حبشه، سرزمینی کهن در مشرق قاره افریقا که مشتمل بر کشورهای کنونی اتیوپی، اریتره، جیبوتی و سومالی میشد. در حال حاضر بزرگترین بخش آن، کشور اتیوپی را تشکیل میدهد.ظاهراً نام حبش بر قومی در جنوب سرزمین اعراب اطلاق میشد که به قسمت غربی یمن (تهامه*) و از آنجا به افریقا رفتند و با کوشیهای جنوب افریقا ــکه در هزاره دوم قبل از میلاد از طریق حبشه به قسمتهایی که امروزه کنیا و تانزانیا خوانده میشود وارد شده بودندــ درآمیختند. آنان در آغاز مسیحیت به دو گروه تقسیم شدند: گروهی به زندگی مبتنی بر گردآوری خوراک و شکار ادامه دادند و گروه دیگر، که از لحاظ فرهنگی برتری داشتند، ارتفاعات را به اشغال خود درآوردند و به نگهداری دام و تا حدی کشاورزی پرداختند (رجوع کنید به کایران، ص 23).بنابر کتابهای تاریخ (مثلا رجوع کنید به طبری، ج 1، ص 193؛ نویری اسکندرانی، ج 3، ص 340) حضرت نوح علیهالسلام زمانی که سرزمینها را بین فرزندانش تقسیم میکرد، حبشه و نوبه و هند و سند را به پسرش، حام*، بخشید (نیز رجوع کنید به سفر پیدایش، باب 10) و اولاد کوشبن حام پس از طوفان نوح عازم افریقا شدند و قسمتی از این قاره را تصرف کردند (شقیر، ص 10). آنان نخست به صورت قبیلهای زندگی میکردند و پیوسته با هم جدال داشتند. از جمله این قبایل، اوئایو، مازایو، پوانیت و دنقسبودند (همانجا).در دوران حکومت خاندان ششم مصریان (حک : 3703ـ 3500قم)، منوسوفیس (پادشاه مصر) سپاهی را به جنگ در سرزمین پوانیت فرستاد که پس از شکست دادن آنها با غنایمی مثل بخور و آبنوس و عاج و پوست از حبشه بازگشتند (همان، ص 11). در دوران خاندان دوازدهم مصریان (حک : 3064ـ2851قم) نیز اوسترتس اول لشکری به سرزمین پوانیت فرستاد که آنها نیز با مالیاتی از بخور به مصر بازگشتند (همان، ص 11ـ12). به نوشته هرودوت (ص 140)، در دوره پادشاهی پسامتیک اول (663ـ 609ق م)، عده زیادی از مصریان، به سبب ستم او، به اتیوپی گریختند و مردم اتیوپی تحتتأثیر رفتار مصریان قرار گرفتند و مترقیتر شدند. کمبوجیه (حک : 530ـ 522ق م)، پسر کوروش هخامنشی، پس از غلبه بر مصر، به حبشه حمله کرد، ولی ناکام ماند (رجوع کنید به همان، ص 203، 207، 210ـ214). در قرن دوم قبل از میلاد گروهی از اقوام حمیر* حبشه را مستعمره خود ساختند و به گسترش فرهنگ سامی پرداختند و با سیاهپوستان حبشی درآمیختند (دورانت، ج 4، بخش 1، ص 199). با مهاجرت حامیها از آسیای صغیر و سامیها از جزیرةالعرب در قرن هفتم قبل از میلاد در حبشه از ترکیب نژادهای حامی و سامی تمدنی پدید آمد (عتریس، ص 12). عزانا/ عیزنا، از پادشاهان معروف اکسوم، پس از آنکه مسیحی شد (در 330 یا 335 میلادی)، دین مسیحیت را در 341 میلادی در مملکت خود رسمی کرد. میتوان گفت حبشه اولین کشور افریقایی بود که در آن مسیحیت دین رسمی شد (رجوع کنید به هارتمان، ص 104، پانویس؛ حوریه توفیق مجاهد، ص 84)؛ سکههای یافته شده در حبشه نیز حاکی از رواج مسیحیت در نیمه اول قرن چهارم است (رجوع کنید به شیفرز، ص 402). پادشاهان پیشین حبشه خود را از اعقاب منلیک اول، پسر ملکه سبا و حضرت سلیمان، به شمار میآوردند، که مملکت اکسوم را تأسیس کرده بود (رجوع کنید به عتریس، همانجا؛ نیز رجوع کنید به هارتمان، ص 107).