حارثبن سُرَیج بن یزید، رهبر قیام مُرجِئه در خراسان بر ضد حکومت امویان. نسبش به مُجاشِعبن دارم، از تیرههای قبیله تمیم*، میرسد (رجوع کنید به ابنکلبی، ج 1، ص 194ـ195، 201، 204؛ بلاذری، ج 3، ص 145؛ قس ابنحزم، ص230ـ231)؛ ازاینرو، با نسب مُجاشِعی از وی یاد شده است (رجوع کنید به بلاذری، همانجا؛ برای نام چینی حارث رجوع کنید به فلوتن، ص30، پانویس 1). از تاریخ تولد و شرححال او در سده نخست اطلاعی در دست نیست. ظاهرآ در دهه نخست سده دوم در خراسان بوده است، زیرا همراه اشرسبن عبداللّه سُلَمی در سال 110 در بیکند، با مردم سغد و بخارا و ترکانی که از اسلام برگشته بودند، جنگیده است (رجوع کنید به طبری، ج 7، ص 57ـ58؛ ابناثیر، ج 5، ص 149ـ 150؛ نویری، ج 21، ص 409ـ410؛ نیز رجوع کنید به آقا، ص 23). اخبار راجع به حارث پس از این تاریخ پراکنده است. بنابه روایتی، اعتراض وی به بیعدالتی جنیدبن عبدالرحمان*، والی خراسان (رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه)، سبب شد تا به دستور تُجیبی، والی بلخ، وی را چهل تازیانه بزنند (رجوع کنید به طبری، ج 7، ص 95). حارث در 116 سر به شورش برداشت و نخست، جمعی از قبایل اَزْد و تمیم را با خود همراه کرد (طبری، ج 7، ص 96؛ ابناثیر، ج 5، ص 184؛ ازدی، ص 37؛ قس خلیفةبن خیاط، ص 224؛ ذهبی، حوادث و وفیات 101ـ120ه ، ص 311). او محیط سیاسی و اجتماعیِ ماوراءالنهر را برای اجرای اهداف خویش مناسب یافت، زیرا مردم آن سامان با سیاست امویان مخالف بودند. وی با گردآوردن ناراضیان، جبهه نیرومندی از اعراب و موالی و اهل ذمه، در مخالفت با عاصمبن عبداللّه هلالی ــکه پس از جنیدبن عبدالرحمان ولایت خراسان یافته بودــ تشکیل داد. در خراسان، این تنها قیامی بود که برای احقاق حقوق اهل ذمه، بر ضد امویان شکل گرفت. ممکن است ساکنان سغد نیز، به علت از دست دادن زمینهایشان، از این قیام طرفداری کرده باشند (رجوع کنید به شکلیدی، ص 107؛ شارون، ص 33). حارث از نُخَذ، ناحیهای در خراسان، به سوی فاریاب رفت و آنجا را گشود، سپس با چهار هزار سپاهی به سوی بلخ رهسپار شد و والی اموی را از آنجا بیرون راند. گفتهاند که حارث در این رویارویی، نصربن سیار و بلخیان را به کتاب خدا و سنّت پیامبر دعوت کرد (طبری، ج 7، ص 94ـ95؛ نیز رجوع کنید به شعبان، ص 118). او سپس به جوزجان و تالقان (طالقان) و مرورود لشکر کشید و بر آن نواحی چیره شد (طبری، ج 7، ص 95ـ96؛ ابناعثم کوفی، ج 8، ص 282؛ گردیزی، ص 257؛ نیز رجوع کنید به نیکپیبن مسعود، ص 353). پس از آن، با شصت هزار سپاهی به سوی مرو شاهجان رفت. رزمندگان اَزْد و تمیم و دهقانان جوزجان و فاریاب و مرورود و تالقان نیز همراه او بودند. در نبرد میان سپاه حارث و لشکر عاصمبن عبداللّه، حارث شکست سختی خورد، اما به سرعت به تجدید قوا پرداخت (طبری، ج 7، ص 96ـ98، 100؛ ابنجوزی، ج 7، ص 169؛ ابناثیر، ج 5، ص 184؛ نیز رجوع کنید به شعبان، ص 119).