حاج سیاح، میرزا محمدعلی محلاتی، نویسنده سفرنامه و خاطرات و از روشنفکران دوره قاجار. وی که به سبب سفر هجده سالهاش به گرد جهان و نیز سفر به سراسر ایران، به حاج سیاح معروف شده است، در 1252 در خانوادهای روستایی و اهل علم و ادب، در محلات به دنیا آمد. پدرش، ملا محمدرضا محلاتی، او را برای تحصیل به تهران فرستاد و عمویش، ملا محمد صادق، که متمکن و اهل علم بود، وی را برای تکمیل تحصیلات راهی عتبات کرد. وی چند سالی در نجف و کربلا به تحصیل علوم قدیمه پرداخت و با اندیشمندانی که از جاهای گوناگون برای تدریس و تحصیل آمده بودند، آشنا شد. براثر این آشناییها، در اندیشه و نگرشش تحولی روی داد که ظاهرآ مراحل بعدی زندگی او تحت تأثیر همین تحول بوده است (حاج سیاح، 1363ش، ص25؛ همو، 1359ش، ص5؛ همو، 1999، ص15).دقیقآ معلوم نیست حاجسیاح چند سال و تا چه سطحی تحصیلکرد و چهوقت بهزادگاه خود بازگشت. ویدر 5صفر 1276 نزد عموی خود رفت (همو، 1363ش، همانجا). ظاهرآ، عمویش درصدد بود مقدمات وصلت دختر خود را با او فراهم کند، اما حاج سیاح به این گمان که عمو قصد دارد بر او کفالت کند، ناگهان قصد سفر کرد (رجوع کنید به همو، 1359ش، ص 240). وی در آن هنگام 23 ساله بود و با دست خالی و پای پیاده و بدون مقصدی مشخص، در 22 شوال1276 راهی سفری ناشناخته و پرماجرا شد (همان، مقدمه حمید سیاح، ص1ـ2؛همو،1363ش، 25ـ26).حاج سیاح ابتدا به تبریز رفت و به بازرگانانی که راهی عراق عجم بودند، خود را همسفر میرزا محمدعلی محلاتی معرفی و چنین وانمود کرد که میرزا در میانه راه درگذشته است و از آنها خواست تا خبر مرگ او را به خانوادهاش برسانند (همو، 1363ش، ص 41). به این ترتیب، حاج سیاح رشته پیوند با خانواده خود را برید و راهی قفقاز شد. وی مدتی در تفلیس ماند و از راه معلمی و مترجمی گذران کرد؛ ترکی آذربایجانی، ارمنی و اندکی روسی آموخت و از آنجا به استانبول رفت. در استانبول، در مدرسهای حجرهای گرفت و پس از آموختن ترکی استانبولی و تکمیل کردن زبان ارمنی، فراگیری زبان فرانسه را آغاز کرد (همان، ص 48ـ76). آشنایی با زبان فرانسه، شوق سیاحت پاریس را در او تشدید نمود. سرانجام از راه بالکان و شهرهای مهم اروپای مرکزی و همچنان با پای پیاده و هر وسیلهای که فراهم میشد، وارد پاریس شد (همان، ص 81ـ 155). در آن وقت، ناپلئون سوم بر فرانسه حکومت میکرد و نمایشگاه بینالمللی پاریس برپا بود (1283/1867)؛ حاج سیاح (1363ش، ص 163)از آن با عنوان «خزانه دنیا» یاد کرده و شگفتی خود را از غرایبی که در آنجا دیده باز گفته است. وی سپس به لندن رفت، مدتی در آنجا ماند، انگلیسی آموخت و از دیدنیهای انگلیس بازدید کرد (همان، ص194ـ 220). از انگلیس به کشورهای دیگر اروپا سفر کرد و با پشتکاری عجیب و تحمل سختیها، شرح دیدههای خود را به طور مرتب یادداشت نمود (رجوع کنید به همان، ص 220ـ 524). پس از آن، به پاریس و تورسرفت (همان، ص 524، 528). در سفرنامه، پس ازوصف کوتاهی از تورس، ناگهان مطلب قطع شده است و معلوم نیست حاج سیاح به نقاط دیگری در اروپا سفر کرده است یا نه (رجوع کنید به همان، جاهای متعدد؛ برای مسیر سفر او رجوع کنید به نقشه).