نجاشی* (پادشاه حبشه) با ذونواس* (آخرین شاه یهودیمذهب یمن) نبردی کرد که به شکست ذونواس انجامید و حبشیان یمن را تصرف کردند (رجوع کنید به دینوری، ص 61ـ62؛ نیز رجوع کنید به جزیرةالعرب*). متن کتیبه سنگی حصْن غُراب نشان میدهد که در 640 حمیری /525 میلادی حبشهایها سرزمین حمیر را فتح کردند (جوادعلی، ج 2، ص 594). حبشیان، پس از کشتن شاه حمیر، صلاح ندیدند که خود بر یمن حکومت برانند، بلکه یکی از حمیریان وفادار بهخود را به فرمانروایی آنجا گماشتند (رجوع کنید به بافقیه، ص 159).با ظهور اسلام، پادشاهی اکسوم، به عنوان قدرتی بزرگ دردریای سرخ، رو به ضعف گذاشت (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل"Habash, Habasha.I"). از این تاریخ، آثار مسیحیت از سواحل دریای سرخ رخت بربست، راههای مواصلاتی اکسوم بهدست مسلمانان افتاد، و مسیحیان حبشه به ارتفاعات رفتند و تا مدتی با بقیه جهان بیارتباط بودند، تا اینکه در سده دهم/ شانزدهم مناسبات تازهای با اروپا برقرار کردند (رجوع کنید به عبدالعزیز کامل، ص 71).در سال پنجم بعثت، زمانی که آزار و اذیت به اصحاب پیامبر شدت گرفت، آن حضرت گروهی از آنان را بههمراه پسرعموی خود، جعفربن ابیطالب*، به حبشه فرستاد. این واقعه به «مهاجرت نخست مسلمانان» معروف است (رجوع کنید به ابنهشام، قسم 2، ص 359ـ370؛ ابنسعد، ج 1، ص 203ـ206؛ نیز رجوع کنید به یعقوبی، ج 2، ص 29). مهاجرت دوم نیز پیش از هجرت به مدینه بهوقوع پیوست؛ مهاجران 83 مرد و 11 زن قریشی و 7تن غیر قریشی بودند (رجوع کنید به ابنسعد، ج 1، ص 207ـ208). در اواسط قرن سوم، ابنخرداذبه (ص 145) نوشته است که چهار پادشاه از حبشه، 72 سال در یمن حکومت کردند. در اواخر همین قرن، ابنرسته (ص 96) حبشه را از اقلیم اول ضبط کرده است. اصطخری (ص 11) مینویسد:«حبشه بر کنار بحر قُلزُم ]دریای سرخ[ است... حدی از آن تا به بلاد زنگیان میرسد و حدی دیگر به بیابانی که میان نوبه و بحر قلزم است و حدی دیگر به بجه و بیابانی که کس در آن نتواند رفتن». در اواسط قرن چهارم، مسعودی (مروج، ج 2، ص 127) نوشته که مملکت حبشه در کنار دریای حبشی (دریای سرخ) است. وی (تنبیه، ص 202) از تسلط حبشه بر یمن سخن رانده است. مسعودی (تنبیه، ص260) همه شاهان حبشه را، که در یمن حکومت داشتند، چهار تن ضبط کرده است: اَریات (یا به قولی اَبرَهه اشرم)، اَبرَهه*، یکْسوم و مسروق.در کتاب حدودالعالم (ص 197)، درباره ناحیه حبشه و شهرهای آن، آمده که در مشرق آن بعضی زنگیان ساکناند و در جنوب و مغرب آن بیابان، و در شمالش دریا و قسمتی از خلیج بربر واقع است. اهالی آن سیاهپوست و با همت و فرمانبردار پادشاه خود هستند و بازرگانان عمان و حجاز و بحرین به آنجا رفت و آمد دارند. از شهرهای آن راسُن، محل استقرار ملک، سوار، محل استقرار لشکر پادشاه، و رین (زیلَع) شهری است که سپاهِ سالار و لشکرش در آنجا هستند. در جای دیگر این کتاب (ص 58) آمده است: همه آبادانی جهان 51 ناحیت است که 5 ناحیت آن در جنوب خط استواست و از آن جمله حبشه است.ناصرخسرو در قرن پنجم (ص 92) مینویسد در سوق القنادیل در مصر، پوستی از گاو حبشهای آورده بودند که همچون پوست پلنگ بود و از آن نعلین میدوختند.ادریسی در قرن ششم (ج 1، ص 42ـ46) از شهرهای حبشه چنین نام برده است: جنبیه، مرکطه، نجاغه، زالغ، منقونه، اقنت و باقطی. وی میافزاید اهالی حبشه از شیر شتر استفاده میکنند.