دَرْعَه، رود و ایالتی در جنوب مراکش. رود درعه، طولانیترین رود مراکش، از تپههای شنی سرخرنگ جبل دَرَن در اطلس* علیا سرچشمه میگیرد (بکری، ج 2، ص 845؛ ابنسعید مغربی، ج 1، ص 26؛ مارمول کارواخال ، ج 3، ص 144ـ145). به نوشتة منابع، این رود پس از طی مسافتی طولانی از مشرق به مغرب، نزدیک شهر نُول، در سوسالاقصی، به اقیانوس اطلس میریختهاست (برای نمونه ← بکری، ج 1، ص 239؛ کتاب الاستبصار فی عجائب الامصار، ص 206؛ ابنخلدون، ج 6، ص 77، 133؛ مارمول کارواخال، ج 3، ص 144). مصبّ این رود امروزه نزدیک شهر طانطان در جنوبغربی مراکش است (← )اطلس جامع جهان تایمز( ، نقشه 83).ناحیة درعه دستکم تا سدههای نخستین اسلامی بهسبب مجاورت با شهر بزرگ سِجِلْماسه* نمودی مستقل و در خور نداشته و احتمالاً از همین رو، مقدسی (ص 219) آن را یکی از شهرهای سجلماسه دانستهاست.ناحیة درعه به مرکزیت تیومتین (بکری، ج 2، ص 845) یا بهگفتة ابنخلدون (ج 6، ص 88ـ89) تادنِسْت، متشکل از روستاهای متعددِ به همپیوسته و بیحصار (ادریسی، ج 1، ص 226ـ227) بر کرانههای رود درعه بود (لئوی آفریقایی ، ج 2، ص 118) که از مغرب به سوس و جُزوله، از مشرق به سجلماسه، از جنوب به سرزمین سیاهان و مناطق صحرایی و از شمال به سلسله جبال اطلس بزرگ محدود میشد (مارمول کارواخال، ج 3، ص 146).همزمان با گسترش فتوحات اسلامی در مغرب، موسیبن نُصَیر* (متوفی 98) بلاد درعه را با صلح فتح کرد و چند تن از مسلمانان عرب را برای تعلیم قرآن و احکام دین نزد بربرهای درعه فرستاد (ابنعذاری، ج 1، ص 42؛ ابنخلدون، ج 4، ص 239). سیر وقایع بعدی بهوضوح نشان میدهد دستگاه خلافت در این ناحیه، دستکم در قرون نخستین، چندان ریشهدار نبودهاست و درعه، بهویژه بهسبب دوری از سرزمینهای شمالی و مرکزی مغرب اقصی، به مثابه مأمنی درآمد تا جریانهای فکری افراطی و ناراضی از حکومت مرکزی در آن پناه گیرند. ازاینرو، نخست صُفریان مِدراری از سجلماسه (← ابنفقیه، ص80 ؛ ابنخرداذبه، ص 88 ؛ ابنخلدون، ج 6، ص 172؛ نیز ← مِدراریان*) و سپس زعمای قبایل مَغراوه* بر این منطقه مسلط شدند (ابنخلدون، ج 6، ص 243ـ244).قدرت گرفتن نیروهای قبیلهای در این ناحیه فقط معلول بافت جمعیتی آنجا نبود، بلکه مناسبات دو قدرت بزرگ همجوار با مغرب اقصی، یعنی امویان اسپانیا (138ـ422) و زیریان (362ـ543)، در تشدید دشمنی بین قبایل رقیب و سلطه یکی بر دیگری بسیار مؤثر بود (← ابنعذاری، ج 1، ص 249 به بعد)؛ از جمله سلطة مغراویهای زَناته به رهبری مسعودبن وانودین بر درعه و سجلماسه که با حمایت امویان اسپانیا و به منظور مقابله با نفوذ زیریان صَنهاجی صورت میگرفت (← ابنخلدون، ج 6، ص 243ـ244، ج 7، ص 51). بهعلاوه، همین امر به نگرانی لمتونیهای صنهاجی (← لمتونه*)، دشمنان زناته، انجامید و آنان را بر آن داشت تا با تمسک به احیای دین اسلام به مقابله با مغراویها برخیزند و حکومت مُرابطون* (454ـ541) را بنیان نهند (ابنعذاری، ج 4، ص 10ـ13). لمتونیها نخست در 445، به درعه حمله بردند و پس از کشتار بسیار، حکومت مغراویها را برانداختند. درعه کمی بیش از نیم قرن در حاکمیت مرابطون بود و در 526 عبدالمؤمن موحدی*، مؤسس دولت موحدون (متوفی 555)، بر آنجا استیلا یافت (ابنخلدون، ج 6، ص 306، ج 7، ص 52). به نظر میرسد در همین دوره، با ورود عربهای مَعقِل* (← همان، ج 6، ص 77ـ79) و سپس بنیسلیم (لئوی آفریقایی، ج 1، ص 53؛ مارمول کارواخال، همانجا)، بافت جمعیتی این ناحیه تغییر کرد و از این پس، عربها نیز همچون بربرها در حوادث سیاسی این منطقه مؤثر بودند.