چین مسلمانان (۳)

معرف

چین، مسلمانان (3)#
متن
چین، مسلمانان (3)5) زبان عربی در چین. این زبان را در نیمه اول قرن دوم/ هشتم، مسلمانان عرب به چین انتقال دادند که به تدریج در نواحی گوناگون چین منتشر شد (کرم حلمی فرحات، ص 64؛ محمد محمود زیتون، ص 59).برخی گزارشها به وجود این زبان از نخستین قرون هجری در شهرهای بزرگ چین اشاره دارد، چنان‌که ابن‌وهْب در دیداری با فرمانروای چین، با واسطه مترجم به پرسشهای وی پاسخ داد (رجوع کنید به سلیمان تاجر سیرافی، تتمیم حسن‌بن یزید سیرافی، ص 65ـ69). در اواخر قرن اول هجری، در دیدار قتیبةبن مسلم باهلی* (متوفی 96) با فرمانروای چین، مترجمان دربار چین سخنان وی را ترجمه می‌کردند (مسعودی، ج 1، ص 171). سَلّام، مترجم واثق باللّه عباسی (حک : 227ـ232)، نیز که برای دیدن سد یأجوج و مأجوج رفته بود، اقوام مسلمانی را دید که به عربی و فارسی صحبت می‌کردند (ابن‌خرداذبه، ص 164ـ166). همچنین ابن‌بطوطه (ج 2، ص 652ـ653)، با ذکر نام علمای مسلمان در شهر خنساء* (هانگ‌جو)، به رواج زبان عربی در آنجا اشاره کرده است (رجوع کنید به بخش 2).اما رشد اصلی زبان عربی در چین به دوره مغول برمی‌گردد. در مدرسه‌ای که قوبیلای قاآن برای مسلمانان بنا نهاد، زبان عربی از دروس اصلی بود (کرم حلمی فرحات، ص 65؛ بدرالدین حی، ص 46). هنگامی که وی بر تمام چین تسلط یافت، بسیاری از کتابهای عربی را به پایتخت آورد. دولتی که بعد از چنگیزخان در چین روی کار آمد، گنجینه‌ای بزرگ از کتاب داشت که قسمتی از آن به زبان عربی و فارسی بود (بدرالدین حی، ص 52). ترجمه عربی و نقل و اقتباس از این زبان نیز در این دوره بسیار وسعت یافت (محمد محمود زیتون، ص 67ـ 68). در اوایل دوره مینگ، به دستور فرمانروا مینگ تای‌جو، کتابهای عربی نجومی ترجمه شدند و مورد استقبال فراوان مردم قرار گرفتند. مسلمانان در این زمان با ترجمه کتابهای اسلامی عربی امرار معاش می‌کردند (بدرالدین حی، ص 52، 61).در سده سیزدهم/ نوزدهم، توون ـ هسیو*، ملقب به سلطان سلیمان، زبان عربی و چینی را باهم در مُهر طلای خود به‌کار می‌بُرد و برخی اعلامیه‌هایش به زبان عربی بود. در زمان حکومت چین ـ لونگ، کتابهای اسلامی به زبان عربی و فارسی نوشته می‌شد (ایزرائیلی، ص 76، نیز رجوع کنید به ص 134، 153). در این دوره، برخی علمای چینی قرآن و کتابهای عربی را می‌خواندند و می‌فهمیدند، ولی نمی‌توانستند فهم خود را بنویسند؛ ازاین‌رو، اطلاعات خود را شفاهی منتقل می‌کردند (بدرالدین حی، ص70).از اوایل قرن چهاردهم/ بیستم، عربستان و مصر در تدریس زبان عربی و نفوذ فرهنگ عربی در چین فعالیت داشته‌اند (کرم حلمی فرحات، ص 83؛ امیدوارنیا، ص 109؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به صینی، 1353، ص 44؛ امیدوارنیا، ص 109ـ111). به پیشنهاد دانشمند زبان‌شناس، برهان شهیدی، برای جبران کمبود مترجمان عربی، گروههایی از دانشگاههای چین به مصر و کشورهای عربی فرستاده شدند (کرم حلمی فرحات، ص 70ـ71). در 1310ش/1931، اولین گروه مسلمان چینی را جمعیةالتقدم، برای یادگیری دروس اسلامی، به الازهر فرستاد (هویدی، ص 114؛ صینی، 1353، ص 81ـ82).از 1328ش/ 1949، حکومت چین مساجد، مجلات اسلامی و دانشکده‌های وابسته به جمعیتهای اسلامی را تعطیل کرد و اعزام دانشجو به الازهر نیز متوقف شد (هویدی، ص 142ـ 143). سخت‌گیری به مسلمانان چینی، به‌ویژه در دوران انقلاب فرهنگی، شدت بیشتری یافت (رجوع کنید به بخش 3).از 1355ش/ 1976، پس از درگذشت مائوتسه تونگ، برخی مراکز آموزشی و مساجد دوباره گشایش و گسترش یافتند تا جایی‌که در 1365ش/ 1986 زبان عربی در دانشگاه ارومچی تدریس می‌شد (فدایی، ص 179، 185).مسلمانان چین، سه روز بعد از تولد هر کودکی، برای او نام قرآنی (Jingming) می‌گذارند (گلادنی، ص 141). مسلمانان چینی حتی از اسامی عربی برای مناطق چینی استفاده می‌کنند (رجوع کنید به ایزرائیلی، ص 28ـ29).