دروغ، از رذایل اخلاقی. دروغ از مفاهیم روشن در حوزة اخلاق است که معنای آن عموماً به صورت شرحاللفظی با عبارتهایی چون «خلاف واقع و راست»، «آنچه حقیقت ندارد» و «فریب دادن دیگران» بیان میشود (← تهانوی، ذیل «صدق»؛ داعیالاسلام، ذیل واژه؛ برهان، ج 2، ص 843 ، پانویس؛ دهخدا، ذیل واژه؛ )دایرةالمعارف قرآن( ، ذیل "Lie"). واژة دروغ در زبان فارسی باستان و پهلوی شبیه به شکل امروزی آن و به همین معنا وجود داشتهاست و در فارسی امروزی به دو صورت اسمی و وصفی بهکار میرود (← برهان، همانجا؛ فرهنگ بزرگ سخن، ذیل واژه). متداولترین مترادف دروغ در زبان عربی، کذب است که عموماً به صورت «خلاف صدق» تعریف میشود (← جوهری؛ ابنفارس؛ راغب اصفهانی، 1961؛ ابنمنظور، ذیل «کذب»). در میان لغتشناسان زبان عربی، ابوهلال عسکری (ص 450) معناشناسی دقیقتری از ریشه کذب به دست داده و بیان کردهاست که اصل کذب به «تقصیر» بازمیگردد؛ درعینحال لغوی معاصرش، ابنفارِس (همانجا) تقصیر را از مصادیق کاربردی کذب دانستهاست، نه اصل و ریشة آن (برای سایر مترادفهای دروغ در زبان عربی و ادبیات قرآنی و معانی آنها ← ادامة مقاله).دروغ بهعنوان مفهوم مقابل راست یا صدق در حوزههایی مختلف مانند منطق، معرفتشناسی، اخلاق، فلسفههای اخلاق، روانشناسی، فقه و حقوق محل توجه و بررسی بودهاست. اگرچه مبنای تعریف دروغ در همه این حوزهها مشترک است، هر یک رویکردی متناسب با موضوع و مقاصد خود به آن داشتهاند. در این مقاله، بیشتر به معانی اخلاقی دروغ میپردازیم و به آن بهعنوان یک خُلق و خوی ناپسند نظر میکنیم (برای معنای دروغ در منطق و معرفتشناسی ← صدق و کذب*؛ برای برخی آموزههای عرفانی ← صدق*؛ برای نظریههای اصلی در فلسفههای اخلاق ← باک ، ص 32ـ121؛ اسمیت ، ص 17ـ33؛ د. دین و اخلاق، ذیل "Lying").از دیدگاه اخلاقی دو پرسش در خصوص هستة اصلی مفهوم دروغ در تعریفهای مرسوم، یعنی «مطابقت نداشتن خبر با واقعیت» قابل طرح است: نخست اینکه آیا دروغ فقط راجع به حوزة گفتار و اِخبار زبانی است؟ و دوم اینکه آیا در آن، آگاهی فرد دروغگو به مطابقت نداشتن خبرش با واقعیت شرط است یا نه؟ گرچه بیشتر تعریفها دروغ را فقط به حوزة گفتار محدود کردهاند، میتوان گفت که در عمل با رفتارهای مختلف غیرگفتاری نیز میتوان چیزی را به مخاطب القا کرد که واقعیت ندارد، بنابراین، دایرة شمول دروغ فراتر از اِخبار گفتاری است (برای تعریفهای متعارف دروغ ← راغب اصفهانی، همانجا؛ فیّومی، ذیل «کذب»؛ جرجانی، ص 154؛ برای نمونهای از مصادیق دروغ در حوزههای مختلف ← ادامة مقاله؛ برای مباحث تحلیلی دربارة دروغهای غیرگفتاری ← امام خمینی، ج 2، ص 33ـ40؛ اسلامی، ص 56ـ61). دربارة پرسش دوم، گروهی معتقدند که برای دروغ بودن یک قول یا فعل، علم گوینده به مطابقت نداشتن آن با واقع شرط نیست و صرف اینکه سخن یا فعل واقعی نباشد برای دروغ بودن آن کافی است، چنانکه مثلاً اعتقاد مشرکانی که برای خدا فرزند قائل شدهاند، در قرآن (کهف: 5) دروغ خوانده شدهاست، حالآنکه آنان به بطلان اعتقادشان آگاهی نداشتهاند (برای نمونه آرای کسانی که معیار دروغ را فقط مطابقت نداشتن با واقع میدانند ← فخررازی، ذیل کهف: 5؛ تفتازانی، ص 38ـ43). گروهی دیگر که بنابه گزارش تفتازانی (ص 40ـ41) جاحظ در رأس آنهاست، در مقابل، لزوم آگاهی گوینده به خلاف واقع بودن سخن را به تعریف دروغ افزودهاند تا میان دروغ و خطای ناشی از جهل تمایز نهند (← تهانوی، همانجا). مطابق این نظر، میان صدق و کذب خبر، میتوان واسطه در نظر گرفت، یعنی خبری که نه صادق است و نه کاذب به این دلیل که گویندة خبر، به مطابقت یا عدم مطابقت قول خود با واقعیت، آگاهی ندارد. در رد این نظر، گفته شده که اگر گوینده به صدق یا کذب قول خود، آگاهی ندارد، شاید اصلاً گفته او را نتوان «خبر» به حساب آورد (برای توضیح بیشتر ← تفتازانی، ص 41ـ43). بعضی نیز با تأکید بر عنصر فاعلی در دروغ به جای مؤلفة عینی مطابقت قول با واقعیت، تعریف دروغ به «مطابقت نداشتن قول با عقیده درونی» را بهتر دانستهاند، چنانکه در قرآن (منافقون: 1) نیز منافقانی که نزد رسول خدا به رسالت او شهادت میدهند، با اینکه سخنشان مطابق واقع است، دروغگو خوانده شدهاند چون شهادت ظاهری آنها با اعتقاد درونیشان یکی نیست (← راغب اصفهانی، 1373ش، ص270؛ تهانوی، همانجا). این تعریف که به نظّام معتزلی و تابعان او منسوب است، به عقیدة تفتازانی (ص 39ـ40) مبتنی بر این است که نفسالامر مطابقت را، واقعیت عینی بدانیم؛ حال آنکه میتوان گفت قول یا شهادت منافقان، با واقعیت و اعتقاد قلبی خودشان مطابقت ندارد که در این صورت، تعریف صدق و کذب به