چین، مسلمانان (2)3) تاریخ اسلام درچین از حدود 442/1050 تاکنون. در دوره سونگ (سونگ شمالی 349ـ521/ 960ـ1127، سونگ جنوبی 521ـ678/ 1127ـ1279) بار دیگر مطالبی درباره جنگجویان مسلمان در سالنامههای چینی آمده است. در 462/ 1070، امپراتور سونگ، شنتسونگ، از 5300 مرد جوان عرب به رهبری امیرسید سوـ فی ـ یر (این نام همانگونه که در منابع چینی آمده است ذکر میشود) دعوت کرد از بخارا به چین مهاجرت کنند. این گروه به امپراتور در جنگ با امپراتوری نوبنیاد لیائو (ختن) در شمالشرقی چین، یاری کردند. شنتسونگ به امیر عنوانی افتخارآمیز داد و مردان او را تشویق کرد در سرزمینهای ویران از جنگ در شمالشرقی چین، میان کایفنگ(پایتخت سلسله سونگ) و ین ـ چینگ (ینجینگ؛ پکن یا بجینگ امروزی)، سکونت گزینند تا منطقه حایلی میان چینیهای ضعیفتر و لیائوهای مهاجم ایجاد کنند. در 473/1080 نیز بیش از دههزار مرد و زن عرب بر پشت اسب به چین وارد شدند تا به سوـفی ـیر بپیوندند. آنان در استانهای شمالی و شمالغربی مقیم شدند، عمدتآ در شان ـ تونگ (شاندونگ)، هو ـ نان (هنان)، ان ـ هویی (آنهویی)، هوپی (هوبی)، شان ـ هسی (شانسی) و شن ـ هسی (شنسی). همانند مهاجرنشینان در سرزمینهای میان چین و منطقه چادرنشینان شمالی، این مسلمانان به عنصر محلی مهمی در سدههای پنجم و ششم/ یازدهم و دوازدهم تبدیل شدند که درآمد و شد تجاری از طریق خشکی در طول جاده ابریشم*، با حمایت مقامات چینی و ختنی و تبتی و تنگوت، شرکت میجستند.سو ـ فی ـ یر، نه تنها رهبر مسلمانان استان خود بود، بلکه به عنوان مؤسس و «پدر» جامعه مسلمان نیز در چین شهرت یافت. او دریافت که سلسلههای تانگ و سونگ در چین، عربستان و اسلام را، به اشتباه، تا ـشیکو (داشیگو)(«سرزمین عربها») یا تاـ شیفا (داشیفا؛ «دین یا قانون اسلام») مینامند. این اصطلاح از نام عربستان در چینی قدیم، تاـ شی (داشی)، ناشی میشد که حتی پس از فتوحات بزرگ مسلمانان، تغییر نکرده بود. سو ـ فی ـ یر، اصطلاح تا ـ شیکو (داشیگو) را «آیین بازگشت دوگانه» نامید، جانشینی برای «دین یا قانون اسلام»، و سپس تاـ شی کئو را به هوئی ـ هوئی چیائو/ هوئیهوئی جیائو («حکومت اسلامی») تبدیل کرد. این آیین بهمعنای «تسلیم و بازگشت به خدا» است. از آن پس در میان چینیها، اهالی ختن، مغولها، و ترکهای سرزمینهای مرزی چین، پیش از پایان سده پنجم/ یازدهم هوئی ـ هوئی کئو عمدتآ به اسلام اطلاق میشد.ظهور مغولها* در چین آغاز مرحله جدیدی در گسترش اسلام در چین بود. سلسله یوان را قوبیلای قاآن* (حک : 658ـ 693/ 1260ـ1294)، نوه چنگیزخان، بنیان نهاد. نیروهای نظامی او در تصرف شمال و جنوب چین، از هزاران سرباز مسلمانی تشکیل میشد که از لشکرکشیهایش به آسیای مرکزی و خاورمیانه، با خود آورده بود. دو تن از سه فرمانده کل در منطقه جنگی مغولان نیز عرب بودند: امیرسید بیان (پو ـ ین، بوین؛ 632ـ693/ 1235ـ1294) و امیر سیدِ اَجلّ شمسالدین عمر (608ـ678/ 1211ـ 1279؛ رجوع کنید به ادامه مقاله). آنان در جنگ با سلسله سونگ شرکت کردند و با هزاران مسلمانی که به عنوان افسران عالیرتبه در حکومت مرکزی و حکومتهای استانی خدمت میکردند، به استقرار مغولان یاری رساندند. چون بسیاری از سران مغول مسلمان بودند، خانْ آنها را شهروند درجه دوم امپراتوری مغول (پس از خود مغولان در چین دوره یوان) اعلام کرد. یکی از فرماندهان مسلمان قوبیلای، بخارایی بود که ادعای سیادت داشت. شمسالدین عمر، معروف به سیدِ اَجلّ، که خان مغول به شکل حرفنگاری چینی او را سی ـ تین چه (سیدانچه) مینامید. او از 671/1273 تا هنگام مرگ در 678/ 1279، حاکم