بخشهاییاز زندگی حاجسیاح ناشناخته و موضوع فرضیههای مختلف بوده است. شرح سفرهای حاج سیاح در امریکا و خاور دور ــکه دستنوشت آن را مؤلف این مقاله دیده است ــ نشان میدهد که او از اروپا به امریکا رفته بوده است. وی در 1292، در سانفرانسیسکو شهروندی امریکا را پذیرفت و با گذرنامه امریکایی به ژاپن و چین رفت (فردوسی، 1371ش، ص1470) و از برمه، سیلان و هند هم دیدار کرد (حاجسیاح، 1359ش، ص5).حاج سیاح در هند به دیدار آقاخانِ محلاتی* رفت و خبر زنده بودنش را محلاتیهایی که در بمبئی بودند، به مادرش رساندند. مادرش در نامهای به آقاخان، از او خواهش کرد پسرش را نزد وی بفرستد. آقاخان نامه را به حاج سیاح نشان داد و احوال او با خواندن نامه به کلی منقلب شد و احساس تکلیف کرد که به دیدار مادر بشتابد (همو، 1359ش، ص 5ـ7). در 14 رجب 1294، پس از هجده سال سفر، از راه دریا به بوشهر رفت. ظاهرآ از بدو ورود یادداشت روزانه نوشته است؛ متن تدوین شده آن، کتاب خاطرات وی را (رجوع کنید به ادامه مقاله) تشکیل میدهد. وی از بوشهر به شیراز، اصفهان، کاشان و محلات رفت. وصف طبیعتایران آن زمان، اوضاع اجتماعی سیاسی، چگونگی راهها، رگههایی از زندگی طبقات مردم، سرشناسان، رجال سیاسی، و چگونگی اداره دولتی در یادداشتهای او موجود است. وی در شوال 1294 به زادگاه خود وارد شد. او احساسش را درباره محلات، مادر، بستگان و آشنایان با قلمی مؤثر بیان کرده است (رجوع کنید به همان، ص 59 به بعد). حدود یک ماه بعد به تهران رفت. شماری از رجال که آوازه او را شنیده بودند، به دیدارش رفتند. پای نقل و گزارشهایش نشستند و عدهای هم به او اندرز یا هشدار دادند که از آبادی و عدل و نظم فرنگستان و خرابی و بینظمی ایران کلمهای نگوید (همان، ص 71). پیش از آن نیز به وی گوشزد شده بود که اگر در ایران حرف تمدن به زبان بیاورد، برای وی خطر جانی در پی دارد (همان، ص 20).حاج سیاح را به حضور ناصرالدین شاه بردند. شاه از سفرهایش پرسید و همانجا در حضور وی، چند تن با حاج سیاح به زبانهای مختلف صحبت کردند و وی را محک زدند. وی سکههایی را که از اکناف جهان آورده بود، عرضه کرد که به موزه سلطنتی اهدا شد (همان، ص 72ـ73). پس از آن، شمار بیشتری از رجال به دیدنش رفتند. مدتی بعد، همسر ناصرالدین شاه و مادر مظفرالدین میرزا سفرنامه او را خواست و حاج سیاح آن را نزد ملکه فرستاد (همان، ص 241). با توضیح حاج سیاح، به نظر میرسد که یادداشتهای سفر اروپا در آن وقت مدون بوده است. حاج سیاح پس از این دیدارها و آشناییها هیچگونه مسئولیتی در حکومت نپذیرفت و به سیروسیاحت در ایران ادامه داد. بازهم به اروپا، مصر، عربستان، هند و جاهای دیگر سفر و مشاهدات خود را یادداشت کرد (رجوع کنید به همان، ص113ـ282).