همان مطابقت و عدم مطابقت بازمیگردد. در تعریفهای جدیدتر، بهسبب تأکید بیشتر بر عنصر فاعلی در مباحث اخلاقی، «قصد فریفتن و گمراه کردن» به عنوان جوهرة اصلی دروغ معرفی شدهاست (← د. دین و اخلاق؛ )دایرةالمعارف قرآن(، همانجاها؛ برای بررسی و نقد تعریفهای مختلف دروغ ← اسلامی، ص 54ـ92).1) در قرآن. مفهوم دروغ در قرآن، متناسب با رویکرد توحیدی این کتاب آسمانی و در معنایی بسیار بنیادی و عمیق ترسیم شدهاست، به این صورت که بیش و پیش از آنکه در مقابل صدق باشد، در برابر مفهوم گستردهتر حق* قرار گرفته و با مفهوم باطل* در پیوند است. مطابق معنای متعالی حق و حقیقت در قرآن، خداوند، مصداق کامل و منشأ اصلی حق یا به عبارتی «حق مبین» است (← حج: 6، 62؛ نور: 25؛ لقمان: 30)، ازاینرو، هرچه از جانب اوست، از افعال و اقوال و اوامر و نیز فرستادگان، جملگی مظاهر حقاند (← نساء: 170؛ مائده: 48؛ انعام: 73؛ زمر: 69؛ برای تفصیل بیشتر ← حق*، بخش 1؛ برای تمایز عینی و ذهنی حق و صدق ← ایزوتسو ، ص 89 ـ 90). در مقابل، هرچه بهنحوی در تعارض با حق و مظاهر آن قرار بگیرد یا آن را بپوشاند، دروغ است. بر این اساس، بنیادیترین دروغها، کفر* و شرک* است و ظالمترین انسانها کسی است که به خدا دروغ بندد (← انعام: 21ـ24؛ اعراف: 37؛ نحل: 39).براساس آیات قرآن (برای نمونه ← انعام: 21ـ24؛ اعراف : 37؛ یونس: 17ـ18؛ زمر: 3)، یکی از مصادیق دروغ بستن به خدا، شریک گرفتن برای او یا عبادت کردنِ غیر اوست حتی اگر این عبادت برای نزدیک شدن به خدا بهواسطه آن شریکان باشد. آیههای 48ـ50 سورة نساء، شرک را دروغی بزرگ و گناهی آشکار میخواند (برای تفسیر آیهها و برخی مصادیق آنها ← طبری، 1373؛ طباطبائی، ذیل آیات). براساس آیة 148 سورة انعام، از اسباب اینگونه دروغ بستنها، اعتقادِ بییقین و پیروی از گمان (خَرص؛ ← ادامة مقاله) است. همچنین کسانی که برای خدا فرزندانی قائل میشوند از دروغزنندگان به خدا هستند (← انعام: 100؛ یونس: 68ـ69؛ کهف: 4ـ5). آیة 5 سورة کهف، قول این گروه را سخنی بسیار سنگین و دروغ محض وصف کردهاست. بنابه رأی مفسران، سنگینی این سخن از آنروست که چنین چیزی اساساً محال است و نمیتوان دربارة آن تصور و علمی داشت و قائلان به این قول نیز در نهایت جهالت این سخن را بر زبان آوردهاند (برای نمونه ← زمخشری؛ فخررازی؛ مراغی، ذیل آیه). از مصادیق دیگر دروغ بستن به خدا تغییر دادن احکام الهی و حلال و حرام اوست (← آلعمران: 93ـ94؛ یونس: 59ـ60؛ نحل: 116). براساس آیة 103 سورة مائده، بسیاری از این دروغزنندگان تعقل نمیکنند (برای روایات تفسیری در این باره ← طبری، 1373؛ سیوطی،1421، ذیلآیه). ادعای دریافت وحی (← انعام: 93) و نسبت دادنِ مطالبی به کتابهای آسمانی که در آنها نیامده (آلعمران : 78) نیز از مصادیق دروغ بستن به خداست.براساس قرآن یکی از مهمترین مصادیق دروغ که از لوازم کفر و قرین استکبار است، تکذیب نشانههای خداست؛ افرادی که کافر شوند و نشانههای خدا را دروغ بخوانند و از آنها سر باز زنند، مطابق آیههای قرآن، کور، غافل و در تاریکیها سرگرداناند (← انعام: 39؛ اعراف: 64، 146)، مشمول سنّت الهی استدراج میشوند (← اعراف: 182؛ نیز ← استدراج*)، درهای آسمان بر ایشان گشوده نمیشود و هرگز وارد بهشت نخواهند شد (اعراف: 40؛ نیز ← طباطبائی، ذیل آیه). اینان جهنمیاند و گرفتار عذابی سخت خواهند شد (← مائده: 10، 86؛ انعام: 49؛ حج: 57؛ نیز ← کفر*، در قرآن). همچنین، بنابر آیة 59 سورة اسراء، دلیل اینکه گاهی خدا نشانههایش را برای مردم نمیفرستد، این است که گذشتگان این نشانهها را تکذیب کردهاند (برای بحث تفصیلی در این باره ← فخررازی؛ طباطبائی، ذیل آیه). از جمله بزرگترین نشانههای خدا قرآن است که او تکذیبکنندگان آن را سرزنش میکند و به آنان هشدار میدهد (← واقعه: 81 ـ82 ؛ قلم: 44). همچنین در سورة الرحمن، با اشاره به نعمتهای دنیوی و اُخروی، مکرراً با لحنی عتابآمیز از انسانها و جنّیان پرسیده میشود که کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میخوانید (برای تفصیل بیشتر ← طباطبائی، ذیل رحمن: 1ـ30؛ الرحمن*، سوره). علاوه بر اینها، دروغ پنداشتنِ دیدار خدا و قیامت و حسابرسی و عذاب الهی نیز از عقاید باطل کافران است که خسرانی حتمی است و موجب از بین رفتن اعمال آنها، در حجاب ماندن از خدا در روز قیامت و گرفتار شدن به آتش جهنم میشود (← انعام: 31؛ اعراف: 147؛ فرقان: 11؛ مطففین: 10ـ17؛ نیز ← احباط و تکفیر*).