حاجبالدوله، لقب دو تن از رجال مشهور قاجار.1) حاجی علیخان حاجبالدوله، از امرای دربار محمدشاه و ناصرالدینشاه. پدرش حسین نام داشت و از ملازمان عباسمیرزا* بود. اعتمادالسلطنه، فرزند حاجیعلیخان (1367ـ 1368ش، ج 3، ص1580ـ1582)، از قول برادر خود ادیبالملک، نسب پدرشان را به جوچی، پسر چنگیز، رسانده است. تاریخ تولد او به درستی روشن نیست. احتمالا در حدود 1222 به دنیا آمده، زیرا هنگام مرگش در 1285، بیش از 63سال داشته است (رجوع کنید به همان، ج 3، ص1580). حاجیعلیخان در ده سالگی به غلام بچگی مخصوص محمدمیرزا و سپس پیشخدمتی وی منصوب گردید و دو سال بعد، صندوقدار او شد. چون محمدمیرزا به سلطنت رسید، حاجیعلیخان منصب خوانسالاری (رجوع کنید به خوانسالار*) و لقبِ خانی گرفت. همچنین حکومت کاشان و بلوکات به او واگذار شد (همان، ج 3، ص 1582ـ1583).در 1261، به شکایت یکی از زنان محمدشاه، مجازات و اموالش مصادره شد (بامداد، ج 2، ص 374) و با وساطت حاجیمیرزا آقاسی، از مرگ نجات یافت و پس از یک سال از زندان آزاد و به عتبات عالیات تبعید گردید (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، 1350ش، ص 558؛ بامداد، ج 2، ص 374ـ375). علیخان سپس با حمایت مادر شاه به ایران بازگشت و در تبریز، نزد ناصرالدینمیرزا و مادرش مهدعلیا، ساکن شد و تحت حمایت مهدعلیا قرار گرفت (اعتمادالسلطنه، 1367ـ1368ش، ج 3، ص 1583).در آغازِ حکومت ناصرالدینشاه، امیرکبیر حاجیعلیخان را به فراشباشیگری منصوب کرد و احتمالا، او از همان زمان لقب حاجبالدوله نیز گرفت (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 968، 1583؛ معیرالممالک، ص 65). اقبال آشتیانی بر آن است که علت حمایت امیرکبیر از علیخان و دادن لقب حاجبالدوله به وی، نقش علیخان در آرام کردن شورش افواج آذربایجانی مقیم تهران بوده است (عباسمیرزا قاجار، مقدمه، ص 19ـ 2). حاجبالدوله فراشهای دولتی را، با نشاندار کردن کلاه و اسلحه و لباسشان، از فراشهای معمولی متمایز کرد؛ ایجاد فراش سواره نیز از ابتکارات اوست (اعتمادالسلطنه، 1367ـ1368ش، ج 3، ص 1585، به نقل از ادیبالملک).در 1267، اداره و اختیار کلیه عمارات دیوانی به حاجی علیخان حاجبالدوله داده شد. در همین دوره، اداره امور باغها، مهمانخانه، معمارخانه، سرایدارخانه و خیاطخانه دولتی، امور تشریفات سفیران دولتهای خارجی، محصِّلی وجوهات خزانه اندرون و حکومت ناحیه خوار هم به او واگذار شد (همان، ج 2، ص 1057، ج 3، ص 1583، به نقل از ادیبالملک). در 1268، در ماجرای اقدام بابیه برای ترور ناصرالدینشاه و دستگیری بسیاری از آنان، حاجبالدوله حدود هشتاد نفر از ایشان را مجازات کرد، از جمله گوش شیخعلی ترشیزی، از پیروان باب* و از عاملان اصلی ترور، را با چاقو برید و سپس اعدامش کرد (سپهر، ج 3، ص 1187ـ 1188، 1190؛ اعتمادالسلطنه، 1367ـ 1368ش، ج 3، ص 1584، به نقل از ادیبالملک؛ بامداد، ج 2، ص 384).در همان سال، پس از عزل امیرکبیر از صدارت، حاجبالدوله مأمور کشتن او شد و شبانه به سوی باغ فین کاشان رفت (هدایت، ص 54؛ نیز رجوع کنید به گوبینو، ص 142ـ143). امیرکبیر بر آن بود که حاجبالدوله در تغییر نظرشاه نسبت به او دخیل بوده است (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، 1357ش، ص 82). به دستور حاجبالدوله رگهای دست امیرکبیر را در حمام فین کاشان نیشتر زدند (خورموجی، ص 105؛ آدمیت، ص 493ـ 496؛ نیز رجوع کنید به شیل، ص 226). حاجبالدوله در نامهای نوشته که این کار نشانه «غیرت ملی