گمارده قوبیلای در استان جنوبشرقی یونّان* بود. او در همین سرزمین به خاک سپرده شد و آرامگاهش با کتیبههای آن در آغاز سده چهاردهم/ بیستم توسط هیئتِ فرانسوی دُلون کشف گردید. قبر دیگری همراه با کتیبه در هسیآن (شیان) وجود دارد. این مزار بنای یادبودی است که در آن فقط لباس درباری تشریفاتی حاکم متوفی قرار دارد (رجوع کنید به ویسییر، ص 41، پانویس 1). گرچه سید اجل برای گسترش اسلام در یونّان فعالیت بسیار کرد، اما این پسرش، ناصرالدین، بود که زمینه اصلی گسترش اسلام را در این ناحیه فراهم آورد. ناصرالدین حاکم شنسی بود. با درگذشت او به عنوان حاکم یونّان در 691/1292، برادرش، حسین، جانشین او شد. دیگر پسران سید اجلّ و پسران ایشان، به نوبت، مناصب مهمی در حکومت امپراتوران یوان داشتند و خانواده آنان در چین شهرت یافتند؛ ازاینرو، فقیه معروف، ماـ چو/ ماجو (ح 1040ـ1113/1630ـ1710)، بنابر کتیبهای، عهدهدار بازسازی بقعه نیای خود، سیدِ اجل، گردید. بیتردید موقعیت برجسته اسلام در یونّان به دوره یوان بازمیگردد که بر اثر ارتباطات زمینی ــو نه دریایی ــ تثبیت گردید. مسلمانان یونّان میبایست با مسلمانان هوئیِ استانهای شمالیِ شنسی و کانسو در تماس مداوم میبودند، بهویژه آنکه مسلمانان به تجارت و کرایه دادن حیوانات برای حمل و نقل شهرت داشتند.تسامح خان بزرگ، مسلمانان را همانند دیگر گروههای دینی، در درون امپراتوری یوان، تشویق و تشجیع کرد. در چنین اوضاعی، جامعه مسلمان در چین پیشرفت سریعی داشت و گواهی برخی مسافران مسلمان، همچون ابنبطوطه، نشان میدهد که مهاجرنشینهای تجاری پررونقی در شهرهای ساحلی در امتداد دریای چین پدید آمده بود (رجوع کنید به بخش 2). مسلمانان در شغلهایی نظیر مهندسی، طب، فنّاوری، حمل ونقل و تجارت ماورای دریا، کشاورزی و صنایع دستی، مقام مهمی داشتند. در حکومت یوان، تغییر مهمی در حیات دینی پدید آمد: مساجد و مدارس و شبکهای از زوایا برای بازرگانان مسلمان بناشد. در سده هشتم/ چهاردهم، در پایان دوره مغولان در چین، مسلمانان حدود چهار میلیون تن بودند که از هر اقلیت دیگری در چین بیشتر بود. آنان در تمام جنبههای زندگی چینی، اعم از سیاسی و اقتصادی و اداری و نظامی، جایگاهی یافته بودند، اما همچنان به جوامع خود محدود و تا حدودی منزوی و جدا از توده انبوه چینیانِ گرداگردشان بودند. بیشتر جمعیتهای بزرگ مسلمان در سرزمینهای دور از «چین اصلی» زندگی میکردند.جایگاه بالای برخی مسلمانان در حکومت یوان، بعدها الزاماً موجب پس زدن آنان گردید. بسیاری از فرماندهان و مقامات مسلمان متکبرانه رفتار میکردند و با اکثریت بومی چین ــ با سنّتها و خصلتهای فرهنگ کنفوسیوسیِ قدیمتر، که با نگرشهای مسلمانان بسیار متفاوت بودــ با تفرعن برخورد میکردند (برای نمونه درباره محرّمات در غذا و نظافتهای آیینی). پیشتر در دوره سلطان قوبیلای، مارکوپولو از ستم شخصی به نام احمد سخن گفته بود که، در پناه قدرتِ خان، برای تأمین منافع خانوادهاش عمل میکرد تا اینکه پس از 22 سال تحمل رنج ظلم و تعدی او، چینیها بر وی شوریدند و او را کشتند (مارکوپولو، ج 1، ص 415ـ423؛ همچنین قس فرانکه، ص 222ـ236).ازاینرو، موقعیت مسلمانان در حکومت سلسله بومی مینگ تغییر کرد. در دوره آنان، هوئیهوئیها از مسلمانان در چین به چینیهای مسلمان تغییر موقعیت دادند، اما دیگر دوران طلایی آنان در حکومت یوان پایان پذیرفته بود. در ابتدا به مسلمانان آزادی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و دینی داده شد، اما بعدها این نگرش تغییر کرد. نظام جدید بسیاری از مهاجران چینی را واداشت در مناطق مرزی، نظیر جنوب و شمالغربی، که مسلمانان جوامع خود را مستقر ساخته بودند، اقامت گزینند و اکثر مردم در این نواحی چینی شدند. بهعلاوه، پیروی مسلمانان از احکام خاص تغذیه، ازدواج، لباس و سخن گفتن ممنوع گردید. آنان در این شرایط نامهای چینی پذیرفتند، لباسهای چینی پوشیدند و غالبآ از میان چینیها همسر گزیدند. این روندِ جذب در فرهنگ چینی ادامه یافت و مسلمانان چین احراز هویت چینی را آغاز کردند.