آنچه بیش از همه در قرآن دربارة دروغهای کافران آمده، دروغین دانستن رسالت پیامبران خدا و تکذیب پیامهای ایشان است؛ قرآن مکرراً سرگذشت اقوامی را نقل میکند که پیامبران الهی را تکذیب کردند و در نهایت به عذاب الهی گرفتار شدند (برای نمونه ← اعراف: 59ـ92؛ یونس: 71ـ73؛ مؤمنون: 44). بهطور کلی، میتوان گفت دو مفهوم پرتکرارِ دروغ بستن و دروغ انگاشتن در قرآن، اساساً برای نشان دادن هر اندیشه و رفتاری بهکار رفتهاست که در مخالفت با حق و مظاهر آن برآید؛ ازهمینرو، بیشترین مفاهیمِ همنشین با دروغ در قرآن، در درجه نخست کفر و ظلم و بعد از آن عصیان و استکبار، سرپیچی و رویگردانی از حق، تبعیت از هوای نفس، گناهکاری، بخل و استغناء، غفلت و جهالت است (برای نمونه ← نساء: 50؛ اعراف: 40، 146؛ یونس: 39؛ طه: 48، 56؛ نمل: 84 ؛ زمر: 32؛ جاثیه: 7؛ قمر: 3؛ قیامة: 32؛ لیل: 8ـ9).با این وصف، به نظر میرسد که دروغ در این سطح معنایی، حالتی کاملاً مخالف با ایمان قلبیاست؛ چنانکه در آیة 105 سورة نحل آمدهاست، کسانی دروغ میبندند که به نشانههای خدا ایمان ندارند و آنان دروغگویاناند. از سوی دیگر، مطابق آیههای 2ـ 3 سورة عنکبوت، یکی از علل امتحان شدنِ انسانها، آشکار شدنِ راستی ایمان آنهاست تا مؤمنان راستین از مدعیان دروغین ایمان متمایز شوند. گویا مفهومِ «تطابق گفتار ظاهری با اندیشه درونی افراد» بهویژه دربارة ایمان، جوهرة معنایی صدق و کذب در قرآن است. بر مبنای همین جوهره است که در قرآن، منافقان پس از کافران بزرگترین دروغگویان محسوب میشوند و خداوند خود بر دروغگویی آنها شهادت میدهد (← بقره: 8 ـ10؛ منافقون: 1، که شماری از دانشمندان در تعریف دروغ به آن توجه داشتهاند؛ نیز ← نفاق*). آیة 77 سورة توبه دروغ را منشأ نفاق دانستهاست.از آثار دیگر دروغ در کنار نفاق، بیماردلی، محرومیت از هدایت الهی، راه یافتن شیطان به قلب فرد و خطاکاری است (← بقره: 10؛ شعراء: 221ـ222؛ زمر: 3؛ جاثیه، 7ـ8 ؛ علق : 16). کسانی که به خدا و پیامبران او دروغ ببندند و وعدههای ایشان را دروغ بخوانند، به سعادت نمیرسند، از سوی خدا لعن و در آخرت روسیاه و گرفتار عذابی دردناک میشوند (← بقره : 10؛ یونس: 69؛ زمر: 60؛ ذاریات: 10). به همین سبب قرآن مؤمنان را از قول زور (مصداق بارز آن: سخن دروغ) برحذر داشته (← حج: 30) و اجتناب از شهادت دروغ را از خصال بندگان خدای رحمان برشمردهاست (← فرقان: 72).یکی از ویژگیهای تأملبرانگیز دروغگویی که در قرآن بدان اشاره شده، این است که دروغگویان، در آخرت و هنگام حسابرسی نیز دروغ میگویند؛ بنابر آیههای 21ـ24 سورة انعام، هنگامی که در روز حشر از مشرکان دربارة شریکانی که برای خدا ادعا میکردند پرسش میشود، تنها چارهای که میجویند این است که به نام خدا قسم بخورند که مشرک نبودهاند. البته شاید فهم این آیه در کنار برخی از تصویرهای قرآنی دیگر دربارة آخرت، دشوار به نظر رسد؛ بهخصوص آیههایی که بیان میکنند در قیامت هیچ نفسی جز به اذن خدا تکلم نمیکند (← هود : 105) و بر زبان مشرکان مهر زده میشود و اعضا و جوارح دیگرِ آنها به اعمالشان شهادت میدهند (← یس: 65؛ نیز ← مرسلات: 36). طباطبائی (ذیل هود: 105، نیز ← ذیل انعام : 23) در تبیین این دشواری، گفتهاست که تکلم در آخرت مانند تکلم دنیوی نیست که مبتنی بر اختیار باشد و احتمال خطا و دروغ در آن رود، بلکه تکلم اُخروی همان انکشاف حقایق و ظهور ملکات نفسانی افراد است و دروغگویی که ملکة نفسانی دروغگویان است، در آخرت آشکار میشود. در مقابل، یکی از ویژگیهای ممتاز بهشتیان این است که در آنجا هیچ سخن دروغی به گوش ایشان نمیرسد (← نبأ: 35).چون بخشهای زیادی از متن قرآن، حاوی جدال میان حق و باطل و کفر و ایمان است، مفهوم دروغ، در این میان، به کرات و با ظرایف زبانی به تصویر کشیده شدهاست (← )دایرةالمعارف قرآن(، همانجا). بیشترین واژگان در این باره از ریشة کذب و از مصدر تکذیب به معنای دروغ بستن یا دروغ انگاشتن است که مشتقات آن بیش از 280 بار در قرآن آمدهاست (← راغب اصفهانی، 1961، همانجا؛ محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل «کذب»). افزون بر این ریشه، در ادبیات قرآن، این حوزة معنایی را واژههای دیگری نیز پوشش دادهاند، از جمله: افتراء از ریشة فَرْی (به معنای شکافتن پوسته)، دالّ بر نسبت دادنِ امری به دیگری که وی سزاوار آن نیست و این امر صرفاً ساخته و پرداخته گوینده است؛ بهتان*؛ خَرق و إختراق (بهمعنای شکافتن چیزی برای خراب کردن آن بدون هیچ نظم و نسق معلوم) دالّ بر دروغبافیِ بیمبنا؛ خلق و اختلاق (از ریشة خلق) که هرگاه در وصف سخن بهکار رود بهمعنای کلامِ ازخودساخته و غیرواقعی است؛ إفک که در لغت عبارت است از وارونه کردن یا خروج و انحراف هر چیز از مسیر درست خود و در اصطلاح به زشتترین و بزرگترین دروغها، مانند دروغ بستن به خدا و فرستادگان او گفته میشود؛ خَرص به معنای سخنی که صرفاً از سر ظنّ و گمان باشد، خواه در واقعیت صحیح باشد خواه خلاف واقع؛ زور که در اصلِ ریشه دالّ بر انحراف و صفتی است حاکی از انحراف از حق و تقریباً مترادف با دروغ و باطل (قس جفری ، ص 156 که آن را از ریشة فارسی میداند)؛ جَحد به معنای انکارکردنِ واقعیت (← سجستانی، ص 61، 130؛ جوهری، ذیل واژهها؛ عسکری، ص 449ـ451؛ ابنفارِس؛ راغب اصفهانی، مفردات؛ ابنمنظور، ذیل واژهها؛ برای آیههای قرآنی مرتبط با این واژگان ← محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل واژهها).2) در احادیث. در احادیث مطالب فراوانی در باب زشتی دروغ و عواقب آن آمدهاست. دستهای از احادیث، ناظر به دروغ بستن به خدا و پیامبر اوست؛ مانند روایت بسیار مشهوری از پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم که فرمودهاند هرکس بهعمد بر من دروغ بندد جایگاهش در آتش است (← احمدبن حنبل، ج 1، ص 78؛ بخاری، 1401، ج 2، ص 81؛ ابنبابویه، 1368ش، ص 268؛ درباره تواتر این حدیث ← حارثی، ص 395؛ برای موارد استفاده آن در علوم حدیث و اصول فقه ← ابنبابویه، 1371ش، ص 118ـ120؛ حرّعاملی، ج 1، مقدمه شهرستانی، ص 14؛ مجلسی، ج 2، ص 161) و روایتهایی که دروغ بستن بر خدا و رسول و خاندان و اوصیای او را از گناهان کبیره، یا جزای آن را آهنِ سوزان دانستهاست (برای نمونه ← طبرانی، ج20، ص 422؛ ابنبابویه، همانجا؛ مجلسی، ج 25، ص 314؛ نیز ← گناه*). بیشترین احادیث در این باره حاکی از تأثیر منفی دروغ بر ایمان است؛ از جمله در احادیث آمدهاست : دروغ، مرز ایمان است؛ بندة مؤمن طعم ایمان را نمیچشد مگر آنکه از دروغ حتی در گفتار جدّی و مزاح هم بپرهیزد؛ ایمان حقیقی هنگامی حاصل میشود که انسان در جایی که صداقت به ضرر اوست از دروغ چشمپوشی کند؛ پیامبر اکرم هشدار دادهاست که مؤمن، شاید ترسو و بخیل باشد، اما هرگز دروغگو نیست (← ابنابیالدنیا، ص54؛ سیوطی، 1401، ج1، ص452؛ مجلسی، ج 72، ص 172)؛ دروغ آفت گفتار، بزرگترین گناه زبان، بدترین سخن، و حتی بدترین گناه و بدتر از شرابخواری و بزرگترین رباست (← طبرانی، ج 3، ص 68ـ69؛ الاختصاص، ص343؛ مجلسی، ج69، ص237)؛ همة بدیها در یک خانه جمع شده و کلید آن خانه، دروغ است (← مجلسی، ج 69، ص263)؛ دروغ انسان را به سوی گناه میبَرَد و گناه هم او را به سمت آتش هدایت میکند (← نسائی، ج 6، ص 221). بهسبب همین شدت زشتی دروغ است که مؤمنان از هرگونه سخن و رفتاری که شبیه به دروغ باشد برحذر داشته شدهاند تا به دروغهای بزرگ جرأت نیابند (← مجلسی، ج 69، ص 235)، مانند دروغهای مطایبهآمیز، تعارفهای اجتماعی، وعدههای بیاساس به کودکان، نقل کردنِ هر چه شنیده شده و نقل اَخبار افراد غیرموثق (← احمدبن حنبل، ج 6، ص 438؛ بخاری، 1406، ص 89؛ ابنابیالدنیا، همانجا؛ مجلسی، ج 28، ص 9، ج 75، ص10).در دستة دیگری از احادیث پیامدهای ظاهری و معنوی دروغ را میتوان یافت، از جمله اینکه دروغ همراه خیانت و نفاق است و جوانمردیِ انسان را زایل میکند، باعث خواری و وهن انسان در میان مردم میشود، روزی را کم میکند و فقر میزاید و توفیق خواندن نماز شب را از انسان میگیرد (← ابنابیالدنیا، همانجا؛ نسائی، ج6، ص 329؛ سیوطی، 1401، ج 1، ص484؛ لیثیواسطی، ص 452، 550).علاوه بر اینها، فرد دروغگو همواره در حالت تردید است (← احمدبنحسین بیهقی، ج5، ص335) و شاید به همین سبب دوستی با دروغگو منع شدهاست چرا که وی مانند سراب، دور را نزدیک و نزدیک را دور جلوه میدهد (← نهجالبلاغة، حکمت 38). همچنین، دروغ باعث تباهی دین انسان میشود، در قلب او نقطة سیاهی میگذارد و هرچه بیشتر تکرار شود، آن نقطة سیاه بزرگتر میشود تا آنجا که انسان، نزد خدا از جمله کذّابین به شمار میآید و موجب نفرتفرشتگان و بالاتر از همه، غضب الهی میگردد (← بخاری، 1406، همانجا؛ لیثیواسطی، ص389، 550؛ برای توضیح برخی از این احادیث ← صدر، ص 24ـ91).