چهار قوم مسلمان (هوئی، سالار، دونگ‌شیانگ، و بائوآن) در چین، دارای زبانی به‌نام جینگ تانگ‌یو (زبان مسجدی) هستند (کرم حلمی فرحات، ص 66ـ67؛ جین‌ییجییو ، ص 332). این زبان، که صدها سال است در میان مسلمانان چین رواج دارد، دارای کلمات و عبارات عربی و فارسی و چینی، با مضامین اسلامی، ولی با دستور زبان چینی است. شش قوم دیگر مسلمان چین نیز از کلمات عربی بسیاری استفاده می‌کنند (کرم‌حلمی فرحات، همانجا؛ فنگ جین‌یوان، ترجمه فارسی، ص 257).بیشتر الفاظ عربی رایج در بین مسلمانان چین، واژه‌های دینی است، مانند ایمان، حق، باطل، کذب، روح و شفاعت (محمد محمود زیتون، ص 62). در زندگی روزمره مسلمانان، احوالپرسیها، روزهای هفته، بیان کار، حالات و احساسات، و انواع وسایل، از جمله نوشت‌افزارها، به زبان عربی و فارسی است (فنگ جین یوان، ترجمه فارسی، ص 255؛ برای اطلاع بیشتر درباره زبان مسجدی رجوع کنید به همان، ص 255ـ257؛ جین‌ییجییو، همانجا).مسلمانان چین برخی متون قرآنی Nikaba)) را در مراسم عروسی و سرودهای عربی را در عیدهای اسلامی می‌خوانند (هویدی، ص 202؛ گلادنی، همانجا). به دلیل گرایش مسلمانان چینی به زبان عربی، مبلّغان مسیحی برای تبلیغ دین خود در بین آنان، از زبان عربی استفاده می‌کنند (رجوع کنید به ایزرائیلی، ص 103؛ گلادنی، ص 86). جایگاه زبان عربی در چین به حدی است که هاده تَشنَگ (روحانی چینی) خطبه‌های نماز جمعه را به عربی ایراد می‌کند (کرم حلمی فرحات، ص 67ـ68).بیشتر مسلمانان چین در مطالعه به زبان عربی قوی‌تر از مکالمه با آن هستند (صینی، «الاسلام فی الصین»، ص 275). برخی مسلمانانی که به چینی صحبت می‌کنند، نمی‌توانند آن را بنویسند و معمولا حروف عربی را برای املای کلمات چینی به‌کار می‌برند (تینگ، ص 357ـ358).اقوام ترک زبان چینی از حروف عربی برای نوشتن زبانشان استفاده می‌کنند (فنگ جین یوان، ترجمه فارسی، ص 185). اویغور*ها، برخلاف اقوام دیگر در چین، زبان اویغوری را با حروف عربی می‌نوشتند (هویدی، ص 172)؛ ازاین‌رو، دستورزبان و ترکیبات و جمله‌بندیها و واژه‌های اویغوری تحت تأثیر زبان عربی و فارسی قرار گرفت (رجوع کنید به فنگ جین یوان، ترجمه فارسی، ص 187ـ189؛ جین‌ییجییو، ص 331) و حتی حرف «ه»، که در زبان اویغوری نبود، وارد آن شد (فنگ جین یوان، ترجمه فارسی، ص 185؛ برای دیگر تغییرات گفتاری زبان اویغوری رجوع کنید به همان، ص 186). مسلمانان اویغوری از سال 1313ش/ 1934 روزنامه‌ای با حروف عربی و با زبانی آمیخته به ترکی و عربی و انگلیسی چاپ می‌کنند (هویدی، ص 175).امروزه آموزش مسجدی در چین رواج دارد (رجوع کنید به کرم حلمی فرحات، ص 75ـ77). طلاب مدارس علمی، همانند مساجد بزرگ مثل جامع الازهر و جامع‌اموی دمشق، بین ده تا بیست سال دروس عربی و اسلامی را فرا می‌گیرند. این نظام آموزشی، به‌جز در زمان انقلاب فرهنگی، همواره در چین برقرار بوده است (هویدی، ص 82ـ83). آموزش در این مساجد دو مرحله دارد : در مرحله ابتدایی، به کودکان زبان عربی و قرآن و معارف اسلامی (فنگ جین یوان، ترجمه عربی، ص 235؛ برای اطلاع از مواد درسی رجوع کنید به همان، ص 235ـ238) و در مرحله عالی، هم عربی و هم فارسی آموزش داده می‌شود. در این مرحله، دو سوم اوقات آموزش به فراگیری عربی اختصاص دارد (همان، ص 236).پس از طی بیش از صد سال، با پرورش حوزه‌ها تعداد علمای دینی افزایش یافت و مکاتب گوناگونی در چین پدید آمد که مهم‌ترین آنها شن‌شی و شاندونگ/ شان‌تونگ است (فنگ جین یوان، ترجمه فارسی، ص 241). در مکتب شن‌شی معمولا در یکی از مباحث الهیات، به زبان عربی تخصص می‌یافتند (فنگ جین یوان، ترجمه فارسی، همانجا). از ویژگیهای عمده مکتب شان‌دونگ ارج نهادن به قواعد عربی و دستور زبان فارسی بود (مرادزاده، ص 251). در مکتب دیگری با عنوان یونّان، به فهم عمیق و عالمانه متون درسی عربی و ترجمه کتابهای مرجع اسلامی، از جمله قرآن مجید، توجه می‌شد و بیشتر نوشته‌ها به زبان عربی بود (فنگ جین یوان، ترجمه فارسی، ص 243ـ244؛ امیدوارنیا، ص 103).در 1325/ 1907، الیاس عبدالرحمان هائورن نخستین مدرسه اسلامی را، با نام مدرسه مدرّسان عرب‌زبان، در چین تأسیس کرد (مرادزاده، ص 305). بسیاری از مساجد و جمعیتهای اسلامی نیز، با تأسیس مدارس جدید و دانشسراهای زبان عربی، به ترویج این زبان کمک کردند (برای اطلاع بیشتر درباره مدارس و دانشسراهای اسلامی رجوع کنید به کرم حلمی فرحات، ص 108ـ113؛ صینی، «الاسلام فی الصین»، ص 276ـ279).