چهاراویماق (چاراویماق)، اتحادیهای از چهار قبیله بزرگ در ناحیه هراتِ افغانستان. این اتحادیه متشکل از تایمنیها، هزاره*ها، تیموری*ها و زوریهاست. دو گروه از تایمنیها (به نامهای قپچاق* و درزی) و دو گروه از هزارهها (به نامهای جمشیدی و فیروزکوهی) از مهمترین و پرجمعیتترین دستههای چهاراویماق بودهاند که در متون تاریخی اشارات بسیاری به آنها شده است (سپهر، جاهای متعدد؛ الفینستون، ج 2، ص 205؛ فیضمحمد، ص 142). سرزمین اتحادیه چهاراویماق در مغرب و جنوبغربی منطقه هزارهجات* افغانستان قرار دارد (فیضمحمد، همانجا). یکی از طوایف فیروزکوهی به نام کرائی در جنوب ناحیه مشهد سکونت گزیدهاند (همانجا). تنها اطلاع از تقسیمات داخلی قبایل چهاراویماق مربوط به تیرههای طایفه جمشیدی است. معروفترین این طوایف عبارتاند از: خوکرود/خوکر، گالکندی، قاقچی، زینگر، زلفی، امفلیدی، جوالی، خیر، قرک و دایزبری (همانجا؛ فرخ، ص 79؛ الفینستون، همانجا).جمشیدیها در مغرب و شمال هزارهجات و اطراف رودخانه مرغاب و نواحی بالامرغاب و ماروچاق و کوشک و تنور سنگی، تایمنیها در کوه سیاه بندر غور (از نواحی جنوبی ولایت هرات) و تیموریها در اطراف هرات و همچنین خراسان و زوریها در اسفزار در جنوب غور سکونت دارند و تا حدی از دیگر قبایل چهاراویماق دور افتادهاند (همانجاها). گروههایی از جمشیدیها در ناحیه پنجده، در جنوبغربی مرو، سکونت داشتند، ولی بر اثر حملات ترکمنهای سالور، ناگزیر از آنجا رفتند (تفصیل احوال تراکمه، ص 165).تایمنیها به فارسی سخن میگویند (فیض محمد، ص 82). هزارهها شیعه و بقیه سنّیاند (فرخ، همانجا). از تعداد جمعیت قبایل چهاراویماق اطلاعی در دست نیست. مهدی فرخ ــکه در سالهای نیمه اول سلطنت پهلوی اول (1304ـ1320ش) وزیر مختار ایران در افغانستان بودــ جمعیت آنان را حدود 500، 57 خانوار نوشته است (همانجا). این آمار با آنچه سپهر در وقایع 1254، درباره تعداد خانوار جمشیدی و فیروزکوهی (هزارهها)، نوشته (رجوع کنید به ج2، ص687) تا حدودی مطابق است. چهاراویماقها چادرنشین بودند و به پرورش گوسفند و نوعی اسب کوچک و چابک اشتغال داشتند (الفینستون، ج 2، ص 205ـ206).هریک از قبایل چهاراویماق، حاکم یا خان مستقل و سرزمینهایی جداگانه داشتند. حاکمان آنها صاحباختیار جان و مال اتباعشان بودند، در قلاع مستحکم میزیستند و اداره تمام امور، اعم از مالی و قضائی، را در اختیار داشتند (همان، ج 2، ص205). حاکمان چهاراویماق معمولا عنوان میر داشتند و قبایل این اتحادیه از دوران صفوی (ح 906ـ1135)جزو نیروهای معتبر ولایت هرات به شمار میآمدند. آنان در بیشتر جنگهایی که در منطقه رخ میداد نقش داشتند و غالبآ بر ضد قوای ایران میجنگیدند و گاهی نیز جزو سپاه ایران بودند و میران آنها به حکومت ولایات منصوب میشدند (رجوع کنید به اسکندرمنشی، ج 2، ص 573؛ همان، ج 3، ص 1087). در 1143، سه هزار نفر از تایمنیها و دیگر قبایل چهاراویماق به اردوی نادرشاه افشار پیوستند و در جنگ هرات شرکت کردند (استرآبادی، ص 151). پس از این جنگ، دلاورخان تایمنی حاکمِ اوبه و شاقلان و غور و ساغر شد (همان، ص 277). شورش و