ح (حاء)، از صامتها، هشتمین حرف از الفبای فارسی، ششمین حرف از الفبای عربی، و هشتمین حرف از حروف ابجد که در حساب جمل معادل عدد هشت است. به آن حای حُطّی، حای مُهمَله و حای غیر منقوط نیز گفته اند (رجوع کنید به نفیسی، ذیل «ح»؛ رایت، ج 1، ص 4).
واج «ح» h، خاص دستگاه آوایی زبان عربی است (دهخدا، ذیل «ح») و اگرچه در الفبای فارسی نیز وجود دارد، به لحاظ آوایی، همانند «ه » (h) تلفظ می شود (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «ح»؛ محمدی، ص 9).
واج «ح» در هیچ یک از ادوار زبان فارسی (باستان، میانه و نو) وجود نداشته است (رجوع کنید به ابوالقاسمی، ص 4، 25؛ باقری، ص 149ـ162).1) در عربی. در تعریب، حرف «ح» گاه به جای «خ» (مانند خشم رجوع کنید به حشم) و گاه به جای «ه » (مانند گناه رجوع کنید به جناح) به کار رفته است (دهخدا، همان جا).
نحویان عرب مخرج واج حاء را وسط حلق دانسته اند (رجوع کنید به سیبویه، ج 4، ص 573؛ زمخشری، 1410، ص 464؛ همو، 1879، ص 188؛ ابن یعیش، ص 123ـ 124).
از نظر آواشناسی، «ح» صامتی نرم (رَخْو)، حلقی، سایشی و بی واک (مهموس) است (سیبویه، ج 4، ص 573ـ 574؛ ابن جِنّی، سِرُّ صناعة الاِعراب، ج 1، ص 165؛ گری، ص 8؛ بلاشر و گودفرواـ دومومبین، ص 26). «ع» جفت واکدار «ح» است (انیس، ص 89).
ابن سینا (ص 72) تولید واج حاء و عین را نزدیک به یکدیگر دانسته است. به گفته وی، در تولید حاء شکاف میان دو غضروف پایین حنجره تنگ تر می گردد و هوا بیشتر به جلو رانده می شود و به کناره همان گودی ای برخورد می کند که هوا در هنگام تولید عین به آن برمی خورد. این کناره سخت است، در نتیجه راندن هوا در حاء شدیدتر از عین است و از این رو رطوبت را می فشارد و در آن پراکندگی ای پدید می آورد که در هنگام تولید عین حادث نمی شود.
به تعبیر ابن جنی (سِرُّ صناعة الاِعراب، همان جا)، حاء همواره یکی از حروف اصلی ریشه است و می تواند در جایگاه فاءالفعل (حَرَمَ)، عین الفعل (سَحَرَ) و لام الفعل (صَلَحَ) واقع شود. به نظر وی، حاء به صورت دیگری بدل نمی شود، مگر در موارد بسیار نادر.
او در این خصوص، بیتی را از ابن الاعرابی شاهد آورده که در آن «مَنْفوخآ» به صورت «منفوحآ» به کار رفته است. ابن جنی در جای دیگر (الخصائص، ج 2، ص 149)، به ابدال «ح» و «ه » اشاره، و بیتی را ذکر کرده که در آن «سَحیل» به جای «صهیل» به کار رفته است (قس ابن سِکّیت، ص 86، 90، 97، 99، که برای ابدال ح به ه ، ع، ج، خ مثالهایی ذکر کرده است؛ نیز رجوع کنید به کمال، ص 122ـ124، 152، که درباره ابدال ح در عربی و دیگر زبانهای سامی مطالبی آورده است).
خلیل بن احمد همایندی حاء و هاء را در حروف اصلی یک کلمه، امکان پذیر ندانسته است (رجوع کنید به یعقوب، ص 237)، اما سیبویه درباره ادغام حروف هم مخرج یا قریب المخرج (ج 4، ص 585ـ 587)، از ادغام عین در حاء سخن گفته است. به گفته او، اگر عین پیش از حاء باشد (مثلا در جمله «اقْطَع حمَلاً»)، هم ادغام وهم آشکار کردن عین بلامانع است، اما وقتی حاء پیش از عین قرار گیرد، ابتدا عین به حاء تبدیل می گردد و بعد در هم ادغام می شوند، یعنی جمله «امْدَحْ عَرَفَةَ» می شود «امْدَحَّرَفَة». سیبویه افزوده است که هرگاه عین پس از هاء قرار گیرد نیز ابتدا هاء به حاء بدل می شود و سپس ادغام صورت می گیرد، مانند «اجْبَهْ عِنَبَهُ» که می شود «اجْبَحِّنَبَهْ». اما در صورتی که حاء بعد از هاء قرار گیرد، تلفظ کردن هر دو حرف بهتر است مانند اِجْبَه حَمَلا و اگر حاء قبل از هاء قرار گیرد، نباید ادغام شود، مانند امدح هلالا.
به نظر زمخشری (1410، ص 468ـ469)، عین چه قبل از حاء و چه بعد از آن، در آن ادغام می شود. مثلا، عبارت «ارفع حاتمآ و اذبح عتودآ» به «ارفحّاتمآ و اذبحّتودآ» بدل می گردد. او، همچنین در ادغام هاء و عین، به ابدال عین به حاء اشاره کرده است.
از دیدگاه تاریخی، واج «ح» در زبان سامیِ آغازین (مادر زبانهای اکّدی، عربی، عبری، آرامی، و حبشی) وجود داشته است ()مقدمه ای بر دستور زبان تطبیقی زبانهای سامی(، ص 41؛ گری، ص 10).
