دَرگَزینی، ابوالقاسم ناصربن حسین، ملقب به قوامالدین، از وزیران و دبیران دربار سلجوقیان. از سال تولد او اطلاعی در دست نیست. درگزینی در روستای اَنَسآباد، نزدیک درگزینِ همدان زاده شد. ازاینرو، او را ابوالقاسم انسآبادی نیز خواندهاند (← راوندی، ص170؛ ابناثیر، ج10، ص 652)، اما او خود را به درگزین که ناحیهای آباد و بزرگ بود، نسبت میداد. پدر او کشاورز بود و حسین نام داشت (← بنداری، ص 118؛ مجملالتواریخ والقصص، ص 415؛ ناصرالدین منشی کرمانی، ص 74؛ قس ابنفُوَطی، ج 3، ص 546ـ547، که نام پدر او را علی نوشتهاست). پدرش او را برای کسب علم به اصفهان فرستاد. درگزینی در آنجا در زمرة ملازمان کمالالملک علیبن احمد سُمَیرمی*، وزیر گوهرخاتون (همسر سلطانمحمدبن ملکشاه؛ ﺣک : 498ـ511)، در آمد (بنداری، همانجا؛ نیز ← اقبال آشتیانی، 1338ش، ص 265). چندی بعد، کاتب امیرعلیبن عمر (حاجب محمدبن ملکشاه) شد و زینالملک لقب گرفت (بنداری، ص 112). در 511، هنگامی که محمدبن ملکشاه در بستر مرگ بود، از امیرعلیبن عمر خواست تا دویست هزار دینار از خزانه را به نیازمندان صدقه دهد. درگزینی مأمور این کار شد، اما قسمت اعظم این مال را تصاحب کرد و به گفتة بنداری (همانجا)، آن را برای رسیدن به اهدافش بهکار گرفت و بهتدریج در دربار سلجوقیان جایگاهی بلند یافت.پس از درگذشت سلطانمحمد، بین سنجر و محمود، برادر و فرزند سلطانمحمد، بر سر جانشینی او اختلاف درگرفت. محمود در اصفهان به تخت نشست، در حالی که سنجر نیز در خراسان خود را وارث تاج و تخت سلجوقیان میدانست (← همان، ص 115). در این هنگام، درگزینی علیبن عمر را برای کسب منصب اتابکی سلطانمحمود تشویق میکرد. سرانجام، علیبن عمر حاجب سلطانمحمود شد. درگزینی که موقعیت خود را تثبیت شده میدید، نخست خطیرالملک میبدی، رئیس دیوان طغرا و انشا، را که رقیب خود میپنداشت، از دربار دور کرد و او را همراه سلجوقشاه، برادر سلطانمحمود، به فارس فرستاد (اقبال آشتیانی، 1338ش، ص 266؛ کلاوسنر ، ص 54). درگزینی سپس، حاکم قراخانی سمرقند، دُبَیسبن صَدقه (حاکم مَزْیَدی حِلّه) و امرای شبانکاره را که در پناه سلطانمحمود در اصفهان میزیستند، به شورش برضد سنجر برانگیخت (بنداری، ص 115ـ118). به همین سبب در 513، سنجر با سپاهی به سوی ری حرکت کرد. در 12 جمادیالاولی 513، سپاه وی و محمود در ساوه با یکدیگر به نبرد پرداختند. محمود شکست خورد و به اصفهان گریخت. در این هنگام، درگزینی با پرداخت رشوه به خدمت سنجر رفت. سنجر نیز به وساطت مادرش (که جدّة محمود نیز بود)، درگزینی را به اصفهان فرستاد تا محمود را به دربار وی آورد؛ اما پیش از وی، سمیرمی به منظور جلوگیری از نفوذ درگزینی، محمود را به اطاعت سنجر راضی کرد و او را نزد سنجر برد. سنجر نیز پس از ابقای محمود بر سلطنت عراق، با صدور فرمانی، سمیرمی را به وزارت، امیرعلیبن عمر را به حاجبی و درگزینی را به ریاست دیوان طغرا و انشا گمارد (همان، ص 121ـ123؛ نیز ← اقبال آشتیانی، 1338ش، ص 266ـ267). به همین سبب، قوامی رازی شاعر، از درگزینی با عنوان طغرایی نیز یاد کردهاست (← عوفی، ج 2، ص 236؛ نیز ← اقبال آشتیانی، 1324ش، ص 67ـ72؛ قوامیرازی، مقدمة محدث ارموی، ص ط، یج ـ ید).چندی بعدی سمیرمی سلطانمحمود را برضد علیبن عمر و درگزینی برانگیخت و درنتیجه، علیبن عمر به قتل رسید و درگزینی به زندان افتاد. درگزینی در 515، پس از درگذشت سمیرمی و در دوران وزارت شمسالملک عثمان، پسر نظامالملک، و به وساطت عزیزالدین اصفهانی، رئیس دیوان استیفا، از حبس رهایی یافت (← بنداری، ص 123ـ124). او در این دوره، چندی منصب عارضالجیوش را داشت (همان، ص140ـ 141) و نیز به دربار سنجر فرستاده شد تا ماهملکخاتون، دختر سنجر، را برای ازدواج با سلطانمحمود به عراق ببرد (← امیر معزی، ص 325؛ مجملالتواریخ و القصص، ص 415، پانویس 1؛ راوندی، ص 205، پانویس). در 517، شمسالملک عثمان به فرمان محمود کشته شد. به نظر میرسد، وی با توطئة درگزینی و عزیزالدین اصفهانی کشته شده باشد (← بنداری، ص 128ـ133؛ اقبال آشتیانی، 1338ش، ص 268). پس از آن در 518، درگزینی به وزارت رسید. ظاهراً او برای از میان برداشتن مخالفانش به اسماعیلیان نیز متوسل شده بود؛ از جمله برای کشتن قاضیالقضات زینالاسلام ابوسعد محمدبن نصربن منصور هروی در 518، آقسنقر بُرسُقی در 520 و مختصالملک ابونصر احمدبن فضل کاشی، وزیر سلطانسنجر در 521 (بنداری، ص 135ـ136؛ نیز ← اقبال آشتیانی، 1338ش، همانجا). درگزینی همچنین مصمم شد مناسبات محمود و خلیفة عباسی، مسترشد باللّه (ﺣک : 512ـ529)، را برهم زند. محمود، به تشویق درگزینی، به بغداد لشکر کشید و این شهر را گرفت؛ اما با میانجیگری عزیزالدین اصفهانی به همدان بازگشت. پس از آن، محمود به تحریک عزیزالدین اصفهانی، به اتهام کوتاهی درگزینی در برقراری صلح با خلیفه، وی را به زندان افکند و در 521، انوشیروانبن خالد را به وزارت خود گمارد (ابناثیر، ج10، ص 642؛ بنداری، ص 141).در 522، سنجر که مسحور شخصیت درگزینی شده بود (← قمی، ص 2)، از محمود خواست تا او را آزاد کند. درگزینی پس از رهایی، نخست به وزارت همسر محمود (دختر سنجر) رسید و چندی بعد در 24 محرّم 523، بار دیگر وزیر محمود شد (ابناثیر، ج10، ص 642، 652). او در این دوره از وزارت خود نیز، همچنان روش پیشین را داشت. به گفتة بنداری (ص 142)، در 525 او با پرداخت سیصد هزار دینار سلطان را به زندانی کردن عزیزالدین اصفهانی راضی ساخت (نیز ← قمی، ص20ـ21؛ لمبتون ، ص 251). او در همین سال، عینالقضات همدانی را که از نزدیکان عزیزالدین اصفهانی بود، به قتل رساند (بیهقی، ص 117ـ118؛ سبکی، ج 7، ص 129؛ عقیلی، ص 255ـ256). سلطانمحمود در همین سال درگذشت. بنداری (ص 143) با شک و گمان، از توطئة درگزینی در مرگ او یاد کردهاست. نقش درگزینی در اختلافات جانشینان محمود با ابهام همراه است. مؤلف گمنام تاریخ آلسلجوق در آناطولی (ص 68ـ70) بر این باور است که درگزینی نخست از داوود، ولیعهد محمود، حمایت میکرد؛ اما به گفتة بنداری (ص 145)، درگزینی پس از درگذشت محمود، با سپاهیان عراق به سوی ری رفت و به انتظار رسیدن سنجر ماند. سنجر در ری طغرل (ﺣک : 526ـ529) را به جانشینی محمود