در کنار این احادیث، روایاتی نیز وجود دارد که در مواردی دروغ را مجاز شمردهاند (برای دیدگاههای مختلف دربارة معیارهای جواز دروغ ← بخش 3 : در اخلاق). در این بارة حدیثی مناقشهانگیز از امّکلثوم بنت عُقْبه از قول رسول اکرم نقل شدهاست که دروغ را در سه مورد روا میداند: جنگ، اصلاح میان مردم و گفتگو میان همسران (← ابنابیشیبه، ج 6، ص 246؛ ابوداوود، ج 4، ص 281؛ ترمذی، ج 3، ص 222؛ مجلسی، ج 69، ص 243). اگرچه این حدیث بسیار مورد استفاده و استناد فقها و علمای اخلاق بودهاست، با توجه به تفاوتهای فراوان واژگان در نقلهای مختلف، جایگزینی مواردی دیگر در بخش سوم روایت، روایت مشهور دیگری از همین راوی از پیامبر اکرم که دروغ را فقط برای اصلاح میان مردم مجاز میداند و نیز برخی اختلافنظرها دربارة راوی اصلی آن، در صحت این روایت تردید شدهاست (برای دو روایت متفاوت از امّکلثوم با این مضمون ← احمدبن حنبل، ج 6، ص 403؛ برای اختلافها دربارة راوی حدیث ← البانی، ص 219؛ برای روایتی متفاوت با همین مضمون ← ماوردی، ص 257ـ258؛ برای نقدهای وارد بر این روایت ← اسلامی، ص 205ـ206، 252ـ 253). همچنین اگرچه علامه مجلسی (همانجا) این حدیث را مورداتفاق عامه و خاصه خوانده، خود، آن را به هیچ منبع متقدم شیعی نرسانده و آن را از سنن ترمذی نقل کردهاست؛ گویی این روایت در هیچ یک از منابع اصلی حدیث شیعه ذکر نشدهاست. با اینهمه، در تأیید هریک از سه بخش این حدیث، روایتهایی مستقل در دست است: مانند حدیث مشهور پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله و امیرمؤمنان علی علیهالسلام که جنگ نیرنگ است (← احمدبن حنبل، ج 1، ص 126؛ کلینی، ج 7، ص460؛ ابنبابویه، 1404، ج 4، ص 378؛ برای دیدگاهها و تفسیرهای مختلف دربارة معنا و حدود دروغ در جنگ ← اسلامی، ص 208ـ223)؛ و احادیث فراوانی در ترغیب مؤمنان به آشتی دادن میان مردم با الفاظ نیکو مانند اینکه مُصلح دروغگو نیست و اینکه سخن سه دسته است: راست، دروغ و اصلاح میان مردم (← کلینی، ج 2، ص210، 342؛ سبزواری، ص 418؛ مجلسی، ج 69، ص 251)؛ اما در تأیید بخش سوم، که در منابع مختلف با مضامین مختلف آمدهاست و بهدقت مشخص نیست که مراد از دروغ مرد به همسر خویش یا دروغ همسران به یکدیگر چیست، روایات نادر و غیرمستندی وجود دارد (برای نمونه این روایت و نقد سند آن ← مالکبن انس، ج 2، ص 989؛ برای دیدگاههای مختلف در این باره و نقد آنها ← اسلامی، ص 252ـ280).3) در اخلاق. علمای اخلاق اسلامی در ابواب و مباحث فراوان دربارة دروغ، بیش از آنکه دروغ را در ساحت رابطة میان انسان و خدا یا برخورد انسان با حقیقت بررسی کنند، آن را بهمنزلة یک رفتار یا خُلق نفسانی ناشایست در مناسبات اجتماعی میان افراد در نظر گرفتهاند. برخاسته از همین رویکرد، برخی از دانشمندان اخلاق گفتهاند دروغگو از انسانیت ساقط میشود زیرا جوهر انسان، نطق (اندیشه) است و کسی که نطقش (گفتار) مخدوش باشد، شأن انسانی ندارد و بنابراین حیات انسانی او باطل است (← وشّاء، ص 54؛ راغب اصفهانی، 1373ش، ص 271). اگرچه این استدلال مغالطی است، زیرا واژة نطق در دو معنای مختلف به کار رفتهاست، اما این بیان نشان میدهد که از نظر اخلاقیون، دروغ تأثیر منفی عمیقی بر بنیاد اخلاقی انسان دارد. نراقی (ج 2، ص 328ـ331) با بررسی اسباب و عوامل دروغگویی، توضیح داده که دروغ نه فقط در گفتار بلکه در همه شئون زندگی انسانی ممکن است رخ دهد. او دروغ را در شش حوزة اصلی زندگی و با توجه به قوای نفسانی بررسی کردهاست: 1) «دروغ در گفتار» که خبر دادن از چیزی خلاف واقعیت است، شاید از روی دشمنی، حسادت یا خشم یعنی از رذایل قوة غضب باشد و شاید از سرِ طمع و حبّ مال یا همنشینی زیاد با دروغگویان، یعنی از رذایل قوة شهوت باشد؛ 2) «دروغ در نیت و اراده» که به معنای اخلاص نداشتن در انجامدادن کارها برای خدا و از رذایل قوة شهوت و همانند ریا*ست؛ 3) «دروغ در عزم» که ناشی از تردید و میل به شر در انجامدادن کارها و از رذایل قوة شهوت است؛ 4) «دروغ در وفای به عزم»، و سستی در ادامه دادن کارها که این نیز از رذایل قوة شهوت است؛ 5) «دروغ» در عمل، یعنی دلالت عمل بر چیزی در ظاهر که در باطن آنطور نیست و بهسبب وسواس رخ میدهد و از رذایل هر سه قوة غضب و شهوت و عقل است؛ 6) «دروغ در مقامات دین» بهاین معنا که از انجامدادن اعمال و آداب دینی، نتایجِ مطلوب حاصل نشود، چنانکه اگر از خوف الهی، تقوا در دل پدید نیاید، آن خوف، حقیقی نبوده بلکه دروغین بودهاست و بهطور کلی هرگونه تخطی از اصول و فروع دین به مثابة دروغ در ایمان است (نیز ← راغب اصفهانی، 1373ش، ص270).