مسلمانان چین در دوره جمهوری بیش از هزار مدرسه ابتدایی و چندین آموزشگاه عالی دایر کردند، ولی به سبب نداشتن بودجه، تأسیس دانشکده امکان‌پذیر نشد، با این‌حال در دانشگاههای پکن، دانشگاه مرکزی و دانشگاههای یونّان و چونگ‌سان کلاسهای مخصوصی برای زبان عربی وجود داشت (فدایی، ص 175).برخی مسلمانان چین، مانند هوانگ جیون، محمد مکین و نورالحق‌بن لقمان مالیئن‌یوان (متوفی 1321/1903)، برای آموزش زبان عربی شیوه‌های جدیدی پایه‌ریزی کردند (رجوع کنید به کرم حلمی فرحات، ص 71ـ72، 78؛ مرادزاده، ص 304) و حتی ماوان فو (متوفی 1313ش/1934) پیشنهاد کرد در تمامی مراحل تحصیل، از زبان عربی و فارسی به جای چینی استفاده شود (گلادنی، ص 55). با اینکه آموزش زبان عربی در برخی نواحی چین، مانند ختشو، بسیار پیشرفت کرده است (کرم حلمی فرحات، ص 72)، هنوز اشکالاتی در آموزش این زبان وجود دارد (رجوع کنید به صینی، 1353، ص 34ـ37).امروزه گاهی طلاب چینی معانی جملات و تلفظ کلمات عربی و فارسی را به زبان چینی یادداشت می‌کنند. این تدبیر، ساده‌نگاری خوانده می‌شود. آنان قرآن و دیگر کتابهای قدیمی اسلامی را کتابت بزرگ (مفصّل) و تلفظ کلمات چینی به خط عربی را کتابت کوچک (خلاصه) و نگارش تلفظ نوشته‌های ساده‌نگاری با کتابت کوچک را آوانگاری می‌نامند (فنگ جین یوان، ترجمه فارسی، ص 258ـ259؛ برای اطلاع بیشتر درباره آوانگاری رجوع کنید به همان، ص 258ـ263؛ جین ییجییو، ص 332).در الفهرست ابن‌ندیم (ص 19) نیز آمده است که دانشمندی چینی شرح شانزده جلد از تألیفات پزشکی جالینوس را، که به عربی نوشته شده بود، نزد محمدبن زکریای رازی آموخت و تلفظ عربی آن را به خط چینی یادداشت کرد و با خود به چین برد.مسلمانان چینی تألیفاتی به زبان عربی داشته‌اند. سفرنامه ماده شین اولین تألیف عربی در چین شمرده می‌شود (کرم حلمی فرحات، ص 73ـ74؛ برای دیگر آثار او رجوع کنید به ایزرائیلی، ص 149).از دیگر مؤلفان کتابهای عربی در چین، وان تای‌یوآخوند ملقب به جین‌خوی لاوزیگ (به معنای شیخ مسلمان واقعی)، شیخ مالیانگ جیون، نورالحق‌بن لقمان مالیئن یوان و محمد مکین ماجیئن (متوفی 1357ش/1978) بودند (کرم حلمی فرحات، همانجا؛ مرادزاده، ص 304ـ305، 309ـ310). از جمله آثار مکتوب به زبان عربی، کتاب هوایی منهاج (قوائم النهج)، نوشته چانگ جی‌می، درباره صرف و نحو عربی و فارسی است که در 1362ش در اصفهان با عنوان منهاج الطالب، کهن‌ترین دستور زبان فارسی در جهان، به‌چاپ رسید (مرادزاده، ص 252؛ برای دیگر نویسندگان کتابهای عربی رجوع کنید به فنگ جین یوان، ترجمه فارسی، ص 241؛ مرادزاده، ص 303؛ هویدی، ص 87).چینیها در ترجمه کتابهای عربی به چینی نیز فعال‌اند (برای اطلاع از عناوین این کتابها رجوع کنید به کرم حلمی فرحات، ص 81ـ82؛ فنگ جین‌یوان، ترجمه فارسی، ص 172؛ محمد محمود زیتون، ص 63، 65ـ66). این ترجمه‌ها از قرنها پیش آغاز شد. ظاهرآ تاجران عربی که به هر دو زبان عربی و چینی آشنا بودند، در مسیر مصر و چین مباحث مربوط به دین اسلام و بعد از مدتی علوم پایه، و در صدر آن نجوم، را به چینی ترجمه کردند. بعد از آن سیر ترجمه از عربی به چینی ادامه یافت (محمد محمود زیتون، ص 62ـ63).متون عربی در حوزه ادبیات و مذهب، از 1009/1600 به چینی ترجمه شد (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «الصین. 2»)، مانند ترجمه مجموعه شعری از بوصیری* و ترجمه متن کامل نهج‌البلاغه (رجوع کنید به فنگ جین یوان، ترجمه فارسی، ص 172؛ مرادزاده، ص 325ـ326). احادیث پیامبر اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌و آله‌وسلم نیز مورد توجه مترجمان چینی قرارگرفت (برای نمونه رجوع کنید به فنگ جین یوان، ترجمه عربی، ص 114). تألیف فرهنگهای عربی ـ چینی نیز امکان‌پذیر شد (مرادزاده، ص 307؛ محمد محمود زیتون، ص 64؛ بدرالدین حی، ص 71). قرآن کریم بارها به چینی ترجمه شده است (رجوع کنید به ترجمه قرآن*، قسمت ترجمه قرآن به چینی).