حافظ ابراهیم، شاعر نوکلاسیک معاصر مصری. نام کامل او محمد حافظبن ابراهیم فهمی است. وی در حدود 1289 در یک کشتی مسکونی (ذهبیة) در ساحل رود نیل، کنار شهر دیروط، به دنیا آمد. پدرش مهندسی مصری و مادرش ترکتبار بود و هر دو در آن کشتی زندگی میکردند (حافظ ابراهیم، مقدمه احمدامین، ص 53، 56؛ نیز رجوع کنید به جندی، ص 15ـ 16؛ فاخوری، ص 136).حافظ ابراهیم در چهار سالگی پدرش را از دست داد و همراه مادر به قاهره نزد داییاش رفت و تحت کفالت او قرار گرفت. در آنجا، بهرغم تنگی معیشت، توانست تحصیلات ابتدایی و بخشی از مقطع دبیرستان را بگذراند، که در آن دوره موفقیت کمی نبود (حافظ ابراهیم، همان مقدمه، ص 57؛ بروگمن، ص 45).در 1304 همراه داییاش به طَنْطا رفت و مدتی در مدرسه احمدیه، که به شیوه الازهر اداره میشد، تحصیل کرد (بدوی، ص 42؛ بروگمن، همانجا). از همین زمان مطالعه جدّی در شعر و ادب را آغاز کرد و از طریق کتاب مورد علاقهاش، الوسیلةالأدبیة تألیف مرصفی*، با برخی سرودههای دوره عباسی و اشعار محمود بارودی* آشنا شد. همچنین بخشهایی از کتاب الأغانی* را چندین بار مطالعه کرد و به سبب حافظه قدرتمندش، در ادب عربی و سنّتهای آن تواناییهای بسیاری کسب نمود. از رهگذر همین تواناییها بود که وقتی عبدالوهاب نجار در مدرسه احمدیه با وی آشنا شد او را ادیب و شاعری توانا و خوشمحضر یافت (ص 1322؛ نیز رجوع کنید به جندی، ص 17؛ بدوی، ص 43). در همین زمان وقتی دریافت که هزینه تحصیل او برای داییاش سنگین است، از وی جدا شد و مدتی در دفتر حقوقی چند وکیل مشغول به کار گردید (رجوع کنید به عبدالوهاب نجار، ص 1323ـ 1324)، اما پس از مدتی کوتاه از این شغل سرخورده شد و در 1305 به قاهره رفت و وارد مدرسه نظام شد و در 1308 فارغالتحصیل گردید. سببِ رفتنش به مدرسه نظام یکی این بود که میخواست از تنگی معیشت رها شود و دیگر اینکه به سبب ارادت به بارودی میخواست چون او خداوندِ شمشیر و قلم باشد (حافظ ابراهیم، همان مقدمه، ص 60ـ61؛ جندی، ص 20ـ21؛ بروگمن، همانجا).پس از مدتی که در وزارت جنگ با درجه ستوانی مشغول به کار بود به اداره پلیس وزارت کشور منتقل شد و در 1313 در حمله ارتش مصر، تحت فرماندهی نظامیان انگلیس به سودان، به آن کشور اعزام شد. در سودان با شیخمحمد عبده* به صورت منثور و منظوم مکاتبه داشت و یک بار هم از وی خواست که وساطت کند تا او به مصر بازگردد (جندی، ص 23ـ 30؛ بروگمن، ص 46). در 1317 که هجده تن از افسران مصری برضد ارتش انگلستان قیام کردند، حافظ ابراهیم با اینکه سهمی در این کار نداشت، به اتهام مشارکت در شورش، منتظر به خدمت گردید و به مصر بازگردانده شد و در 1321 با حقوق ناچیز بازنشسته گردید (جندی، ص 32ـ35؛ بروگمن، همانجا).