درویش خسرو

معرف

از صوفیان نقطوی در عهد شاه‌عباس اول صفوی در قزوین
متن
درویش خسرو، از صوفیان نقطوی در عهد شاه‌عباس اول صفوی در قزوین. او از مردم تهیدست درب کوشک قزوین بود. نیاکانش به کنّاسی و چاه‌کنی اشتغال داشتند. از زندگی او تا پیش از برپایی حلقة درویشی در قزوین، اطلاعی در دست نیست. او از پیشه نیاکانش دست کشید و چندی به سیاحت پرداخت و بعد از آگاهی از آیین نقطویه* (برای آگاهی بیشتر ← پسیخانی*، محمود)، به قزوین بازگشت و در سلک آنان درآمد (اسکندرمنشی، ج 1، ص 473؛ هدایت، ج 8 ، ص 274).خسرو در زمان شاه‌طهماسب اول (ﺣک : 930ـ984) در یکی از مساجد قزوین بساط درویشی گسترد و در اندک زمانی شهرت یافت و خود را درویش خسرو خواند. علمای قزوین، مردم را از مصاحبتش منع کردند و اقوال او را خلاف شریعت خواندند. شاه‌طهماسب که به‌شدت شریعت‌خواه بود، او را نزد خود خواند و در حضور علما از اعتقادات او سؤال کرد و چون در پاسخهای وی چیزی خلاف اصول تشیع و شریعت اسلام نیافت، وی را رها کرد، اما او را از نشستن در مسجد و برپایی مجلس وعظ منع نمود. خسرو برای آنکه بدگمانی فقیهان از بین برود، مدتی در مجلس درس فقه علما حاضر می‌شد و جمعه‌ها هم در مسجدجامع نماز می‌گزارد و بنابراین، کسی متعرض او نمی‌شد (افوشته‌یی، ص 515ـ516؛ اسکندرمنشی، ج 1، ص 473ـ474؛ هدایت، همانجا).بعد از مرگ شاه‌طهماسب، درویش خسرو به مسجد کوچکی در جوار خانه‌اش رفت و دوباره مریدانی گردآورد. کم‌کم تعداد پیروانش زیاد شد و به یاری آنان تکیه‌ای بزرگ ساخت و مقیم آنجا شد (اسکندرمنشی، ج 1، ص 474؛ هدایت، ج 8 ، ص 274ـ275). روزی شاه‌عباس به تکیه او رفت و درویش به ثناگویی وی پرداخت. از آن به بعد، شاه و بسیاری از رجال و امرا به تکیه او می‌رفتند و هدایایی می‌بردند و همین امر، موجب اقبال بیش از پیش مردم به او شد. شاه به نزدیکان خود گفته بود که رفت‌وآمد من به تکیة درویش خسرو از آن روست که وی به الحاد شهرت یافته و منظور من این است که اگر این شهرت، دروغ است، وی را مبرّا سازم و اگر حقیقت دارد، او و مریدانش را از میان بردارم (← افوشته‌یی، ص 516؛ منجم‌یزدی، ص 121؛ اسکندرمنشی، همانجا؛ هدایت، ج 8 ، ص 275). در میان نزدیکان درویش خسرو، یوسف معروف به ترکش‌دوز، و درویش کوچک بهله‌دوز از دیگران مشهورتر بودند. محبت شاه به یوسف و توجهش به درویش کوچک، موجب شد که آنان به شاه اعتماد کنند و اسرار خود را نزد او افشا سازند (← افوشته‌یی، ص 517، 520؛ اسکندرمنشی، همانجا).باور به موعود دور جدید، مهم‌ترین وجه اندیشة نقطویان در دورة شاه‌عباس بود. نرمش ظاهری شاه با نقطویان و حتی تأثیراتی که از آنان پذیرفته بود (← دبستان مذاهب، ج 1، ص 276ـ277؛ نیز ← ذکاوتی قراگزلو، ص 56)، سبب شد این گروه تلاش کنند وی را به عنوان شاه نقطوی در مقام موعود دور جدید برگزینند. درویش خسرو در شوال 1001، قبل از سفر شاه به لرستان برای سرکوب شاهوردی‌خان لر عباسی، به شاه پیشنهاد کرد که از سفر لرستان منصرف شود و اگر ناگزیر از سفر است تا قبل از حلول محرّم 1002، که موعود هزاره و آغاز دور نقطوی است، به پایتخت بازگردد تا بار دیگر به پادشاهی برسد، چرا که او بیش از سایر مریدان استعداد شاهی دارد (← افوشته‌یی، ص 517ـ518). طرح این موضوع، اعلام خطر جدّی برای شاه محسوب می‌شد، خصوصاً که درویش خسرو و پیروانش به شاه تضمین داده بودند که اگر او علما و فضلایی را که به گمان آنان راه باطل در پیش گرفته بودند، بکشد، آنان سپاهی پنجاه هزار نفری از پیروان خود را برای حمایت از شاه در کشورگشاییهایش، در اختیار او قرار خواهند داد (منجم‌یزدی، همانجا).