چِنار، درختی به نام علمی پلاتانوس اُرینتالیس از خانواده چناریان که تا ارتفاع بیست ـ سی متر میرسد، با تاج کروی باز، تنه ضخیم، برگهای خزان ریز پنجهای، گلهای تک جنسی ریز و سبزفام و میوههای فندقهای کرکدار. موسم گلدهی چنار از فروردین تا خرداد است (رجوع کنید به قهرمان، ج 10، لوحه 1221؛ برای تلفظ نام رجوع کنید به غیاثالدین رامپوری؛ شاد، ذیل واژه). این درخت، بومی جنوب و شرق اروپا تا فلات ایران است. چنار در اکثر نقاط ایران میروید و بهجز مناطق گرم و مرطوب کشور (استانهای جنوبی)، در دیگر نقاط در کنار رودخانهها، جویبارها و چشمههای کوهستانی میروید و در حاشیه خیابانها و معابر عمومی شهرها نیز کاشته میشود (مظفریان، ص 585؛ نیز رجوع کنید به ساعی، ج 1، ص 219؛ ثابتی، ص 521ـ523؛ قهرمان، همانجا). این درخت در فارسی، عمومآ چِنار نام دارد (فارسی میانه: چنار؛ رجوع کنید به مکنزی، ذیلCinar" "). در قدیم به آن چنال هم میگفتند (رجوع کنید به اسدیطوسی، ذیل واژه). در کردستان، چنار به سپیدار اطلاق میشود (یکی از جورهای چنار در زبان کردی، جَوهَردار نام دارد؛ رجوع کنید به شرفکندی، ذیل واژه). معادل عربی نام این درخت، دُلب یا واژه معرّب صِنار است.محبوبیت و پراکنش گسترده چنارهای کشت شده به صورت درختان زینتی یا سایهدار در ایران، مخصوصآ در باغها و خیابانهای شهرها، به سبب چندین ویژگیِ چنار است. این درخت مخصوصآ در جوانی به سرعت رشد میکند و تاجی گسترده، برگهای پنجهای بزرگ (رجوع کنید به )دایرةالمعارف بزرگ شوروی(، ج 20، ص 205ـ206؛ که برخی شاعران آن را به کف دست پنجه گشاده انسان تشبیه کردهاند؛ رجوع کنید به انوری، ج 1، ص 2، 285؛ شاد، همانجا)، تنه بلند و راستِ بهتدریج باریک شونده و پایهای دارد که در طول سالها گسترش مییابد و به صورت غیرطبیعی به یک توده بزرگِ غالبآ پهن تبدیل میشود که با پیرشدن، توخالی میشود. عمر آن نیز چشمگیر است: دوهزار سال یا بیشتر ()دایرةالمعارف بزرگ شوروی(، ج 20، ص 206). این درخت به آسانی و به شیوههای متفاوت تکثیر مییابد: با بذر، قلمهزدن یا خواباندن شاخهها. چنارها در خاکهای غنی، سنگین، سرد و مرطوب (به علت نیاز به رطوبت فراوان در اطراف ریشهها) به بهترین وجه رشد میکنند و در خاکهای خشک، رسی یا نمکی زنده میمانند ولی رونقی نخواهند یافت. بهعلاوه، نظر به شهرهای پیشرفته ایران، چنارها در برابر آلودگی هوا و آبهای آلوده جاری در شهرها، که از عوامل بازدارنده رشد زیاد و سریع چنارند، مقاوماند. یک دلیل احتمالی محبوبیت چنار در ایران این است که مردم اعتقاد دارند این درخت از گسترش تب و بیماریهای عفونی ناشی از میکروبهای موجود در هوا جلوگیری میکند (ویلبر، ص10). این تأثیر بهداشتی در هیچکدام از منابع قدیمی نیامده است، البته برخی دانشمندان اسلامی، بخور برگها یا سوزاندن آنها را برای از بین بردن برخی جانوران موذی مفید دانستهاند (رجوع کنید به ادامه مقاله).