متون اسلامی در ادبیات مسلمانان چین اثر گذاشته است. آیات قرآن، احادیث و روایات، قصص قرآن، و کلمات و جملات فارسی و عربی فراوانی در ادبیات اقوام مسلمان چین به کار رفته‌است. اغلب اشعار ادبی کهن اویغور با جمله‌ای عربی از قرآن و سنّت شروع می‌شوند و از قواعد عروض فارسی و عربی پیروی می‌کنند. غزل بلند چهل شاخه خوشبخت و قصه طوطی و قوم قزاق، همه از روش سلسله‌وار هزار و یکشب* متابعت کرده‌اند؛ یعنی، داستانی واحد با چند بخش مستقل‌اند (فنگ جین یوان، ترجمه عربی، ص 173ـ174).مسلمانان چین دهها نشریه اسلامی و تخصصی دارند، که از مهم‌ترین آنهاست: ماهنامه المسلم‌الصینی (ترجمان رسمی انجمن اسلامی چین)، فصلنامه الفتح (نشریه اسلامی استان گنسو)، و فصلنامه العالم‌العربی (نشریه گروه زبان و ادبیات عرب دانشگاه مطالعات خارجی شانگهای چین؛ رجوع کنید به مرادزاده، ص 323). خط عربی در خوشنویسی و هنر چین نیز تأثیر گذاشته است (رجوع کنید به بخش :6 تأثیر متقابل هنر اسلامی و چینی).منابع : ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ محمدعبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابن‌خرداذبه؛ ابن‌ندیم (تهران)؛ محمدجواد امیدوارنیا، «تعلیمات مسجدی (حوزه‌ای) در چین و جایگاه زبان فارسی در آن»، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، ش 26 (تابستان 1378)؛ بدرالدین حی، «فرهنگ و علوم اسلامی در چین»، در اسلام در چین و فرهنگ و علوم اسلامی در چین، ترجمه عبدالحمید بدیع، تهران : عطائی، 1355ش؛ سلیمان تاجر سیرافی، اخبارالصین و الهند، تتمیم حسن‌بن یزید سیرافی، چاپ ابراهیم خوری، بیروت 1411/1991؛ محمدمکین صینی، «الاسلام فی الصین: غابرة و حاضرة»، در حاضر العالم الاسلامی، تألیف لوترپ استادرد، نقله الی العربیة عجاج نویهض، چاپ امیرشکیب ارسلان، ج 1، جزء2، مصر: دارالفکر، ]بی‌تا.[؛ همو، نظرة جامعة الی تاریخ الاسلام فی الصین و احوال المسلمین فیها، قاهره 1353/1934؛ احمد فدایی، «وضعیت مسلمانان چین در دوره‌های مختلف»، مشکوة، ش 26 (بهار 1369)؛ ابراهیم فنگ جین یوان، الاسلام فی الصین، تعریب محمود یوسف لی‌هواین، پکن 1991؛ همان، ترجمه فارسی: فرهنگ اسلامی و ایرانی در چین، ترجمه محمدجواد امیدوارنیا، تهران: الهدی، ]بی‌تا.[؛ کرم حلمی فرحات، الثقافة العربیة و الاسلامیة فی الصین، قاهره 1425/2005؛ محمد محمود زیتون، الصین و العرب: عبرالتاریخ، قاهره 1964؛ رضا مرادزاده، چگونگی نفوذ و گسترش اسلام در چین، مشهد 1382ش؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ فهمی هویدی، الاسلام فی الصین، کویت 1401/1981؛EI2, s.v. "Al-Sin.2: The present distribution of Muslims in China..." (by C.E. Bosworth); Dru C. Gladney, Muslim Chinese: ethnic nationalism in the People's Republic, Cambridge 1996; Raphael Israeli Muslims in China: a study in cultural confrontation, London 1980; Jin Yijiu, "Notes of the quarter", The Muslim world, LXXXII, no. 3-4 (July-Oct. 1992); Dawood C.M. Ting, "Islamic culture in China", in Islam: the straight path, ed. Kenneth W. Morgan, New York: The Ronald Press, 1958.6) تأثیر متقابل هنر اسلامی و چینی. مناسبات میان دو تمدن بزرگ چینی و اسلامی در جنوب آسیا و شمال افریقا، نمونه چشمگیر گفتگو و تعامل تمدنهاست که در آن برخورد نظامی در کمترین حد ممکن و دیگر مناسبات، از جمله مناسبات تجاری و هنری و فرهنگی، در بیشترین میزان بوده است. پیشینه این تأثیر متقابل به نخستین سده‌های اسلامی بازمی‌گردد. مسلمانان همواره دستاوردهای هنر چینی را می‌ستودند (رجوع کنید به ابن‌بطوطه، ج 2، ص 639ـ641؛ ابن‌خلدون، ج :1 مقدمه، ص 457، 506؛ ابن‌وردی، ص 62ـ63).معماری اسلامی در چین، با ساخت مساجد و آرامگاهها و تکایا، بارزترین نمونه تأثیرگذاری در سرزمین چین بوده است. با وجود پیشینه بنای مساجد از دوره‌های تانگ و سونگ، در دوره یوان بر سرعت گسترش، احداث و بازسازی مساجد در چین افزوده شد و این روند در دوره سلسله مینگ ادامه یافت، به‌طوری که امروزه کشور چین با داشتن بیش از بیست هزار مسجد، مجموعه‌ای از آثار فرهنگ و هنر اسلامی را در خود جای داده است (فنگ جین یوان، ص 48؛ قس مرادزاده، ص 316).