با شکلگیری حکومتهای مرینیان* (613ـ 869) و عبدالوادیان* (633ـ962) در مراکز شهریِ مغرب میانه و دور، چون فاس و تِلِمسان، عملاً به مناطق دورافتاده جنوبی مغرب اقصی چون درعه توجه چندانی نشد؛ به همین سبب عربهای این منطقه موقعیت خویش را تحکیم بخشیدند و با باج و خراج نهادن بر بربرها به قدرت اصلی این منطقه مبدل شدند. ازاینرو، حاکمان زناته ناگزیر به سلطة عربها بر این منطقه تن دادند که امنیت کاروانهای تجاری و بربرهای سیاهپوست را نیز تأمین میکرد. با وجود این، درعه در دورة مرینیان روی آرامش ندید و رهبران مخالف حکومت مرکزی با استفاده از وضع بیثَبات آنجا و دوری از مرکز حکومت، پیوسته در این ناحیه شورش میکردند. سرانجام ابویوسف مرینی (ﺣک : 656ـ685) پس از غلبه بر موحدون و سلطة کامل بر فاس، بیدرنگ درعه را نیز به تصرف خویش درآورد (ابنخلدون، ج 6، ص 77ـ78، ج 7، ص 241ـ242). همین دوره، یکی از بیثباتترین ادوار تاریخی درعه بود. منازعات خاندان مرینیان بر سر تاج و تخت، حضور قدرتمند عربهای معقل و دوری از مرکز، زمینه را برای مخالفان فراهم کرد تا بارها بر ضد سلطه حکومت مرکزی به پاخیزند. شورشهای طلحةبن مَحَلّی (← همان، ج 7، ص280) و محمدبن ادریس با پشتیبانی ابومعروف، برادر ابویعقوب یوسف (ﺣک : 685ـ706؛ همان، ج 7، ص 279) و شورش ابوعلی، فرزند سلطانابوسعید (ﺣک : 710ـ731)، در نتیجه خلع او از ولایتعهدی (همان، ج 7، ص 147، 322ـ323) و شورش ابوالفضل بر برادرش، ابوعنان مرینی (ﺣک : 749ـ759؛ همان، ج 7، ص 412)، نمونههایی از همین اقدامات بود.در سدة دهم، با ظهور سعدیان* (916ـ1069)، خاندانی از شریفهای مراکش، که خاستگاه آنان روستای تاجمدارت درعه بود، این منطقه بیش از پیش اهمیت یافت (← ناصری، ج 5، ص 6ـ7؛ محمد خیر فارس، ص 29). آنان نیز نتوانستند امنیت این منطقه را تأمین کنند، چه زیادهخواهی و سختگیری پادشاهان سعدی در اخذ مالیات هنگفت از عربها و بربرهای این ناحیه (← اِنن ، ص 38، 52، 66) و درنتیجه شورشهای مکرر آنان (← همان، ص 134، 138ـ139)، سرکشی عربهای بنیسلیم، بنیعمران و مَعقِلیها و باج ستاندن آنان از قبایل ضعیفتر به ایجاد این ناامنی دامن میزد. ازاینرو، پادشاهان سعدی، به رسم گذشته که دو فرمانده بزرگ موسوم به «مِزوار» درعه را اداره میکردند، دو والی، یکی بر فَمّ زَکید برای مناطق بالای رود درعه و دیگری بر تِنزولین برای نواحی سفلای آن گماشتند (مارمول کارواخال، همانجا).ضعف و انحطاط سعدیان پس از درگذشت منصور ذهبی (متوفی 1012) و تشدید حملات پرتغالیها و اسپانیاییها به مغرب، سرانجام به شکلگیری جریانهای مختلف صوفیه در این مناطق منتهی شد. علی بودَمیعه، معروف به ابوحَسّون، از صوفیانی بود که نه تنها بر سوس بلکه بر درعه و سجلماسه نیز سلطه داشت (حسین مؤنس، ج2، جزء3، ص215ـ216)؛ باوجوداین، شهرت تصوف (1050 به بعد) در درعه در دورة پادشاهان شریفان علوی (ﺣک : 1041ـ1380) بسیار مرهون زاویة ناصریه تَمْگْروت است که بهویژه پس از ریاست محمدبن ناصر درعی (متوفی 1085)، مؤسس طریقت ناصریة درعه، بر اهمیت آن افزوده شد (← د.اسلام، چاپ دوم، ذیل «تمگروت»، «ناصریه»).