سالهای 1319 تا 1330 سختترین مراحل زندگی حافظ ابراهیم از حیث فقر و تنگدستی، و پربارترین دوره زندگی او به لحاظ آفرینشهای ادبی بود. وی پس از تلاش نافرجام برای کار در روزنامه الأهرام، به حلقه درس شیخمحمد عبده رفت و با او محشور شد و از طریق او با ادیبان برجسته مصر، نظیر مصطفی کامل*، سعد زغلول*، قاسم امین*، آشنا گردید. خوشمحضری، ظرافت و شوخطبعی حافظ ابراهیم سبب شد که به شخصیتهای برجسته دیگر مصر معرفی شود و او هم برای آنها مدیحه یا اشعاری با مضامین اجتماعی و سیاسی بسراید. وی در این دوره اثر منثور خود، لَیالی سَطیح (قاهره 1306)، را منتشر کرد که در آن به مسائل جامعه معاصر عرب پرداخته است. او در این اثر تحت تأثیر عبده و محمد مُوَیلحی*، مؤلف کتاب حدیث عیسیبن هشام، بود. همچنین در این دوره کوشید زبان فرانسه را بیاموزد که حاصل آن ترجمه آزادی از بینوایانویکتور هوگو بود (بدوی، ص 42ـ 43؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). در 1329، از سوی احمد حشمت، وزیر معارف، رئیس بخش ادبی کتابخانه ملی مصر (دارالکُتُب المصریة) شد و یک سال بعد از جانب او به رتبه درجه 2 «بِک» و نشان درجه 4 «نیل» نایل آمد (حافظ ابراهیم، همان مقدمه، ص 65؛ جندی، ص 44).در همین دوره، علی یوسف، سردبیر روزنامه المؤید، او را شاعر نیل نامید؛ لقبی افتخارآمیز که در خارج از مصرمحمدحافظ ابراهیم را بیشتر با این نام میشناسند (بروگمن، ص50؛ قس خفاجی، ص 37، که معتقد است لقب شاعر نیل از جانب نشریه الأهرام به حافظ ابراهیم داده شده است).از این زمان مرحله تازهای در زندگی اجتماعی و ادبی حافظ ابراهیم شکل گرفت. وی از بیم آنکه کارش را از دست بدهد و بار دیگر گرفتار فقر شود، انتشار سرودههایش را محدودتر کرد و به همین دلیل بسیاری از اشعار انقلابی و سیاسی خود را، که آنها را برای دوستان خود خوانده بود، هرگز منتشر نکرد (حافظ ابراهیم، همان مقدمه، ص 69؛ بدوی، ص 43). شغل رسمی در دارالکتب به لحاظ مالی برای وی نعمت بود، اما از لحاظ آفرینشهای هنری جز زیان برای وی چیزی نداشت. از این زمان به بعد، نگرش سیاسی وی چندان مشخص نیست، حتی در 1337 شعری را که در حمایت از زنان سروده بود، بدون نام در اطلاعیهای چاپ کرد و تا 1308 ش / 1929 که آن را در روزنامهای منتشر کرد اسمی از آن نبرد (حافظ ابراهیم، همان مقدمه، ص 68ـ69). با آرامشی که در زندگی حافظ ابراهیم به وجود آمد، رفت وآمد وی به قهوهخانه و باشگاهها برای دیدار دوستان و شرکت در جلسات ادبی بیشتر شد (جندی، ص 45).وی سالها گرفتار بیماری قند بود (داود برکات، ص 1338)، تا اینکه در 1312ش/1932 از کار کناره گرفت و چند ماه بعد، در ژوئیه همان سال، درگذشت. تشییع جنازه باشکوهی برای او برگزار شد و عباس محمود عقاد* بر سر مزارش سخنرانی کرد و مرثیه خواند (جندی، ص 48ـ49؛ نیز رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).احمد شوقی*، خلیل مطران* و بسیاری از شاعران جهان عرب در مرگ حافظ مرثیه سرودهاند (رجوع کنید به شوقی، ج 2، ص 359ـ363؛ مطران، ج 1، ص 399ـ409؛ نیز رجوع کنید به خفاجی، ص 39).در شعر معاصر عرب، نام حافظ ابراهیم با احمد شوقی پیوند ناگسستنی دارد؛ هر دو از مشهورترین شاعران نوکلاسیک مصر و از شاگردان بارودی محسوب میشوند، اما با وجود شباهتهای بسیار در سبک شاعری، زوج متضادی را تشکیل دادهاند. شوقی در بخش عمدهای از زندگیاش، شاعر دربار بود اما حافظ ابراهیم بیشتر با مردم عادی سروکار داشت (بدوی، ص 42؛ )دائرةالمعارف ادبیات عرب(، ذیل «ابراهیم، (محمد) حافظ»؛ نیز رجوع کنید به شوقی*، احمد).به دلیل برخاستن حافظ ابراهیم از خانوادهای فرودست و پرورش یافتن در فقر و نیز سرودنِ اشعار ملی و میهنی و توصیف درد و رنج مردم مصر، اغلب با عنوانِ «شاعر مردم» و «شاعر ملت» از او یاد میشود. با وجود این، برخی ناقدان او را بهطور کامل ملیگرا نمیدانند و از مواضع او در برابر انگلستان انتقادهای شدیدی کردهاند (رجوع کنید به بدوی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به جندی، ص 28، 166ـ167؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).الگوی حافظ ابراهیم، چه در زندگی چه در شعر، بارودی بود؛ مانند بارودی به مدرسه نظام رفت و مانند وی در قیامی نظامی شرکت کرد (رجوع کنید به سطور پیشین) که جز فقر و بیکاری چیزی برای وی به ارمغان نیاورد. او مانند بارودی گلچینی از اشعار کلاسیک عرب فراهم کرد که هرگز منتشر نشد. همچنین، مانند استادش، نمونه عالی و برجسته شعر را در میراث کهن فرهنگ عربی، خصوصآ در شعر دوره عباسی، جستجو میکرد (بدوی، ص 43؛ بروگمن، ص 48).شعر حافظ ابراهیم، ساده، روان، فصیح و سرشار از هیجان است. در بسیاری از سرودههایش، با بهکارگیری زبانی پرشور و پرطنین، هیجان را به خواننده منتقل میکند. او با استفاده از شیوههای خطابه و سخنرانی و توانایی بینظیر در خواندن اشعارش در مجامع عمومی و تحریک عواطف شنوندگان، تأثیر گستردهای بر معاصرانش گذاشت؛ از اینرو، اغلب ناقدان او را استادِ بیهمتای «شعر خطابی» نامیدهاند. در این بخش از اشعار وی، به علت توجه یک سویه به تأثیر عاطفی بر خواننده، اندیشه غالبآ قربانی شیوههای خطابی شده است (رجوع کنید به بدوی، ص 45؛ جیوسی، ج 1، ص 52؛ استارکی، ص 48). با اینکه دریافت و فهم او از شعر و قواعد حاکم بر آن کاملا سنّتی است، اما در شعری مشهور با نام «الشعر» (رجوع کنید به حافظ ابراهیم، ص 237ـ238) از محدودیت قواعد حاکم بر شعر عرب شکایت، و شاعران را به رهایی از این قواعد دعوت کرده است. این نظر سبب شد که یکی از منتقدان سرسخت وی اعتراف کند که حافظ تنها شاعری است که در آن روزگار، در برابر جنبش نو، خشم و نفرت از خود نشان نداد (رجوع کنید به بروگمن، ص 49). در عین حال، دلبستگی وی به شعر قدما باعث شد که در شکل و ساختار شعرش نتواند نوآوری چشمگیری داشته باشد. عمده نوآوری وی این است که از قالب سنّتی قصیده کمی فاصله گرفته است. شعر «نشَید الشُبّان المسلمین» (سرود جوانانِ مسلمان؛ رجوع کنید به حافظ ابراهیم، ص 315) رباعیهای به هم پیوسته یا ترکیببندی است که پیش از او هم در سرودههای مذهبی کاربرد داشته، یا مرثیهای که برای ملکه ویکتوریا سروده (رجوع کنید به همان، ص 450ـ452) به شکل مخمس است که آن هم یک قالب قدیمی است. در منظومه تمثیلیه (رجوع کنید به همان، ص 383ـ390) از حمله نیروی دریایی ایتالیا به بیروت، با تأسف سخن گفته و کوشیده است نمایشنامهای منظوم حاکی از اندوه مردم لبنان بسراید. این شعر در واقع گفتگویی ساده بین چهار نفر است و نشانه ناآگاهی وی از قواعد اولیه هنرهای نمایشی است. علاقه حافظ ابراهیم به اینکه او را نوگرا بدانند سبب شده در برخی اشعارش (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 283ـ288) از اختراعات جدید، مانند قطار و هواپیما، با لحن و شیوه شاعران دوره جاهلی سخن بگوید و پدیدههای جدید را با اصطلاحات و شیوههای عرب بیاباننشین وصف کند. برخی ناقدان، این امر را درک عوامانه او از نوگرایی و جدال پایانناپذیر بین فرهنگ سنّتی و تمدن مدرن غربی تلقی کردهاند (رجوع کنید به بدوی، ص 47؛ استارکی، همانجا). ناقدان دیگری معتقدند که سنّتگرایی حافظ ابراهیم تا حدودی ناشی از ناآشنایی وی با زبانهای غربی است (رجوع کنید به بروگمن، ص 49؛ بدوی، ص 46). با اینکه وی بخشی از بینوایان ویکتور هوگو را با عنوان البُؤسا به عربی برگرداند، ناقدان برآناند که وی از کمک مترجمی بهره برده و درواقع اثر آن مترجم را به نثر عربی زیبا و ادبی درآورده است (رجوع کنید به جندی، ص 232ـ234؛ بروگمن، همانجا؛ نیز رجوع کنید به طه حسین، ص 84 ـ92).مضامین شعر حافظ همان مضامین سنّتی شعر عرب است، از قبیل مدح، وصف، مرثیه، تغزل، خمریات و اخوانیات؛ اما آنچه بیشتر مایه شهرت وی شده، اشعار سیاسی و اجتماعی اوست. در این اشعار اهتمام او صَرفِ نشان دادن فقر و محرومیت مردم سرزمینش شده است. او به وظیفه اجتماعی و ملی شاعر اعتقاد عمیقی داشته، اما مفهوم تعهد و التزام در نزد وی با مفهوم جدید آن کاملا متفاوت است؛ به گمان او، شرکت در فعالیتهای اجتماعی و سرودن درباره مناسبتها و حوادث عمومی جهان، وظیفه شاعر است. به همین دلیل در دیوانش اشعاری در توصیف زلزله مِسّینا (ص 215ـ220)، جنگ ژاپن و روسیه (ص 324ـ328)، اعتراض به گران شدن اجناس (ص 316ـ317)، قیام ترکهای جوان که در 1327/ 1909 به برکناری سلطان عبدالحمید عثمانی انجامید (ص 357ـ361) و از این قبیل میتوان یافت. این نوع اشعار سیاسی و اجتماعی ساده و همهفهم، که در آن زمان متداول بود، باعث شد که وی از احمدِ شوقی مشهورتر شود (رجوع کنید به جیوسی، ج 1، ص 51ـ52).