ناتوانی عاصم از سرکوب کردن حارث، خلیفه اموی، هشامبن عبدالملک، را بر آن داشت تا اداره امور خراسان را به والی عراق واگذار نماید. خالدبن عبداللّه قَسری*، والی متنفذ عراق، برادر خویش اسدبن عبداللّه را به خراسان فرستاد. پیش از رسیدن اسد به خراسان، عاصم تصمیم گرفت با حارث صلح کند. او در نامهای به حارث پیشنهاد کرد که به هشام بنویسند به کتاب خدا و سنّت رسول عمل کند و اگر نپذیرفت، هر دو بر ضد وی قیام کنند، اما این نامه، به سبب مخالفت یکی از سران (یحییبن حُضَین)، ارسال نشد و کار به جنگی انجامید که نتیجه آن شکست حارث و هزیمت پیروانش بود (طبری، ج 7، ص 99ـ104؛ قس گیب، ص 77؛ بارتولد، ص 191). با ورود اسدبن عبداللّه قسری* به خراسان، حارث باز هم شکست خورد و حتی گروهی از یارانش به اسد پیوستند (طبری، ج 7، ص 105ـ107). سرانجام، حارث در 118 به خاقان ترک که با اسدبن عبداللّه در نبرد بود، پناه برد. در نبردی که در 119 در ناحیه جوزجان روی داد، خاقان شکست خورد (رجوع کنید به همان، ج 7، ص 118ـ125؛ قس خلیفةبن خیاط، ص 225). پس از آن، حارثبن سریج در سرزمین ترکان (چاچ) اقامت کرد تا آنکه در 121 نصربن سیار، والی خراسان، عازم نبرد با حارث و مردم چاچ گردید (رجوع کنید به طبری، ج 7، ص 174ـ177). حارث تا 126 در ترکستان اقامت گزید. در این سال، نصربن سیار از خلیفه اموی، یزیدبن ولید، برای حارث امان خواست و حارث توانست پس از سالها به خراسان بازگردد (همان، ج 7، ص 293ـ294) حارث در 27 جمادیالآخره 127 به مرو شاهجان رسید و نصربن سیار به استقبال او آمد و عدهای از خانواده حارث را که نزدش زندانی بودند، آزاد کرد (رجوع کنید به همان، ج 7، ص 309؛ نیز رجوع کنید به اورتمان، ص 254). گفتهاند حارث هدایایی را که نصر و نزدیکانش به او دادند، فروخت و پول آن را میان یارانش تقسیم کرد و وقتی نصر به او پیشنهاد کرد ولایت را بپذیرد و صدهزار دینار بگیرد، نپذیرفت و ضمن ابراز بیعلاقگی به امور دنیوی، بر هدف خود مبنی بر عمل به کتاب خدا و سنّت و مبارزه با ظلم تأکید کرد (رجوع کنید به طبری، ج 7، ص310؛ مسکویه، ج 3، ص 242ـ243؛ نویری، ج 21، ص510). با روی کار آمدن مروانبن محمد و بیعت نصر با او، حارث که نگران تأیید نشدن اماننامهاش از سوی خلیفه جدید بود، بار دیگر به مخالفت برخاست و از نصر خواست امر حکومت را به شورا واگذارد، ولی نصر نپذیرفت. سرانجام، دو طرف نمایندگانی برگزیدند. نصربن سیار، مُقاتلبن سلیمان بلخی و مقاتلبن حیان نَبَطی را برگزید و حارث، مُغیرةبن شُعْبَه* و مُعاذبن جَبَله را، تا بر جریان امور نظارت داشته باشند و آنان را «جمع عامل به کتاب خدا» نامیدند. مدتی پس از توافق مذکور، نصر دوباره به حارث پیشنهاد نمود که والی ماوراءالنهر شود و سیصد هزار درهم بگیرد، اما حارث نپذیرفت و اختلافات از نو بروز کرد. آنان، پس از مذاکراتی، موافقت کردند مقاتلبن حَیان و جهمبن صفوان در میان آنان داوری کنند. آن دو حکم کردند که نصر کناره بگیرد و حکومت شورایی گردد، ولی نصر نپذیرفت (طبری، ج 7، ص330ـ331؛ ثعالبی مرغنی، ص 263ـ264؛ ابناثیر، ج 5، ص 342ـ343؛ ابنکثیر، ج10، ص 26ـ27). سرپیچی نصر از رأی داوران، به نبرد یاران حارث با نیروهای حکومتی انجامید (جمادیالآخره 128) که در پی آن حارث شکست خورد و شهر را ترک نمود. حارث پس از هزیمت، پسر خویش را نزد جدیعبن علی کرمانی فرستاد و موفق شد او را با خویشتن متحد سازد. کرمانی با نصر جنگید و بر شهر مرو دست یافت. در این هنگام، زمزمههای مخالفت با همکاری او با جدیع از سوی یاران او آغاز شد (رجوع کنید به طبری، ج 7، ص 335ـ339؛ ابناثیر، ج 5، ص 344ـ345). بِشربن جُرمُوز ضَبّی، از مهمترین یاران حارث، او را برای یاری رساندن به جدیعبن علی و فروغلتیدن در تعصب قبیلهای و نادیده گرفتن اصل مبارزه برای تحقق عدالت در اصول فرقه مُرجِئه* نکوهید و همراه چندین هزار نفر از او جدا شد. حارث نیز جدیعبن علی را به