به‌طور کلی دو نوع معماری اسلامی، به‌ویژه معماری مسجد، در چین وجود دارد: یکی معماری نواحی شمال‌غربیِ این سرزمین در ایالت سین‌کیانگ* که مستقیمآ از سرزمینهای اسلامی آمده است و به بناهای اسلامی ایران، آسیای مرکزی و شبه‌قاره شباهت دارد و نمونه آن مسجد عیدگاه و دیگر مساجد کاشغر است؛ و نوعی که در سراسر چین نمونه‌های شایان توجهی دارد. در این نوع، معماری سنّتی چینی با نیازها و نمادهای آیینی و اعتقادی اسلامی تطبیق داده شده است (رجوع کنید به فنگ جین یوان، همانجا؛ جی ـ پینگ لیو، ص 198ـ210؛ شیائویی، ص 209). نمونه آن چرخش محور بناست، بدین‌ترتیب که محور ساختمانهای اصلی در چین، جنوبی ـ شمالی بوده، حال آنکه محور مساجد، براساس محور قبله، شرقی ـ غربی شده است (شیائویی، ص 211).از طرف دیگر، اجزا و تزیینات این‌گونه بناها نیز تحت تأثیر شیوه‌های چینی متحول شده‌اند؛ از این‌رو، بخشهایی مانند ورودیهای مساجد به شیوه معابد چینی ساخته شده‌اند و شبستانها اغلب سقف بسیار برجسته به شکل پشت‌ماهی دارند (فنگ جین یوان، ص50، 53). مناره‌ها نیز در ترکیب سنّت چینی ـ اسلامی چند طبقه و چندضلعی ساخته می‌شد و بالای آنها یک سقف چینی قرار می‌گرفت. گاه دو طبقه زیرین از آجر و دوطبقه روی آن از چوب ساخته می‌شد (رجوع کنید به جی ـ پینگ لیو، ص 289). در این میان، تأثیر معماری اسلامی هند بر معماری اسلامی چینی بارز بوده است، مانند مناره‌های کوچک و ظریف مسجد شهر چُوَنجو (رویدادهای فرهنگی چین، ش 70، فروردین 1383، تصویر روی جلد). شاید تعمد در اجتناب از چشمگیر بودن آنها سبب کوچکی ابعاد مناره‌های مذکور باشد.در تزیین مساجد، شیوه‌های اسلامی و چینی کاملا متناسب باهم ترکیب شده‌اند که در آرایه‌های داخلی بناهای اسلامی، از جمله نقاشیها و منبت‌کاریها و مشبک‌کاریهای شبستانها، محرابها و منبرها، مشاهده می‌شود (فنگ جین یوان، ص 56ـ57؛ جی ـ پینگ لیو، ص 15، 18ـ19، 28، 107، 157). استفاده از شیشه‌های رنگین، به‌ویژه آبی و سبز، از دیگر ویژگیهای معماری اسلامی چینی است، مانند تزیینات مسجد سالار شون (جی ـ پینگ لیو، ص 196ـ197)، بر خلاف معابد بودایی و دائویی که به‌کارگیری شیشه‌های زرد و سبز در آنها معمول‌تر است (همان، ص 177).کاربرد آجر و هنر آجرکاری نیز در معماری اسلامی چین درخور توجه است. می‌توان گفت استفاده از آجر را مسلمانان در چین رواج دادند. در سین‌کیانگ از آجر زرد بسیار استفاده می‌شود. در منطقه اویغور آجرکاری هنر تزیینی خاص مساجد با اشکال سه‌گوش، شش ضلعی تو در تو و غیره است. کاشی‌کاری، اغلب به رنگ سبز و کمتر به رنگ آبی، در معماری اسلامی چین و نیز گچ‌بری در مساجد سین‌کیانگ، شایان توجه است (جی ـ پینگ لیو، ص 297ـ298؛ فنگ جین یوان، ص 76ـ77).کتیبه‌های عربی نه تنها در اطراف محراب، بلکه گاه در سراسر شبستان دیده می‌شوند و برخی از آنها دارای نقوش گیاهی‌اند، مانند درِ مسجدِ نیوجیه (رجوع کنید به شیائویی، ص 216). برخی از این کتیبه‌ها افزون بر جنبه هنری، از لحاظ اطلاعات تاریخی حائز اهمیت‌اند، چنان که کتیبه مسجد بزرگ شهر هانگ‌جو به فارسی و عربی، تاریخ اتمام بنا را در سال 856 نشان می‌دهد (رجوع کنید به مرادزاده، ص234ـ 235؛ ستوده، ص 240ـ 241).شباهت شیوه دفن مردگان در چین با آنچه بین مسلمانان رایج بود، در رواج یافتن سنّت ساخت بناهای آرامگاهی در چین بی‌تأثیر نبوده است. اغلب آرامگاههای اسلامی چین، خانوادگی یا خصوصی و یک نفره‌اند. گاه فرقه‌های خاص نیز آرامگاه ویژه دارند. آرامگاههای اسلامی در سین‌کیانگ، اغلب دارای گنبدند، با این تفاوت که عنصر کوچک منارمانندی با برجستگی گنبدی شکل در رأس گنبد اصلی قرار دارد که به نظر می‌رسد فقط جنبه تزیین داشته باشد. از این شیوه در ساخت بعضی مساجد نیز استفاده شده است. کهن‌ترین بنای آرامگاهی اسلامی چین، آرامگاهی است در کانتون که به آرامگاه امیراسماعیل سامانی شباهت بسیاری دارد و درواقع یک چهارطاقی (رجوع کنید به چهارطاق*) بزرگ با یک گنبد کوتاه است. مهم‌ترین بنای آرامگاهی چین، مجموعه آرامگاهی آفاق خواجه در سین‌کیانگ، در پنج کیلومتری شهر کاشغر، است. این بنا چهارگوش است، با چهار پیش‌طاق* (در هر ضلع یک پیش‌طاق) و یک مناره در هر یک از چهار رأس آن، که ساخت چهار منار آن متأثر از شیوه معماری اسلامی شبه‌قاره و شبیه به چهار منار* حیدرآباد است. از دیگر شباهتهای معماری شبه‌قاره، ساخت بالکن بر روی بعضی مناره‌ها و نیز ساخت چتری در اطراف گنبد است (رجوع کنید به غروی، ص 181ـ182؛ جی ـ پینگ لیو، ص 269ـ270). همچنین مسجد سلیمان در دو کیلومتری تورفان*، با تک‌مناره آجرکاری شده پرکار و شباهت بسیار به مناره‌های آسیای میانه، شاهکار آجرکاری معماری چین است (رجوع کنید به جی ـ پینگ لیو، ص 207ـ209؛ فنگ جین یوان، ص 77).