و نمکخوارگی» اوست و به منظور مقابله با امیر، که خود را «به دولت کفر بسته بود»، به آن مبادرت کرده و از بدنامی متعاقبش نیز نهراسیده است (محبوبی اردکانی، ص 473). به پاداش قتل امیرکبیر، میرزاآقاخان نوری* صدراعظم از کنت دو گوبینو تقاضا کرد نشان درجه دوم لژیون دونور از سوی دولت فرانسه به حاجبالدوله داده شود (رجوع کنید به گوبینو، ص 129، 137). از مناسبات بسیار حسنه حاجبالدوله و رالینسون، وزیرمختار بریتانیا در ایران، نیز گزارشی وجود دارد (رجوع کنید به امینالدوله غفاری، قسمت 1، ص 369).پس از آنکه میرزاآقاخان نوری در 1275 از صدارت عزل و تبعید شد، حاجبالدوله نیز به اتهام تصرف اموال دولتی و همکاری با میرزاآقاخان، از کلیه مناصبش عزل و به گلپایگان تبعید گردید (اعتمادالسلطنه، 1357ش، ص 243؛ بامداد، ج 4، ص 374ـ375، 378، پانویس 1). وی پس از حدود یک سال، با وساطت مهدعلیا، عفو شد و اینبار لقب ضیاءالملک گرفت و به حکومت خوزستان (در قدیم: عربستان) منصوب گردید (خورموجی، ص240؛ اعتمادالسلطنه، 1367ـ1368ش، ج 2، ص 1313، 1328؛ بامداد، ج 2، ص 377ـ378). در 1276، حکومت لرستان را نیز به ضیاءالملک دادند (اعتمادالسلطنه، 1367ـ1368ش، ج 2، ص 1097، 1345، 1347ـ1348). از اقدامات مهم ضیاءالملک در خوزستان این بود که به دستور او، تخم نیشکر را از گیلان آوردند و در یکی از روستاهای شوشتر کاشتند؛ ازاینرو، وی پیشگام کاشت نیشکر در خوزستان بوده است (همان، ج 1، ص 693).در 1278، ضیاءالملک به علت بیماری از حکومت خوزستان و لرستان عزل شد و به تهران آمد و از اعضای دارالشورا و سپس وزیر عدلیه گردید و پسر بزرگش، عبدالعلیخان ادیبالملک، معاون وی در وزارت عدلیه شد (همو، 1363ش، ص40). در 1279، حاجیعلیخان به پاس خدماتش در وزارت عدلیه، به جناب و اعتمادالسلطنه ملقب گردید (همو، 1363ـ1367ش، ج 3، ص 1849؛ همو، 1367ـ 1368ش، ج 3، ص 1418). در 1282، وی از وزارت عدلیه عزل و به وزارت موقوفات و وظایف منصوب شد. سال بعد، حکومت همدان نیز به او واگذار گردید (همو، 1363ـ1367ش، ج 3، ص 1874، 1885).حاجی علیخان، در امور عمرانی کوشا بود. از جمله احداث تیمچهای در بازار تهران که به نام خود وی معروف است (رجوع کنید به بازار*). تعمیر و تذهیب گنبد حرم حضرت عبدالعظیم و توسعه و تزیین صحن و درها و حجرات آن نیز از دیگر اقدامات عمرانی وی بود (برای اطلاع بیشتر از اقدامات عمرانی او رجوع کنید به همو، 1367ـ1368ش، ج 2، ص 1153ـ 1154، ج 3، ص 1585 به نقل از ادیبالملک، ج 4، ص 2307 و جاهای دیگر؛ همو، 1363ش، ص 84، 86ـ87، 89 و جاهای دیگر).وی در آخر ربیعالاول 1285 درگذشت و در حرم حضرت معصومه سلاماللّهعلیها در قم، دفن گردید. از او سه پسر و یک دختر باقی ماند که پسران او، عبارت بودند از: عبدالعلیخان ادیبالملک، عبدالحسینخان (سرهنگ فوج خلخال)، و محمدحسنخان صنیعالدوله (اعتمادالسلطنه؛ همو، 1367ـ 1368ش، ج 3، ص1580، 1585، به نقل از ادیبالملک).2) مصطفیخان حاجبالدوله، پسر محمدرضاخان دولّو قاجار و نوه حاجی محمدباقرخان (بیگلربیگی تهران). از تاریخ تولد و اوان زندگی او اطلاعی در دست نیست. وی در زمان ولایتعهدی مظفرالدین میرزا، فراشباشی او در تبریز و نیز حاکم خانمرود و بدوستان در ارسباران بود. در محرّم 1314، در اوایل حکومت مظفرالدینشاه، منصب فراشباشیگری و لقب حاجبالدوله گرفت (نظامالسلطنه مافی، ج 1، ص 229، 233ـ234؛ ظهیرالدوله، ج 1، ص 41؛ افضلالملک، ص 30، 79؛ بامداد، ج 5، ص 292) و صد فراش تُرک تحت امر او بودند (نظامالسلطنه مافی، ج 1، ص 237).