حاجی قوامالملک شیرازی، شهرت میرزا علیاکبر خان، از رجال برجسته سیاسی فارس در سده سیزدهم. وی پسر حاجی ابراهیمخان کلانتر بود و در 1203 بهدنیا آمد (فسائی، ج 2، ص 964؛ بامداد، ج 2، ص 433). در ماجرای برکناری و قتل حاجی ابراهیم و کلیه بستگانش در 1215 (رجوع کنید به حاجی ابراهیم کلانتر*)، تنها دو فرزند کوچک او، علیاکبر و علیرضا، جان بهدر بردند (خاوری شیرازی، ج 1، ص 149؛ خورموجی، 1380ش، ص 554).علیاکبر، پس از کشته شدن پدرش، مدت یازده سال در اصفهان بود و در 1226، به منصب کلانتری شیراز دست یافت (فسائی، ج 2، ص 964؛ نادرمیرزا قاجار، ص270). در 1245 که فتحعلیشاه به فارس سفر کرد، وی را به قوامالملک ملقب کرد (خاوری شیرازی، ج 2، ص740؛ قس سپهر، ج 1، ص :437 1244).حاجی قوامالملک، همچون پدرش، باهوش و موقعشناس بود و با وصلت با بزرگان محلی چون محمدعلیخان قشقایی (ایلخانی ایلات فارس)، حمایت ایلات فارس را برای حفظ منافع محلی خود جلب کرد و بر گستره نفوذ اجتماعی و سیاسی خویش افزود (رجوع کنید به هدایت، ج10، ص 75). وی همچنین خواهر کامرانمیرزا را به عقد پسر خود، فتحعلیخان، درآورد. اینگونه وصلتها اعتبار فوقالعادهای برای حاجیقوام در فارس بهوجود آورد، هرچند که در مواقع حساس، به همان میزان او را در معرض خطر قرار میداد، چنانکه در ماجرای مخالفت مرتضی قلیخان ایلبیگی، از بزرگان ایلقشقایی، با حسینعلی میرزا فرمانفرما*، حکمران فارس، حاجیقوام نیز، به دلیل وصلت با ایل قشقایی به همکاری با ایلبیگی متهم شد، و از سر احتیاط، در آستانه سیدعلاءالدین حسین بست نشست. فرمانفرما که رها کردن او را جایز نمیدانست، با هتک حرمت آستانه، حاجی قوام و پسرش را از آنجا خارج و زندانی کرد (رجوع کنید به سپهر، ج 1، ص 506ـ507؛ فسائی، ج 1، ص 757) ولی پس از چندی آنان را آزاد ساخت و ایشان را بر مناصب سابقشان ابقا کرد (سپهر، ج 1، ص 507؛ اعتمادالسلطنه، 1367ـ1368ش، ج 1، ص 906). در 1250 فتحعلی شاه درگذشت و حسینعلیمیرزا فرمانفرما در فارس خود را شاه خواند، قوامالملک با وی همراهی نکرد و وفاداری خود را به محمدشاه اعلام نمود. قوامالملک، که در این هنگام در اصفهان بود، از دستور فرمانفرما مبنی بر حضور در شیراز، تخلف ورزید و درنتیجه، پسرش (میرزامحمدخان کلانتر) دستگیر و محکوم به مرگ شد، ولی به شفاعت شکراللّهخان نوری از مرگ نجات یافت و در ارگ محبوس گردید (فسائی، ج 1، ص 762). پس از خاتمه ماجرای فرمانفرما، بر عزت و حرمت حاجی قوامالملک افزوده شد. وی در 1256 منصب کلانتری را به ضمیمه لقب بیگلربیگی فارس به پسرش واگذاشت و خود از کارهای دیوانی کناره گرفت (همان، ج 2، ص 964).با مرگ محمدشاه در 1264، آشوبهای محلی در فارس بار دیگر آغاز شد. حسینخان آجودانباشی* ملقب به نظامالدوله، حکمران وقت فارس، با ارسال پیشکشی نزد ناصرالدین شاه، جلوس وی را تبریک گفت ولی امیرکبیر، که از قبل با وی دشمنی داشت، مانع از قبول خدمت وی شد. این بیمِهری برای کسانی چون محمدقلیخان ایلبیگی و حاجیقوام، که با نظامالدوله اختلافاتی داشتند، دستاویزی برای ابراز دشمنی شد (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 788).نفوذ اجتماعی ـ سیاسی حاجیقوام در این هنگام، در حدی بود که پانزده هزار تن را از شهر شیراز و بلوکات تحت تملکش گرد آورد. نیروهای حاجیقوام و ایلبیگی در یک فرسنگی شیراز اطراق کردند و در مذاکرهای با نظامالدوله، خروج وی را از شهر خواستار شدند، اما اندکی بعد، قوامالملک در اندیشه عاقبت این ماجرا که شورش علیه دولت محسوب میشد و برای حفظ مصالح خویش، از ایلبیگی جدا شد و به نظامالدوله پیغام داد که خود را آلوده خیانت نمیکند و او اگر میتواند ایلبیگی را دفع کند. این شورش، پس از درگیری دوماههای در اطراف ارگ شهر، با ارسال قوایی از پایتخت فروکش کرد (سپهر، ج 3، ص 949ـ951).