درویشرضا، از صاحبمنصبان قزلباش شورشی در اوایل حکومت شاهصفی* (ﺣک : 1038ـ1052). از نسب و آغاز زندگی او تا پیش از مخالفتش با حکومت صفوی، اطلاعی در دست نیست. ظاهراً به طایفة افشار* منسوب بود (← محمد معصوم، ص 118؛ قس واله اصفهانی، ص 99، که او را از طایفة شاملو دانستهاست). در منابع آن دوره، بدون ذکر علت واقعی مخالفت درویشرضا با حکومت صفوی اقدام او را با افسانه و خرافات آمیخته و او را لعن کردهاند (← ادامة مقاله). درویشرضا در جوانی، رکابدار قراحسن استاجلو (بیگلربیگیِ علیشکر و حاکم همدان) بود. درویشرضا در راه آذربایجان، به هنگام عبور از رود ارس در آب افتاد اما جان سالم به در برد و به همراه درویشان به روم، مصر، مراکش در مغرب و انطاکیه سفر کرد و از آنان علوم و فنون غریبه را فراگرفت، بهطوریکه کشف و کرامات او را ساروتقی*، وزیر گیلان و مازندران، نیز تصدیق کردهاست (← محمد معصوم، همانجا؛ واله اصفهانی، ص 99ـ 100). درویشرضا در بازگشت، در روستای کافورآباد/ کافرآباد، در منطقة قاقازانِ قزوین ساکن شد و به جذب قلوب مردم پرداخت. بسیاری از ترکها و تاجیکها پیرو او شدند و بسیاری به خانقاه او رفتوآمد داشتند. با افزایش نذورات و هدایای مردم، ثروت بسیاری فراهم کرد، بهطوری که وقتی ساروتقی به خانقاه او رفت، مجلس را مملو از ظروف طلا و نقره و فرشهای نفیس یافت و چنان تحتتأثیر قرار گرفت که آن را از کرامات درویشرضا خواند (اسکندرمنشی، ص 83 ؛ واله اصفهانی، همانجا؛ وحید قزوینی، ص 238).با بالا گرفتن کار درویشرضا، وی گاه مدعی مهدویت و گاه مدعی نیابت امام غایب گردید. او مدعی شد که در روز موعود خروج میکند و پس از تصرف قزوین، مناطق دیگر (ممالک رُبعمسکون) را بهتصرف خواهد آورد (محمد معصوم، ص119؛ واله اصفهانی، ص 101). پس از چندی، حکام قزوین او را فراخواندند و علمای بزرگ قزوین از او دربارة مسائل مهم پرسش نمودند، اما چون مشکل خاصی در جوابهای وی نیافتند، او را آزاد کردند (واله اصفهانی؛ وحید قزوینی، همانجاها). در 16 ذیحجه 1040، درویشرضا به همراه گروهی از فدویان و مریدان (حدود پانصد تن) از کافورآباد به طرف قزوین به راه افتاد. آنان ابتدا به خانة شاهوِردیبیگ ترکمان، داروغة قزوین، رفتند اما او از پذیرش و حتی ملاقات با آنان خودداری کرد. سپس، به آستانة شاهزادهحسین در حاشیة شهر رفتند و به دور مدفن یکی از سادات مشهور، به نام میرفغفور، جمع شدند و اعلام کردند که پیشوای ما بعد از حضور داروغه و سایر اعیان شهر، سید مزبور را زنده خواهد کرد. انتشار این خبر در قزوین سبب شد تا جمع بیشماری در آنجا گرد آیند (اسکندر منشی، ص84 ؛ والهاصفهانی، ص101ـ102؛ وحید قزوینی، ص238ـ239).در این هنگام، شاهوردیبیگ پس از مشورت با برخی از بزرگان مانند خواجهشیرک قوشچی و میرجمال (وزیر قزوین) مصمم شد به غائلة درویشرضا پایان دهد. بدین ترتیب، با گروه کثیری از مردم به طرف آستانة شاهزادهحسین رفتند. برخی از طرفداران درویشرضا که بیرون حصار بودند، با مشاهدة هجوم مردم و سپاه دولتی فرار کردند. در این هنگام، درویشرضا به ندامتخواهی برخاست اما پذیرفته نشد. ناگزیر او و عدهای از مریدانش در مقبرة میرفغفور پناه گرفتند و با تیراندازی به مقابله برخاستند. در این میان، ولیسلطان شاهسون، از بزرگان دربار، که متهم به حمایت از درویشرضا، و درصدد بود تا با میانجیگری به غائله پایان دهد، با تیر طرفداران درویشرضا به قتل رسید. سرانجام، یکی از فرزندان میرجمال با گروهی از مردم، مقبره را آتش زدند. درویشرضا ناگزیر از آنجا بیرون آمد و به قتل رسید (محمدمعصوم، ص 119ـ121؛ واله اصفهانی، ص 102ـ103؛ وحید قزوینی، ص 239). سر وی را به دربار فرستادند. در این نزاع که بیشتر مردم قزوین شرکت داشتند، شمار بسیاری کشته شدند (حسینی استرآبادی، ص 243؛ اسکندرمنشی، همانجا). به گزارش واله اصفهانی (ص 103)، در آن روز 75 تن کشته شدند که گروهی از آنان از طرفداران درویشرضا بودند؛ از جمله دورمیشخان فرزند علیخان زنگنه (حاکم سابق خواف) و شاهقلیبیگ زنگنه (از غلامان خاصه شریفه). محمد معصوم نام سایر مریدان درویشرضا را ذکر نکردهاست تا دودمان آنان را بدنام نکند (← ص120ـ121).مریدان درویشرضا که در انتظار آمدن او بودند، در 1048 در راه کافورآباد، به شاطری (نانوا) که شباهت بسیار به درویشرضا داشت، اعلام وفاداری کردند. رفتهرفته مریدان وی زیاد شدند و نزدیک بود هنگامهای برپا شود اما به فرمان شاهصفی، او و طرفدارانش سرکوب شدند (واله اصفهانی، ص 296ـ297؛ قزوینی، ص 59).شورش درویشرضا که در منابع مکتوب دورة صفوی با بیتوجهی روبهرو شده، نشانه نابسامانی اوضاع اجتماعی اوایل دورة شاهصفی است. کثرت پیروان درویشرضا که از او به عنوان مهدی موعود یاد میکردند و بزرگان و صاحبمنصبانی که به او گرویده بودند، نشان از شخصیت تأثیرگذار او دارد.منابع : اسکندرمنشی، ذیل تاریخ عالم آرای عباسی، چاپ سهیلی خوانساری، تهران 1317ش؛ حسنبن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاهصفی، چاپ احسان اشراقی، تهران 1366ش؛ ابوالحسنبن ابراهیم قزوینی، فوایدالصفویه: تاریخ سلاطین و امرای صفوی پس از سقوط دولت صفویه، چاپ مریم میراحمدی، تهران 1367ش؛ محمدمعصوم، خلاصةالسیر: تاریخ روزگار شاهصفی صفوی، تهران 1368ش؛ محمدیوسف واله اصفهانی، خلد برین : حدیقة ششم و هفتم از روضة هشتم (ایران در روزگار شاهصفی و شاهعباس دوم)، چاپ محمدرضا نصیری، تهران 1380ش؛ محمدطاهربن حسین وحید قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، چاپ سعید میرمحمدصادق، تهران 1383ش.