حاج سیاح به هنگام اقامت در اصفهان، با ظلالسلطان* آشنا و به او نزدیک شده بود (همان، ص 35 به بعد). ظلالسلطان برای رسیدن به سلطنت از حاج سیاح و امثال او استفاده میکرد (رجوع کنید به همان، ص 278؛ محبوبی اردکانی، راهنمای کتاب، ش 5، ص 229). حاج سیاح که از محیط پرتوطئه دربار و مناسبات سیاسی اطلاع دقیق نداشت، در 1303 سعی کرد مظفرالدین میرزا و ظلالسلطان را آشتی دهد. کامران میرزا* (نایبالسلطنه) که خواستار اصلاح مناسبات دو برادرش نبود، کینه حاج سیاح را به دل گرفت؛ حتی امینالسلطان (صدراعظم) به حاج سیاح هشدار داد که کامران میرزا بر اثر این «جسارت» دشمن شده و در «کمین است» (حاج سیاح، 1359ش، ص 284؛ نیز رجوع کنید به ظهیرالدوله، 1367ش، ج 1، ص 12). در همان سال، سید جمالالدین اسدآبادی* به ایران آمد و در جریان دسیسهچینیهای سیاسی برضد سید، حاج سیاح که از جمله افراد نزدیک به او بود، مظنون قرار گرفت و در 1305 به مشهد تبعید شد (حاج سیاح، 1359ش، ص 298؛ برای مناسبات حاج سیاح و سید جمالالدین رجوع کنید به مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سیدجمالالدین، ص 30، 110ـ112؛ رعنا حسینی، ص 78ـ 82). وی چهارده ماه در تبعید به سر برد و سپس به محلات رفت و به قول خودش، کمکم مذاق ایرانیان به دستش آمد و گوشهنشینی اختیار کرد (حاج سیاح، 1359ش، ص 320).پس از سفر دوم سید جمال در 1307، همه کسانی که به همفکری و همکاری با او مظنون بودند، سرکوب شدند و به دنبال انتشار اعلامیههایی خطاب به شاه و علما و ملت، و دستگیری میرزا رضا کرمانی*، حاج سیاح را نیز در رمضان 1308 بازداشت کردند (همان، ص 343 به بعد). کامران میرزا که در پی کشف نام نویسندگان اعلامیهها بود، شخصآ از او بازجویی کرد. گویا در آن جلسه، ناصرالدین شاه پشت پرده نشسته بوده است تا با گوش خود نام کسانی را بشنود که در توزیع روزنامه قانون که در لندن چاپ میشد، دست داشتند و آن را برای حاج سیاح میفرستادند (همان، ص 232، 349).حاج سیاح براثر فشارها، چندبار اقدام به خودکشی کرد، اما موفق نشد. پس از حدود دو ماه مشقت، او را به همراه عدهای به زندان قزوین فرستادند (همان، ص 273، 354ـ356)، که به گفته امینالدوله (ص 173) محبس مقصران سیاسی بود. حاج سیاح پس از 22 ماه حبس، چون تقصیری جز خیرخواهی برای وی ثابت نشده بود (میرزاآقاخان کرمانی، ص 415) و براثر تحول اوضاع و وساطتهای بسیار، در جمادیالآخره 1310 به همراه عدهای دیگر آزاد شد (برای تفصیل خاطرات ایام محبس رجوع کنید به حاج سیاح، 1359ش، ص 354ـ355، 422).حاجسیاح پس از آزادی از زندان باز هم خود و خانوادهاش را با تهدید روبهرو دید. وی در پی طرح شکایتی، به دفتر کامران میرزا احضار شد (همان، ص 438) و به سفارت امریکا در تهران پناه برد. مداخله سفارت امریکا در ماجرای حاج سیاح، بهمراتب، گستردهتر از وساطتی ساده بود (برای جزئیات رجوع کنید به فردوسی، 1996، ص 253ـ254؛ همو، 1371ش، ص 1476ـ 1477؛ همو، 1380ش، ص304ـ329). پس از وساطت سفارت، به حاج سیاح امنیت جانی و مالی داده شد. او نیز به محلات رفت و به کشاورزی پرداخت (حاج سیاح، 1359ش، ص447). وی سال 1311 را در محلات گذراند. در 1312 به تهران بازگشت و با امینالسلطان دیدار نمود (همان، ص 450ـ451).