تأثیر معماری اسلامی و حضور هنرمندان مسلمان، افزون بر بناها، در شهرسازی چین نیز دیده می‌شود، چنان‌که قدیم‌ترین طراح شهر دادو (پکن) مهندس مسلمان عهد یوان، اختیارالدین، بوده است (فنگ جین یوان، ص 149).در دوره مغولان سه بیمارستان در چین به شیوه معماری سلجوقیان احداث شد (رجوع کنید به بیمارستان*، بخش: هند و چین).ناسازگاری معماری چینی با محیط طبیعی کشورهای مسلمان، موجب تأثیر اندک این هنر در جهان اسلام بوده است؛ با این همه، مواردی از این تأثیرپذیری را از زمانهای دور، به‌ویژه در استفاده از عناصر تزیینی، می‌توان دید. نقش برجسته اژدهای بالدار بر سردر دروازه باب الطلسم بغداد از دوره ناصر عباسی (حک : 575ـ622) و نقش اژدها در نمای ورودی مسجدجامع ورامین که در 722 به فرمان ابوسعید ساخته شد، نمونه این تأثیرپذیری است (زکی‌محمدحسن، 1401الف، ص 46ـ47). سقف برخی بناهای عثمانی نیز شبیه ساختمانهای چینی و به صورت خمیده است، مانند سقف سقاخانه سلطان احمد سوم در استانبول و آب‌انبار محله دلمه‌باغچه (همان، ص 54).ملل مسلمان در حوزه موسیقی نیز بر هنر چینی اثر نهادند. تأثیر موسیقی مقامی خراسان بزرگ و ماوراءالنهر در چین، به‌ویژه در منطقه اویغور*نشین آن، چشمگیر است (رجوع کنید به فنگ جین یوان، ص 216ـ217؛ شفیعی کدکنی، ص 13ـ14). ابن‌بطوطه در سفرنامه خود در سده هشتم (ج 2، ص 652ـ653، 677) از مجلس ضیافتی بر روی یک کشتی سخن گفته است که در آن هنرمندان به چینی، فارسی و عربی آواز می‌خواندند و امیرزاده چینیِ حاضر در آن مهمانی، شعری از سعدی را می‌خوانده است.بسیاری از سازهای ملل مسلمان نیز به چین راه یافته‌اند، از جمله تنبور (تنپولا)، سه‌تار (سی‌تره)، رباب (لپاپو) و قیچک (گشاکو؛ نیرنوری، ج 1، ص 761). دو نوع شیپور به نامهای شین‌لونگ‌شنگ و دیان‌تینگ‌شنگ، سازهای زهیِ خوبوس(نوعی تنبور ایرانی)، خوچین (نوعی ساز شبیه به کمانچه) و بیشتر از همه رباب، نماینده سازهای اسلامی است (فنگ جین‌یوان، ص 214ـ 215). همچنین ساز پی‌پای چینی نیز از ساز ایرانی بربط تأثیر پذیرفته است (رجوع کنید به بربط*). گذشته از معرفی شمار بسیاری از سازهای گوناگون، مسلمانان در ابداع مجموعه وسیع موسیقی مقامی اویغوری در چین نقشی بسزا داشته‌اند (همان، ص 214ـ217). اصطلاحات موسیقی ایرانی، نظیر چهارگاه*، نوا، رهاوی و غیره، در موسیقی اویغوری حفظ شده است (شفیعی کدکنی، ص 14، پانویس 22).ظاهرآ قدیم‌ترین حوزه تأثیر هنر و صنعت چین در میان مسلمانان، ساخت انواع ظروف چینی بوده است و به‌ویژه منع استفاده از ظروف زرین و سیمین در اسلام، عامل مهمی در رواج ظروف چینی محسوب می‌شده است (رجوع کنید به پاکباز، ص 726). ظروف سفالین چین در سده سوم در حجم بسیار وارد بازار سرزمینهای اسلامی گردید و در اندک مدت دستمایه تقلید هنرمندان مسلمان قرار گرفت. ظروف سفالی سامرا در سده نخست نمونه چنین تلاشی است (زکی‌محمدحسن، 1401الف، ص 33؛ راجرز، ص 257). نمونه‌های چنین مشابه‌سازیها در فسطاط مصر نیز یافته شده است و به‌ویژه تأثیر این هنر بر سفالگران مکتب‌سعد در مصر، که نوعی سفال به سبک سفال دوره سونگ (349ـ673/960ـ1274) می‌ساختند، قابل مشاهده است. این سفال، به مینایی ناشناخته در چین مزین بود (زکی محمدحسن، 1401ب، ص 171؛ همو، 1401الف، ص 34). به‌کارگیری این لعاب و سپس نوآوریهای سفالگران ایرانی در اختراع خمیر نرم حاوی کوارتز و لعابهای قلیایی (اسکیرس، ص 272؛ نیر نوری، ج 1، ص 157)، متقابلا بر هنر چینی‌سازی و سفالگری چین تأثیر نهاد. مهم‌ترین تحول آن بود که لعاب لاجوردی حاوی کبالت در عهد یوان از ایران به چین رفت و در