حافظ اسد، رئیسجمهوری سوریه (1349ش ـ1379ش/ 1971ـ2000). وی در 14 مهر 1309/ 6 اکتبر 1930، در دهکده قَرْداحه، از توابع لاذقیه در غرب سوریه، در خانوادهای «علوی» متولد شد (عادل حافظ، ص 19؛ سیل، ص 5). او فرزند چهارم از ازدواج دوم کشاورزی فقیر به نام علی سلیمان بود که مدتی کوتاه بر ضد استعمار فرانسه جنگیده بود (سیل، ص 5ـ6). حافظ آموزش ابتدایی را در زادگاه خود به پایان برد و در 1319ش/ 1940 برای ادامه تحصیل به لاذقیه رفت (همان، ص 8، 11).حافظ اسد از جوانی تحتتأثیر ملیگرایی عرب و اندیشههای سوسیالیستی و ضداستعماری قرار گرفت و در شانزده سالگی به حزببعث* پیوست (کراسیتسکی، ص54ـ56؛ ماعوز،ص24؛ فؤاد عشا، ص 98). او در 1330ش/1951 به ریاست همایش سراسری دانشآموزان سوریه (المؤتمرالعام لطلبة سوریة) رسید (فؤاد عشا، ص 100). پس از پایان دوره دبیرستان، میخواست در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهد (همان، ص 101)، اما مشکلات اقتصادی مانع شد و او در 1331ش/1952، در دانشکده خلبانی حِمْص (کلیة حمصالجویة) ثبتنام کرد (مدنی، ص 296؛ سیل، ص 37ـ 39). وی سه سال بعد با درجه ستوانی فارغالتحصیل شد و به خدمت نیروی هوایی سوریه درآمد (مدنی، همانجا) و همزمان به فعالیتهای سیاسی ادامه داد. در 1334ش/ 1955 برای گذراندن یک دوره آموزشی ششماهه به مصر اعزام شد (فؤاد عشا، ص 123). کارآمدی او به عنوان خلبان جنگی موجب شد تا برای کسب مهارت و آموزش پرواز با هواپیماهای جنگی میگ 15 و میگ 17، در اواسط 1337ش/ 1958 به اتحاد شوروی اعزام گردد (سیل، ص 55؛ مدنی، همانجا). این درحالی بود که مصر و سوریه در بهمن 1336/ فوریه 1958 با هم متحد شده بودند و جمهوری متحد عربی* به ریاست جمال عبدالناصر* تشکیل شده بود. حافظاسد پس از بازگشت از شوروی در 1338ش/ 1959، متوجه شد که در نظام تازه، حزب بعث به حاشیه رانده شده است و بیشتر افسران بعثی به مشاغل غیرنظامی گمارده شده یا بهواحدهای بیاهمیت نظامی در مصر اعزام شدهاند. در همان سال حافظ اسد نیز به مصر اعزام شد (فؤاد عشا، ص130؛ سیل، ص 59). وی و همفکرانش در مصر، از انحلال حزب بعث که یکی از شروط جمالعبدالناصر برای تحققوحدت بودــ ناراضی بودند (مدنی، همانجا)؛ بنابراین وی در 1339ش/ 1960، همراه با دو علوی (صلاح جدید و محمد عمران) و دو اسماعیلی (عبدالکریم الجُندی و احمد المیر)، تشکیلاتی سرّی بهنام کمیته نظامی پایهگذاری کردند (دام، یادداشتها، ص175،ش69؛ مدنی، ص296ـ 297؛ سیل، ص60ـ 62). در 6 مهر 1340/ 28 سپتامبر 1961، گروهی از افسران سوری که در عضویت کمیته نظامی نبودند، به رهبری عبدالکریم نَحْلاوی، با کودتای نظامی به وحدت مصر و سوریه پایان دادند و قدرت را در سوریه به دست گرفتند (بشور، ص 530ـ531؛ کراسیتسکی، ص80).