حاجیابراهیم کلانتر (حاج ابراهیم)، ملقب به اعتمادالدوله، کلانتر فارس، وزیر لطفعلیخان زند و صدراعظم آقامحمدخان و فتحعلیشاه قاجار. پدرش حاج هاشم نام داشت و محمدابراهیم در 1158 در شیراز بهدنیا آمد (خورموجی، ص 309ـ310؛ بامداد، ص 25ـ 27؛ خورسند، ص 47). شایع بود که اجداد پدریاش یهودیالاصل و اهل قزویناند که بعدها مسلمان شدند و به شیراز مهاجرت کردند و در آنجا با خانواده قوامالدین حسن شیرازی، وزیر شیخ ابواسحاق اینجو، وصلت کردند و حاجیابراهیم از نوادگان دختری این خانواده است. جدّ وی، حاج محمود، به تجارت مشغول بود و در اواخر دوره صفویه مسجد و مدرسهای به نام هاشمیه در شیراز ساخت (فسائی، ج 1، ص 679ـ680). حاجهاشم، کدخدای کل محلات حیدری بود (خاوری شیرازی، ج 1، ص 147ـ148). وی در 1160 به فرمان نادرشاه از یک چشم نابینا شد (فسائی، ج 1، ص 680).از ابتدای زندگی حاجی ابراهیم اطلاعی در دست نیست. وی پس از فوت پدرش، جانشین او شد و به همان شغل او، یعنی کدخدایی، مشغول گردید (خاوری شیرازی، ج 1، ص 148). در 1196، در زمان حکومت علی مرادخان زند گروهی از اعیان شیراز، از جمله حاجی ابراهیم، را به عنوان گروگان به اصفهان فرستادند. پس از فوت علی مرادخان، حاجی ابراهیم به شیراز بازگشت و جعفرخان زند در 1200، وی را کلانتر فارس نمود (شیرازی، ص 53؛ نامی اصفهانی، ص 342، 353؛ خاوری شیرازی، همانجا؛ فسائی، ج 2، ص680، 962). حاجی ابراهیم پس از کشته شدن جعفرخان زند، به کمک برادران خود و جمعی از اعیان شیراز، از لطفعلیخان، پسر جعفرخان، هواداری کرد. لطفعلیخان در 1203 از بوشهر به شیراز آمد و حاجی ابراهیم را بهسبب خدماتش «پدر» خطاب کرد و امور مهم را به او سپرد (گلستانه، ص 253). لطفعلیخان هنگام عزیمت به اصفهان در 1205، حاجی ابراهیم را نایبالایاله برادر کوچکتر خود کرد (شیرازی، ص 74؛ نامی اصفهانی، ص 342)، اما چون لطفعلیخان، از حاجی ابراهیمخان، به دلیل نفوذ و چیرگی زیاد او بر تمام امور، بیمناک بود و توان از میان برداشتن او را نداشت، ناچار فرزند حاجی ابراهیم را با خود به اصفهان بُرد و برادران حاجی ابراهیم، عبدالرحیمخان و محمدعلیخان، را به فرماندهی پیادهنظام خویش گماشت (شیرازی، ص 82؛ ملکم، ج 2، ص 95؛ خاوری شیرازی، همانجا). حاجی ابراهیم که از این رفتار ترسیده بود و یقین داشت لطفعلیخان پس از سفر او را خواهد کشت، اندکی بعد، شیراز را به کمک تفنگچیان خود تصرف کرد، رؤسای ایلات زند را تطمیع نمود و مخالفان را دستگیر کرد، آنگاه خبر تصرف شیراز را به برادرانش، که در سپاه لطفعلیخان بودند، رساند. آنها در اردو آشوب به راه انداختند. لطفعلیخان، به تصور آنکه هنوز شیراز را در اختیار دارد، با دویست تن به شیراز رفت (شیرازی، ص 82ـ83؛ ساروی، ص 197؛ مفتون دنبلی، ص21؛ خاوری شیرازی، ج 1، ص 37). حاجی ابراهیم دروازههای شهر را بست و به لطفعلیخان اجازه ورود نداد. خان زند شهر را محاصره کرد. حاجی ابراهیم به سرکردگان سپاه