آن سرزمین به رنگ محمدی شهرت یافت (وولف، ص 147). از این لعاب و رنگهای ایرانی در رساله‌های فنی چینیان درباره چینی‌سازی، بسیار سخن رفته است (نیرنوری، ج 1، ص 162ـ163). در حوزه نقوش روی این ظروف نیز تأثیر جهان اسلام آشکار است و به‌ویژه در دوره مینگ طرحهای گل و گیاه ملهم از نقوش اسلامی، خصوصآ به کارگیری انواع خطوط اسلامی، برای تزیین ظروف چینی، عمومیت یافت و ترکیب هنر چینی و اسلامی ظروف زیبای چینی «آبی و سفید» یا «محمدی» را پدید آورد که بسیار مورد توجه بود (فنگ جین یوان، ص 208ـ 209؛ برای نمونه این ظروف رجوع کنید به هویدی، ص60ـ61، تصاویر؛ نیز رجوع کنید به چینی*).در نقاشی ایرانی، این اثرپذیری ناشی از جنبه انطباق‌پذیری هنرمند ایرانی نیز هست (فریر، ص 6). تأثیر نقاشی چین در دوره مغول و پس از آن، به‌ویژه در مکتب تبریز در سده هشتم، آشکار و چنان قوی بود که منجر به نسخه‌برداری از نقاشیهای چینی با مرکّب چینی گردید (رجوع کنید به کونل، 1378ش، ص 57). از جمله تأثیرات نقاشی چینی بر نگارگری اسلامی است: کاربرد رنگهای ملایم، رواج طراحی مدادی، انعطاف در نمایش حرکت، به کار گرفتن صورتگری، ترسیم هاله‌های نوربِیضویِ شعله‌ور بر گِرد صورت، ابرهای پیچان به شیوه چینی (تشی یا تای)، و ترسیم حیوانات و گیاهان به سبک چینی، مانند پرندگان در حال پرواز، اژدها و درنا و نیلوفرهای چینی (زکی‌محمدحسن، 1401الف، ص 36ـ51؛ برای نمونه‌های نقاشیهای به شدت تأثیر گرفته از نقاشی چینی رجوع کنید به کونل، 1378ش ص 42ـ43، 70، 76ـ 77؛ همو، 1355ش، ص 120؛ دیماند، ص 47؛ پرایس، ص 98ـ99).از سوی دیگر، نقاشی مسلمانان نیز، گرچه به میزانی بسیار محدودتر، در نقاشی چینی تأثیر داشته است، از جمله در آثار شیان هسوان، نقاش معروف سده هفتم/ سیزدهم (زکی محمد حسن، 1401الف، ص 61؛ نیز رجوع کنید به نقاشی*؛ تبریز، مکتب*؛ غیاث‌الدین نقاش*؛ سیاه قلم*).در خوشنویسی نیز مسلمانان و چینیان اهتمامی درخور داشتند و نزد هر دو تمدن، حسن خط نوعی هنر و خود هدف محسوب می‌شد. چه‌بسا ابتکار مسلمانان در نوشتن خطوط کوفی در سطوح مستطیل و مربع در انواع مهرها، به تقلید از خطوط چینی در مهرهای آن کشور بوده باشد (همان، ص 51). در نوعی خوشنویسی، ترکیبی از هنر چینی و عربی دیده می‌شود. هنرمندان مسلمان چینی نیز در این نوع خطاطی، ابتدا طرح حروف‌چینی را می‌ریختند و سپس داخل آن را با مَثَلها یا اشعار عربی پر می‌کردند (مرادزاده، ص 246). خطاطان مسلمان چینی از سده هفتم تا دوره حاضر آثار هنری گرانقدری پدید آورده‌اند. آنان علاوه بر قرآنهای خطی، در خوشنویسی بر کتیبه‌های مساجد و زیارتگاهها اهتمام ورزیده‌اند (برای نمونه رجوع کنید به فنگ جین یوان، ص 203ـ208).در کتاب‌آرایی و هنرهای وابسته به آن نیز نفوذ هنر چینی انکارناپذیر است، چنان که ساخت انواع کاغذ*های گرانبها، مانند زرافشان (برند، ص 232؛ زکی‌محمدحسن، 1401الف، ص 25؛ لوری، ص 186؛ اتینگهاوزن، ص 267؛ کونل، 1355ش، ص 87) و جلدآرایی با انواع جلد لاکی (گراتسل، ص 295) محصول این پدیده است. پیدایش مرقّع* به عنوان شکل و چارچوبی برای ارائه مجموعه‌های خوشنویسی و نقاشی نیز اساسآ به تقلید از آلبومهای چینی بوده است ()فرهنگ هنر(، ذیل "Album.1,3"). نقشْمایه‌های چینی در تزیینات جلدها نیز به‌کار گرفته شده‌اند (رابینسون، ص 238).در صنعت نساجی نیز هنر چینی تأثیر داشته است، به‌ویژه در بافت برخی پارچه‌های دوره سلجوقی و انواع پارچه‌های طراز* دوره تیموری و نقش پارچه‌های ابریشمی و زربفت دوره مملوکی مصر با درآمیختگی نقوش اژدها و ققنوس و گل نیلوفر و داوودی با کتیبه‌های عربی (آلگرو مک‌داوئل، ص 158؛ زکی‌محمدحسن، 1401الف، ص 23ـ24، 36؛ پرایس، ص 92؛ کونل، 1355ش، ص 141). کاربرد نقش و نگار و خط فارسی بر پارچه‌های چینی، به نام نسیج، نیز از تأثیر سبک اسلامی بر پارچه‌بافی حکایت دارد. این نوع پارچه عمدتآ بافت کارگران مسلمان بوده است (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به شانگ گانگ، ص 74ـ85). متقابلا در نقوش قالی، به‌ویژه در دوره‌های جدید، طرحهای مسلمانان، از جمله نقوش قالیهای اصفهان و قم، سرمشق هنرمندان چینی قرار گرفته است (رجوع کنید به نورماه و یاوری، ص 79).