از آغاز مشروطهخواهی، حاجبالدوله و امیربهادر (رئیس کشیکخانه) و نصرالسلطنه (فرمانده کل قشون پایتخت)، در اتحاد با عینالدوله (صدراعظم)، از مخالفان سرسخت مشروطه شدند؛ از اینرو، حتی گروههایی کوشیدند برای اخراج حاجبالدوله، امیربهادر و نصرالسلطنه از ایران، از علما فتوا بگیرند تا مانع عمدهای از پیش روی مشروطهخواهان برداشته شود (رجوع کنید به ناظمالاسلام کرمانی، بخش 1، ج 1، ص 600؛ دولتآبادی، ج2، ص42، 52ـ53، 81ـ82؛ کسروی، ص123). در زمان تحصن مشروطهخواهان در سفارت بریتانیا نیز درخواست تبعید آنان مطرح شد (معاصر، ج 1، ص 121، به نقل از تلگرام شماره 226 از ایولین گرانت داف به سر ادوارد گری، قلهک، 11 سپتامبر 1906).در تمام دوره یازده ساله حکومت مظفرالدینشاه (1313ـ 1324) مصطفیخان، حاجبالدوله ماند و به ثروت فراوانی رسید که از جمله املاک او منطقه نازیآباد تهران بود (بامداد، ج 5، ص 293). وی در دوره محمدعلی شاه به امیرمعظم ملقب شد (رجوع کنید به سالور، ج 3، ص2030، 2033، 2095؛ کتاب نارنجی، ج 1، ص 176؛ قس بامداد، ج 5، ص 293، که اعطای لقب امیرمعظم به مصطفیخان را به دوره پادشاهی احمدشاه نسبت داده است).مصطفیخان در دوره محمدعلیشاه نیز از مخالفان سرسخت مشروطه بود (دولتآبادی، ج2، ص104). محمدعلی شاه در محرّم 1325، که به جانش سوءقصد شد، ظفرالسلطنه (حاکم تهران و متمایل به مشروطهخواهان) را عزل و مصطفیخان را جانشین وی کرد. بهدستور مصطفیخان و رضا بالا (رئیس نظمیه)، جمعی به سرکردگی حیدرخان عمواوغلی*، به اتهام دست داشتن در آن واقعه، دستگیر و زندانی شدند و مصطفیخان شخصآ به استنطاق ایشان پرداخت. در پی اعتراض گروهی از مردم در مقابل مجلس شورا، شاه مجبور شد با تشکیل مجلسی از هیئت دولت و رؤسای ملّیون و گروهی از وکلای مجلس موافقت کند. در این مجلس، مصطفیخان و رضا بالا مجرم تشخیص داده شده و عزل گردیدند (همان، ج 2، ص 199ـ200، 205ـ206؛ ملکزاده، ج3، ص 642ـ 643؛ تفرشی حسینی، ص 80ـ82)، به روایتی، بیتقصیری مصطفیخان اثبات شد، ولی او شخصآ استعفا کرد (رجوع کنید به سالور، ج 3، ص 2030، 2033).نام مصطفیخان در زمره اعضای انجمنی مخفی، که برای مشورت در کارهای دولتی تشکیل شده بود، به چشم میخورد (رجوع کنید به ناظمالاسلام کرمانی، بخش 2، ج 4، ص 197ـ 198، پانویس 2). در 1326، مصطفیخان دوباره به حکومت تهران گمارده شد. وی به سبب اقدامات سخت و صریحش علیه مشروطهخواهان، به «دژخیم باغشاه» معروف گشت (ملکزاده، ج 3، ص 642، 659؛ تفرشی حسینی، ص 90).با خلع محمدعلیشاه از سلطنت در 1327، شاه به همراه چند تن از درباریان، به سفارت روسیه پناهنده شد (تفرشی حسینی، ص220). نام حاجبالدوله نیز در میان آنان ذکر شده است، اما معلوم نیست منظور مصطفیخان، حاجبالدوله مظفرالدینشاه، بوده است یا قهرمانخان، حاجبالدوله محمدعلی شاه (رجوع کنید به همان، ص 90). چند سال بعد نیز نام حاجبالدوله در زمره همراهان شاه مخلوع ذکر شده است که از راه قزوین و رشت، خود را به تبریز رساندند (کتاب آبی ج 8، ص 1928)، اما این خبر هم ابهام دارد زیرا ظاهرآ مصطفیخان حاجبالدوله از ایران خارج نشده و کوشیده بود در حکومت مشروطه شغلی بیابد، اما موفق نشده بود (سالور، ج 4، ص 2854).در هر حال، مصطفیخان در سالهای 1328 و 1329 عقاید مشروطهخواهانه ابراز داشته و مصدر اموری بوده است (رجوع کنید به ]روزنامه[ مجلس، سال 4، ش 39، ص 3، ش 121، ص 2). از ادامه زندگی و تاریخ فوت او اطلاعی نیست.