هنگامی که شاه در میانة راه به حوالی خرقانِ ساوه رسید، این موضوع را درویش کوچک، به عنوان پیک درویش خسرو، بار دیگر با شاه مطرح کرد. شاه برای آنکه در سفر از جانب نقطویان قزوین آسوده باشد، درویش کوچک را با پنج تومان و یک خلعتی به سوی درویش خسرو بازگرداند و از بیم آنکه مبادا نقطویان فتنه‌ای ایجاد کنند، بلافاصله جارچی‌باشی را برای دستگیری درویش خسرو و پیروانش به قزوین گسیل داشت و سفارش کرد که درویش کوچک و درویش یوسفی ترکش‌دوز را از قزوین به اردوی شاه بفرستند. درویش کوچک، براساس اعتقاد نقطویه به رجعت، در راه خودکشی کرد و هنگام مرگ گفت: «رفتیم تا در دورة دیگر بیاییم» (← افوشته‌یی، ص 519ـ521؛ منجم‌یزدی، ص 121ـ122؛ اسکندرمنشی، ج 1، ص 475ـ476).در این ایام، اعتقاد به موعود دور جدید و خطر انتقال سلطنت صفویان به نقطویان، در ارکان دولت هم رسوخ کرده بود. هم‌زمان با سرکوب نقطویان قزوین، ملاجلال منجم‌باشی، ستارة دنباله‌داری را در آسمان دید و آن را به مرگ سلطان تعبیر کرد. وی برای رفع نحوست این حادثه، از شاه خواست سه روز از سلطنت کناره‌گیری کند و یکی از مجرمان محکوم به مرگ را به جای خود بنشاند. یوسف ترکش‌دوز را نیز به اردوی شاه آوردند و از او دربارة ستاره دنباله‌داری که در آسمان مشاهده شده بود، سؤال کردند. او نیز ستاره را نشانه تبدیل سلطنت معنوی یکی از نقطویان به سلطنت دنیوی دانست. به این ترتیب، شاه سه روز از سلطنت کنار رفت و یوسفی را به جای خود نشاند و بعد از سه روز او را کشت و خود مجدداً به تخت سلطنت نشست (افوشته‌یی، ص 521ـ523؛ منجم‌یزدی، ص 122؛ اسکندرمنشی، ج 1، ص 474ـ476؛ هدایت، ج 8 ، ص 276).شاه پس از بازگشت از سفر لرستان، در حضور علما از درویش خسرو پرسشهایی کرد و نقطوی بودن او بر شاه مسلّم گشت و نیز در تکیة او خمهای شراب پیدا کردند. از این‌رو، شاه فرمان قتل او را صادر کرد و فرمان داد قبل از اجرای حکم، او را بر جهاز شتر بیاویزند و در قزوین بگردانند (اسکندرمنشی، ج 1، ص 476؛ هدایت، ج 8 ، ص 275؛ نیز ← افوشته‌یی، ص 522ـ 523). بعد از به دار آویختن او، جسدش را یک هفته بر دار باقی گذاردند (افوشته‌یی، ص 523). رضاقلی‌خان هدایت (همانجا)، اتهامات دیگری هم به آنها زده و تکیة درویش خسرو را محل لهو و لعب و کارهای زشت خوانده‌است که به نظر مبالغه‌آمیز و دور از واقع می‌رسد.بعد از قتل درویش خسرو و مریدانش در قزوین، شاه فرمان داد در کاشان و اصفهان و دیگر شهرها، همة نقطویان را نابود کنند (برای تفصیل این ماجرا ← افوشته‌یی، ص 523ـ526؛ اسکندرمنشی، همانجا؛ هدایت، ج 8 ، ص 276)؛ ازاین‌رو، بسیاری از نقطویان به هند فرار کردند و از آن زمان هند پناهگاه این گروه شد (← اسکندرمنشی، ج 1، ص 476ـ477).منابع : اسکندرمنشی؛ محمودبن هدایت‌اللّه افوشته‌یی، نقاوة‌الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، چاپ احسان اشراقی، تهران 1373ش؛ دبستان مذاهب، منسوب به کیخسرو اسفندیار، چاپ رحیم رضازاده ملک، تهران: طهوری، 1362ش؛ علیرضا ذکاوتی‌قراگزلو، جنبش نقطویه، قم 1383ش؛ جلال‌الدین محمد منجم‌یزدی، تاریخ عباسی، یا، روزنامة ملاجلال، چاپ سیف‌اللّه وحیدنیا، تهران 1366ش؛ رضاقلی‌بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة‌الصفای ناصری، در میرخواند، ج 8 ـ10.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 17
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده