حارثبن سعید کذاب، مدعی نبوت در قرن اول. ابنعساکر (ج 11، ص 427) نام پدرش را عبدالرحمان نیز ذکر کرده است. حارث در شام ادعای نبوت کرد و پیروانش به حارثیه معروف شدند. او غلام اَبی جُلاس عبدری قُرَشی، و بنابر نقلی دیگر، غلام مروانبن حَکَم بود (همانجا؛ ذهبی، حوادث و وفیات 61ـ80ه ، ص 386). گفته شده است که وی بسیار متعبد و زاهد بود، اما شیطان بر او عارض شد. حارث از پدرش درباره آنچه میترسید اغوای شیطان باشد، راهنمایی خواست، اما پدرش با استناد به آیه 222 سوره شعراء (شیاطین بر دروغگوی گناهکار نازل میشوند) و بر مبنای زهد حارث، نگرانی او را بیوجه دانست. از آن پس، حارث مدعی نبوت شد. او نزد اهل مسجد میرفت و با انجام دادن کارهای شگفتانگیز، آنها را به دین خود دعوت میکرد و به اینترتیب، پیروان بسیاری پیدا کرد (ابنحجر عسقلانی، ج 2، ص 151).حارث، قاسمبن مُخَیمره، محدّث کوفی (متوفی 100)، را نیز به دین خود دعوت کرد. ولی قاسم قول او را نپذیرفت و ابوادریس خُولانی*، قاضیدمشق (متوفی80)، را از ادعای حارث و احتمال اینکه وی یکی از سی دجالی باشد که پیامبر اکرم از آنها خبر داده است (رجوع کنید به بخاری، ج 4، ص 178، ج 8، ص 101؛ مسلمبن حجاج، ج 8، ص 189)، آگاه ساخت. ابوادریس، قاسم را نکوهش کرد و برخوردش را سبب فرار حارث دانست، لذا قاسم نزد عبدالملکبن مروان، خلیفه اموی، رفت و او را باخبر کرد، اما عبدالملک در دستگیری حارث ناکام ماند (ابنعساکر، ج 11، ص 428؛ ذهبی، حوادث و وفیات 61ـ80ه ، ص 387). حارث در بیتالمقدس پنهان شد. فردی از اهل بصره، که به پیشنهاد یکی از پیروان حارث نزد وی رفته بود، در ظاهر به او ایمان آورد و از نزدیکان او شد، سپس برای دعوت بصریان از حارث کسب اجازه کرد، اما نزد عبدالملک رفت و او را از ماجرا آگاه کرد. خلیفه حکم فرمانروایی بیتالمقدس را به او داد. او نیز حارث را در بیتالمقدس یافت و به عبدالملک تسلیم کرد و عبدالملک فرمان قتل حارث را صادر کرد (ابنعساکر، ج 11، ص 429ـ430؛ یاقوت حموی، ج 2، ص 368ـ369).درباره چگونگی قتل حارث ــ ضمن اشاره به امور کرامتگونهای همچون باز شدن غل و زنجیر از دستها و گردن او به مجرد تلاوت آیاتی از قرآن در عقبههای بیتالمقدس یا یک بار ناکامی در کشتن او ــ روایتهای گوناگونی شده است (رجوع کنید به ابنجوزی، ج 4، ص 207؛ ذهبی، حوادث و وفیات 61ـ80ه ، ص 389ـ390؛ صفدی، ج 11، ص 254). حارث در سال 79 (ابنجوزی، ج 4، ص 204؛ ذهبی، حوادث و وفیات 61ـ80ه ، ص 386؛ ابنکثیر، ج 9، ص30) و به نقل صفدی (همانجا) در حدود سال 80 کشته شد.منابع : ابنجوزی، المنتظم فی تاریخالملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابنحجر عسقلانی، لسانالمیزان، حیدرآباد، دکن 1329ـ1331، چاپ افست بیروت 1390/1971؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/ 1995ـ2001؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة فی التاریخ، ]قاهره[ 1351ـ1358؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیحالبخاری، ]چاپ محمد ذهنیافندی[، استانبول 1401/1981؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 61ـ80ه ، بیروت 1410/1990؛ صفدی؛ مسلمبن حجاج، الجامعالصحیح، بیروت : دارالفکر، ]بیتا.[؛ یاقوت حموی.