سبب ویران نمودن خانههای مُضَریان و غارت اموال آنان پس از تصرف مرو، سخت ملامت نمود و وی را دعوت به شورا کرد. با مخالفت جدیع با این پیشنهاد، اتحاد آنان گسست و حارث در نبردی با سپاهیان جدیع شکست خورد و در 24 رجب 128 به قتل رسید (طبری، ج 7، ص 339ـ340؛ مسکویه، ج 3، ص 251ـ253؛ ابناثیر، ج 5، ص 345ـ346؛ قس بلاذری، ج 3، ص 145؛ نیز رجوع کنید به دانیل، ص 45). ظاهرآ گروهی از یاران حارث که از نبرد جان بهدر برده بودند، به هواداران عباسیان پیوستند (برای اطلاع از بهرهگیری عباسیان از این رویداد رجوع کنید به اخبار الدولة العباسیة، ص 208)، زیرا تنها نیروی مخالف سازمانیافته در خراسانِ آن زمان که از لحاظ تفکر اجتماعی و سیاسی با آنان مشابهتهایی داشتند، اینان بودند. تغییر مواضع فکری حارث مانع از آن است که هدف او از مبارزاتش بهصراحت تشخیص داده شود، ولی میتوان اظهارنظر کرد که مقابله چندین ساله او با حکومت خراسان باعث تضعیف قوای امویان گردید.حارث را از فرقه مُرجِئه دانستهاند (رجوع کنید به طبری، ج 7، ص100؛ نیز رجوع کنید به صدیقی، ص 58؛ ولهاوزن، ص 302؛ مادلونگ، 1999، ص 33ـ35؛ کرونه و تسیمرمان، ص 241، پانویس 92)، ولی او در فعالیتهای سیاسیاش راه ابوالصَیداء را پیش گرفت. ابوالصیداء از حقوق موالی دفاع میکرد و حتی برخی نزدیکانش در رکاب حارث جنگیدند. حارث و هواخواهانش تنها گروهی هستند که در صدر اسلام از اکثر مسلمانان کناره گرفتند و بر ضد آنان با غیرمسلمانان پیمان بستند تا دولتی به وجود آورند که احکام و قوانینش بر قرآن و سنّت استوار باشد (د.اسلام، همانجا؛ نیز رجوع کنید به طبری، ج 7، ص 54 ـ 56). نصربن سیار در شعر خود به حارث و جماعت مرجئه حمله کرده است (رجوع کنید به طبری، ج 7، ص100ـ101؛ ثعالبی مَرغَنی، ص 264؛ عَطْوان، ص 34ـ35). یکی از ویژگیهای پیروان حارث آن بود که هنگام جنگ، با اقامه دلایل اخلاقی و مذهبی، از دشمن میخواستند که اطاعت کند.به نظر میرسد حارث اعتقاد مبرم داشته است که مأموریت الهی دارد. او در سراسر زندگی مرتاض بوده و میخواسته است حکومت عدل تأسیس کند و اصل انتخاب از طریق شورا را در تعیین حاکم معمول گرداند (فلوتن، ص 29ـ30؛ د.اسلام، همانجا). کسانی که بعد از مرگش او را هجو کردهاند، مدعی هستند که وی آرزوی خلافت مسلمانان را داشته است. شاعری نوشته که ابنسریج (فرزند زین) آرزومند است خلیفه شود، اما راههای خلافت تا چه حد از زین بهدور است (رجوع کنید به عسکری، ص 131). به نوشته طبری (ج 7، ص 106، 340)، حارث با اهلالبصائر، یعنی راسخان در دین، مشورت میکرد (آقا، ص 23). وی در برنامه سیاسی خود تندروتر از جریان اصلی مرجئه بود. او عامه را، بر بنیان قرآن و سنّت پیامبر، به اصلاح فرا میخواند و آرزومند بود که خلافت امویان را سرنگون کند (رجوع کنید به طبری، ج 7، ص 331). پیوستن حارث به دشمنان کافرکیش اسلام و نیز اعتقادات کلامی و سیاسی افراطی او موجب شد که مرجئیان میانهرو خراسان ــاز جمله برخی از کسانی که به همراه ابوالصیداء، نومسلمانانِ سغد را از پرداخت جزیه منع میکردندــ به سلک یاران او بپیوندند (مادلونگ، 1999، ص 33ـ34؛ برای اطلاع از انگیزه این قیام رجوع کنید به همو، 1965، ص 238).