آنان با وجود افزایش چینیگرایی، همچنان بر ابقای سنّتهایی که بیانگر ریشه آنان بود، پای میفشردند. بسیاری از واژگان عربی و فارسی، بهویژه در زندگی مذهبی، حفظ شد. این امتزاج دو فرهنگ، هوئیها را، چنانکه امروز شناخته میشوند، پدید آورد؛ یعنی نه فقط چینیهای مسلمان بلکه اقلیتی به لحاظ قومی متمایز. در اواخر حکومت سلسله مینگ و در اواخر سده دهم/ شانزدهم، اولین ترجمههای کتابهای عربی و فارسی، درباره تاریخ اسلام و آیینها و فلسفه اسلامی، در چین به ظهور رسید که احتمالا آشکارترین نشانه استقرار روند چینیگرایی بود. در پایان حکومت سلسله مینگ در 1054/1644، جمعیت مسلمانان چین بهطور چشمگیری افزایش یافت، اما در آن هنگام تقریبآ هزار سال از وجود توأم با تنشِ اسلام در چین میگذشت. حاکمان جدید منچو، که چین را فتح کردند و سلسله چینگ(1054ـ1334/1644ـ1911) را بنیان نهادند، محیط نامساعدی برای اقلیت هوئی فراهم آوردند.مسلمانان با برپایی یک رشته شورشها، پذیرای سلسله جدید شدند. مسلمانانِ «وفادار به مینگ» شورشهایی را برضد منچوها، در سکونتگاههای عمده مسلمانان، به پا کردند، از جمله شورش تینگ کئوتونگ (دینگ گئودونگ) در 1058/1648 در کانسو. این شورشِ بد سازمانیافته یک سال به طول انجامید و در بسیاری از شهرها به ویرانی آن نواحی و کشته شدن صدها هزار چینی و مسلمان انجامید. دوره حکومت چینگ در چین با شورشهای بسیار مسلمانان و همزیستی ناآرام میان چینیها و مسلمانان مشخص شده است. خشونت دینی و فرهنگی داخلی سبب شورشهای مهم مسلمانان در سده سیزدهم/ اواسط سده نوزدهم شد؛ یعنی، هنگامی که رهبران مسلمان چینی حکومتهای بیدوام مسلمانان را بنیان نهادند و سراسر شمالغرب و جنوبغرب چین را به آشوب کشاندند. از جمله، شورش توون ـ هسیو* (دوون شیو) بود که بیشتر نواحی استان یونّان را فراگرفت و او خود را سلطان سلیمان خواند. پس از هفده سال تلاش و مقاومت، در 1289/ 1872 نیروهای منچو، با کشتن بیش از یک میلیون مسلمان، او را شکست دادند (رجوع کنید به پنثی*). این واقعه احتمالا آخرین فصل مهم تاریخ اسلام در امپراتوری چین بود. در کانسو، ماهواـ لونگ (ما هوالونگ) و در سینکیانگ، یعقوببیگ کاشغری کوشیدند حاکم منچو را سرنگون کنند، اما آنها نیز سرکوب شدند.جنبههای دینی اسلام در چین. برخی پژوهشگران، گسترش اسلام را در چین به سه مرحله، بر اثر نفوذ و جنبشهای خارجی، تقسیم میکنند و در نتیجه، موقعیت مسلمانان را در چین با تحولات جهان اسلام مرتبط میدانند. جای شگفتی نیست که خشونت و بدرفتاری با مسلمانان در چینِ دوره منچو، شرایطی فراهم آورده باشد که گرایش بیشتری به شورش پدید آوَرَد، بهویژه هنگامیکه فشار به مسلمانان چین، همزمان با اصلاحات و تحولات در جهان اسلام باشد.