در 1313، میرزا رضا کرمانی به تهران آمد. از خاطرات میرزا رضا برمیآید که حاج سیاح از ورود او سخت مضطرب بوده است. از نوشته حاجسیاح نظر نامساعد او به میرزا و بیم از تندرویهای او مشخص میشود. وی (1359ش، ص 453) به صراحت گفته که فکر میکرده میرزا ممکن است کاری بکند که اسباب زحمت جمعی کثیر گردد. حاج سیاح همچنین به سیدجعفر معینالتولیه در حضرت عبدالعظیم نامه نوشت و خطر حضور میرزا را گوشزد کرد (همانجا). حاج سیاح سه روز پیش از قتل ناصرالدین شاه به امینالسلطان نامه نوشته بود که «میرزا رضا از اصحاب سید جمال در شهر است و خوشخیال نیست» (همان، ص 451ـ456؛ هدایت، ص 77). وی گرفتاری قبلی خود را نیز به واسطه تندروی میرزا رضا میدانست (حاج سیاح، 1359ش، ص 455). با قتل ناصرالدین شاه، مأموران به خانه حاج سیاح ریختند، اما نامهای که وی به اتابک نوشته بود، باعث نجاتش شد (همان، ص 461). با این حال، از متن بازجویی میرزا رضا کرمانی و سؤال صریح بازجو درباره حاج سیاح پیداست که به همفکری یا همکاری میرزارضا در قتل شاه مظنون بوده است (ظهیرالدوله، 1362ش، ص 90). اینکه بازجو بیمقدمه درباره حاج سیاح پرسیده، و پرسش او نشاندهنده درجه سوء ظن او بوده است.حاج سیاح در دوره مظفرالدین شاه از مداخله در سیاست پرهیز میکرد (رجوع کنید به حاج سیاح، 1359ش، ص 512)، هر چند که دیدارهایش با امینالسلطان و گفتگوهای آن دو (رجوع کنید به همان، ص 490، 494، 501) و دیدار با بسیاری از دولتمردان دیگر، دسترسی آسان او را به رأس هرم قدرت سیاسی در آن دوره نشان میدهد. وی در 1319 باز راهی سفر شد و از راه جنوب به جیبوتی و عربستان (همان، ص 517) و جمعآ نُه بار به مکه رفت (قزوینی، ص 109). وی از راه مصر به اروپا و از آنجا به روسیه و عثمانی رفت و در 1320 به ایران بازگشت (حاج سیاح، 1359ش، ص 514ـ525). از آن سال تا 1324 اطلاع درخورتوجهی درباره او، از کتاب خاطرات به دست نمیآید.حاج سیاح در 1325، در دوره حکومت محمدعلی شاه، به روسیه سفر کرد (همان، ص 573). در 1326، ظاهرآ با مخالفان استبداد تماس مستقیم و مخفیانه داشت (رجوع کنید به همان، ص 596). در جریان استبداد صغیر* (1327) که خود و خانوادهاش را با تهدید از سوی محمدعلی شاه روبهرو دید، از دوستانش کمک خواست و به یاری یکی از نزدیکان کامران میرزا ذهن شاه را از جانب خود و پسر ارشدش، همایون، آسوده کرد (همان، ص 610). وی در واقعه قیام بختیاریها، از سوی مشروطهخواهان پیامی نزد علیقلی (سردار اسعد) بختیاری* برد و او را به عزیمت به سوی تهران ترغیب کرد (همان، ص 620). چند روزی هم در منطقه بختیاری همراه او بود و پسرش، همایون، نیز در جریان فتح تهران (1327) مسئول تحریرات محرمانه سردار اسعد بود (همان، ص 632). پس از عزل محمدعلی شاه از سلطنت، عضدالملک (نایبالسلطنه) از حاج سیاح خواست ندیمی احمدشاه را بپذیرد. حاج سیاح چند بار با احمدشاه دیدار کرد، ولی به دلایلی که چندان روشن نیست و ظاهرآ به سبب اختلافنظر با اطرافیان شاه، مصلحت خود را در کنارهگیری دید (رجوع کنید به همان، ص 633؛ فراگنر، ص 64)، سپس خانهنشین شد و سرانجام در مهر 1304 در جعفرآباد شمیران درگذشت (حاجسیاح، 1359ش، موخره حمید سیاح، ص 634ـ635). از او سه پسر و یک دختر باقیماند. همایون سیاح شاغل در وزارت مالیه، حمید سیاح دیپلمات و محسن سیاح چشمپزشک بود. نوه دختریاش، مهربانو ناصر دیهیم، مترجم سفرنامه به انگلیسی است.حاج سیاح از روشنفکران نوگرای دوره قاجار بود که دو کتابش در شمار منابع تاریخ روشنفکری ایران است. احتمالا او نخستین کسی بوده که در ایران اصطلاح حقوق بشر را در معنای امروزی آن به کاربرده است؛ حتی آخوندزاده، ملکمخان و سید جمال هم آن را در این معنا به کار نبردهاند (فردوسی، 1996، ص 255، 258؛ رجوع کنید به برای آگاهی از نظری منفی درباره حاج سیاح رجوع کنید به صدر، ص 47ـ48، 59).سفرنامه حاج سیاح به فرنگ، که شرح سفرهای او به اروپاست، در عین حال سندی تاریخی و وصفی دست اول از اروپا از نگاه ایرانیِ سنّتگرایی است که به همه چیز با دیده اعجاب مینگرد (رجوع کنید به حاج سیاح، 1999، ص 16) و شاید بیش از آنکه برای ایرانیان جالب توجه باشد، اکنون برای اروپاییان جاذبه دارد. سفرنامه اثر عمیقی نیست، نگاهی است بسیط و حتی گاه سادهدلانه به ظواهر تمدنی ـ فرهنگیِ غرب. وصف بسیاری از شهرها و نقاط اروپا در آن تکراری است و بیشتر بازگو کننده افسوس نویسنده است تا تأمل او. از هیچ جای سفرنامه برنمیآید که نویسنده منابعی را در ایام اقامت در اروپا خوانده باشد و از هیچ دیداری شرح مکالمهای عمیق نقل نشده است. وی ظاهرآ از آنچه به طور گذرا میدیده، به طور مرتب یادداشت برمیداشته است؛ البته مشاهدهگر راستگویی بوده و هرجا توانسته آمار و ارقام دقیق آورده و به قدر دانش و اطلاع، راوی امینی بوده است. ایوری سفرنامه را به منزله بیان دیدگاه نسلی از ایرانیان در آستانه جنبش مشروطیت دانسته که کاستیهای جامعه خود را با پیشرفتهای جهان غرب میسنجیدهاند (حاج سیاح، 1999، مقدمه، ص 12). حاج سیاح با شماری از سیاستمداران و سرشناسان معاصر خود، نظیر آقاخان محلاتی، بیسمارک، پاپ، پادشاه بلژیک، تزار روس، رئیسجمهوری امریکا، شیخ شامل داغستانی، گاریبالدی و عدهای دیگر دیدار کرد (رجوع کنید به همو، 1363ش، جاهای متعدد) و از سیاحت کشورها و مشاهده پیشرفتهای آنها، به این نتیجه رسید که علت اصلی پیشرفت غرب آموزش است (همو، 1999، مقدمه ناصر دیهیم، ص 15).نسخه خطیِ سفرنامه به خط میرزا غلامرضا اصفهانی (خوشنویس) و در مجموعه محمود فرّخ در مشهد موجود است (بختیار، ص 145؛ برای توصیف نسخه رجوع کنید به بینش، ص 38ـ39). همایون سیاح در نامهای نوشته که شیخ ابراهیم زنجانی نسخهای از سفرنامه را، براساس یادداشتهای حاج سیاح، پاکنویس کرده است (بناءپور، ص 31). جهانگیرخان صور اسرافیل* مصّر بود که سفرنامه را چاپ کند و حتی عکسهای کتاب برای کلیشهسازی به خارج فرستاده شد، اما قتل او حاج سیاح را سخت افسرده کرد و از چاپ کتاب منصرف شد (همانجا).خاطرات حاج سیاح، یا، دوره خوف و وحشت (به کوشش حمید سیاح، به تصحیح سیفاللّه گلکار، تهران 1346ش)، اثر مهم حاج سیاح و از مهمترین منابع دست اول آستانه و دوره مشروطیت ایران است. خاطرات از بازگشت حاج سیاح به ایران در 1294، آغاز میشود و با رویدادهای 1327 و ماجرای فتح تهران پایان مییابد و جمعآ حوادث 34 سال قمری را دربرمیگیرد. این کتاب آمیزهای است از سفرنامه، خاطرات، گزارش اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و توصیفهای تاریخی که از دو بخش اصلی و تا اندازهای متفاوت تشکیل شده است: بخش اول تا 1311 و ماجرای پناهنده شدن او به سفارت امریکا میباشد که بیشتر سفرنامه و خاطرهنویسی است؛ بخش دوم تا 1327 و بیشتر تاریخنگاری است. بخشهایی از کتاب، توضیح دقیق حوادث روز است و بهروشنی پیداست که بر پایه یادداشتهای روزانه تنظیم شده است. قسمتی از آن شرح خاطرات زندان است (رجوع کنید به ص 343ـ433) و به گفته علی فردوسی (1996، ص 255)، حاج سیاح با این بخش، پیشگام حبسنامهنویسی در ایران به شمار میآید. حاج سیاح در خاطرات صحنههایی از فقر و بدبختی مردم را به تصویر کشیده و از اوضاع سیاسی ـ اجتماعی به شدت انتقاد کرده است (محبوبی اردکانی، راهنمای کتاب، ش 5، ص 227 به بعد). کتاب در عین حال توصیف رویدادهای بحرانیِ دورهای از تاریخ ایران و فرایند سیاسی شدن سیاحی روشنفکر و استحاله او به انقلابی حرفهای و وصف جنبههایی منفی و نفرتانگیز از حکومتی استبدادی است (فراگنر، ص 65ـ66).خاطرات، بهرغم ارزشهای تاریخی ـ اجتماعی و روایتهای دست اول و توجه به ریشههای انقلاب مشروطیت، از عیب و کاستی خالی نیست. به گفته محبوبی اردکانی (راهنمای کتاب، ش 5، ص 227 به بعد)، در خاطرات سخنان مبالغهآمیز و ناسنجیده و پیروی از احساسات دیده میشود. برت فراگنر هم وصف پارهای از رویدادها را مبالغهآمیز دیده است (رجوع کنید به ص 66؛ برای برخی ایرادها و غلطهای کتاب رجوع کنید به محبوبی اردکانی، راهنمای کتاب، ش 6، ص 316 به بعد). حمید سیاح نسخه ماشیننویسی شده خاطرات را، که از روی دستنوشت حاج سیاح تهیه شده بود، برای پدرش که در اواخر عمر توان مطالعه نداشته، میخوانده و اصلاحاتی را که او تذکر میداده، وارد میکرده است (حاج سیاح، 1359ش، مقدمه حمید سیاح، ص 4). احتمالا حمید سیاح، که با سیاست و تاریخ آشنا بوده، در تحلیل حوادث با پدرش بحث میکرده یا در تصحیح و تعدیل برخی مباحث و به کاربردن برخی اصطلاحات جدید، تأثیر داشته است. خاطرات تا حدود چهل سال پس از بررسی نهایی نویسنده، انتشار نیافت.