لطفعلیخان خبر داد که اگر از حمایت خان زند دست بَرندارند، خانوادههایشان در شیراز، به خطر خواهند افتاد. آنان نیز از گرد لطفعلیخان پراکنده شدند. لطفعلیخان بهسوی خلیجفارس رفت. در راه، با متحدان حاجی ابراهیم درگیر شد و شکست خورد. سپس در بندر ریگ به گردآوری نیرو پرداخت (رجوع کنید به شیرازی، ص 82ـ85؛ ملکم، ج 2، ص 97؛ مفتون دنبلی، همانجا). متحدان حاجی ابراهیم در سه جنگِ بوشهر، کازرون و زرقان، شکست خوردند. حاجی ابراهیم، شرح واقعه را برای آقامحمدخان نوشت و از او کمک خواست (شیرازی، ص 87ـ92؛ هدایت، ج 9، ص 238). پس از آنکه فرستاده آقامحمدخان، در جنگ با لطفعلیخان شکست خورد، حاجی ابراهیم از آقامحمدخان خواست شخصآ برای دفع لطفعلیخان عازم شود (شیرازی، ص 93؛ ملکم، ج 2، ص 99؛ هدایت، همانجا). در حوالی آباده، جنگ درگرفت و آقامحمدخان پیروز شد و حاجی ابراهیم را در 1206 به حکومت فارس گماشت (شیرازی، ص100؛ خاوری شیرازی، ج 1، ص 38).برخی از مورخان دوره زند، رفتار حاجی ابراهیم با لطفعلیخان را خیانت دانستهاند، اما به گفته خود حاجی ابراهیم، وی برای جلوگیری از کشتار مردم و هرج و مرج در کشور، پایان دادن به کشمکش بر سر قدرت و ترس از اینکه لطفعلیخان او را به قتل برساند، با کمک آقامحمدخان، حکومت لطفعلیخان را برانداخت (رجوع کنید به نامی اصفهانی، ص 343ـ344؛ ملکم، ج 2، ص 95ـ96).حاجی ابراهیم در 1208 صدراعظم آقامحمدخان و ملقب به خان و اعتمادالدوله شد و وزارت و وکالت خاصه سلطانیِ فتحعلیمیرزا ولیعهد و حکومت فارس را نیز به عهده گرفت و تا پایان سلطنت آقامحمدخان در 1212، در این مناصب باقی ماند (خاوری شیرازی، ج 1، ص 39، 46؛ اعتمادالسلطنه، ص 21؛ شیرازی، ص 117). در زمان حکومت فتحعلیشاه نیز صدراعظم بود. وی در زمان صدارتش، در سیاست خارجی ایران نقش مدبرانهای ایفا کرد، از جمله هنگامی که مهدی علی خان*، فرستاده فرمانروای انگلیسی هند، از دربار ایران خواست تا علیه شاهْ زمان، پادشاه افغانستان، اقدام کند، حاجی ابراهیم مخالفت کرد، زیرا جنگ با کشور مسلمان را خطا میدانست. در 1215 که سرجان ملکم به ایران آمد، مورد استقبال حاجی ابراهیم قرارگرفت. حاجی ابراهیم در همان زمان معاهده سیاسی و تجاری با انگلستان منعقد کرد و حقوق ایران را کاملا محفوظ داشت (محمود، ج 1، ص 21ـ23، 25ـ26، 88، پانویس).افزایش قدرت حاجی ابراهیم در امور سیاسی، گسترش اقتدار او در مناطق جنوبی ایران و نفوذ اعضای خانوادهاش در امور مملکت، سوءظن فتحعلیشاه را برانگیخت. بسیاری از درباریان، از جمله میرزاشفیع مازندرانی که به تدبیر حاجی ابراهیم خانهنشین شده بود، از حاجیابراهیم و فرزندانش به دربار شکایت کردند. در این میان، مُهر حاجی ابراهیم به دست دشمنانش افتاد و نامههایی با مُهر وی به فتحعلیشاه رسید که حکایت از خیانت و مذاکره حاجی ابراهیم با دشمنان حکومت و تحریک آنها علیه دولت داشت. فتحعلیشاه در ذیحجه 1215 یا 1216 وی را احضار کرد و از او در این باره