تلاش و همراهی حاجی قوام در برقراری و حفظ نظم در ایالت فارس در طول سلطنت ناصری نیز ادامه یافت و به همین سبب هدایایی چون عصای مرصع دریافت کرد (اعتمادالسلطنه، 1367ـ 1368ش، ج 2، ص 1147) و فرزندش نیز بر حکومت محلی در فارس گماشته شد (سپهر، ج 3، ص1110).به هنگام اشغال بوشهر در 1272 به دست ارتش انگلیس، حاجی قوامالملک از جمله بزرگانی بود که از حکمران فارس تقاضا کرد در خدمت وی با انگلیسیها بجنگد. در 1273، به دلیل خدماتی که در انتظام صفحات فارس خصوصآ در بندر بوشهر به عمل آورده بود، یک قطعه نشان تمثال همایون گرفت (اعتمادالسلطنه، 1367ـ1368ش، ج 2، ص 1261؛ هدایت، ج10، ص 729ـ730). در همین سال، میرزافتحعلیخان، پسر حاجی قوام و داماد فتحعلیشاه، نیز به منصب و لقب مهم صاحب دیوان در پایتخت دست یافت (هدایت، ج10، ص772ـ 773؛ سپهر، ج 3، ص 1472).در گزارش منحصر به فردی که از موقعیت کلی و اقتدار قوامالملک در این سالها وجود دارد، میتوان به اهمیت و نفوذ او پی برد. هاینریش کارل بروگش، سفیر آلمان، که در 1275 به فارس سفر کرده بود، به دیدار حاجیقوام رفت. به نظر وی (ج 2، ص 479)، حاجی سمتی همطراز با شهرداران اروپایی با اختیار تام داشت و جمعآوری مالیات ایالت و پرداخت آن به دولت از وظایف مهم او بود. به قول بروگش (همانجا)، قوامالملک از این راه ثروت زیادی اندوخت و مالک 104 پارچه آبادی و روستا در نقاط مختلف فارس بود. او از متنفذترین و مکارترین رجال فارس و ایران بود که تمام فارس به اشاره او اداره میشد و با دسایس و خیانتها و خدعهها و زورگوییهایش تمام فارس را مرعوب کرده بود. تمام لوطیهای شیراز تحت فرمان و عامل اجرای تحریکات حاجی بودند. سفیر آلمان وی را بسیار باهوش دانسته است، به طوری که هیچیک از رجال فارس قادر به مقابله با نقشهها و تحریکات وی نبودند و دولت هم، با وجود اطلاع از کارهای او، مزاحمش نمیشد. همچنین اگر خارجیها کاری را نمیتوانستند انجام دهند، با کمک حاجیقوام موفق به انجام دادن آن میشدند (همانجا). مطمئنآ به همین دلیل بود که به هنگام شروع جنگ ایران و انگلیس در 1273، خلیفه ارمنیان مستقر در جلفای اصفهان در نامهای از حاجی قوام تقاضا کرد متوجه رفاه حال ارمنیان ساکن شیراز باشد. حاجی قوام نیز در پاسخ قول داد به تقاضاهای بجای آنان پاسخ مثبت دهد (درهوهانیان، ص 369ـ371).وضع حاجی قوام تا 1275، که سلطان مراد میرزا حسامالسلطنه به حکومت فارس منصوب گردید، همچنان رو به ترقی بود. در این زمان، در غیاب حسامالسلطنه که در دشتستان و بوشهر بود، اغتشاشی در شیراز ایجاد شد که ظاهرآ به تحریک حاجیقوام صورت گرفته بود. در پی آن، حاجی قوام در باغ نو زندانی و محکوم به پرداخت ده هزار تومان شد. وی سپس روانه پایتخت شد و برای همیشه از فارس خارج گردید (رجوع کنید به نظامالسلطنه مافی، ج 1، ص 32ـ33؛ قس خورموجی، 1363ش، ص 235ـ236، که سال 1274 را ذکر کرده است).