در قرن هفتم، قزوینی (ص 20) حبشه را سرزمینی وسیع وصف میکند که در شمال آن خلیج بربر، در مشرق آن زنج و در مغرب آن بجه واقع شده و جنوب آن خشکی است، اکثر اهالی آن نصارا و مسلمانان آن کماند. جمعیت آن زیاد است و سرزمینشان، به علت کمبود آب و باران، صحرایی است. موز و انگور از محصولات آنجاست و از حیوانات فیل و زرافه دارد و از گاو مثل اسب برای سواری استفاده میکنند. به نوشته حمداللّهمستوفی در سدههشتم (ص201، 267ـ 268)، دارالملک آنجا جرمی است، بجه و زیلع و عَیذاب از شهرهای مهم آناند، و در آنجا معادن طلا وجود دارد. دمشقی (قرن هفتم و هشتم؛ ص24) نوشته است که اسکندر سرزمینهای آبادان را به چهارپاره بخش کرد که حبشه جزو پاره دوم آن بود. وی (ص 105، 274) از درختی در حبشه نام برده که زهرکشنده داشته و افزوده است که اهالی حبشه سبزه، گندمگون و سیاهاند. در قرن هشتم، ابوالفداء (ص 153) مینویسد ساحل سرزمین حبشه مقابل سرزمین یمن است. در این کشور نخل وجود ندارد و شهرهای زیاد دارد. در سده نهم حافظ ابرو (ج 1، ص 287، 313، 319)، در ذکر بلاد مصر، از دیار حبشه نام برده و افزوده است تجار مصری بسیاری به حبشه میروند و عیذاب بندرگاه تجار حبشه است.تاریخ حبشه در دوره اسلامی و معاصر. در دوره اسلامی، چندین امارت اسلامی،معروف به امارات الطراز الاسلامی، در حبشه تأسیس شد. توسعه تدریجی این امارات از زمانی آغاز شد که مهاجرت از جزیرةالعرب در قرن اول بهسوی این منطقه آغاز گردید. حکام مسلمان این امارتها از شاهان حبشه تبعیت میکردند. در بین امارات هفتگانه مسلمانان، امارت اوفات از دیگر امارات نیرومندتر بود و از اینرو توانست خود را از تبعیت پادشاه حبشه رها سازد و دین اسلام را تا بندر زیلع در ساحل خلیج عدن توسعه دهد. به طور کلی کانون گسترش اسلام در حبشه، اوفات بود (الموسوعة العربیة، ج 1، ص 359). وقتی حکومت حبشه به سلیمانیها رسید، درگیری میان اوفات و حکومت حبشه آغاز شد که چند قرن طول کشید. مهمترین نبرد میان آنها، جنگ نجاشی (پادشاه حبشه، معروف به عمدةصهیون، 713ـ 745/ 1313ـ1344) و حقالدین اول (سلطان اوفات) بود. پس از حقالدین، برادرانش (صبرالدین و جلالالدین) با دیگر امارات مسلمانان متحد شدند، ولی پیروزی با نجاشی بود که شهرهای اسلامی را غارت کرد و مساجد آنان را آتش زد. حقالدین دوم، برای انتقامگیری، با دیگر امارتهای اسلامی هم پیمان شد و آنان توانستند سپاه شاه حبشه، سیف ارعد، را شکست دهند. پس از کشته شدن حقالدین دوم، برادرش سعدالدین ابوالبرکات توانست پادشاه حبشه را شکست دهد. وی در 818/ 1415 کشته شد و بدین ترتیب سلطنت اوفات خاتمه یافت(همانجا). سپس فرزندان سعدالدین امارت جدیدی در جنوبشرقی هَرر* تأسیس کردند و خود را ملوک عَدَل نامیدند و مبارزه دیگری را در قرن نهم/ پانزدهم شروع کردند. زمانی که احمد گران به رهبری انتخاب شد، امام عَدَل لقب گرفت و هَرر را پایتخت خود کرد و اگر پرتغالیها با سپاه و اسلحه به کمک پادشاه حبشه نمیآمدند، حبشیان را از میان برمیداشت. امام عدَل در 950/1543 کشته شد (همانجا). ظاهرآ تنها مورخی که بدون سفر به حبشه، مطالبی درباره آن نوشته، مقریزی (برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 356) است. وی از 834 تا 839 در حجاز بهسر برد و در آنجا توسط حجاج با حبشه آشنا شده و بر همین اساس مطالبی نوشت (کراچکوفسکی، ص 375).