شاهد دیگر برای اهمیت چنار در ایران، استفاده از نام این درخت در نامگذاری بسیاری از مکانها (بیشتر در آبادیها و روستاها) است (رجوع کنید به دهخدا، ذیل واژه و ترکیبات آن). اعتمادالسلطنه در مرآة البلدان (ج 4، فهرست اماکن، ص 2537ـ 2538) و رزمآرا در فرهنگ جغرافیائی ایران (ج 11، ص140ـ 141)، مجموعآ 28 محل با نام چنار، 12 محل با نام چناران (مثلا چناران بیگلرخان: روستایی در غرب نهاوند)، 45محل با نام چنار و یک متمم (مثلا چنارون: روستایی در لاهیجان؛ چنار ]ــِ[ خاتون: روستایی در بروجرد؛ چنار خُشکَه: روستایی در خرّمآباد؛ چنار سوخته: روستاهایی در آباده، درهگز و جهرم؛ نیز چنار سوخته در تهران رجوع کنید به ادامه مقاله؛ چنار ]ــِ[ شیخ و چنار عباسخان: روستاهایی در همدان؛ چنار سیدمحرّم: روستایی در اردبیل) و شانزده محل با نام چنار و یک پسوند (مثلا چنارک : روستایی در دماوند؛ چنارستان: روستایی در قزوین؛ چناری : روستایی در نهاوند) را نامبردهاند. در جاینامهای فراوانی نیز چنار، بخش دوم ترکیب آنهاست، از قبیل پاچنار (برای نمونه رجوع کنید به همان، ج 11، ص 85).چنار در شعر کلاسیک فارسی بسیار مورد توجه است و اغلب در آثار واقعگرایانهتر از آن سخن به میان میآید (رجوع کنید به ادامه مقاله). در بندهش (ص 87) به همراه سرو، سپیدار، شمشاد و غیره، از آن به عنوان درختی پایا و بدون ارزش غذایی برای انسان یاد شده است.احتمالا قدیمترین مبحث موجود در زمینه کشت چنار در ایران، نگاشتههای رشیدالدین فضلاللّه همدانی (متوفی 718، وزیر فرهیخته و بُستانکار علاقهمند روزگار ایلخانان) است. او در کنار نکات مشروح کشاورزی، درخت چنار را مبارک، درازعمر و با قابلیت بالای رشد و چوبش را مقاوم در برابر آفات و باارزش دانسته و ظاهرآ در زمان او این درخت در تبریز نبوده و او آن را ]از سرزمین قازان[ به آنجا آورده و کاشته است. به نوشته او، درختان مثمر و غیرمثمر زیادی را میتوان به این درخت پیوند زد (رجوع کنید به ص 55ـ57؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).منابعی در مورد محبوبیت چنار و اندازه بزرگ بعضی گونههای آن در ایران، مخصوصآ در سفرنامههای برخی جهانگردان اروپایی وجود دارد. مارکوپولو (ج 1، ص 83، 127ـ128) به یک درخت بلند و منحصر به فرد در ناحیه تون و قاین اشاره کرده و آن را درخت خورشید) (Arbre Solنامیده واین همان است که کوردیه (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 128، پانویس 2) آن را درخت چنار معرفی کره است (برای توضیحات بیشتر رجوع کنید به همان، ج 1، ص 128ـ139). پیترو دلاواله، دیپلمات ایتالیایی، در 1026/ 1617 تهران را بهسبب تعداد فراوان درختان قطور و زیبای چنار، شهر چنارها نامیده است (ج 1، ص 703). وی (ج 1، ص 722ـ723) باغالجنّه در بیرون از قزوین را نیز باغِ جنگلی نامیده «زیرا چیز دیگری جز تعداد زیادی درختان بلند و انبوه چنار که بر آن سایه افکنده بود، نداشت». سیلوا ای فیگروا، معاصر دلاواله، به چناری غولپیکر در نطنز اشاره کرده است که تعداد زیادی از مردم و اسبها و شتران میتوانستند بدون آنکه گروهی از گروه دیگر در زحمت باشد، در سایه آن بیاسایند (رجوع کنید به ص 251ـ252).در میان باغهای احداثی تیمورلنگ در سمرقند، باغ چناری وجود دارد که نظامالدین شامی (ص 211) و ظهیرالدین بابر (ج 1، ص 70) آن را ذکر کردهاند (نیز رجوع کنید به کلاویخو، ص 229). بابر (ج 1، ص 211) همچنین به باغ کلان الغبیگ میرزا در کابل اشاره نموده که در آن چنارهای محکمی وجود داشته و در میان دیگر باغهای کابل، او (ج 1، ص 393) به باغ چنار نیز اشاره کرده است. چهار باغ مشهور اصفهان نیز با چهار ردیف از درختان چنار خطکشی شده است.