در دوره تانگ و سونگ، تاجران مسلمانِ حواشی دریای چین در محلههای خاص خود در شهرهای بزرگ ساحلی استقرار یافته بودند. در حکومت یوان، موقعیت آنها تنها در مقایسه با مغولان در درجه دوم اهمیت قرار میگرفت و ایشان در سراسر چین از موقعیت ممتازی برخوردار بودند، اما در حکومت مینگ مقام آنها تنزل یافت. این اوضاع در زمانی بود که آنان پیرو فقه حنفی بودند و میانهروی، بدون ایجاد بدگمانی در محیط خود، را برگزیده بودند. آنان ظاهرآ پیرو گاهشماری سلطنتی بودند، اما در واقع مطابق با تقویم اسلامی خود زندگی میکردند. آنان اغلب مساجد را بدون مناره میساختند تا مصلایشان، در مقایسه با معابد چینی، تمایز خاصی نداشته باشد. ایشان در جلوت مانند چینیان رفتار میکردند، اما در خلوت مسلمان بودند. در بیرون چینی سخن میگفتند، اما در مسجد خط و تزیینات عربی بهکار میبردند و خطبههای خود را با واژگان عربی وفارسی میآراستند. این مسلمانان را امروزه با عنوان گِدیمو (عربی: قدیم) میشناسند.در مرحله دوم پس از سده سیزدهم، طریقتهای صوفیانه به چین نفوذ کردند. تصوف ریشههای اسلام را در چین تقویت کرد و موجب گسترش دانش اسلامی و نیز بنای مساجد جدید گردید. از میان چند طریقت صوفیانه، نقشبندیه که از طریق سینکیانگ از آسیای مرکزی وارد شده بود، عمیقتر و گستردهتر در چین ریشه دواند.مرحله بعد، با نهضت «تجدید» مربوط است که متکلم برجستهای به نام مامینگ هسین (مامینگشین)، در سده دوازدهم/ هجدهم آن را تأسیس کرد. گروه او به هسینچیائو/ شینجیائو (تعلیمات جدید) معروف بود. در 1174/1761 که او از سفر به خاورمیانه و آسیای مرکزی به چین بازگشت، ملهم از افکار احیاگرانهای بود که بسیاری از ناآرامیها را در سدههای دوازدهم و سیزدهم/ هجدهم و نوزدهم در چین پدید آورد. او آیینهای جدیدی را باب کرد (از جمله قرآن خواندن با صدای بلند، که از اینرو آنان را جهریه نامیدند، در برابر خفیه که هواداران ذکر خاموش بودند). بنابر قرائنی، بسیاری از رهبران قیامها، بهویژه ماهوا ـ لونگ و توون هسیو، پیرو این گرایش بودند.اسلام در چین کمونیست. در حکومت جمهوری (1329ـ 1368 (1328ش)/ 1911ـ1949) و سپس کمونیستی (از 1328ش/ 1949)، مسلمانان اقلیتی ملی شناخته میشدند، اما حکومت جمهوری خلق چین آنان را به عناوین قومی گوناگون (هوئی، اویغور، قزاق و غیره) تقسیم کرد. به سبب نیاز نظام به داشتن مناسبات با کشورهای مسلمان در سطح بینالمللی، دولت چین میکوشد از هر فشار آشکار و خشنی بر مسلمانان چین بپرهیزد. گرچه در دوره تضییقات ایدئولوژیک (جهش بزرگ در دهه 1329ش/1950 و انقلاب فرهنگی در دهه 1340ش/1960) با مسلمانان، مانند دیگر گروههای دینی، بدرفتاری میشد ــاملاک وقف مصادره، و مساجد ویران میگردید (فقط یک مسجد در پکن گشوده ماند) و مسلمانان ناگزیر به تحصیل آموزشهای مارکسیستی میشدند و در یک مورد حتی نظامیان چینی به روستاهای مسلماننشین حمله کردندــ معذلک، از هنگام به قدرت رسیدن تنگ شیائوپینگ(1358ش/ 1979) و گشوده شدن درهای چین به روی دنیای خارج، در این سیاستها انعطاف بسیاری رخ داد؛ مسلمانان چینی بیشتری اجازه یافتند به حج بروند و هیئتهای نمایندگی مسلمانان از خارج مجاز به ورود به خاک چین شدند. اکنون چند مسجد در پایتخت فعال است که به جمعیت کثیری از هوئیها خدمت میکند. بزرگترین و قدیمترین این مساجد در خیابان اکس (نیوجیه) قرار دارد که در 1374ش/ 1995، شش «آخوند» در هیئت کارکنان آن عضو بودند. نشانههای پراکنده بسیاری از نوزایی اسلامی بار دیگر در مراکز سکونت مسلمانان چینی آشکار شده است. آیا این سر بر آوردن اسلام در میان هوئیها در مسیر بنیادگرایی خواهد بود، چنانکه درباره ترکهای سینکیانگ در اوایل دهه 1370ش/1990 رخ داد و یا براساس نمونه اعتراض ملایم در مسیر احیای مذهبی صلحآمیز گام برخواهد داشت؟ این پرسشی است که برای پاسخ آن باید منتظر ماند.