برخی سران حزب بعث، از جمله صلاحالدین بیطار* و اکرم حورانی*، جدایی سوریه از جمهوری متحدعربی و پایان وحدت را تأیید کردند؛ بنابراین، مقامات مصری حافظ اسد و دیگر نظامیان بعثی را زندانی کردند. حافظ اسد 44 روز در زندان بود (فؤاد عشا، ص 137ـ138؛ کراسیتسکی، ص 81) و در بازگشت از مصر، او و گروهی از افسران بعثی از ارتش پاکسازی شدند، زیرا حکومت موقت، به نخستوزیری مأمون الکُزبَری، به بعثیها اعتماد کافی نداشت و آنان را عناصر خطرناکی میدانست. اسد به وزارت اقتصاد منتقلگردید و در شهری کوچک، در اداره حملو نقل دریایی، بهکار گمارده شد (رجوع کنید به سیل، ص69؛ بشور، ص 538 ـ 539). در همین دوران، وی کمیته نظامی را بار دیگر احیا کرد و فعالیتهای آن را با کمک اعضای سابق گسترش بخشید. آنان، با کمک طرفداران جمال عبدالناصر، در 13 فروردین 1341/ 2 آوریل 1962 اقدام به کودتای نافرجامی در حلب نمودند. درپی آن، حافظ اسد به جنوب لبنان گریخت، اما در آنجا دستگیر و پس از یک هفته آزاد شد (سیل، ص 69ـ71؛ فؤاد عشا، ص 138ـ139). وی بار دیگر فعالیتهای سیاسی خود را در حزب بعث متمرکز ساخت و با دیگر اعضای کمیته نظامی، کودتای 17 اسفند 1341/ 8 مارس 1963 را طرحریزی کرد که درنتیجه آن، حزب بعث در سوریه به قدرت رسید (مدنی، ص 297؛ ماعوز، ص 31). بر اثر این تحول، حافظ اسد، که اینک عضو شورای ملی فرماندهی انقلاب بود، با درجه سرگردی به نیروی هوایی سوریه بازگشت. در 1343ش/1964، او درجه سرلشکری گرفت و به فرماندهی نیروی هوایی سوریه منصوب شد (عادل حافظ، ص 53؛ ماعوز، ص 32). بهعلاوه، به عضویت شورای مرکزی حزب بعث نیز برگزیده شد (کراسیتسکی، ص 91ـ92).از همان ابتدای به قدرت رسیدن حزب بعث، اختلاف میان اعضای قدیمی و سنّتی آن (مانند میشل عفلق*) و اعضای نظامی و جوان حزب (مانند حافظاسد و صلاح جدید) آغاز شد. نظامیان جوان اعتقاد داشتند که رهبری عفلق بر حزب با ضعف و فساد همراه است. حافظ اسد و صلاح جدید بهتدریج، با بسیج حامیان خود در سوریه، بهقدرت اصلی حزب تبدیل شدند (سیل، ص 88، 97ـ101) آنان در 4 اسفند 1344/ 23فوریه 1966 دست به کودتایی نظامی زدند که در نتیجه آن دولت امینالحافظ سقوط کرد و امین و میشل عفلق از حزب رانده شدند. در دولت جدیدی که به ریاست صلاح جدید تشکیل شد، حافظ اسد با حفظ سمت فرماندهی نیروی هوایی، وزیر دفاع شد (عادل رضا، ص 155؛ ماعوز، ص 34؛ نیز رجوع کنید به بعث*، حزب).با شکست سوریه در جنگ شش روزه (خرداد 1346/ ژوئن 1967)، ارتفاعات جولان* از دست رفت و نیمی از نیروی هوایی سوریه نابود شد (سیل، ص 142). ژنرال حافظ اسد در مقام وزیر دفاع، آماج سرزنش قرار گرفت و عزل وی مطرح شد، اما شورای مرکزی حزب آن را تأیید نکرد. اسد گناه این شکست را به گردن آن عده از رهبران حزب انداخت که با تسویه حسابهای سیاسی مکرر، ارتش سوریه را تضعیف کرده بودند (همان، ص 142ـ143؛ مدنی، ص 297ـ298).پس از کودتای 4 اسفند 1344/ 23 فوریه 1966، و بهویژه پس از شکست سوریه در جنگ 1346ش/ ژوئن 1967، اختلافنظرِ حافظ اسد و صلاح جدید در مورد راهبرد (استراتژی) نظامی و سیاستهای خارجی، اقتصادی و اجتماعی افزایش یافت، که به ایجاد شکاف در حزب بعث انجامید. حافظ اسد نفوذ زیادی در ارتش سوریه داشت، اما صلاح جدید بر تشکیلات سیاسی حزب بعث مسلط بود (سیل، ص 145ـ150؛ ماعوز، ص 34ـ36؛ دام، ص 62ـ68). در جریان بحران اردن، معروف به سپتامبر سیاه*، صلاح جدید خواستار حمایت کامل ارتش سوریه از گروههای مبارز فلسطینی در برابر ارتش اردن بود؛ اما حافظ اسد ــکه از ساقط نمودن ملکحسین، پادشاه اردن، و دخالت