به غیر از مواردی که نراقی بهعنوان علل و اسباب دروغ برشمرده است، عوامل دیگری نیز برای آن ذکر کردهاند، از جمله جلب نفع و دفع ضرر، حب ریاست، پوشاندن نقصهای فردی و شباهت یافتن به فاضلان، زیبا یا جذاب کردن گفتار، نجات یافتن از شر دشمن، عادت کردن به دروغ و همچنین زیاد وعده دادن و زیاد عذر خواستن (← همان، ص 275؛ ماوردی، ص 256؛ ابراهیمبن محمد بیهقی، ج 2، ص 112؛ برای برخی دلایل روانشناختی دروغگویی ← اعتصامزاده، ص 289ـ291؛ «روانشناسی دروغ»، ص 69ـ71). در میان این عوامل، جلب نفع و دفع ضرر موجب طرح برخی مباحث کلامی و موشکافیهای اخلاقی بودهاست. در برخی از آثار اخلاقی آمده که دروغ گفتن برای جلب منفعتی که جز با دروغ حاصل نمیشود، یا دفع ضرری که جز با دروغ از بین نمیرود، جایز است (← یحییبن عدی، ص 63؛ غزالی، 1406، ج 3، ص 146؛ ابنعربی، ص36؛ نراقی، ج 2، ص 334ـ335). این دعوی و دعوی مشابهی دربارة جواز دروغ به هنگام اضطرار (← راغب اصفهانی، 1373ش، ص 273)، در کنار حدیث مذکور از امّکلثوم بنت عقبه و احادیث مشابه آن، پرسشها و مناقشههایی را دربارة قبیح بودن (و حرمت) دروغ برانگیختهاست. بهاینصورت که اگر در مواردی دروغ گفتن قبیح (و حرام) نیست، آیا میتوان گفت که قُبح دروغ امری مطلق نیست بلکه امری اقتضایی است که قضاوت دربارة آن به موقعیتهای مختلف بستگی دارد؟ اگر چنین است، معیار تشخیص موارد جواز یا قبح (یا حرمت) دروغ چیست؟بررسی آرای متفکران اخلاق و فقها نشان میدهد که از دید آنان، زشتی/ حرمت دروغ، امری بدیهی و روشن است و در اغلب موقعیتها، دروغ، قبیح است. اما در موقعیتهای خاصی، این قبح، برطرف میشود که برای تشخیص آن، معیارهای مختلفی را مطرح کردهاند. برخی با نگاه داشتن جانب احتیاط، دروغ صریح را جایز ندانستهاند بلکه معتقدند فقط به تعریض و از باب توریه میتوان دروغ گفت؛ به این معنا که فرد با مراد کردن معنایی دور از ذهن، تعبیری بیان کند و مخاطب از آن، معنایی دیگر برداشت کند (← طبری، 1982، ص 36؛ ماوردی، ص 257ـ258؛ نیز ← توریه*). دستة دوم کوشیدهاند با وضع چند شرط، مرز میان دروغهای قبیح و مُجاز را معیّن کنند؛ چنانکه راغب اصفهانی (1373ش، ص 273) سه ویژگی را برای قبح دروغ شرط کردهاست: خبرْ خلاف واقع باشد؛ گویندة آن را از پیش خود و آگاهانه ساخته باشد؛ قصد او رسیدن به نفعی شخصی باشد نه نفعی که از زیان دروغ بزرگتر است و بدون دروغ هم حاصل نمیشود. غزالی (1406، ج 3، ص 146ـ147) نیز بر پایة این استدلال که سخن، وسیلهای است برای رسیدن به هدف و نتیجه، حکم شرعی هر سخن را براساس هدف آن صادر کردهاست. بهاینصورت که اگر بدون بیان دروغ نتوان به یک هدف واجب دست یافت، دروغ واجب است؛ اگر بدون بیان دروغ بتوان به هدف شایستهای دست یافت، دروغ حرام است. غزالی (1361ش، ج 2، ص 82 ـ85) بهجز این معیار، مقایسة میزان شر دروغ و راست را نیز برشمرده است. نراقی (ج 2، ص 334ـ337) علاوه بر مواردی که در احادیث بیان شده، در دیدگاهی مشابه، معتقد است که در هنگام تعارض حکم دروغ با یک حکم دیگر، براساس اولویت میتوان در موارد ضروری و به شرط حسن نیت دروغ گفت؛ مثلاً اگر راستگویی سبب هتک ستر یا بیان اسرار باشد، دروغگویی بر راستگویی اولویت مییابد؛ اما در نهایت، تشخیص ضرورت داشتن و رجحان دروغ بر راست با خود فرد است. افزون بر این سه نظر، آرای دیگری نیز دربارة شرطهای قبح دروغ و مواردی که دروغ مفید یا جایز یا بهتر از سخن راست است، بیان و بر هر کدام نقدهای مختلفی وارد شدهاست (برای آگاهی از برخی دیدگاهها و نقدها در این باره ← اسلامی، ص 112ـ151).مفهوم رایج دروغ مصلحتی در مناسبات افراد نیز در اصل بر چنین دیدگاههایی استوار است؛ در این باره بررسیهای مستقلی نیز انجام شده، که از آن جمله است پژوهش تحلیلی و انتقادی سیدحسن اسلامی، با عنوان دروغ مصلحتآمیز: بحثی در مفهوم و گستره آن. با توجه به اینکه در این دیدگاهها همة معیارها مانند نیت یا هدف یا نفع و ضرر، سرانجام به شخص گوینده ختم میشود، مهمترین پرسش این است که چگونه میتوان دروغ را از غیر آن بازشناخت.بااینهمه، جملگی علمای اخلاق دروغ را از زشتترین افعال بلکه حتی جمع و اصل هر شر و اخلاقی بازگشتناپذیر دانستهاند (برای نمونه ← ماوردی، ص 254ـ255؛ راغب اصفهانی، 1373ش، ص 276) که موجب از میان رفتن عدالت فرد، بیاعتمادی، خوار شدن انسان، دوری قلبها، تنهایی، از دست دادن دوستان، سخنچینی، خوابهای نادرست، تردید، از میان رفتن آرامش، تشخیص ندادن درست و نادرست، فراموشی و کوری در سرای آخرت میشود (← غزالی، 1361ش، ج 2، ص 82 ـ85؛ همو، 1998، ص 113؛ مولوی، کتاب مثنوی، ج 1، دفتر2، ابیات 2730ـ2740؛ نراقی، ج 2، ص 343).