چنار غولپیکر و عجیب تجریش (چنار معروف امامزاده صالح)، توجه دیولافوا (متوفی 1916) را جلب کرده بود : «محیط آن تقریبآ به 15 متر میرسد، هریک از شاخههای آن مانند تنه درخت کهنسالی بر فراز بنای مسجد و اطراف آن سر به آسمان کشیده است. این درخت عده کثیری را در سایه خود پناه میدهد. مؤمنین در زیر آن نماز میخوانند. مکتبدار، کودکان را در آنجا جمع کرده و درس میدهد. قهوهچی، سماور و استکان و لوازم خود را درون حفره پایه درخت جای داده است» (ص 158؛ قس نقلقولی از رالینسون که گفته بود در تجریش چنار بزرگی را اندازه گرفته که در ارتفاع پنجپایی، محیطش 108 پا بوده است. برای این نقلقول و دیگر نوشتههای جهانگردان اروپایی درباره چنارهای ایران رجوع کنید به یول و برنل، ص 187). از چنار امامزاده صالح تجریش فقط یک پایه دو شاخه شده بزرگ و خشک با یک جفت شاخه نورسته مانده بود که نشان میداد پایه درخت کاملا نمرده است. این پایه در 1379ش بریده شد. این چنار از چنارهای مورد احترام بوده است (رجوع کنید به ماسه، ج 1، ص 219ـ220) و هدایت (ص 164ـ 165) درباره آن قصه عامیانهای ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به ماسه، ج 1، ص220).در 1347ش، سازمان ملی سابق حفاظت آثار باستانی ایران، مکانیابی و ثبت درختان مشهوری را که حداقل صد سال عمر داشتند، در همه کشور شروع کرد. شناسنامههای تولید شده، چنارهای بزرگ زیادی را نشان میدهد، از جمله در شهمیرزاد (سن: 1500 سال؛ ارتفاع: 25 متر؛ محیط در ارتفاع یک متری زمین: 15 متر)، روستای طَرْق در نطنز (سن: 1300 سال؛ ارتفاع: 25 متر؛ محیط: 5ر7 متر) و چناری در خامنه (سن : 1250 سال؛ ارتفاع: 22 متر؛ محیط: 5ر16 متر). این اسناد اظهارات دلاواله را مبنی بر سنّت احترام گذاشتن ایرانیان به درختان بزرگ و کهن سال تأیید میکند (رجوع کنید به ماسه، ج 1، ص 221ـ222). شاردن (ج 8، ص 44) نیز مینویسد : «مسلمانان به درختانی که به نظرشان چند قرن زیستهاند، خالصانه احترام میگذارند.»به نظر میرسد که احترام به درختان پیر، یادگار رسمی باستانی در ایران باشد، چنانکه خشایارشا، در زمان لشکرکشی به یونان، درخت چنار زیبایی را با زیورآلات طلایی آراسته بود (هرودوت، کتاب 7، بند31؛ قس مارکوپولو، ص 129).بسیاری از چنارهای پیر ثبت شده، در زیارتگاه یک امامزاده، مسجد، تکیه، قبرستان قدیمی یا در جوار اینگونه مکانها قرار داشتهاند. بعضی این چنارهای پیر را مقدّس میدانستند و برای برآورده شدن برخی خواستهایشان، به آنها دخیل* میبستند. همچنین شمعهای نذری را در جایی روی تنه درخت یا در حفرههای موجود بر روی تنه درختان کهنسال میافروختند (رجوع کنید به درخت*). در تهران دو اصله از پیرترین این چنارها در صحن قدیمی امامزاده یحیی وجود دارد که هنوز آثار دخیلهای متأخر و حتی متقدم بر تنهشان باقی است. یکی از آنها، که در خارج از صحن امامزاده قرار دارد، به چنار سوخته معروف است و وجهتسمیه آن هم حفره بزرگی در پایه درخت است که با دود شمع و شعله شمعها و چراغهای نذری سیاه شده است (ماسه، ج 1، ص 219؛ نیز رجوع کنید به شاردن، ج 7، ص 474). چنار مقدّس دیگری در جنوب غرب تهران، معروف به هفت چنار، هست که مسجد کوچکی نیز در کنار آن قرار دارد (اکنون مسجد قدیمی را تخریب کرده و مسجد جدیدی به جای آن ساختهاند). به نظر میرسد که این چنار متشکل از هفت چنار مستقل از هم است که چسبیده به هم رشد کردهاند. مطابق گزارشها، این هفت تنه قطور از یک پایه بزرگ منفرد منشأ گرفتهاند که در حال حاضر تقریبآ بهطور کامل در زمین دفن شده است. به این هفت تنه هم، که قداست عدد هفت را نیز با خود دارد، دخیلهایی بستهاند و حفره کوچک موجود در یکی از تنههایش نیمسوز شده است.در محوطه ارگ تهران، تعدادی چنار قدیمی با نام چنار عباسی وجود داشته است که مردم آنها را به حضرت عباس علیهالسلام منسوب میدانستهاند؛ اما برطبق نوشتههای اعتمادالسلطنه (ج 1، ص 603ـ604)، این درختان را احتمالا به فرمان شاهعباس اول کاشتهاند (برای نقلقولی متفاوت رجوع کنید به معیرالممالک، ص 16، 28).مصارف دارویی و صنعتی. چوب چنار سبک وزن، سخت (اما آسان برای نجاری) و دارای بافتی زیباست و چوب اصلی نجاری در مناطق بدون چوب کشور را تشکیل میدهد. برای مثال، به نوشته حجازی (ص 7)، کشاورزان اصفهان آن را میخ طلایی مینامند. امروزه، از این چوب برای ساختن جعبه، در و پنجره، کفپوش، روکشهای چوبی و غیره به فراوانی استفاده میشود. آدام اولئاریوس (از سفیرانی که دوکِ هولشتاین ـ گوتورپ در نیمه اول قرن یازدهم/ هفدهم، وی را به دربار صفوی در اصفهان اعزام کرده بود)، درباره کارهای چوبی تزیینی ایران مینویسد: «ایرانیان به نوعی چوب ناشناخته در اروپا، بهنام چنار علاقه خاصی دارند... این چوب قهوهای است و رگههای مواجی دارد و ایرانیان از آن برای ساختن در و پنجره استفاده میکنند. وقتی آن را با روغن جلا میدهند، به صورت غیرقابل قیاسی، زیباتر از آنهایی است که در اینجا ]منظور اروپا[ از گردو میسازند» (ص 756). ستونهای چوبی در قصرهای سلطنتی صفویه، از قبیل عالیقاپو و چهلستون (هر دو را در نیمه اول قرن یازدهم ساختهاند)، از کُنده چنارهایی با قطر متوسط شصت سانتیمتر تراشیده شدهاند (رجوع کنید به حجازی، ص 7 و ص 8ـ9، تصاویر؛ برای نمودهای خاص چنار در نقاشی ایرانی رجوع کنید به )بررسی هنر ایرانی(، ج 15، ضمیمه، ص 47، ذیل "plane trees"). از چوبچنار (معمولا سرشاخههای درخت) به عنوان سوختی مناسب در برخی مناطق روستایی استفاده میکنند. این گفته برخی شاعران و فرهنگنویسان ایرانی که «چنار به آتش گرفتن از خود مشهور ]است[» (رجوع کنید به انوری، ج 2، ص 714؛ شاد، همانجا؛ دهخدا، ذیل واژه) یا اینکه «به شبها از او اخگر بارد» (رجوع کنید به غیاثالدین رامپوری، همانجا)، شاید تفسیرش در قابلیت آتشگیری چوب خشک چنار باشد (قس انطاکی، ج 1، ص 174، ذیل «دُلب»، که میگوید: «بویش شبیه بوی قیر است»). مطابق روش ابتدایی تولید حرارت و سپس آتش بهوسیله اصطکاک دو جسم چوبی، شاید اگر شاخههای خشک و از هم گسیخته یک چنار قدیمی در باد (مخصوصآ در هوای خشک) به هم مالیده شوند، دود کنند و آتش بگیرند. شاید برخی چنارهای سوخته مذکور نیز به این دلیل آسیب دیده باشند.