این ماجرا ظاهرآ تغییر چندانی در موقعیت حاجیقوام و پسرانش در نزد شاه ایجاد نکرد. به نوشته خورموجی (1363ش، ص 235)، وی همچنان مورد عنایت شاه بود. به علاوه، پسرانش نیز به مناصب و حکومتهای جدید دست یافتند (اعتمادالسلطنه، 1367ـ1368ش، ج 2، ص 1316، 1319). حاجیقوام تا 1279 در تهران بود تا آنکه در این سال، متولی آستان قدس شد و لقب جنابی گرفت(همو، 1363ـ1367ش، ج 3، ص 1852). وی در 1282 در مشهد درگذشت و در صحن مقدّس امام رضا علیهالسلام دفن گردید (فسائی، ج 2، ص 964؛ صدیقالممالک، ص 137).حاجیقوام در طول زندگی خود در شیراز و مشهد، آثاری از خود بهجا گذاشت، از جمله مدرسه حسینیه که متصل به خانه او و دارای چندین ملک موقوفی بود و از درآمد آنها وجوهی به طلاب و مدرسان پرداخت میشد یا صرف نذرهایی در روزها و ماههای خاص میگردید (فسائی، ج 2، ص 964ـ965). نقارهخانه حضرت در شیراز (رجوع کنید به حکیمالممالک، ص 185) و آبانبار بزرگ در بندر بوشهر (فسائی، ج 2، ص 964) نیز از بناهای حاجی قوامالملک است. او احتمالا ارادت خاصی نیز به سعدی داشته است، زیرا پس از آنکه عدهای سنگ قبر سعدی را به اتهام سنّی بودن وی خراب کردند، قوامالملک سنگ کنونی را بر مزار وی نصب کرد (براون، ص 307ـ308؛ سامی، ص 335، پانویس 4). مهمترین بنای زیبایی که از حاجی قوام برجای مانده و از شاهکارهای قرن سیزدهم محسوب میشود، عمارت معروف به نارنجستان و تالار آیینهکاری آن است (رجوع کنید به دانشپژوه، ص 114؛ درباره این بنا رجوع کنید به شیراز*، بخش معماری). به روایت بروگش (ج 2، ص 480)، منزل نارنجستان از همه منازل شیراز عالیتر و باشکوهتر بود. حاجی قوام در دوره تصدی کوتاهمدتش بر تولیت آستان رضوی نیز عمارت کلاه فرنگی زیبایی در وسط باغ آصفالدوله مشهد بنا نمود (حکیمالممالک، ص 221). وی به بازسازی مسجدجامع شیراز، از بناهای قرن هفتم که براثر زلزله 1269 ویران شده بود، اقدام کرد (اعتمادالسلطنه، 1367ـ1368ش، ج 4، ص 2018). همچنین مدرسه خان را، که از بناهای دوره صفوی بود و در همان زلزله ویران شده بود، تعمیر کرد (سامی، ص 586ـ589).منابع : محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، چاپ محمداسماعیل رضوانی، تهران 1363ـ1367ش؛ همو، مرآةالبلدان، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران 1367ـ1368ش؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، تهران 1357ش؛ هاینریش کارل بروگش، سفری به دربار سلطان صاحبقران: 1861ـ 1859، ترجمه حسین کردبچه، تهران 1367ش؛ علینقیبن اسماعیل حکیمالممالک، روزنامه سفر خراسان، تهران 1356ش؛ فضلاللّهبن عبدالنبی خاوری شیرازی، تاریخ ذوالقرنین، چاپ ناصر افشارفر، تهران 1380ش؛ محمدجعفربن محمدعلی خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1363ش؛ همو، نزهت الاخبار: تاریخ و جغرافیای فارس، چاپ علی آلداود، تهران 1380ش؛ منوچهر دانشپژوه، شیراز : نگینی درخشان در فرهنگ و تمدن ایران زمین، تهران 1377ش؛ هاروتون درهوهانیان، تاریخ جلفای اصفهان، ترجمه لئون میناسیان و محمدعلی موسوی فریدنی، اصفهان 1379ش؛ علی سامی، شیراز: شهر جاویدان، شیراز 1363ش؛ محمدتقیبن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1377ش؛ ابراهیمبن اسداللّه صدیقالممالک، منتخبالتواریخ، تهران 1366ش؛ حسنبن حسن فسائی، فارسنامه ناصری، چاپ منصور رستگار فسائی، تهران 1367ش؛ نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز 1373ش؛ حسین قلی نظامالسلطنه مافی، خاطرات و اسناد حسین قلیخان نظامالسلطنه مافی، چاپ معصومه مافی و دیگران، تهران 1362ش؛ رضاقلیبن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، ج 8ـ10؛Edward Granville Browne, A year amongst the Persians, London 1950.