از جمله راهکارهایی که برای حفظ نفس از دروغ بیان شده، توجه کردن به هشدارهای آیات قرآن و احادیث دربارة دروغ و نتایج آن، توجه کردن به زشتی دروغهای دیگران برای فهمیدن عمق قبح دروغ و تأمل در آیههای قرآن دربارة راستگویی است (← غزالی، 1998، همانجا؛ نراقی، ج 2، ص 342). در ساحتی والاتر، عارفان برای رهایی از بسیاری گناهان، از جمله دروغ، بر خاموش بودن تأکید کردهاند. از نظر ایشان، بیان نکردن تمام حقیقت به یک معنا دروغ است و مرتبة صدق در عرفان، راست گفتن در کاری است که جز دروغ راهی برای خلاصی از آن وجود ندارد (برای نمونه ← قشیری، ص 366ـ370؛ مولوی، کتاب فیه ما فیه، ص 121؛ نیز ← صدق*).4) در فقه و حقوق. بنابه نظر قاطبة فقها، دروغ از آشکارترین محرّمات است و برای حکم به حرمتش نیازی به اقامة دلیل نیست؛ دروغ گفتن و بهخصوص شهادت دروغ دادن از گناهان کبیره شمرده شده بلکه بنابر روایتی، شهادت دروغ بزرگترین کبائر است (← کلینی، ج 7، ص 435ـ437؛ ذهبی، ص 79، 125ـ128؛ نیز ← انصاری، ج 2، ص 11ـ14؛ امام خمینی، ج 2، ص 39). حرمت دروغ از دید فقها، چنان ضروری و بدیهی بودهاست که برای آن توضیح و برهانی لازم ندیدهاند و در کتب فقهای متأخرتر که عموماً فصل جداگانهای را به ماهیت، احادیث، احکام و مسائل مربوط به آن اختصاص دادهاند (برای نمونه ← نَوَوی، ص 459ـ464؛ انصاری، ج 2، ص 11ـ33)، مسئلة اصلی نشاندادن کبیره بودن دروغ بنابر اخبار و روایات و بیان موارد جواز دروغ (مسوغات دروغ) است که بیشتر به عنوان توریه از آن بحث کردهاند (برای نمونه ← انصاری، همانجا؛ توحیدی، ج 1، ص 591ـ638؛ نیز ← تقیه*؛ توریه*).چون دروغ در حوزههای مختلف در اعمال انسان نقش دارد و منشأ بسیاری از گناهان است، در ابواب مختلف عبادات، معاملات و احکام به آن اشاره شدهاست. برای نمونه در احکام روزه، دروغ بستن به خدا و رسول اکرم و اوصیای او را از مبطلات روزه دانستهاند، همچنانکه در احکام حج، دروغ گفتن از محرّمات احرام برشمرده و برای آن کفاره صدقه تعیین شدهاست (← ابنبابویه، 1415، ص 222؛ مفید، ص 344؛ طوسی، ج 5، ص 297؛ نیز ← احرام*؛ حج*؛ روزه*). در باب معاملات علاوه بر اینکه به تاجران سفارش شدهاست که از دروغ بپرهیزند، برای تدلیس و غش در معاملات نیز احکام و حدود مخصوصی تعیین شدهاست (← بیع*؛ تدلیس*؛ حیل شرعی*؛ معاملات*). همچنین در ابواب قَسَم و شهادت، احکام فقهی و مجازاتهای حقوقی قسم و شهادت دروغ از مهمترین مسائل است (← ایران. قوانین و احکام، ص 266ـ271؛ نوری، ص 43ـ 45؛ نیز ← شهادت*؛ قسم*).منابع : علاوه بر قرآن؛ ابنابیالدنیا، مکارم الاخلاق، چاپ مجدی سید ابراهیم، قاهره ] 2004[؛ ابنابیشیبه، المصنَّف فی الاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1409/1989؛ ابنبابویه، الاعتقادات، چاپ عصام عبدالسید، قم 1371ش؛ همو، ثواب الاعمال و عقابالاعمال، قم 1368ش؛ همو، کتاب مَن لایَحضُرُه الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1404؛ همو، المقنع، قم 1415؛ ابنعربی، تهذیبالاخلاق، چاپ عبدالرحمان حسن محمود، ]بیجا[: عالمالفکر، ]بیتا.[؛ ابنفارس؛ ابنمنظور؛ سلیمانبن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، ]قاهره، بیتا.[، چاپ افست ]بیروت، بیتا.[؛ احمدبن حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ الاختصاص، ]منسوب به [محمدبن محمد مفید، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت: مؤسسةالاعلمی للمطبوعات، 1402/1982؛ حسن اسلامی، دروغ مصلحتآمیز: بحثی در مفهوم و گستره آن، قم 1382ش؛ ابوالقاسم اعتصامزاده، «دروغ از لحاظ علمی»، آینده، سال 1، ش 5 (آذر 1304)؛ محمدناصرالدین البانی، ضعیف سنن الترمذی: ضعف احادیثه، بیروت 1411/ 1991؛ امام خمینی، المکاسب المحرمة، ج 2، چاپ مجتبی تهرانی، قم 1381؛ مرتضیبن محمدامین انصاری، کتابالمکاسب، قم 1378ش؛ ایران. قوانین و احکام، مجموعه قوانین اساسی ـ مدنی: با آخرین اصلاحات و الحاقات، تدوین غلامرضا حجتی اشرفی، تهران 1379ش؛ محمدبن اسماعیل بخاری، الادب المفرد، بیروت 1406/1986؛ همو، صحیح البخاری، ]چاپ محمد ذهنیافندی[، استانبول 1401/1981، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران 1361ش؛ ابراهیمبن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ?] 1380/ 1961[؛ احمدبن حسین بیهقی، السنن الکبری، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی و هو الجامع الصحیح، ج 3، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت 1403/1983؛ مسعودبن عمر تفتازانی، کتابالمطوّل فی شرح تلخیص المفتاح، ]استانبول[ 1330، چاپ افست قم 1407؛ محمدعلی توحیدی، مصباحالفقاهة، تقریرات درس آیتاللّه ابوالقاسم خویی، قم 1377ش؛ محمداعلیبن علی تهانوی، موسوعة کشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ رفیق العجم و علی دحروج، بیروت 1996؛ علیبن محمد جرجانی، معجمالتعریفات، چاپ محمدصدیق منشاوی، قاهره ] 2004[؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح : تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت ]بیتا.