دیوسکوریدس (ص 82ـ83) و جالینوس (رجوع کنید به ابنبیطار، ج 2، ص 94) خواص و کاربردهای دارویی چنار را کشف کرده بودند. پزشکان و داروشناسان جهان اسلام (برای نمونه رجوع کنید به مجوسی، ج 2، ص 115؛ هروی، ص 155ـ156؛ ابنسینا، ج 1، کتاب 2، ص 472)، در سدههای میانه بهندرت مطلب جدیدی به یافتههای دانشمندان یونانی افزودهاند. در مورد طبع و مزاج چنار (از لحاظ طب جالینوسی)، جالینوس ابراز میکند: «جوهر چنار مرطوب است و از چیزهای معتدل دور نیست» (رجوع کنید به ابنبیطار، همانجا)، اما گاه محققان اسلامی در سدههای میانه با نظر جالینوس و یا با یکدیگر موافق نیستند (رجوع کنید به طبری، ص 403؛ مجوسی، همانجا؛ هروی، ص 155؛ ابنسینا، همانجا). یک نکته جالب توجه و احتمالا جدید در نوشتههای این مؤلفان غیریونانی، به تأثیر زیانبار یا دافع چنار بر برخی جانوران ارتباط دارد. علیبن عباس مجوسی اهوازی (همانجا) سوزاندن برگ و پوست چنار را از بینبرنده خفاش، و هروی (ص 156) این عمل را موجب مرگ پرستوها میداند. ابنسینا، که به نظر میرسد شکل درست نام حیوانات را نگاشته است، تأکید میکند که برگها و پوست چنار، خَنافِس ]جمعِ خُنفُساء : سوسک، ساس[ را میکشد (رجوع کنید به همانجا؛ نیز رجوع کنید به ابنبیطار، همانجا، به نقل از غافقی، گیاهـداروشناس اندلسی، متوفی560؛ شاید اختلافات مذکور ناشی از خلط نامهای خنافِس، خفافیش ]جمعِ خفاش[ و ختاتیف ]جمع خُتّاف: پرستو[ باشد).احتمالا حکیم مؤمن* (رونق حیاتش در 1077ـ1105) اولین پزشک و داروشناس مسلمان است که در مورد عرق چنار و خواصش بحث کرده است. او (ص 117) توضیح میدهد که چگونه آن را از پوست، برگها و میوههای چنار تهیه میکنند و برای درمان تنگی نفس بسیار مفید است. همچنین درباره عرق ریشهاش مینویسد: «به جهت تقویت بدن و ضعف معده و تقویت عصب و تثمین بدن و امراض بارده و بواسیر و رعشه و استسقاء و درد دل نافع است و قدری نشاء ]= نشئه[ دارد اما نه به حد اِسکار» (همانجا). امروزه در ایران، عرق برگ چنار به صورت تجاری تهیه میشود و به عنوان خنککننده، تببر، چاقکننده، آرامبخش و در درمان رعشه و آسم کاربرد دارد.با وجود همه فواید و کاربردهای چنار، برخی شاعران با صفاتی مثل «بیثمر» و «تهیدست»، این درخت را بیفایده دانسته، آن را همچون دیگر درختانِ «بیثمر»، نظیر بید و سرو، مورد کملطفی قرار دادهاند (رجوع کنید به ناصر خسرو، ص 99، 505؛ انوری، ج 1، ص 161). شاید به همین دلیل است که برخی بُستانکاران برای ایجاد چنار «پربار» به پیوندهای گوناگون روی میآوردند. ابونصری هروی، مؤلف رساله ارشاد الزراعه (نگارش در 921؛ ص 198ـ199)، اظهار میدارد که بیشتر درختان میوه را میتوان با موفقیت به چنار پیوند زد و مخصوصاً وی امکان پیوند تاک به آن و نحوه این پیوند را از جالینوس نقل میکند.