اسرائیل و امریکا به نفع وی واهمه داشت ــ از شرکت دادن نیروی هوایی سوریه در این نبرد امتناع ورزید و دستور عقبنشینی صادر کرد (سیل، ص 157ـ161؛ مدنی، ص 298). پس از آن، صلاح جدید در همایش سراسری حزب بعث (مؤتمرالقیادة القومیة لحزبالبعث) در 8 آبان 1349/ 30 اکتبر 1970 کوشید اسد را از وزارت دفاع برکنار نماید؛ اما حافظ اسد با کودتایی بدون خونریزی در 25 آبان 1349/ 16 نوامبر 1970 اوضاع را به سود خود رقم زد (فؤاد عشا، ص 189؛ ماعوز، ص 39؛ سیل، ص 162ـ163). درنتیجه این کودتا، که به الحرکة التصحیحیه (جنبش اصلاحگرانه) معروف شد، صلاح جدید و نورالدین آتاسی از نخستوزیری و ریاستجمهوری و نیز مناصب حزبی برکنار و زندانی شدند و دولت تازهای به نخستوزیری حافظ اسد تشکیل شد (مدنی، همانجا). چهارماه بعد، در 21 اسفند 1349/ 12 مارس 1971، اسد به ریاست جمهوری سوریه انتخاب شد(کراسیتسکی، ص 129؛ ماعوز، ص 39ـ40).سیاست خارجی. حافظ اسد پس از رسیدن به قدرت، در عرصههای گوناگون، از جمله سیاست خارجی، اصلاحاتی کرد. وی در پی این بود که سوریه را از انزوا خارج سازد، به همین منظور مشی تنشزدایی در مناسبات خارجی را در پیش گرفت. او در آغاز کوشید با کشورهای منطقه مناسبات دوستانه برقرار کند و پس از آن، با هوشیاری و محافظهکاری، برای ایجاد رابطه با کشورهای غربی گام برداشت (جعفری، ص 163). حافظ اسد در تعامل با اسرائیل دیدگاه متفاوتی داشت و تمام امکانات را برای مبارزه با آن بسیج نمود. وی بهدنبال جبران شکست 1346ش/1967 و پس گرفتن ارتفاعات جولان بود و مذاکرات را در غیر این صورت، ناعادلانه میدانست (سیل، ص 185؛ هینبوچ، ص 147)؛ از اینرو، در جنگ 1352ش/اکتبر 1973، با مصر متحد شد و ارتش سوریه را در پیروزیهای اولیه این جنگ شریک ساخت، اما در نهایت، با وساطت هنری کسینجر، وزیرخارجه امریکا، موافقتنامه آتشبس با اسرائیل را امضا کرد (یانیو، ص170؛ جعفری، ص 399ـ400). با این حال، وی در اجلاس صلح ژنو ــکه به ابتکار کسینجر در 30 آذر و اول دی 1352/ 21ـ22 دسامبر 1973 تشکیل شدــ شرکت نکرد (کوئانت، ص 285).پس از سفر انور سادات* به اسرائیل در 1356ش/ نوامبر 1977، اسد در مخالفت با این اقدام، همراه با سران کشورهای لیبی و الجزایر و یمن جنوبی و یاسر عرفات* (رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین)، در 14 آذر 1356/ 5 دسامبر 1977 جبهه پایداری را تشکیل داد (سیل، ص310ـ311). وی همواره بر اجرای دو قطعنامه 242 و 338 شورای امنیت ــکه بر خروج اسرائیلیها از سرزمینهای اشغالشده و محقق ساختن صلح دلالت میکردــ به عنوان راهحل عمده برای پایان بخشیدن به منازعه اعراب و اسرائیل تأکید میکرد (عادل رضا، ص 489، 494ـ495). بر همین اساس از طرح صلح جورج بوش (رئیسجمهوری امریکا) در 1369ش/ مارس 1991 استقبال کرد و به جریان مشهور به فرایند صلح پیوست. در ادامه، نمایندگان سوریه در اجلاس مادرید در 8 آبان 1370/ 30 اکتبر 1991، شرکت کردند، اما این مذاکرات به صلح ختم نشد؛ از نظر حافظ اسد، اسرائیل به دنبال صلح نبود (همان، ص 487ـ490؛ عادل حافظ، ص 215).مسائل لبنان یکی از مهمترین محورهای سیاست خارجی حافظ اسد بود. با آغاز جنگ داخلی لبنان در 1354ش/ 1975، حافظ اسد دخالت سوریه را در این بحران الزامی میدید، زیرا از احتمالاتی چون تشکیل دولت مسیحیِ مستقل یا حمله اسرائیل به لبنان بیم داشت؛ بنابراین، نیروهای سوری در 11 خرداد 1355/ اول ژوئن 1976 وارد خاک لبنان شدند. حضور این نیروها پس از پایان جنگ داخلی در لبنان، تا 1384ش/ 2005 ادامه یافت (سیل، ص 276؛ رابینوویچ، ص 181ـ183؛ مدنی، ص 321ـ324).حافظ اسد در بیشتر موارد، با ایالات متحده امریکا مناسبات خوبی نداشت. روابط قطع شده سوریه و امریکا ــکه پیش از به قدرت رسیدن حافظ اسد رخ دادــ بعد از جنگ 1352ش/1973 و با میانجیگری کسینجر اندکی بهبود یافت، اما انعقاد معاهده کمپدیوید بین مصر و اسرائیل با وساطت امریکا، باعث شد که حافظ اسد از امریکا روی برگرداند و بیش از گذشته به اتحاد جماهیر شوروی گرایش یابد (جعفری، ص 398ـ401). در بهمن 1356/ فوریه 1978، حافظ اسد به مسکو رفت تا ائتلاف منطقهای جدیدی علیه ائتلاف امریکا ـ مصر تشکیل دهد. رخدادهای بعدی، سوریه را بزرگترین متحد اتحاد جماهیر شوروی در منطقه کرد و کمکهای نظامی شوروی به سوریه، از 1356ش/1978 به بعد افزایش یافت (قاسم جعفر، ص 44ـ45؛ شاد و همکاران، ص80). مناسبات دوستانه حافظ اسد با شوروی تا آغاز فروپاشی حکومت کمونیستی در 1369ش/1990، ادامه یافت؛ هر چند این رابطه در زمان گورباچف اندکی دچار مشکل شد، زیرا گورباچف حاضر به همکاری گسترده با کشورهای تندرو عرب، مثل سوریه، نبود (رجوع کنید به شاد و همکاران، ص 81ـ86).حافظ اسد تجاوز نیروهای عراقی به کویت (17 مرداد 1369/ 8 اوت 1990) را محکوم کرد و به نیروهای ائتلاف، به رهبری امریکا، بر ضد عراق پیوست. وی در نامهای به صدامحسین، از او خواست نیروهایش را از کویت خارج سازد و ملت عراق را گرفتار جنگی ویرانگر نکند (همان، ص 77؛ عادل رضا، ص 361ـ365).پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حافظ اسد از معدود رهبران عرب بود که از این انقلاب استقبال کرد. مناسبات سوریه و جمهوری اسلامی ایران بهسرعت توسعه یافت (رجوع کنید به گودرزی، ص 17ـ18؛ احتشامی و هینبوچ، ص 1ـ2). با تجاوز نیروهای عراقی به ایران و آغاز جنگ تحمیلی، حافظ اسد تجاوز عراق را محکوم و پشتیبانی خود را از جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد. وی این موضع را، بهرغم تلاشهای بسیاری از سرانعرب برای جدا کردن سوریه از ایران، تا پایان جنگ حفظ نمود (رجوع کنید به هیرشفلد، ص110؛ نیز رجوع کنید به جنگ عراق با ایران*). اگرچه این موضع حافظ اسد، تا اندازهای متأثر از رقابت سنّتی میان احزاب بعث سوریه و عراق و نظامهای مستقر در این دو کشور بود، در عین حال از درستاندیشیو عملگرایی او ناشیمیشد،زیرا باتوجهبه مواضع جمهوری اسلامی ایران در برابر اسرائیل و قضیه فلسطین و نیز قدرت تأثیرگذاری ایران در لبنان از طریق شیعیان آن کشور، به ایران بهچشم متحدی راهبردی نگاه میکرد (رجوع کنید به گودرزی، ص18ـ 23؛ احتشامی و هینبوچ، ص116؛ هیرشفلد، ص 111ـ121).