پاسخ خواست. با آنکه حاجی ابراهیم ابراز بیاطلاعی کرد، به فرمان شاه او را کور و زبانش را قطع کردند، آنگاه وی را به قزوین فرستادند و در آن شهر او را به قتل رساندند (خاوری شیرازی، ج 1، ص 149؛ مفتون دنبلی، ص 73ـ74؛ سپهر، ج 1، ص 112ـ 113). حاجیابراهیم احتمال میداد که به قتل برسد، اما از بیم آنکه بار دیگر در ایران شورش و جنگهای داخلی به راه افتد، تلاشی برای نجات خویش نکرد. آرزوی وی حکومتی نیرومند برای ایران بود و از خونریزی و کشتار به ستوه آمده بود (بریجز، ص 81). وی از شخصیتهای سیاسی تأثیرگذار و مهم در تاریخ قاجار بود. به گفته فتحعلیشاه، وی برای پادشاهی همچون آقامحمدخان، صدراعظم خوبی بود ولی برای سلطنت فتحعلیشاه فرع زیاده بر اصل بود (احمدمیرزا قاجار، ص 113). سرجانملکم (ج 2، ص 101) نیز، به نقل از آقامحمدخان، گفته است تدبیر حاجی ابراهیمخان که به کمک عدهای از کسبه و بازاریان، شیراز را گرفت و در برابر لطفعلیخان مقاومت کرد، کار بزرگی است که باید در تاریخ برای آیندگان بماند. سرنوشت حاجی ابراهیم و خاندانش را به خاندان برمکیان* تشبیه کردهاند (خاوری شیرازی، همانجا؛ مفتون دنبلی، ص 74؛ فسائی، ج 1، ص 680).منابع : احمدمیرزا قاجار، تاریخ عضدی، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران 1376ش؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، چاپ محمد مشیری، تهران 1357ش؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 هجری، تهران 1357ش؛ هارفورد جونز بریجز، آخرین روزهای لطفعلیخان زند، ترجمه هما ناطق و جانگرنی، تهران 1353ش؛ فضلاللّهبن عبدالنبی خاوری شیرازی، تاریخ ذوالقرنین، چاپ ناصر افشارفر، تهران 1380ش؛ علی خورسند، زندگی سیاسی حاجمیرزا ابراهیمخان کلانتر (اعتمادالدوله)، تهران 1377ش؛ محمدجعفربن محمدعلی خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1363ش؛ محمدفتحاللّهبن محمدتقی ساروی، تاریخ محمدی (احسنالتواریخ)، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران 1371ش؛ محمدتقیبن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1377ش؛ علیرضابن عبدالکریم شیرازی، تاریخ زندیه: جانشینان کریمخان زند، چاپ ارنست بیر، تهران 1365ش؛ حسنبن حسن فسائی، فارسنامه ناصری، چاپ منصور رستگار فسائی، تهران 1367ش؛ ابوالحسنبن محمدامین گلستانه، مجملالتواریخ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1356ش؛ محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، ج 1، تهران 1336ش؛ عبدالرزاقبن نجفقلی مفتون دنبلی، مآثر السلطانیه: تاریخ جنگهای ایران و روس، تبریز 1241، چاپ غلامحسین صدری افشار، چاپ افست تهران 1351ش؛ جان ملکم، تاریخ ایران، ترجمه اسماعیل حیرت، چاپ افست تهران 1362ش؛ محمدصادق نامی اصفهانی، تاریخ گیتیگشا، مقدمه سعید نفیسی، تهران 1363ش؛ رضاقلیبن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضةالصفای ناصری، در میرخواند، ج 8ـ10.