[، چاپ افست تهران 1368ش؛ حسینبن عبدالصمد حارثی، وصول الاخیار الی اصول الاخبار، چاپ محمدرضا حسینی جلالی، در رسائل فی درایة الحدیث، چاپ ابوالفضل حافظیان بابلی، ج 1، قم: دارالحدیث، 1382ش؛ حرّ عاملی؛ محمدعلی داعیالاسلام، فرهنگ نظام، چاپ سنگی حیدرآباد، دکن 1305ـ1318ش، چاپ افست تهران 1362ـ1364ش؛ دهخدا؛ محمدبن احمد ذهبی، کتاب الکبائر، چاپ محمد محمود حمدان، قاهره 1413/1992؛ حسینبن محمد راغباصفهانی، کتاب الذریعة الی مکارمالشریعة، چاپ ابویزید عجمی، قاهره ?] 1407/ 1987[، چاپ افست قم 1373ش؛ همو، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، بیروت 1961؛ «روانشناسی دروغ»، ترجمة فقیهی، ایران فردا، سال 2، ش 7 (خرداد 1372)؛ زمخشری؛ محمدبن محمد سبزواری، جامعالاخبار، او، معارجالیقین فی اصولالدین، چاپ علاء آلجعفر، قم 1414؛ محمدبن عزیز سجستانی، نزهةالقلوب فی تفسیر غریب القرآن العزیز، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت 1410/1990؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، بیروت 1401/1981؛ همو، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، چاپ نجدت نجیب، بیروت 1421/2001؛ رضا صدر، دروغ، ]تهران[ 1347ش؛ طباطبائی؛ سلیمانبن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی، چاپ افست بیروت 1404ـ?140؛ محمدبن جریر طبری، تهذیبالآثار و تفصیل الثابت عن رسولاللّه صلیاللّهعلیهوسلم من الاخبار: مسند علیبن ابیطالب رضیاللّهعنه، چاپ محمود محمد شاکر، قاهره ] 1982[؛ همو، جامعالبیان عن تأویل آیالقرآن، مصر 1373/1954؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیبالاحکام، چاپ حسن موسوی خرسان، تهران 1390ش؛ حسنبن عبداللّه عسکری، معجمالفروق اللغویة، الحاوی للکتاب ابیهلال العسکری و جزء آمن کتاب السید نورالدین الجزائری، قم 1412؛ علیبن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت 1387/1967، چاپ افست قم ]بیتا.[؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علومالدین، بیروت 1406/1986؛ همو، بدایةالهدایة، چاپ عبدالحمید محمد درویش، بیروت 1998؛ همو، کیمیای سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1361ش؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، او، المفاتیح الغیب، بیروت 1421/2000؛ فرهنگ بزرگ سخن، بهسرپرستی حسن انوری، تهران: سخن، 1381ش؛ احمدبن محمد فیّومی، المصباحالمنیر، بیروت 1987؛ عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرسالة القشیریة، چاپ عبدالحلیم محمود و محمودبن شریف، قاهره 1409/1989؛ کلینی؛ علیبن محمد لیثیواسطی، عیونالحکم و المواعظ، چاپ حسین حسنی بیرجندی، قم 1376ش؛ مالکبن انس، المُوَطَّا، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت 1406؛ علیبن محمد ماوردی، ادب الدنیا و الدین، چاپ مصطفی سقا، قاهره 1375/1955، چاپ افست بیروت 1398/ 1978؛ مجلسی؛ محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآنالکریم، بیروت: داراحیاء التراثالعربی، ]بیتا.[؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، بیروت ?] 1365[؛ محمدبن محمد مفید، المُقْنِعَة، قم 1410؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کتاب فیه ما فیه، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران 1362ش؛ همو، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد الین نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، ]بیتا.[؛ محمدمهدیبن ابیذر نراقی، جامعالسعادات، چاپ محمد کلانتر، نجف 1387/1967، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ احمدبن علی نسائی، سنن النسائی، بشرح جلالالدین سیوطی، بیروت 1348/1930؛ رضا نوری، «مجازات قسم و شهادت دروغ»، دادرسی، ش 21 (مرداد و شهریور 1379)؛ یحییبن شرف نَوَوی، ریاضالصالحین، بیروت ?] 1408/ 1987[؛ محمدبن احمد وشّاء، المُوَشَّی، او، الظرف و الظرفاء، بیروت 1385/ 1965؛ یحییبن عدی، یحییبن عدی و تهذیبالاخلاق، چاپ جاد حاتم، بیروت 1985؛Sissela Bok , Lying: moral choice in public and private life, New York 1999; Encyclopaedia of religion and ethics, ed. James Hastings, Edinburgh: T. and T. Clark, 1980-1981, s.v. "Lying" (by J. M. Schulhof); Encyclopaedia of the Qur'ān, ed. Jane Dammen McAuliffe, Leiden: Brill, 2001-2006, s.v. "Lie" (by Danial Beaumont); Toshihiko Izutsu, Ethico-religious concepts in the Qur'ān, Montreal 1966; Arthur Jeffery, The foreign vocabulary of the Qur'ān, Baroda 1938; John Vignaux Smyth, The habit of lying: sacrificial studies in literature, philosophy and fashion theory, Durham, Carolina 2002.