سیاست داخلی. حافظ اسد در دوران ریاست جمهوری خود هیچ تغییر ریشهای در ساختار قدرت ایجاد نکرد و نظام سیاسی سوریه در زمان وی دارای ثبات نسبی بود. وی مناصب مهم نظامی، اطلاعاتی و امنیتی را به نظامیان علوی سپرد. آنان نیز در طول دوره ریاست جمهوری وی، به او وفادار ماندند (دام، ص 118). حافظ اسد با قبضه کردن قدرت از طریق حزب بعث، به عنوان تنها حزب رسمی کشور، اجازه فعالیت آزاد سیاسی را به مخالفان خود نمیداد. اختیارات گسترده دستگاههای امنیتی، زندانی کردن مخالفان و وضع نامطلوب آنان در زندانهای سوریه، از جمله مواردی است که انتقادات بسیاری را متوجه او نمود. نبودن آزادی بیان و اندیشه و مؤسسات مستقل قضایی نیز از کاستیهای دوره وی بود (رجوع کنید به سیل، ص 458؛ ماعوز، ص 198).یکی از بحرانهای حافظ اسد در عرصه داخلی، مبارزه اخوانالمسلمین* سوریه با نظام بعث حاکم بود. تدوین قانون اساسی سکولار در 1352ش/1973، پیوستن به فرایند صلح پس از جنگ در همان سال، و مداخله در امور داخلی لبنان به نفع مارونیها و برضد گروههایفلسطینی، مهمترین اقدامات حافظاسد بود که مخالفت و اعتراض اخوانالمسلمین سوریه را برانگیخت؛ اما دلیل اصلی مخالفت آنان، افزایش نقش علویان در نظام سیاسی سوریه و افول قدرت سیاسی و اقتصادی اهل تسنن بود. درنتیجه، اخوانالمسلمین خطمشی مسلحانه و فعالیتهای نظامی را در مبارزه با حکومت حافظ اسد در پیش گرفت، که با سرکوب شدید مواجه شد (دکمجیان، ص 114ـ116).از دیگر بحرانهای داخلی، نبرد حافظ اسد با برادر کوچکتر خود، رفعت اسد، بر سرقدرت بود. رفعت ریاست «سرایا الدفاع» (جوخههای دفاع) را، که مسئول دفاع از رئیسجمهوری و حکومت بود، برعهده داشت. وی که تمایل فراوانی به رسیدن به مناصب بالا داشت، با حافظ اسد اختلاف پیدا کرد و با بسیج کردن نیروهای تحت نظارت خود در جوخههای دفاع، در 1363ش/1984 دمشق را محاصره نمود؛ اما با دخالت ارتش، کودتای وی نافرجام ماند. حافظ اسد او را از کار برکنار و به مسکو و سپس پاریس تبعید نمود (مدنی، ص 345ـ385؛ دام، ص 119ـ123؛ سیل، ص 421ـ439).در عرصه اقتصادی، حافظ اسد مشی سوسیالیستی در پیش گرفت تا سوریه دوران گذار به سوسیالیسم را طی نماید. وی برای رسیدن به این هدف، به بخش صنعتی توجه خاصی داشت و در کنار گسترش فعالیت بخش دولتی، بخش خصوصی را نیز فعال نمود (پرتس، ص 41؛ عمادی، ص 146ـ147). افزایش بهای نفت پس از 1352ش/1973، این توان را به او داد که در دهه 1350ش/ 1970 به توسعه کشاورزی، صنعت، زیرساختهای حیاتی، بهداشت و آموزش بپردازد (سیل، ص 441ـ442). طبق گزارشهای بانک جهانی، میانگین رشد سالیانه اقتصادی سوریه در دهه 1350ش/1970، 9% بود و درآمد ناخالص ملی نیز بهطور میانگین 10% افزایش داشت (فیرو، ص 44)؛ اما در دهه 1360ش/1980، عملکرد اقتصادی حافظ اسد چندان مطلوب نبود. کاهش قیمت نفت و زیانهای حاصل از آن و همچنین خشکسالی درازمدتی که بخش کشاورزی را با مشکل روبهرو ساخت (سیل، ص 451ـ452)، موجب بحران اقتصادی شد. با آغاز دهه 1370ش/1990 و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حافظ اسد سیاست خود را تغییر داد و به سوی اقتصاد آزاد رفت. او بخش خصوصی را تقویت کرد و جذب سرمایهگذاریهای خارجی را افزایش داد. به این ترتیب، بر بحران اقتصادی ناشی از سالهای قبل فائق آمد و در زمینه اقتصاد آزاد به موفقیتهایی نسبی دست یافت (رجوع کنید به عمادی، ص 178ـ183؛ پرتس، ص 257 ـ 261).حافظ اسد در 1337ش/ 1958 ازدواج کرد. ثمره این ازدواج یک دختر و چهار پسر بود (کراسیتسکی، ص 77). وی در 1349ش/1970، به مدت هفت سال، با رأی مردم به ریاست جمهوری انتخاب شد و چهار بار متوالی (در همهپرسیهای 1357ش/ 1978، 1364ش/ 1985، 1371ش/ 1992 و 1378ش/ 1999)، با کسب آرای نزدیک به صد درصد، در این منصب ابقا شد. وی در ده سال آخر عمر خود به نارسایی قلبی مبتلا شد تا اینکه در 19 خرداد 1379/ 10 ژوئن 2000، براثر این بیماری از دنیا رفت و فرزندش، بشار اسد، به جای او به ریاست جمهوری انتخاب شد (مدنی، ص 298، 385ـ386).منابع : أمل میخائیلبشور، دراسة فی تاریخ سوریا السیاسی المعاصر، ]بیجا[: جروسبرس، ]بیتا.[؛ بشار جعفری، السیاسة الخارجیة السوریة: 1946ـ 1982، دمشق 1987؛ عادل حافظ، حافظالاسد: قائد و امة، دمشق 1993؛ عادل رضا، التاریخ لاتحرکه الصدفة: قراءة فی فکر الأسد، قاهره: مؤسسة اخبارالیوم، ]بیتا.[؛ محمد عمادی، تطور الفکر التنموی فی سوریة، دمشق 2004؛ فؤاد عشا، حافظ الأسد: قائد و رسالة، ]بیجا، 1993[؛ قاسم جعفر، سوریة و الاتحاد السوفیاتی، لندن 1987؛ ایگناتسی کراسیتسکی، الرئیس حافظ الأسد: قائد وطن و شعب، دمشق 1995؛ ویلیام ب. کوئانت، عقد من القرارات: السیاسة الامیرکیة تجاه الصراع العربی الاسرائیلی، 1967ـ 1976، ترجمة عبدالکریم ناصیف، دمشق 1984؛ سلیمان مدنی، تاریخ سوریة فیالقرن العشرین، بیروت 1426/2006؛Nikolaos van Dam, The struggle for power in Syria: politics and society under Asad and the Bath Party,London 1997; R. Hrair Dekmejian, Islam in revolution: fundamentalism in the Arab world, Syracuse, N. Y. 1985; Anoushiravan Ehteshami and Raymond Hinnebusch, Syria and Iran: middle powers in a penetrated regional system, London 1997; Kais M. Firro, "The Syrian economy under the Assad regime", in Syria under Assad: domestic constraints and regional risks, ed. Moshe Maoz and Avner Yaniv, London: Croom Helm, 1986; Jubin M. Goodarzi, Syria and Iran: diplomatic alliance and power politics in the Middle East, London 2006; Raymond Hinnebusch, Syyria: revolution from above, London 2001; Yair Hirschfeld, "The odd couple: Baathist Syria and Khomeini's Iran", in Syria under Assad, ibid; Moshe Maoz, Asad: the Sphinx of Damascus, a political biography, London 1988; Volker Perthes, The political economy of Syria under Asad, London 1997; Itamar Rabinovich, "The changing prism: Syrian policy in Lebanon as a mirror, and issue and an instrument", in Syria under Assad, ibid, Patrick Seale, Asad of Syria: the struggle for the Middle East, Berkeley, Calif. 1995; Tahir Shad, Steven Boucher, and Jennifer Gray Reddish, "Syrian foreign policy in the post-Soviet era", Arab studies quarterly, vol. 17, no.1 and 2 (winter and spring 1995); Avner Yaniv, "Syria and Israel: the politics of escalation", in Syria under Assad, ibid.