منابع :M. Broomhall, Islam in China: a neglected problem, Shanghai 1910, repr. London 1987; M. Dillion, "Islam in China", in The Muslim almanac, ed. Azim Nanji, Detroit 1996, 91-105; H. Franke, "Ahmed. Ein Beitrag zur Wirtschaftsgeschichte China's unter Qubilai", Oriens, I (1948); D.C. Gladney, Muslim Chinese. ethnic nationalism in the people's republic, Cambridge, Mass. 1991; Immanuel C.Y.Hsu, The Ili crisis. A study of Sino-Russian diplomacy, 1871-1872, Oxford 1965; Huimin Qiyi, ed. Bai Shouyi, Zhao Xuzheng Xu Teli, and Chen Dan et al., Shanghai 1953; Islam in Asia, ed. R. Israeli and A.H. Johns, II, Southeast and East Asia, Jerusalem 1984; R. Israeli, Muslims in China, Copenhagen 1980; Ju-K'ang T'ien, Moslem rebellion in China: a Yunnan controversy. The forty-second George Ernest Morrison lecture in ethnology, Canberra 1981; D.D. Leslie, Islam in traditional China: a short history to 1800, Canberra 1986; J.N. Lipman, "Ethnic violence in modern China: Hans and Huis in Gansu, 1781-1929", in Violence in China: essays in culture and counter-culture, ed. Lipman and Harrel, Albany 1990; Ma Qicheng, "A brief account of the early spread of Islam in China", Social sciences in China (April 1983), 97-113; Marco Polo, The book of Ser Marco Polo the Venetian concerning the kingdoms and marvels of the East, translated and edited, with notes by Henry Yule, 1871, 3rd. ed. by Henry Cordier, 1903-1920, repr. London 1975; Barbara K. Pillsbury, "Muslim history in China: a 1300-year chronology", Journal of Institute of Muslim Minority Affairs, v (1983), 231-233; M. Rossabi, "Muslim and Central Asian revolts", in From Ming to Ch'ing, ed. J. Spence, New Haven 1979, 169-199; A. Vissiere, Etudes sino-mahometanes, Paris 1911; Wen Djang Chu, "The immediate cause of the Moslem rebellion in north-west China in 1862", CAJ, III (1957-1958); idem, The Moslem rebellion in north-west China, 1862- 1878, The Hague 1966.4) زبان و ادبیات فارسی در چین. کهنترین نوشته به زبانهای ایرانی در چین، به زبان پهلوی است، بر سنگ مزار بانویی به نام ما (پهلوی: مانوش)، همسر سردار سو ـ لیانگ(پهلوی: فرّخزاد)، متعلق به تاریخ 260/874، که در شیان، مرکز استان شنسی، یافته شده است.در دوره سلسله یوان (658ـ769/1260ـ1368) فارسی زبانِ نخستین بیشتر سرزمینهای آسیای مرکزی بود که بسیاری از ساکنان آن به چین مهاجرت کرده بودند. گذشته از این، سلسله یوان مناسبات نزدیکی با ایلخانان ایران داشتند و جوامع مسلمان چینی دربردارنده گروههای بزرگی از ایرانیان و فارسزبانان غرب آسیا بودند؛ بنابراین، سه زبان رسمی در دیوان و نظام آموزشی سلسله یوان، چینی و مغولی و فارسی بود. نوشتههای برخی «پائیزی»ها (برچسبهای تجاری) و وزنههای مسی نیز، که در دوره مغولان رایج شده بود، به چهار زبان بود : فارسی، چینی، اویغوری ـ مغولی، و چینی با الفبایِ تبتیِ انطباق یافته با نظامِ آوایی چینی. در میان سنگ قبرهایی از همان دوره، که در کوانگ ـ جو، هانگ ـ جو و یانگ ـ جو یافته شده و کتیبههای آنها به عربی است، نسب بسیاری از دفنشدگان ایرانی است. در 688/1289، قوبیلای قاآن*، حاکم مغول، مدرسهای در دادو (پکنِ فعلی)، برای پسران صاحبمنصبان و ثروتمندان مسلمان، تأسیس کرد که مُدرّسی از مدرسه هانلین، احتمالا به نام افتخارالدین، مسئول تدریس در آن گردید. شاگردان این مرکز، پس از یادگیری فارسی، به دیوانهای حکومتی میپیوستند تا به عنوانِ مترجمِ حضور به کار بپردازند. ترجمه متون فارسی به چینی نیز، به احتمال بسیار، در دوره یوان خواهان یافته بود. در همین زمان کتابی با عنوان )نسخههای دارویی مسلمانان(، مشتمل بر نام گیاهان، برخی به خط فارسی، برخی به صورت حروفنگاری به خط چینی و برخی ترجمه شده به چینی، تألیف شد که چهار جلد آن هماکنون در کتابخانه دانشگاه پکننگهداری میشود.در دوره سلسله مینگ، دیوانِ چهارملت برای تربیت مترجمان و تهیه ترجمههای رسمی تأسیس شد و ظاهراً فارسی جزو زبانهایی بود که برای ترجمه کتابها و اسناد سیاسی، گاهی به آن نیاز میشد. اولین فرمانروای سلسله مینگ، تایجو (حک : 769ـ799/ 1368ـ1397)، دستور داد تا گروهی به ریاست ماشاییهی (احتمالا «مشایخ»)، چند کتاب فارسی، از جمله کتابی در نجوم، را به چینی ترجمه کنند. در 815/ 1407، مینگ چنگجو فرمانی به چینی و مغولی و فارسی، در حمایت از اقلیتهای مسلمان، صادر کرد. همچنین در دوره مینگ برخی علمای مسلمان چینی، مانند چانگجیمی (1019ـ 1081/1610ـ1670) و لیوجی (ح 1070ـ1143/ 1660ـ 1730)، آثاری را از فارسی به چینی برگرداندند یا از متون فارسی برای تألیفات خود موادی استخراج کردند. با اینهمه، از اواسط این دوره تماس با کشورهای مسلمان رو به کاهش نهاد و شمار کسانی که در سی ـ یی گوان فارسی میدانستند بسیار اندک گردید. برخی مدرّسان مسلمان، آثار اسلامی را در خانههای خود به فارسی تدریس میکردند، اما با گذشت زمان، در آموزش دینی، عربی جانشین فارسی شد، هرچند که در برخی مساجد آموزش به هر دو زبان انجام میشد. تکلم به زبان فارسی و خواندن متون به این زبان در سراسر این دوره همچنان در میان مسلمانان رواج داشت و البته، بهتدریج چینی زبان نخست گفتاری آنان شده بود. از سده نهم/ پانزدهم دو کتیبه فارسی، یکی در مسجد خیابان نیو و دیگری در مسجدی در سانلیهه، هر دو در پکن باقی است که آسیب بسیار دیده است و نوشتههای آنها به سختی خوانده میشود.پس از ظهور سلسله چینگ (1054ـ1329/ 1644ـ 1911)، و بهویژه با منسوخ شدن تقویم مسلمانان در 1080/ 1669، دیگر کسی در دربار بهخوبی فارسی نمیدانست. در مدرسهها چهارده اثر کلاسیک خوانده میشد که جلد اول آن مشتمل بر مطالبی درباره صرف عربی به زبان فارسی، و از دیگر مجلدات آن، گلستان سعدی، مرصاد العباد ابوبکر عبداللّهبن محمد رازی، و اشعةاللمعات عبدالرحمان جامی بود. برخی مسلمانان پکن هنوز نسخههایی از آثار کهن زبان فارسی، نظیر گلچین مصباح، و نیز نسخ خطی قرآن را در اختیار دارند که در شماری از آنها عناوین سورهها و تفاسیر در حاشیه و بین سطور به فارسی است. موزه ملی پکن نیز چهار لوح چوبی با حکاکیهایی به فارسی دارد که ممکن است کار هنرمندان چینی یا بخشی از هدایای دربار ایران به دربار چین باشد.در دوره جمهوری چین ملی، ها دِچن (متوفی 1322ش/ 1943) و وانگجینگجای (متوفی 1327ش/ 1948) از شاخصترین مترجمان چینی از فارسی بودند. وانگ گلستان را ترجمه کرد که همراه با ترجمه دیگری از همین اثر به قلم شوئی جین ـ فو براساس ترجمه انگلیسی، سبب شهرت گلستان در این کشور گردید، به طوری که اغلب قطعات آن از رادیو و تلویزیون چین پخش شده است.در مهر 1361/ اکتبر 1982، انجمن اسلامی پکن راهنمای عبادات مسلمانان را با عنوان دعوات العادات و فوائدها تجدید چاپ کرد که هر بخش آن به چینی و فارسی یا عربی بود. مسلمانان پکن، علاوه بر لغات فارسیِ بسیار در عبادات و آیینهای روزانه خود، خطبهها را به فارسی میشنوند و در نماز مغرب در ماه رمضان، خواندن اشعاری در حمد خدا به فارسی معمول است.از پیامدهای تاریخ طولانی تماس فرهنگی چینیان و ایرانیان، رواج واژگان زبانهای ایرانی در زبان چینی است، اما درباره ریشه و پیشینه بخش عمدهای از این لغات تاکنون پژوهش درخوری صورت نگرفته است. اولین واژگانِ ایرانیِ گزارش شده در چینی، در سفرنامه جانگچیان آمده است. لغت چینی برایPo-si Persian (برگرفته از پارسی، فارسی) است که نخست در )کتاب سلسله وی ]شمالی[(، تألیف سال 551ـ 554 میلادی، به کار رفته است. براساس نوشتههای کتیبه آرامگاهی نسطوری، در سده دوم/ هشتم نامهای ایرانی برای روزهای هفته در جوامع مسیحیِ چین رواج داشته است. برخی آثار نجومی چینی، که قدیمترین آنها تقریبآ متعلق به همین زمان است، دربردارنده لغات سُغدی برای روزها و سیارات است.با بنیان یافتن جوامع مسلمان در چین، لغات فارسی در متون چینی، اعم از تواریخ، یادداشتهای سفر، واژهنامهها، دایرةالمعارفها، کتابهای دینی و کتیبهها، بیشتر شد. بهجز در موارد اندک، لغات فارسی به الفبای چینی نوشته میشوند و مشتملاند بر نام کشورها، سلسلهها، ملتها، اشخاص نامی، کوهها، رودها، گیاهان، اصطلاحات دینی و علمی و فنی، و تولیدات از قبیل منسوجات، جواهرات، فلزات.در دوره یوان، با نزدیکتر شدن مناسبات ایران و چین، بسیاری از غذاهای ایرانی به چینیان معرفی شد که نام برخی از آنها در کتابهای چینی، مانند کتاب )لوازم خوردن و آشامیدن(، آمده است.در دوره مینگ، زایچه نجومی از بیلین دربردارنده نامهای فارسی ماهها و روزهای هفته به الفبای چینی است.بسیاری از اصطلاحات دینی مسلمانان چینی نیز از فارسی گرفته شده است، مانند mu-su –er-man(مسلمان)، Pi-an-ba-er(پیغمبر)، da-shi-man (دانشمند، معلم)، na-ma-si (نماز)، و do-zi-hai (دوزخ)،که هنوزدر میانمسلمانان رایجاست. در کتیبهها نیز القاب و عناوین فارسی ذکر شده است، از قبیل اسفهسالار، ناوخدا، و خواجه. برخی اصطلاحات دینی عربی نیز از فارسی به چینی راه یافته است، مانند ha-zhi(حاجی)، و so-na سُنّه ]برای فهرست لغات فارسی در چینی رجوع کنید به د.ایرانیکا، ج5، ص449ـ 453[.منابع : س. م. ترابی، «زبان فارسی در چین دیروز و امروز»، کیهان هوایی، ش 906، 3 آبان 1369، ص 18؛ جان هون نین، «ادبیات فارسی در چین»، آینده، سال 13، ش 4 و 5 (تیر و مرداد 1366)، ص 247ـ251؛ نذیر احمد، «زبان فارسی در چین»، ترجمه قدرتاللّه روشنی زعفرانلو، آینده، سال 15، ش 3ـ5 (خرداد ـ مرداد 1368)، ص 283ـ291، ش 10ـ12 (دی ـ اسفند 1368)، ص 763ـ765؛[EIr. s.v. "Chinese-Iranian relations. VIII: Persian language and literature in China. Iranian words in Chinese texts"]; Huang Shi-jian, "The Persian language in China during the Yuan dynasty", Papers on Far Eastern history (Canberra) 34, 1986, 83-95; H. Humbach, "Die pahlavi-chinesische Bilingue von Xi'an", in A Green leaf/ Barg-e sabz. Papers in honour of Professor Jes P. Asmussen, Acta Iranica 29, Leiden 1988, 73-82; T. Kodo, Chugoku ni okeru kaikyo no denrai to sono kotsu (The spread of Islam in China), Tokyo 1964; Peng Shi-qian, "Zhong-guo Hui-jiao Shi-yuan jiao-yu zhi yan-ge ji ke-ben" (The development of "madrasa" education and the textbooks of Muslims in China), Yu-gong 7/4 (1937), 99-103; Qing-dai Bei-jing zhu-zhi ci (Bamboo branches poems in Qing dynasty Peking), ed. Lu Gong, Peking 1982; Song Lian, Yuan shi, 81, pt. 31. Xue-xiao, VII, [Peking], 1976, 2028-2029; "Un traite manicheen retrouve en Chine", ed. E. Chavannes and P. Pelliot, JA, 