در زبانهایی مانند عبری و سُقُطری (زبان عربی جنوبی جدید)، «ح» جای واج «خ» را گرفته و در بیشتر زبانهای اتیوپیایی جدید، غیرملفوظ شده است (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Ha"). حرف حاء در خط کوفی برگرفته از حرف حیط عبری (است (داعی الاسلام، ذیل «ح»).
«ح» در اختصارات به جای «حینَئِذٍ» (آنگاه)، «حَدَّثَنا»، «حاشیه»، «شرح»، «حدیث» و چند مورد دیگر به کار می رود (مامقانی، ص 115ـ116) و نزد محدّثان رمز تحویل (حیلوله) از سندی به سند دیگر است (رجوع کنید به تحویل*).
حاء یکی از حروف مُقَطّعه قرآن کریم است و همراه با میم در آغاز هفت سوره (مؤمن، فصّلت، شوری، زُخرُف، دُخان، جاثیه و اَحقاف) آمده است که مجموعآ حوامیم سبعه نامیده می شوند (شکوری، ص 110؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به حوامیم*)
.منابع : ابن جِنّی، الخصائص، چاپ محمدعلی نجار، ]قاهره 1372ـ1376/1952ـ 1957[، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ همو، سِرُّ صناعة الاِعراب، چاپ احمد فرید احمد، ]قاهره، بی تا.[؛ ابن سِکِّیت، کتاب الابدال، چاپ حسین محمد شرف، قاهره 1398/1978؛ ابن سینا، مخارج الحروف، یا، اسباب حدوث الحروف، دو روایت از متن رساله با مقابله و تصحیح و ترجمه از پرویز ناتل خانلری، تهران 1348ش؛ ابن یعیش، شرح المفصّل، بیروت : عالم الکتب، ]بی تا.[؛ محسن ابوالقاسمی، دستور تاریخی زبان فارسی، تهران 1375ش؛ ابراهیم انیس، الأصوات اللّغویة، قاهره 1971؛ مهری باقری، واج شناسی تاریخی زبان فارسی، تهران 1380ش؛ محمدعلی داعی الاسلام، فرهنگ نظام، چاپ سنگی حیدرآباد، دکن 1305ـ1318ش، چاپ افست تهران 1362ـ1364ش؛ دهخدا؛ محمودبن عمر زمخشری، کتاب المفصّل فی النّحو، اسلو 1879؛ همو، المفصّل فی علم اللغة، چاپ محمد عزالدین سعیدی، بیروت 1410/1990؛ عمروبن عثمان سیبویه، الکتاب، چاپ امیل بدیع یعقوب، بیروت 1420/1999؛ ابوالفضل شکوری، گذری برکرانه قرآن: مقالات قرآن پژوهی، قم 1384ش؛ فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستی حسن انوری، تهران: سخن، 1381ش؛ ربحی کمال، الابدال فی ضوءاللغات السامیة، بیروت 1980؛ محمدرضا مامقانی، معجم الرموز و الاشارات، قم 1411؛ محمد محمدی، «چند نکته درباره دگرگونیهای کلمات فارسی در زبان عربی»، الدراسات الادبیة، سال 6، ش 1 و 2 (ربیع و صیف 1964)؛ علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران 1355ش؛ امیل بدیع یعقوب، موسوعة الحروف فی اللغة العربیة، بیروت 1415/1995؛R.Blachere and M. Gaudefory-Demombynes, Grammaire de l'arabe Classique, Paris 1975; EI2, s.v. "Ha" (by H. Fleisch); Louis H. Gray, Introduction to Semitic comparative linguistics, Amsterdam 1971; An Introduction to the comparative grammar of the Semitic language: phonology and morphology, by Sabatino Moscatiz et al., ed. Sabatino Moscati, Wiesbaden: Otto Harrassowitz, 1969; W. Wright, A grammar of the Arabic Language, ed. W. Robertson Smith and M. J. De Goeje, Cambridge 1971.2)
در اردو. حقی (ذیل «ح») حرف «ح» را شانزدهمین و دهلوی (ذیل «ح») و فیروزالدین (ذیل «ح») آن را نهمین حرف از الفبای اردو می دانند. علت این اختلاف، شمردن یا نشمردن همزه و حروف مرکّب در الفبای اردوست (رجوع کنید به هاشمی، ص 12). در اردو این حرف از الفبای عربی گرفته شده است و در دستگاه واجی زبان اردو معادل واجی ندارد (وثوقی، ص 333) و فقط در کلمات برگرفته از عربی به کار می رود (حقی، همان جا).
ح یکی از حروف مؤنث است (حقی؛ دهلوی، همانجاها).منابع : شان الحق حقی، فرهنگ تلفّظ، اسلام آباد 1995؛ احمد دهلوی، فرهنگ آصفیه، لاهور 2003؛ فیروزالدین، فیروزاللغات اردو جامع، لاهور: فیروز سنز، ]بی تا.[؛ حسین وثوقی، «مقایسه دستگاه صوتی زبان فارسی و زبان اردو»، در مجموعه خطابه تنگ تر های نخستین کنگره تحقیقات ایرانی، ج 1، به کوشش مظفر بختیار، تهران: دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، 1350ش؛ محمد اکرام هاشمی، «اردوکی حروف هجاکامسئله»، اخبار اردو، ج 17، ش 11 (نوامبر 2001).