منابع : فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران 1354ش؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، چاپ محمداسماعیل رضوانی، تهران 1363ـ1367ش؛ همو، خلسه مشهور به خوابنامه، چاپ محمود کتیرائی، تهران 1357ش؛ همو، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، چاپ ایرج افشار، تهران 1350ش؛ همو، صدرالتواریخ، چاپ محمد مشیری، تهران 1357ش؛ همو، المآثر و الآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران : اساطیر، 1363ش؛ همو، مرآةالبلدان، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران 1367ـ1368ش؛ غلامحسین افضلالملک، افضلالتواریخ، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران 1361ش؛ فرخبن مهدی امینالدوله غفاری، مجموعه اسناد و مدارک فرخخان امینالدوله، قسمت 1، چاپ کریم اصفهانیان و قدرتاللّه روشنی (زعفرانلو)، تهران 1346ش؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، تهران 1347ـ1351ش؛ احمد تفرشی حسینی، روزنامه اخبار مشروطیت و انقلاب ایران، چاپ ایرج افشار، تهران 1351ش؛ محمدجعفربن محمدعلی خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1363ش؛ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران 1362ش؛ ]روزنامه[ مجلس، سال 4، ش 39، 14 ذیحجه 1328، ش 121، 18 رجب 1329؛ قهرمان میرزا سالور، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، چاپ مسعود سالور و ایرج افشار، تهران 1374ـ1377ش؛ محمدتقیبن محمدعلی سپهر، ناسخالتواریخ: تاریخ قاجاریه، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1377ش؛ مری لئونورا شیل (وولف)، خاطرات لیدی شیل: همسر وزیرمختار انگلیس در اوائل سلطنت ناصرالدین شاه، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران 1362ش؛ علیبن محمدناصر ظهیرالدوله، خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، ج 1، چاپ ایرج افشار، تهران 1367ش؛ عباس میرزا قاجار (ملکآرا)، شرححال عباسمیرزا ملک آراء: برادر ناصرالدین شاه، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1361ش؛ کتابآبی: گزارشهای محرمانه وزارت امورخارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطه ایران، چاپ احمدبشیری، تهران: نشرنو، 1362ـ1369ش؛ کتاب نارنجی: گزارشهای سیاسی وزارت امورخارجه روسیه تزاری درباره انقلاب مشروطه ایران، ج 1، ترجمه حسین قاسمیان، چاپ احمد بشیری، تهران: نشرنور، 1367ش؛ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران 1363ش؛ ژوزف آرتور گوبینو، گزارشهای سیاسی کنت دوگوبینو از ایران، گردآوری آدریان دوریس هیتیه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران1370ش؛ حسین محبوبی اردکانی، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر المآثر و الآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، ج 2، تهران: اساطیر، 1368ش؛ حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، تهران1352ـ1353ش؛ دوستعلی معیرالممالک، یادداشتهاییاز زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران 1362ش؛ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران 1371ش؛ محمدبن علی ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران 1362ش؛ حسین قلی نظامالسلطنه مافی، خاطرات و اسناد حسین قلیخان نظامالسلطنه مافی، چاپ معصومه مافی و دیگران، تهران 1362ش؛ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران 1363ش.