اسارت او سبب شد که بسیاری از تایمنیها همراه فرزندان و خانواده او به غَرجستان* بگریزند و حدود هزار خانوار از آنان بهدستور نادر به منطقه قوچان تبعید شوند. تمام تایمنیها پس از آزادی او و با موافقت نادر، از قوچان و هرات به غرجستان عزیمت کردند (همانجا). در این میان آقا میرزا و نیکقدم، پسر و غلام دلاورخان، عاملان سوء قصد به جان نادرشاه بودند (همان، ص370ـ371). در 1222 گروههایی از تایمنیها و جمشیدیها و فیروزکوهیها در قیام صوفیاسلام (یکی از صوفیان جهریه بخارا) برضد دولت قاجار شرکت داشتند و بعضی سران آنها در این جنگها کشته شدند (سپهر، ج 1، ص 162ـ163). فیروزکوهیها، جمشیدیها و درزیها در 1231 و 1233 در جنگهای فیروز میرزاافغان، حاکم هرات، برضد دولت ایران دخیل بودند (همان، ج 1، ص 274، 297). در 1232 هزارهها و تیموریها و جمشیدیها به اردوی شجاعالسلطنه، پسر فتحعلیشاه قاجار و فرمانده سپاه ایران، پیوستند (همان، ج 1، ص284). در 1254 در حملات قوای محمد شاه قاجار به هرات، گروه کثیری از هزارهها و تایمنیها و جمشیدیها، که به مقابله برخاسته بودند، کشته شدند (همان، ج 2، ص 683ـ 684). در 1254، در جریان مقابله آصفالدوله با لشکر خوارزم، هزارهها و جمشیدیها و فیروزکوهیها و قپچاقها نیز به نفع خوارزم شرکت داشتند (همان، ج 2، ص 685). بر اثر حملات محمدشاه، نزدیک به 000، 37 خانوار از جمشیدیها و فیروزکوهیها از رود مرو گذشتند و در بالامرغاب استقرار یافتند (همان ج 2، ص 687).پس از جنگهای هرات قریب دو هزار خانوار از جمشیدیها به سرپرستی اللهیارخان به خراسان انتقال یافتند و در ناحیه سرجام مستقر شدند. چند سال بعد، اللهیارخان با گروهی از اتباعش به هرات بازگشت و بقیه به ناحیه قوشخانه در قوچان کوچ داده شدند. اللهیارخان بار دیگر به ایران آمد و دوباره سرکرده جمشیدیهای خراسان شد. در این زمان، جمعیت آنان بر اثر قحطی 1288، به 150 خانوار تقلیل یافته بود. پس از او پسرش، ذوالفقارخان، سرکرده جمشیدیها شد. تعداد جمشیدیها در 1303 به هشتاد خانوار رسید. ذوالفقارخان در حدود 1307 به قلمرو دولت روسیه گریخت و ریاست جمشیدیها به برادرش، محمدعظیمخان، رسید. مدتی بعد ذوالفقارخان به ایران و به طایفه خود بازگشت و جمشیدیها در شوریجه و پسکمر در کنار کشف رود مستقر شدند (ییت، ص 33ـ34).منابع : محمدمهدیبن محمد نصیراسترآبادی، جهانگشای نادری، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341ش؛ اسکندر منشی؛ تفصیل احوال تراکمه، در گرگاننامه، به کوشش مسیح ذبیحی، چاپ ایرج افشار، تهران: بابک، 1363ش؛ محمدتقیبن محمدعلی سپهر، ناسخالتواریخ : تاریخ قاجاریه، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1377ش؛ مهدی فرخ، تاریخ سیاسی افغانستان، قم 1371ش؛ فیض محمد، نژادنامه افغان، مقدمه، تحشیه و تعلیقه از کاظم یزدانی، چاپ عزیزاللّه رحیمی، قم 1372ش؛ چارلز ادوارد ییت، سفرنامه خراسان وسیستان، ترجمه قدرتاللّه روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری، تهران 1365ش؛Mountstuart Elphinstone, An account of the kingdom of Caubul, Karachi 1972.