10/18 (1911), 191-201, 11/1 (1913), 99-199, 261-394; Ye Yi-liang, "Si-chou zhi lu feng-shuo zhi guo" (The rich fruits of the Silk Road), in Zhong-waiwen-hua jiao-liu shi (History of cultural exchange between China and abroad), ed. Zhou Yi-liang, Zhengzhou 1987, 239-261; Yu Guang-zeng, "Hui-zu Mu-si-lin jing-tang jiao-yu ji qi ji-chu-ke chu tan" (A preliminary study of the education in the Muslim "madrasa"), Zhong-guo Mu-si-lin (Chinese Muslims) 2, 1986, 4-9.تدریس زبان فارسی در چین امروز. از دهه 1300ش/ 1920 زبان فارسی در مدارس مسلمانان چین تدریس شده است. هرچند در 1333ش/1954 جمهوری خلق چین فارسی را از برنامه مدارس تاجیک در سینکیانگ و جمهوری خودمختار اویغور، به عنوان بخشی از سیاست قومی به سود اکثریت جمعیت اویغور، حذف کرد، اما این زبان در 1336ش/ 1957 در نظام آموزش چین نو وارد گردید و در آن هنگام مرکز مطالعات زبان و فرهنگ فارسی دربخش زبان و ادبیات شرقی دانشگاه پکن بنیان نهاده شد. نخست ایرانیان مهاجری که در چین و شوروی زندگی میکردند، به عنوان معلمان این مرکز استخدام شدند و به دانشجویان وعده داده شد که برای ادامه تحصیل به دانشگاه کابل یا دانشگاههای شوروی فرستاده خواهند شد. از هنگام برقراری مناسبات سیاسی میان چین و ایران در 1350ش/ 1971ـ1972، در ترکیب استادان و دانشجویان دگرگونیهایی رخ داده است. ایرانیان نیز در دانشگاه زبانهای خارجی لویانگ، که وابسته به ارتش چین بود، تدریس میکردند. این دو مؤسسه تنها نهادهای چین بودند که در زبان فارسی مدرک میدادند. مرکز وابسته به دانشگاه پکن در سراسر کشور معلمان کلاسهای آموزش زبان فارسی را تأمین میکرد. در 1365ش/ 1986، در بخشِ تاریخِ دانشگاه نانجینگ کلاسهای تدریس زبان فارسی تشکیل شد که در 1367ش/ 1988 برنامه آن به دانشجویان تاریخ، که در تاریخ سلسله یوان و ملل شمالغربی متخصص میشدند، محدود شد. متون درسی اصلی نیز در دانشگاه پکن تهیه شده بود. در 1368ش/ 1989 حدود نود تن از هشت بخش، پس از طی دوره پنج ساله، فارغالتحصیل شدند.کتابخانه دانشگاه پکن سه هزار جلد کتاب فارسی، از جمله شمار اندکی نسخه خطی، دارد. برخی شاهکارهای ادبیات فارسی نیز در این مرکز به چینی ترجمه شده است، از جمله لیلیومجنون، گزیدهای از غزلیات حافظ، گزیدهای از رباعیات خیام، گلستان، جامعالتواریخ رشیدی، و تاریخ جهانگشای جوینی. این مرکز همچنین فرهنگنامه فارسی به چینی را، مشتمل بر شصتهزار مدخل، تدوین کرده است. در اردیبهشت 1369/ مه 1990، مرکز مطالعات فرهنگی ایران در دانشگاه پکن تأسیس شد که وظیفه آن حمایت از ترجمه و انتشار آثار ادبی فارسی است. ترجمه چینی بوستان سعدی، داستانهایی از شاهنامه و نیز تهیه کتاب درسی به چینی و اویغوری، ثمره تلاشهای این مؤسسه است.منابع : س. م. ترابی، «زبان فارسی در چین دیروز و امروز»، کیهان هوایی، ش 906، 3 آبان 1369، ص 18؛ منوچهر ستوده، «تاجیکان چین»، آینده، سال 14، ش 9ـ12 (آذرـ اسفند 1367)، ص 561ـ564؛"The Institute of West Asian and African Studies," Middle East Studies Association bulletin, vol.21, no.1 (July 1987), 18; Liu Ying-sheng, "Studies on a classified Sino-Persian glossary of the Ming dynasty", in Studies in the history of the Yuan dynasty and of the northern nationalities (Nanjing) 12-13, 1989-1990, 145-180; Zhu Li, "A brief introduction to Middle Eastern studies in China", Middle East Studies Association bulletin, vol. 19, no.2 (Dec. 1985), 198-201.