از دیگر مسلمانانی که مطالبی درباره حبشه نوشته، حسنبن احمد حَیمی یمنی (متوفی 1071) است. امام متوکل، از ائمه زیدی، در چند کار سیاسی از وی کمک گرفت، از جمله در 1057/ 1647 وی را نزد فاسلداس، پادشاه حبشه (حک : 1042ـ 1078/ 1632ـ1667)، فرستاد (رجوع کنید به کراچکوفسکی، ص 570). وی در 1058 به شهر گُندَر (پایتخت حبشه) رسید (رجوع کنید به حیمی یمنی، ص 136) و آن زمانی بود که حبشیان موفق به شکست دادن همسایگان مسلمان خود شده بودند، ولی مسلمانان زیادی در حبشه بهسرمیبردند (رجوع کنید به کراچکوفسکی، ص 571). حیمی یمنی (ص 139) از وجود محلهای در گندر، که تمام ساکنان آن مسلمان بودند، خبر داده است. پادشاه حبشه در 1079/ 1668 فرمانی صادر کرد که طبق آن مسلمانان از اقامت با مسیحیان در یک مکان منع میشدند. این قانون در 1089/1678 از نو به اجرا درآمد. این امر بیانگر آن است که مسلمانان زیادی در آن سرزمین به سر میبردهاند (کراچکوفسکی، همانجا). نخستین بار پرتغالیها در 895/1490 با نجاشی ارتباط برقرار کرده به او کمکهای نظامی کردند (بعلبکی، ج 4، ص 77). در 926/ 1520 سفیری از پرتغال پیمانی با حبشه، برضد مسلمانان، منعقد ساخت (بستانی، ج 6، ص 676؛ نیز رجوع کنید به «الحبشة و النصرانیة»، ص 296). در قرن دهم و یازدهم/ شانزدهم و هفدهم از طریق دریای سرخ چند تاجر و کشیش پرتغالی وارد حبشه شدند و از 926 تا 933/ 1520ـ1527 فرانسیسکو آلوارز، سیاح پرتغالی، از آن کشور دیدن کرد و تمام جزئیات سفر خود را نوشت (ابهری و الموتی، ص 11). از دیگر کسانی که از اتیوپی دیدن کردهاند، این افراد بودهاند: کریستوفر دوگامای پرتغالی در 948/1541؛ جروم لوبو کشیش پرتغالی از 1034 تا 1063/ 1625ـ1653؛ شارل ـ ژاک پونسه فرانسوی از 1101 تا 1112/1690ـ1700؛ ریچارد پوکوک انگلیسی از 1150 تا 1153/ 1737ـ1740؛ و جیمز بروس انگلیسی در 1182/ 1768 (همان، ص 11ـ12). در قرن یازدهم/ هفدهم کشیشهای کاتولیک در صدد برآمدند کیش خود را در آن کشور منتشر کنند، ولی موفق نشدند (بعلبکی، همانجا). پس از آن، در حبشه، اغلب، جنگهای داخلی رخ میداد، در قرن سیزدهم/ نوزدهم یکی از سرکردگان حبشی، این کشور را متحد کرد و با عنوان تئودور دوم سلطنت نمود (حک:1271ـ1285/ 1855ـ 1868). وی دشمن سرسخت مسلمانان بود و در جنگی با بریتانیاییها شکست خورد و خودکشی کرد و پس از یک جنگ داخلی، یوحنا به سلطنت رسید (حک: 1289ـ1036/ 1872ـ 1889؛ الموسوعة العربیة، ج 1، ص 360). در 1302/ 1885 ایتالیاییها بندر مَصَوَّع* را تصرف کردند (قوزی، ص 281) و منلیک دوم در 1306/ 1889 سلطان حبشه شد. در 1314/ 1896، منلیک دوم طی نبردی بر نیروهای ایتالیا پیروز شد و با محدود شدن متصرفات ایتالیا بر بخش اریتره و مناطق شمالی حبشه، کشور مستقل اتیوپی تشکیل گردید. سایر قسمتهای سرزمین حبشه نیز بهتدریج از ایتالیا، بریتانیا و فرانسه استقلال یافتند: سومالی در 1339ش/1960، جیبوتی در 1356ش/ 1977 و اریتره در 1372ش/ 1993 («الحبشة و امبراطورها»، ص 459ـ 460؛ خوند، ج 1، ص 99؛ درباره وضع مسلمانان پس از تأسیس کشور اتیوپی رجوع کنید به اتیوپی*، مسلمانان؛ نیز رجوع کنید به جیبوتی*؛ اریتره*؛ سومالی*).منابع : ابنخرداذبه؛ ابنرسته؛ ابنسعد (بیروت)؛ ابنهشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، ]بیروت[: دارابن کثیر، ]بیتا.[؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس 1840؛ رضاابهری و محمدرضا الموتی، اتیوپی، تهران: وزارت امورخارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1374ش؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت 1409/1989؛ اصطخری؛ محمد عبدالقادر بافقیه، تاریخ الیمن القدیم، بیروت 1985؛ بطرس بستانی، کتاب دائرةالمعارف: قاموس عام لکل فن و مطلب، بیروت 1876ـ1900، چاپ افست ]بیتا.[؛ منیربعلبکی، موسوعة المورد: دائرة معارف انکلیزیة عربیة مصورة، بیروت 1980ـ1983؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخالعرب قبلالاسلام، بغداد 1413/1993؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظابرو، جغرافیای حافظابرو، چاپ صادق سجادی، تهران 1375ـ 1378ش؛ «الحبشة و النصرانیة و علاقتها بالاقباط»، الهلال، سال10، ش 10 (14 ذیقعده 1319)؛ «الحبشة و امبراطورها»، همان، سال 18، ش 8 (21 ربیعالثانی 1328)؛ حدودالعالم؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب؛ حوریه توفیق مجاهد، الاسلام فی افریقیا و واقع المسیحیة و الدیانة التقلیدیة، ]قاهره[ 2002؛ حسنبن احمد حیمی یمنی، حدیقةالنظر و بهجةالفکر، المعروف بکتاب سیرةالحبشة: رحلة الی بلاد الحبشة فیالقرن الحادی عشرالهجری، چاپ مراد کامل، بیروت 1412/ 1991؛ مسعود خوند، الموسوعة التاریخیة الجغرافیة، بیروت 1994ـ 2004؛ محمدبن ابیطالب دمشقی، کتاب نخبةالدهر فی عجائب البرّ و البحر، چاپ مهرن، لایپزیگ 1923، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، ج :4 عصر ایمان، بخش 1، ترجمه ابوطالب صارمی، ابوالقاسم پاینده، و ابوالقاسم طاهری، تهران 1382ش؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر ]1379/ 1959[، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ نعوم شقیر، تاریخ السودان، چاپ محمدابراهیم ابوسلیم، بیروت 1981؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عبدالعزیز کامل، جغرافیة ظهور الاسلام، قاهره 1427/2006؛ محمد عتریس، معجمبلدان العالم: آخر التطورات السیاسیة، أحدث البیانات الاحصائیة، قاهره 1422/2002؛ زکریابن محمد قزوینی، آثارالبلاد و اخبار العباد، بیروت 1404/1984؛ محمدعلی قوزی، فی تاریخ افریقیاالحدیث و المعاصر، بیروت 1426/2006؛ ایگناتی یولیانوویچ کراچکوفسکی، تاریخ نوشتههای جغرافیایی در جهان اسلامی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران 1379ش؛ مسعودی، تنبیه؛ همو، مروج (بیروت)؛ احمدبن علی مقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، لبنان ] 1959[؛ الموسوعة العربیة، دمشق: هیئةالموسوعة العربیة، 1998ـ، ذیل «اثیوبیة (دولةـ)»؛ ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ محمدبن قاسم نویری اسکندرانی، کتاب الالمام بالاعلام فیما جرت به الاحکام و الامور المقضیة فی وقعة الاسکندریة، ج 3، چاپ عزیز سوریان عطیه، حیدرآباد، دکن 1390/1970؛ روبرت هارتمان، الحبشة و المناطق الساحلیة الشرقیة الاخری من افریقیا، الترجمة عن الالمانیة برهان شاوی، ابوظبی 1425/2004؛ یعقوبی، تاریخ؛EI2, s.v. "Habash, Habasha. I: historical background" (by E. Ullendorff); Herodotus, The histories, tr. Aubrey de Selincourt, ed. A. R. Burn, Harmondsworth, Engl. 1980; J. A. Kieran, "History", in East Africa: its peoples and resources, ed. W. T. W. Morgan, London: Oxford University Press, 1972; Heinrich Schiffers, Afrika, M(nchen 1962; The Times comprehensive atlas of the World, London: Times Books, 2005.