منابع : ابناثیر؛ ابناعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت 1411/1991؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، بیروت 1403/1983؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، بیروت 1411/1990؛ ابنکلبی، جمهرة النسب، ج 1، چاپ ناجی حسن، بیروت 1407/1986؛ اخبارالدولة العباسیة وفیه اخبار العباس و ولده، چاپ عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت : دارالطلیعة للطباعة و النشر، 1971؛ یزیدبن محمد ازدی، تاریخ موصل، چاپ علی حبیبه، قاهره 1387/1967؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوسالعظم، دمشق 1996ـ2000؛ حسینبن محمدثعالبی مرغنی، کتاب غررالسیر، چاپ سهیل زکار، بیروت 1417/1996؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت 1415/1995؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 101ـ120ه ، بیروت 1410/1990؛ غلامحسین صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، تهران 1375ش؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ حسنبن عبداللّه عسکری، تصحیفات المحدّثین، چاپ احمد عبدالشافی، بیروت 1408/1988؛ حسین عطوان، المرجئة و الجهمیة بخراسان فی العصر الأموی، بیروت 1413/1993؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ احمدبن محمد مسکویه، تجاربالامم، چاپ ابوالقاسم امامی، تهران 1366ـ1379ش؛ احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالأرب فی فنون الادب، قاهره ] 1923[ـ1990؛ نیکپیبن مسعود، تاریخ نیک پی، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، بخش فارسی، ش 61، نسخه عکسی کتابخانه بنیاد دایرةالمعارف اسلامی؛Saleh Said Agha, "A viewpoint of the Murji'a in the Umayyad period: evolution through application", Journal of Islamic studies, vol.8, no.1 (Jan. 1997); Vasily Vladimirovich Barthold, Turkestan down to the Mongol invasion [English translation], London 1977; Patricia Crone and Fritz Zimmermann, The espistle of Salim ibn Dhakwan, Oxford 2001; Elton L. Daniel, The political and social history of Khurasan under Abbasid rule 747-820, Minneapolis 1979; EI2, s.v. "Al-Harith b. Suraydj" (by M.J. Kister); Josef Van Ess, Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jahrhundert Hidschra: eine Geschichte des religio sen Denkens im fru hen Islam, Berlin 1991-1997; H.A.R. Gibb, The arab conquests in Central Asia, London 1923; Wilferd Madelung, "The early Murji'a in Khurasan and Transoxania and the spread of H(anafism", Der Islam, LIX (1982), repr. in Wilferd Madelung, Religious schools and sects in medieval Islam, Aldershot, Engl. 1999; idem, Der Imam al-Qasim ibn Ibrahim und die Glaubenslehre der Zaiditen, Berlin 1965; Eva Orthmann, Stamm und Macht: die arabischen Stamme im 2. und 3. Jahrhundert der Higra, Wiesbaden 2002; Muhammad Abd al-Hayy Shaban, The Abbasid revolution, Cambridge 1979; H. Shacklady, "The Abbasid movement in Khurasan", Occasional papers of the school of Abbasid studies, 1 (1986); Moshe Sharon, Revolt: the social and military aspects of the Abbasid revolution, Jerusalem 1990; G. Van Vloten, Recherches sur la domination arabe, le chiitisme et les croyances messianiques sous le khalifat des omayades, Amesterdam 1894; Julius Wellhausen, Das arabische Reich und sein Sturz, Berlin 1960.