یکی از معروفترین سرودههای سیاسی ـ اجتماعی حافظ ابراهیم، شعر «حادثة دِنْشَوای» است که آن را در 1324 سروده است (رجوع کنید به ص 334ـ336). دِنْشَوای نام روستایی در مصر است که در 1324/1906 افسران انگلیسی برای شکار به آنجا میرفتند و در حین شکار، زنی از روستاییان به ضرب گلوله کشته شد، مردم خشمگین با نظامیان درگیر شدند و یکی از افسران انگلیسی به قتل رسید. لُرد کرامر، حاکم انگلیسی مصر، دستور محاکمه و مجازاتِ مردم را داد و به دنبال محاکمه، چهار تن از متهمان، اعدام و گروهی زندانی شدند (رجوع کنید به مسدی، ص 69ـ83). این حادثه در مصر جنجالی بر پا کرد. حافظ ابراهیم اولین کسی بود که در این باره شعر سرود و از سیاست انگلیس در مصر و قاضی پرونده انتقاد کرد (همان، ص 101). هرچند جندی (ص 166ـ168) بر آن است که حافظ ابراهیم چنانکه باید از انگلیسیها انتقاد نکرده و محافظهکاری نموده، اما شوقی ضیف (ص 15ـ16) معتقد است که تمامی سیاستمداران برجسته آن زمان مصر از ترس زندان و حیلهگریهای انگلیسیها با آنها مدارا میکردند و حافظ ابراهیم بسیار شجاع بوده که چنین شعری سروده است. با نگاهی به آنچه شاعران درباره حادثه دنشوای سرودهاند، سخن ضیف پذیرفتنی است (برای اطلاع از انعکاس دنشوای در شعر معاصر مصر رجوع کنید به مسدی، ص 101ـ 103). خالد احمد سلیمان (ص 66ـ67) معتقد است که حافظ ابراهیم و احمد شوقی با اینکه تا زمان درگذشتشان (1321ش/ 1932) از اوضاع فلسطین آگاه بودهاند، اما بهسببِ محافظهکاری و رعایت حال مقامات دولتی، حتی یک بیت هم درباره فلسطین نسرودهاند. بیتوجهی این دو به موضوع فلسطین باعث شد که ابراهیم طوقان*، با آنکه در شعرش به شدت تحت تأثیر شوقی و حافظ ابراهیم بود، آنها را سرزنش کند (رجوع کنید به بکار، ص 93ـ 97؛ سوافیری، ص 127). حافظ ابراهیم در سرتاسر اشعار سیاسی و اجتماعی خود، اعتقاد خود به جنبش عرب، آرزوهای سیاسی ملتش و درد و رنج و فقر مردم را بیان میکند و بر رنج قربانیان فاجعههای طبیعی تأکید میکند، اما این نوع اشعار وی غالبآ ساده و سطحی و عوامانه و از نظر تخیل، ضعیف دانسته شدهاند (رجوع کنید به بدوی، ص 45؛ جیوسی، ج 1، ص 51؛ فاخوری، ص 142).حافظ ابراهیم مرثیههای بسیاری برای بزرگان مصر سروده است (رجوع کنید به حافظ ابراهیم، ص 445ـ562). در این نوع ادبی، او سرآمد شاعران روزگار خویش است، هرچند که این مراثی تقلید از قدماست، اما یکسره مبالغهآمیز نیست. یکی از معروفترین و مؤثرترین آنها، مرثیه شیخ محمد عبده است، که در عین سادگی و صمیمیت، از حیث لفظ و اسلوب محکم و استوار است (رجوع کنید به طهحسین، ص 159ـ163؛ نیز رجوع کنید به حافظ ابراهیم، ص 458ـ 463). مرثیههای حافظ ابراهیم را میتوان مأخذ معتبری برای تاریخ سیاسی و اجتماعی مصر معاصر دانست (طه حسین، ص 173ـ174).از جنبههای بسیار برجسته شعر حافظ ابراهیم، که غالبآ مورد غفلت ناقدان واقع شده، طنز اوست؛ این نوع طنز در شعر عربی معاصر، بسیار اندک و نادر است و عمق احساسات شاعر را نشان میدهد. در شعری که فیالبداهه در توصیف لباس خود سروده است، طنزی تلخ و ظریف و در عین حال والا و مستحکم دیده میشود (بدوی، همانجا؛ جیوسی، ج 1، ص 52 ـ 53؛ نیز رجوع کنید به حافظابراهیم، ص 205ـ206).