برگزید و در 526 وزارت خود و طغرل را به درگزینی سپرد. او نیز ظهیرالدین عبدالعزیز حامدی را به جای خود به خراسان فرستاد و همراه طغرل به همدان رفت (همان، ص 247؛ تاریخ آلسلجوق در آناطولی، ص70؛ نیز ← لمبتون، ص260). ناخشنودی طغرل از وزارت درگزینی، جاهطلبیهای درگزینی به پشتوانة حمایت سنجر و کینة طغرل از قتل امیرشیرگیر و پسرش بهدست درگزینی، به اختلاف میان آن دو دامن میزد (← بنداری، ص 145، 148؛ نیز ← کلاوسنر، ص 55ـ56؛ د.ایرانیکا، ذیل مادّه).اعتماد سنجر به درگزینی به گونهای بود که اوراق سفیدِ مهر کرده به وی داده بود تا هنگام ضرورت متن آن را بنویسد. درگزینی به همین شیوه، احکامی مبنی بر گرفتن اموال بزرگان و برضد خلیفه نوشت. او همچنین دستور قتل عزیزالدین اصفهانی را که در تکریت زندانی بود، صادر و به شحنة بغداد ابلاغ کرد و با وجود مخالفت نجمالدین ایوب، والی تکریت، عزیزالدین در 527 به قتل رسید (← اسناد و نامههای تاریخی، ص 49؛ بنداری، ص 155ـ156؛ نیز ← اقبال آشتیانی، 1338ش، ص 269؛ قس ابنجوزی، ج 17، ص 272، که مرگ عزیزالدین را در 526 ذکر کرده است). حتی قمی (همانجا)، که از درگزینی جانبداری کرده، کشتن عزیزالدین را ناجوانمردانه دانستهاست.سرانجام در رمضان 527، طغرل که از توطئههای درگزینی بیمناک بود، هنگام لشکرکشی به خوزستان دستور داد تا وی را در شاپورخواست (در لرستان) به دار آویختند (راوندی، ص 209؛ ابناثیر، ج10، ص 687؛ بنداری، ص 157؛ قس یاقوت حموی، ج 2، ص :569 سال 521؛ خوافی، ج 2، ص 232 : سال 528). به گفتة ابنفوطی (ج 3، ص 546ـ547)، پس از مرگ او مخالفانش جشن گرفتند (نیز ← بنداری، همانجا).هرچند عبدالجلیل قزوینی (ص130ـ131) درگزینی را از اهل سنّت دانستهاست، اما او گاه با تظاهر به تسنن، خون شیعه مذهبی را میریخت و گاه با اظهار تشیع، اقدام به کشتن پیشوایان سنّیمذهب میکرد (بنداری، ص 141). نظر مورخان متقدم دربارة درگزینی متفاوت است. قمی (ص 23ـ24، 26) او را ستوده و بنداری (ص 135) او را نکوهش کردهاست و ازاینرو، مورخان بعدی نیز که از اثر او بهره جستهاند، درگزینی را سرزنش کردهاند. درگزینی افزون بر سیاست به شعر نیز میپرداخت (ناصرالدین منشی کرمانی، ص 74؛ عقیلی، ص 255). او را شاعرانی چون فضلاللّه راوندی کاشانی (ص 1ـ4)، امیرمعزی (ص 325)، سنایی (ص 561ـ 564) و قوامیرازی (ص 44ـ47) که لقب خود را از درگزینی برگرفتهاست، مدح کردهاند (نیز ← اقبال آشتیانی، 1324ش، ص 66).پس از مرگ درگزینی، پسران او جلالالدین و قوامالدین و دو تن از بستگانش (عمادالدین ابوالبرکات درگزینی و شمسالدین ابوالنجیب درگزینی) نیز منصب وزارت یافتند (قمی، ص 13).عمادالدین ابوالبرکات برادر همسر درگزینی بود و در دورة وزارت درگزینی، چندی نیز عارضالجیوش گردید. ابوالبرکات پس از برکناری انوشیروانبن خالد در دورة سلطنت سلطانمسعود (ﺣک : 529ـ547) سلجوقی، چندی به وزارت رسید، اما ناتوانی او در ادارة امور سبب برکناریاش شد (بنداری، ص 168؛ ابنفوطی، ج 2، ص 46؛ عقیلی، ص260).