نثر حاج سیاح در دو کتاب تفاوتهایی دارد. سفرنامه متعلق به جوانی حاج سیاح و، به تناسب موضوع، سادهتر و توصیفیتر و احساسیتر است. نثر خاطرات جاافتادهتر و پختهتر است و به طور کلی نثر حاج سیاح از نثرهای روان و ساده قاجاری، گاه زیبا و خوشایند، مزین به مَثَل و اصطلاح، درآمیخته با احوال شخصی، معمولا کوتاه و گزارشی است و گاه با خطاهای دستوری و لغزشهای انشایی همراه است.منابع : علاوه بر منابع منتشر نشده در دسترس مؤلف، علیبن محمد امینالدوله، خاطرات سیاسی میرزاعلیخان امینالدوله، چاپ حافظ فرمانفرمائیان، ]تهران[ 1341ش؛ مظفر بختیار، «سفرنامه حاج سیاح به خط خوشنویس بزرگ میرزاغلامرضا اصفهانی»، نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد، ش 33 و 34 (پاییز و زمستان 1375)؛ هاشم بناءپور، «برای چاپ خاطرات حاج سیاح»، جهان کتاب، سال 7، ش 3ـ6 (خرداد و تیر 1381)؛ تقی بینش، «سیاحتنامه حاجی سیاح»، راهنمای کتاب، سال 12، ش 1و 2 (فروردین و اردیبهشت 1348)؛ محمدعلیبن محمدرضا حاج سیاح، خاطرات حاجسیاح، یا، دوره خوف و وحشت، بهکوشش حمید سیاح، چاپ سیفاللّه گلکار، تهران 1359ش؛ همو، سفرنامه حاج سیاح به فرنگ، چاپ علی دهباشی، تهران 1363ش؛ کرامت رعنا حسینی، «پنجنامه از حاجی سیاح»، راهنمای کتاب، سال10، ش 1 (اردیبهشت 1346)؛ محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران 1364ش؛ علیبن محمدناصر ظهیرالدوله، تاریخ بیدروغ: در وقایع کشته شدن ناصرالدین شاهقاجار، تهران 1362ش؛ همو، خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، ج 1، چاپ ایرج افشار، تهران 1367ش؛ برت فراگنر، خاطراتنویسی ایرانیان، ترجمه مجید جلیلوند رضائی، تهران 1377ش؛ علی فردوسی، «حاجسیاحو اضطرار تعلق : حکایتیدر تبارشناسی شرم و شهروندی»، ایراننامه، سال 19، ش 3 (تابستان 1380)؛ همو، «دور از تو نیست اندیشهام: بازگشتگی و آگاهی نوین ملی در خاطرات حاجسیاح»، بررسی کتاب (امریکا 1371ش)؛ محمد قزوینی، «وفیات معاصرین»، یادگار، سال 5، ش 1و2 (شهریور ـ مهر 1327)؛ مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سیدجمالالدین مشهور به افغانی، جمعآوری و تنظیم اصغر مهدوی و ایرج افشار، تهران: دانشگاه تهران، 1342ش؛ حسین محبوبی اردکانی، «]درباره[ خاطرات حاج سیاح، یا، دوره خوف و وحشت»، راهنمای کتاب، سال 11، ش 5 (مرداد 1347)، ش 6 (شهریور 1347)؛ عبدالحسین میرزاآقاخان کرمانی، «مکتوبی از میرزاآقاخان کرمانی»، یغما، سال 5، ش 9 (آذر 1331)؛ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران 1363ش؛Muhammad Ali b. Muhammad Reza Haj Sayyah, An Iranian in nineteenth century Europe: the travel diaries of Haj Sayyah 1859-1877, tr. Mehrbanoo Nasser Deyhim, Bethesda 1999; Ali Ferdowsi, "Eating corpse: the deplorable asylum of Haji Sayyah at the U.S.Legation in Tehran", Annals of Japan association for Middle East studies, No.11 (1996).