منابع : ابنبیطار؛ ابنسینا؛ قاسمبن یوسف ابونصری هروی، ارشاد الزراعه، چاپ محمد مشیری، تهران 1356ش؛ علیبن احمد اسدی طوسی، لغت فرس، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1319ش؛ اعتمادالسلطنه؛ داوودبن عمر انطاکی، تذکرة أولی الألباب ]و[ الجامع للعجب العُجاب، ]قاهره[ 1416/1996؛ محمدبن محمد (علی) انوری، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1364ش؛ بابر، امپراتور هند، بابرنامه، چاپ مانو ایزی نینک، کیوتو 1995ـ1996؛ بندهش، ]گردآوری[ فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران 1369ش؛ حبیباللّه ثابتی، جنگلها، درختان و درختچههای ایران، تهران 1355ش؛ رضا حجازی، بررسی چنار در ایران، تهران 1337ش؛ حکیم مؤمن؛ دهخدا؛ دیوسکوریدس، هیولی الطب فی الحشائش و السموم، ترجمة اِصْطِفَنبن بسیل و اصلاح حنینبن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان 1952؛ رزمآرا؛ رشیدالدین فضلاللّه، آثار و احیاء، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران 1368ش؛ کریم ساعی، جنگلشناسی، تهران 1327ـ1329ش؛ محمد پادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ عبدالرحمان شرفکندی، فرهنگ کردی ـ فارسی = هه نبانه بورینه، تهران 1369ش؛ علیبن سهل طبری، فردوسالحکمة فیالطب، چاپ محمد زبیر صدیقی، برلین 1928؛ محمدبن جلالالدین غیاثالدین رامپوری، غیاثاللغات، چاپ منصور ثروت، تهران 1375ش؛ احمد قهرمان، فلور ایران، ج 10، تهران 1367ش؛ علیبن عباس مجوسی، کاملالصناعة الطبیة، بولاق 1294؛ ولیاللّه مظفریان، درختان و درختچههای ایران، تهران 1383ش؛ دوستعلی معیرالممالک، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران 1362ش؛ ناصرخسرو، دیوان، چاپ جعفر شعار و کامل احمدنژاد، تهران 1378ش؛ نظامالدین شامی، ظفرنامه، چاپ پناهی سمنانی، تهران 1363ش؛ صادق هدایت، نیرنگستان، تهران 1342ش؛ هروی؛Leo Bronstein, "Decorative woodwork of the Islamic period", in A survey of Persian art:from prehistoric times to the present, ed. Arthur Upham Pope, vol.6, Tehran: Soroush, 1977; Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'orient, new ed. by L. Langles, Paris 1811; Ruy Gonzalez de Clavijo, Embassy to Tamerlane: 1403-1406, tr. Le Strange, London 1928; Pietro Della Valle, Viaggi, Brighton 1843; Jan Paule Rachel Dieulafoy, La Perse, la Chaldee et la Susiane, Paris 1887; Great Soviet encyclopedia, New York 1973- 1983, s.v. "platanws" (by V. N. Gladkova); Herodotus, The history of Herodotus, tr. George Rawlinson, Chicago 1952; David N. MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, Oxford 1990; Marco Polo, The book of Ser Marco Polo the Venetian concerning the kingdoms and marvels of the East, translated and edited, with notes by Henry Yule, 1871, 3rd. ed. by Henry Cordier, 1903-1920, repr. London 1975; Henri Masse, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris 1938; Adam Olearius, Voyage de Moscovie et de Perse, Leiden 1814; Garcia de Silva Y Figueroa, L'ambassade de D. Garcias de Silva Figueroa en Perse, tr. M. de Wicquefort, Paris 1667; A survey of Persian art: from prehistoric times to the present, ed. Arthur Upham Pope, Tehran: Soroush, 1977; Donald Newton Wilber, Persian gardens & garden povilions, Rutland, Vt. [1962]; Henry Yule and A. C. Burnell, Hobson-Jobson..., new ed. by William Crooke, London 1903, repr. Delhi 1968.