شمسالدین ابوالنجیب، پسر خواهر درگزینی و از برکشیدگان او بود. او نیز در دورة سلطنت سلطانمسعود به وزارت رسید. شمسالدین ابوالنجیب در این هنگام، قوامالدین (پسر داییاش) را به ریاست دیوان طغرا و انشا منصوب کرد. شمسالدین به دستور سنجر به قتل رسید (قمی، ص 149ـ150، 163؛ ناصرالدین منشی کرمانی، ص 83ـ85). قوامالدین، پس از درگذشت فخرالدین کاشی، وزیر سلطان ارسلانبن طغرل (ﺣک : 556ـ571) شد (قمی، ص 221ـ223؛ ناصرالدین منشی کرمانی، ص 89).جلالالدین، پسر دیگر درگزینی، نیز در دورة سلطنت محمدبن محمود (ﺣک : 547ـ554) و ارسلانبن طغرل چندی منصب وزارت یافت (بنداری، ص 213، 226؛ قمی، ص 13؛ ناصرالدین منشی کرمانی، ص 85 ـ86).منابع : ابناثیر؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابنفُوَطی، مجمعالآداب فی معجمالالقاب، چاپ محمدالکاظم، تهران 1416؛ اسناد و نامههای تاریخی، تألیف علی مؤید ثابتی، تهران: طهوری، 1346ش؛ عباس اقبال آشتیانی، «قوامی رازی»، یادگار، سال 2، ش 1 (شهریور 1324)؛ همو، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، بهکوشش محمدتقی دانشپژوه و یحیی ذکاء، تهران 1338ش؛ محمدبن عبدالملک امیرمعزی، دیوان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1318ش؛ فتحبن علی بنداری، تاریخ دولة آلسلجوق ]زبدةالنُصرة و نخبةالعُصرة[، بیروت 1978؛ علیبن زید بیهقی، کتاب تتمة صوانالحکمة، چاپ شفیع، لاهور 1351؛ تاریخ آلسلجوق در آناطولی، چاپ نادره جلالی، تهران: دفتر نشر میراث مکتوب، 1377ش؛ احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد 1339ـ1341ش؛ محمدبن علی راوندی، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آلسلجوق، بهسعی و تصحیح محمد اقبال، بانضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی، تهران 1364ش؛ فضلاللّهبن علی راوندی کاشانی، دیوان، چاپ جلالالدین محدث ارموی، ]تهران[1334ش؛ عبدالوهاببن علی سبکی، طبقاتالشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، ]قاهره[ 1964ـ] 1976[؛ مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ مدرس رضوی، تهران 1380ش؛ عبدالجلیل قزوینی، نقض، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران 1358ش؛ حاجیبن نظام عقیلی، آثارالوزراء، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران 1364ش؛ عوفی؛ نجمالدین ابوالرجاء قمی، تاریخالوزراء، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران 1363ش؛ بدرالدین قوامیرازی، دیوان، چاپ جلالالدین محدث ارموی، ]تهران [1334ش؛ مجملالتواریخ و القصص، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلاله خاور، 1318ش؛ ناصرالدین منشیکرمانی، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران 1338ش؛ یاقوت حموی؛EIr., s.v. "Dargazīnī" (by C. Edmund Bosworth); Carla L. Klausner, The seljuk vezirate: A study of civil administration 1055-1144, Cambridge 1973; Ann Katharine Swynford Lambton, "The internal structure of the Saljuq empire", in The Cambridge history of Iran, vol.5, ed. J. A. Boyle, Cambridge 1968.