علاوه بر بافت پارچه، در دوخت انواع پوشاک نیز چینیها تأثیر شگرفی بر مد و شیوه لباس پوشیدن اقوام مسلمان داشته‌اند و به‌ویژه پس از مغولان، هنر خیاطی کاملا متحول شد و «دوخت مغولانه» رواج تام یافت، که تقلیدی از خیاطی چینی در دوره سونگ بود و بر اندازه و تناسب اجزای لباس با اندامها تأکید داشت. گذشته از دوختِ مطابق الگو، برش یقه و به‌کارگیری دکمه (آهن جامه) از تأثیرات سبک چینی در دوخت لباس محسوب می‌شد (نیرنوری، ج 1، ص 686؛ مظاهری، ص 88؛ زکی‌محمدحسن، 1401الف، ص 52). آشپزی چینی نیز از تأثیر طباخی ملل مسلمان برکنار نبوده است. نام برخی خوراکها، از قبیل شکربوزه، کلوچه، سنبوسه، تُتماج، پالوده و حلوا، در میان مسلمانان چینی گویای این نفوذ است (رجوع کنید به سونگ شیان، ص 77ـ78).منابع : ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابن‌خلدون؛ ابن‌وردی، خریدةالعجائب و فریدة الغرائب، چاپ محمود فاخوری، بیروت ]?1411/ 1991[؛ ریچارد اتینگهاوزن، «فن تذهیب و نسخه‌پردازی»، در سیر و صور نقاشی ایرانی، زیرنظر آرتور اپهام پوپ، ترجمه یعقوب آژند، تهران: مولی، 1378ش؛ روئین پاکباز، دایرةالمعارف هنر: نقاشی، پیکره‌سازی، گرافیک، تهران 1378ش؛ کریستین پرایس، تاریخ هنر اسلامی، ترجمه مسعود رجب‌نیا، تهران 1347ش؛ جی ـ پینگ لیو، معماری اسلامی در چین، ترجمه مریم خرّم، تهران 1373ش؛ موریس اسون دیماند، راهنمای صنایع اسلامی، ترجمه عبداللّه فریار، تهران 1365ش؛ زکی محمدحسن، الصین و فنون الاسلامی، بیروت 1401الف؛ همو، کنوز الفاطمیین، بیروت 1401ب؛ غلامرضا ستوده، «کتیبه فارسی 'مسجدهان چو، در چین»، نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد، ش 26 و 27 (بهار و تابستان 1357)؛ سونگ شیان، «بررسی چند واژه فارسی در تاریخ چین»، رویدادهای فرهنگی چین، ]نشریه[ رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران (پکن)، ش 59 (اردیبهشت 1382)؛ شانگ گانگ، «تاریخچه تولید پارچه نسیج در چین»، همان، ش 65 (آبان 1382)؛ محمدرضا شفیعی کدکنی، «یک اصطلاح موسیقایی در شعر حافظ»، فصلنامه‌ی موسیقی ماهور، ش 15 (بهار 1381)؛ مهدی غروی، آرامگاه در گستره فرهنگ ایرانی، تهران 1376ش؛ ابراهیم فنگ جین یوان، فرهنگ اسلامی و ایرانی در چین، ترجمه محمدجواد امیدوارنیا، تهران: الهدی، ]بی‌تا.[؛ ارنست کونل، «نقاشی و کتاب‌آرایی، :3 تاریخ نگارگری و طراحی»، در سیر و صور نقاشی ایرانی، همان، 1378ش؛ همو، هنر اسلامی، ترجمه هوشنگ طاهری، تهران 1355ش؛ امیل گراتسل، «فن تجلید»، در سیر و صور نقاشی ایرانی، همان؛ آ. پ. لوری، «نقاشی و کتاب‌آرایی، :7 رنگیزه و مصالح»، در همان؛ رضا مرادزاده، چگونگی نفوذ و گسترش اسلام در چین، مشهد 1382ش؛ علی مظاهری، زندگی مسلمانان در قرون وسطا، ترجمه مرتضی راوندی، تهران 1348ش؛ فروهر نورماه و حسین یاوری، نگرشی بر تحولات صنایع دستی در جهان، تهران 1380ش؛ حمید نیرنوری، سهم ارزشمند ایران در فرهنگ جهان، ج 1، تهران 1375ش؛ فهمی هویدی، الاسلام فی‌الصین، کویت 1401/1981؛Joan Allgrove McDowell, "Textiles", in The Arts of Persia, ed. R. W. Ferrier, New Haven: Yale University Press, 1989; Barbara Brend, "The arts of the book", in ibid; The Dictionary of art, ed. Jane Turner, New York: Grove, 1998, s.v. "Album.1: East Asia" (by Jerome Silbergeld and David Shrensel), "ibid.3: Islamic world" (by Wheeler M. Thackston); R. W. Ferrier, "Historical introduction", in The Arts of Persia, ibid; B. W. Robinson, "Painting in the post Safavid period", in ibid; M. Rogers, "Ceramics", in ibid; J. Scarce, "Tilework", in ibid; Hans E. Wulff, The traditional crafts of Persia, Cambridge, Mass. 1966; Luo Xiaowei, "China", in The mosque: history, architectural development & regional diversity ed. Martin Frishman and Hasan-uddin Khan, London: Thames and Hudson, 1997.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 12
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده