیز احتمال میرود که وی به لحاظ آشنایی با زبان فرانسه، از تقسیمبندیهای فرنگی در طبقهبندی دستوری گرتهبرداری کرده باشد (همانجا). مهدیقلی هدایت که زبان آلمانی میدانسته، میگوید میرزاحبیب بعضی قواعد صرف آلمانی را با فارسی تطبیق داده و این کتاب را در اصل برای آموزش زبان فارسی به وارموند آلمانی در استانبول تدارک دیده است (ص110). همچنین ادعا شده است که کتاب قانون قدسی (نوشته عباسقلی آقا باکیخانوف مشهور و متخلص به قدسی*، تفلیس 1247/1831) در دستورزبان فارسی، نزدیک به چهل سال پیش از دستورسخن تألیف شده است (رئیسنیا، ج 1، ص 504). در باب انگیزه میرزاحبیب در تألیف دستور فارسی، توجیهها متفاوت است (برای مثال رجوع کنید به هدایت، همانجا؛ خانملک ساسانی، ص 112ـ113؛ ریاحی، ص 245)، مسلّمآ میرزاحبیب که به تدریس زبان فارسی اشتغال داشته، نیاز به تدوین کتابی منظم در زمینه دستور را احساس کرده است، آشنایی وی با زبانهای خارجی و ذهن نوآور و تازهجویش نیز در این راه یاور او بوده است (رجوع کنید به خانملک ساسانی، همانجا).در هر حال چه پیشگامی میرزاحبیب در تدوین نخستین دستورزبان فارسی اثبات شود چه نشود، سهم او در تکوین این بحث و حق تقدم او قابل انکار نیست. در ضمن دبستان فارسی و دو کتاب دستوری دیگر او، سادهتر و مختصرتر از دستورسخن و برای کاربردهای متفاوت، از جمله آموزش دستور به شاگردان مدارس، تدوین شدهاند.آثار میرزاحبیب را میتوان به دو دسته چاپ شده و نشده تقسیم کرد. از جمله نوشتههای چاپ نشده وی دیوان غزلیات و هجویاتی به خط خود اوست که مقدمه کوتاهی در احوال وی دارد. نسخه خطی این مجموعه، که به لحاظ رکاکت و بیپروایی در کاربرد واژهها و تعابیر تاکنون انتشار نیافته است، در استانبول نگاهداری میشود (رجوع کنید به خانملک ساسانی، ص 111؛ سبحانی و آقسو، مدخلهای 266، 712 و 1591؛ برای نمونههایی از شعرها رجوع کنید به عبرت نائینی، ج 2، ص 735ـ740). مجموعه شعرهای میرزاحبیب، با تخلص دستان، معروف است. مجتبی مینوی از برخی آثار چاپ نشده میرزاحبیب، محفوظ در کتابخانه دانشگاه استانبول، عکس تهیه کرده است (رجوع کنید به دانشپژوه، ج 2، ص 196، ج 3، ص 50).گذشته از کتابهای او در دستورزبان فارسی آثار چاپ شده او عبارتاند از: 1)خط و خطاطان (استانبول 1306) به ترکی عثمانی، که ترجمه فارسی آن با عنوان تذکره خط و خطاطان در 1369ش در تهران چاپ شده است. این کتاب، تاریخ و راهنمای شناختن خطوط، بهویژه خط نستعلیق و شرح احوال خطاطان بزرگ در قرون نخستین اسلامی، اعم از عرب و عجم، و خوشنویسان عثمانی است. خط و خطاطان به ویژه در ترکیه شهرت دارد، تا حدی که الپارسلان در معرّف مقاله «حبیبافندی» در د.ا.د.ترک (همانجا)، اشتهار اصلی وی را به لحاظ تألیف این کتاب دانسته است. در ترکیه بر ضعف بخش خطاطان عثمانی این کتاب تأکید کردهاند (رجوع کنید به همانجا؛ خانملک ساسانی، ص 116ـ117). 2)غرائب عوائد ملل (استانبول 1303) تألیف و ترجمهای است به زبان فارسی در وصف عادات و رسوم و خلقیات ملتها. ظاهرآ هدف از تدوین این کتاب آشنا ساختن ایرانیان با تمدن جدید غرب و تلاش برای عقب نماندن آنها از ترکان عثمانی بوده است (رجوع کنید به خانملک ساسانی، ص 115ـ116؛ افشار، 1339ش، ص 495). 3) چاپ دیوان اطعمه (سروده ابواسحاق شیرازی معروف به بسحق اطعمه*، استانبول 1302) و افزودن واژهنامهای در انتهای آن. 4) چاپ دیوان البسه (سروده نظامالدین محمود قاری یزدی، استانبول 1303) و تنظیم واژهنامهای در آخر کتاب. 5) چاپ منتخبات عبید زاکانی (با مقدمه فرانسوی از فرته، استانبول 1303). 6) برگ سبز (استانبول 1304) در تعلیم زبان فارسی. 7) منتخبات گلستان سعدی (استانبول 1309).میرزاحبیب از پیشگامان کاربرد شیوههای نوین پژوهش در قلمرو ادبیات فارسی است (افشار، 1339ش، ص 491). گذشته از تسلط بیمانند در نگارش نثر فارسی، در سرودن شعر، ساختن نظم و کاربرد فنون و صنایع و ظرایف ادبی چیرهدست است، هرچند در مرتبه شاعران درجه یک قرار نمیگیرد (برای آشنایی با درجه تسلط او بر شعر رجوع کنید به عبرت نائینی، همانجا). نزدیک به پنجاه غزل حافظ را به شیوه عبید زاکانی تضمین کرده و چکامههای نوروزی بسیاری سروده که در شمارههای مختلف روزنامه اختر چاپ شده است. در اواخر عمر، در مدح ناصرالدینشاه و معینالملک، سفیر ایران در باب عالی، شعرهایی سروده است (رجوع کنید به رئیسنیا، ج 1، ص 513ـ514). به ترکی هم شعر میگفته است (د. ا. د. ترک، همانجا). در طنزپردازی شیوه عبید زاکانی را با لحن روایی داستان بلند و روال گزارش اجتماعی و انتقادی درآمیخته (سپانلو، ص 32) و با انبوهی از اصطلاحها و تعبیرهای عامیانه، که گواه تسلط کممانند وی به گنجینه فرهنگ عامه است، ترکیب کرده است. ویژگیهای سبکی میرزا حبیب در طنزپردازی، هنوز مستقلا مطالعه نشده است. پیرزاده نائینی که از نزدیک شاهد کار و زندگی وی در استانبول بوده است، میگوید طبع او هنوز هم به لهو و شوخی میل دارد. حاجی پیرزاده این ویژگی میرزاحبیب را یادگار بازمانده جوانی او و براثر حشرونشر با لامذهبها و بیپرواها میداند. نیز میافزاید که اصطلاحات و لغات عامیانه و گمشده و فراموش شده را که مکتوب نبوده، با زحمت گردآوری و تدوین میکرده است (ج 2، ص 97).همایش بزرگداشت «میرزاحبیب دستانبنی» در مرداد 1379 در شهرکرد برگزار شد. ایرج افشار در یادداشتی (1379ش، ص 58ـ59)، به تغییر نام میرزاحبیب و به نقض اصول در تغییر دادن بیمورد نام مشاهیری چون میرزاحبیب اصفهانی اعتراض کرد و از اطلاعات و مسموعات محلی درباره میرزاحبیب خبر داد که برای نخستین بار در این همایش بیان شد. همچنین از نسخهای خطی به نام مفتاحالفلاح خبر داد که ظاهرآ مورخ 1278 و به خط خود میرزاحبیب است. تندیسی از میرزاحبیب نیز در میدان ورودی قریه بن قرار داده و شرح کوتاهی هم در احوال او پای تندیس نصب کردهاند (همانجا).منابع : فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی، تهران 1357ش؛ یحیی آرینپور، از صبا تا نیما، ج 1، تهران 1354ش؛ حسن احمدی گیوی، دستور تاریخی فعل، تهران 1380ش؛ ایرج افشار، «آثار میرزا حبیب اصفهانی»، یغما، سال 16، ش 2 (اردیبهشت 1342)؛ همو، «تازهها و پارههای ایرانشناسی»، بخارا، ش 13 و 14 (مرداد ـ آبان 1379)؛ همو، سواد و بیاض، تهران 1344ـ1349ش؛ همو، «میرزاحبیب اصفهانی»، یغما، سال 13، ش 10 (دی 1339)؛ کریم امامی، «در باب ترجمه 'عام فهم و خاص پسند، حاجی بابا»، کتاب امروز (زمستان 1353)؛ محمدعلیبن محمداسماعیل پیرزاده نائینی، سفرنامه حاجی پیرزاده، چاپ حافظ فرمانفرمائیان، تهران 1342ـ1343ش؛ حبیب اصفهانی، تذکره خط و خطاطان، ترجمه رحیم چاوش اکبری، تهران 1369ش؛ پرویز خانلری، هفتاد سخن،تهران 1367ـ1370ش؛ احمدخان ملک ساسانی، «میرزا حبیب اصفهانی»، ارمغان، سال 10، ش 2ـ3 (اردیبهشت ـ خرداد1308)؛ محمدتقی دانشپژوه، فهرست میکروفیلمهای کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، تهران، ج 2، 1353ش، ج 3، 1363ش؛ دایرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران 1345ـ1374ش؛ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران 1362ش؛ دیونوسیوس تراکیایی، فن دستور، ترجمه کورش صفوی، تهران 1377ش؛ رحیم رئیسنیا، ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم، تبریز 1374ش؛ محمدامین ریاحی، زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران 1369ش؛ توفیق ه . سبحانی و حسامالدین آقسو، فهرست نسخههایخطی فارسی کتابخانه دانشگاه استانبول، تهران 1374ش؛ محمدعلی سپانلو، نویسندگان پیشرو ایران: از مشروطیت تا 1350، ]تهران[ 1371ش؛ مریم سنجابی، «درباره نمایشنامه مردم گریز: انگیزههای ترجمه، شخصیت مترجم، روش ترجمه و اوضاع و احوال زمان انتشار آن»، در میرزا حبیب دستان بِنی در آیینه پژوهش، به کوشش حبیباللّه توفیقی و بابک زمانیپور، شهرکرد: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان چهارمحال و بختیاری، 1379ش؛ محمدعلی عبرت نائینی، تذکره مدینةالادب، چاپ عکسی تهران 1376ش؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران 1352ش؛ جمشید ملکپور، ادبیات نمایشی در ایران، ج 1، تهران 1363ش؛ همو، «گزارش مردم گریز در ترجمه میرزا حبیب اصفهانی»، در میرزا حبیب دستان بِنی در آیینه پژوهش، همان؛ جیمز جاستی نین موریه، سرگذشت حاجیبابای اصفهانی، ترجمه میرزا حبیب اصفهانی، تهران 1378ش؛ ژانباتیست پوکلن مولیر، کمدی خسیس، ترجمه محمدعلی جمالزاده، تهران 1365ش؛ مجتبی مینوی، پانزده گفتار درباره چند تن از رجال ادب اروپا: از اومیروس تا برناردشا، گفتار 8 :«حاجی بابا و موریه»، تهران 1367ش؛ هما ناطق، «حاجی موریه و قصه استعمار»، الفبا، ج 4 (تیر 1353)؛ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران 1363ش؛ جلالالدین همائی، «دستور زبان فارسی»، در دهخدا، ج :1 مقدمه؛ غلامحسین یوسفی، یادداشتها: مجموعه مقالات، مقاله3:«شهدِ تلخ»، تهران 1370ش؛Christophe Balay and Michel Cuypers, Aux sources de la nouvelle persane, Paris 1983; Edward Granville Browne, A literary history of Persia, vol.4, Cambridge 1930; EIr., s.v. "Drama" (by M. R. Ghanoonparvar); TA, s.v. "Habib Efendi, Mirza"; TDVIA, s.v. "Habib Efendi" (By Ali Alparslan).