درباره زنان و تربیت و تحصیل آنان، حافظ ابراهیم موضعی معتدل دارد و معتقد است که ضعف در این زمینه یکی از علل عمده عقبماندگی ملتهای مشرق زمین است (رجوع کنید به ص282ـ 283؛ نیز رجوع کنید به مقدسی، ص 263ـ264). حافظ ابراهیم از جمله اصلاحگرانی بود که نیاز مردم را درک میکردند و، بهرغم محدودیتهای فراوان، برای اصلاحات میکوشیدند، اما تلاش وی از حد یک مصلح اجتماعی ــکه با صاحبان قدرت و ثروت، برای تعلیم و راههای ارتزاق فقرا، مصالحه میکندــ فراتر نرفت (مقدسی، ص230؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام، همانجا).حافظ ابراهیم با اتکا به آنچه در مطبوعات منتشر شده بود و اشعاری که نزد وی و برخی دوستانش بود، دیوان خود را در سه مجلد به چاپ رساند که آخرین جلد آن در 1329 منتشر شد. به دستور وزارت معارف، به سرپرستی احمد امین و همکاری احمد زین و ابراهیم ابیاری، نیز مجموعه اشعار حافظ ابراهیم در 1312ش/1937 در دو جلد به چاپ رسید.علاوه بر آثار مذکور، حافظ ابراهیم، با همکاری خلیل مطران، کتابِ )مقدمهای بر اقتصاد روستایی( اثر پل لِروی(متوفی 1295/1878) را با عنوانِ المُوجَز فی علم الأقتصاد در 1331 به عربی ترجمه کرد (رجوع کنید به جندی، ص 234).منابع : یوسف بکار، ابراهیم طوقان: اضواء جدیدة، بیروت 2004؛ عبدالحمید سندجندی، حافظ ابراهیم: شاعرالنیل، قاهره [? 1959[؛ حافظ ابراهیم، دیوان، چاپ احمد امین، احمد زین، و ابراهیم ابیاری، ]قاهره[ 1987؛ محمد عبدالمنعم خفاجی، مدارس الشعر الحدیث، قاهره ] 1991[؛ داود برکات، «حافظ کما عرفته»، در مجلة ابولّو : المجموعة الکاملة، ج 1، ش 2 (ژوئیه 1933)؛ خالد سلیمان، فلسطین و شعر معاصر عرب، ترجمه شهره باقری و عبدالحسین فرزاد، تهران 1376ش؛ کامل سوافیری، الادب العربی المعاصر فی فلسطین: من سنة 1860ـ 1960، قاهره ]1979[؛ احمد شوقی، دیوان، چاپ احمد محمدحوفی، قاهره ]1980ـ 1981[؛ شوقی ضیف، دراسات فی الشعر العربی المعاصر، قاهره ] 1979[؛ طه حسین، حافظ و شوقی، ]قاهره[ 1955؛ عبدالوهاب نجار، «صفحة مجهولة من حیاة حافظ»، در مجلة ابولّو، همان؛ حنا فاخوری، الجامع فی تاریخ الادب العربی: الادب الحدیث، بیروت 1986؛ محمد جمالالدین علی مسدی، دِنْشَوای، قاهره 1427/2006؛ خلیل مَطران، دیوان، بیروت 1977؛ انیس خوری مقدسی، الاتجاهات الادبیة فی العالم العربی الحدیث، بیروت 1982؛Muh(ammad Mustafa Badawi, A critical introduction to modern Arabic poetry, Cambridge 1975; J. Brugman, An introduction to the history of modern Arabic literature in Egypt, Leiden 1984; EI2, s.v. "Hafiz Ibrahim" (by U. Rizzitano); Encyclopedia of Arabic literature, ed. Julie Scott Meisami and Paul Starkey, London: Routledge, 1998; s.v. "Ibrahim, (Muhammad) Hafiz" (by P. Starkey); Salma Khadra Jayyusi, Trends and movements in modern Arabic poetry, Leiden 1977; Paul Starkey, Modern Arabic literature, Edinburgh 2006.