اقتصاد این سرزمین، از سالیان دور متأثر از رود درعه بودهاست. این رود در زمستان و بهار پر آب میشد و زمینهای کشاورزی را مشروب میکرد و در نتیجه محصولات مختلف به بار مینشست، و در تابستانها براثر شدت گرما بسیار کمآب میگردید (لئوی آفریقایی، ج 2، ص 118، 254؛ مارمول کارواخال، ج 2، ص 46، ج 3، ص 145). مهمترین محصول کشاورزی درعه زیره، زیتون، نیل، حنا و خرما بود که دستکم سه محصول اخیر به قدری فراوان و ارزان بود که به سایر نقاط صادر میشد (ادریسی، ج 1، ص 227؛ ابنبطوطه، ج 2، ص 687؛ حِمْیَری، ص 235ـ236). اِنن در دهة دوم سدة یازدهم/ اول سدة هفدهم در بازدید از مغرب، از مقادیر هنگفت خرمای درعه در بنادر تجاری یاد کردهاست. وی همچنین از توافق بازرگانان هلندی با سلطان زیدان سعدی (ﺣک : 1012ـ1039) برای واگذاری انحصاری تجارت نیل بهازای پرداخت سالیانه پانصد هزار دوقه به آنها سخن گفتهاست (← ص210). در منابع از درخت تاکوت و سنگ تامطغیت/ تامضغیت/ تامطغست نیز سخن گفتهاند که از درخت در دباغی پوست و از سنگ در ساخت منسوجات نسوز استفاده میشد (برای نمونه ← بکری، ج 2، ص 878 ؛ کتاب الاستبصار فی عجائبالامصار، ص 207؛ حمیری، همانجا).علاوه بر کشاورزی، تجارت این منطقه نیز به دلیل موقعیت جغرافیایی آن، که دروازة ورود به صحرا یعنی وادی تارجا بود (بکری، ج 2، ص 857)، رونقی بسیار داشت و بازرگانان مختلف، بهویژه یهودیان، به این امر اشتغال داشتند (یاقوت حموی، ذیل مادّه؛ مارمول کارواخال، ج 3، ص 145). تاجران مغربی، برای دادوستد با تِمبوکتو و موریتانی، میبایست از درعه میگذشتند و بازار کسب و کار و انبارهای تجاری خود را در این منطقه برپا میکردند (لئوی آفریقایی، ج 1، ص 53؛ مارمول کارواخال، همانجا). در سایة رونق تجارت و کشاورزیِ درعه و تافیلالْت در دورة سعدیان، این ناحیه، پس از فاس و سوس، سومین ناحیة تأمینکنندة درآمد خزانه پادشاهی مغرب بود (← انن، ص 175ـ179).همزمان با گسترش سلطة استعمار در شمال افریقا، درعه در 1309ـ1311ش/1930ـ1932 بدون هیچ مقاومتی به اشغال نیروهای فرانسه درآمد (د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). با استقلال کشور مغرب در 1335ش/ 1956، درعه جزوی از خاک این کشور شد و بنابر تقسیمات کشوری مصوب 1376ش/ 1997، درعه به همراه سوس و ماسه با نام ترکیبی سوس ـ ماسه ـ درعه به یکی از نواحی شانزدهگانة مغرب تبدیل گشت (← نواحی مغرب ، 2012). امروزه استان (جهة) سوس ـ ماسه ـ درعه که تقریباً در قسمت مرکزی کشور مغرب واقع شده، از مشرق به کشور الجزایر و از مغرب به اقیانوس اطلس محدود میشود (← حکومة المملکة المغربیة، 2006).منابع : ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابنخرداذبه؛ ابنخلدون؛ ابنسعید مغربی، کتاب الجغرافیا، چاپ اسماعیل عربی، بیروت 1970؛ ابنعذاری، البیان المُغرب فی اخبار الاندلس و المَغرب، ج 1، چاپ ژ.س. کولن و ا. لوی ـ پرووانسال، ج 4، چاپ احسان عباس، بیروت 1983؛ ابنفقیه؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فی اختراقالآفاق، بیروت 1409/1989؛ خورخه د اِنن، وصف الممالک المغربیة: 3 01613-16، ترجمة عبدالواحد اکمیر، رباط 1997؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، کتاب المسالک و الممالک، چاپ ادریان فان لیوفن و اندری فری، تونس 1992؛ حسین مونس، تاریخ المغرب و حضارته، بیروت 1412/1992؛ حکومةالمملکة المغربیة، 2006.Retrieved Feb.29, 2012, from http://www.maroc. ma/NR/ exeres/ FA0E7C41-CBC9-4559-84CD-F36103085 D 68.htm;محمدبن عبدالمنعم حِمْیَری، الروض المعطار فی خبر الاقطار، چاپ احسان عباس، بیروت 1984؛ کتاب الاستبصار فی عجائب الامصار، چاپ سعد زغلول عبدالحمید، دارالبیضاء: دارالنشر المغربیة، 1985؛ لئوی آفریقایی، وصف افریقیا، ترجمه عنالفرنسیة محمد حجی و محمد اخضر، بیروت 1983؛ لوئیس دل مارمول کارواخال، افریقیا، ترجمه عنالفرنسیة محمد حجی و دیگران، ج 2ـ3، رباط 1409/1989؛ محمد خیر فارس، المغرب الاقصی: منذ بدایة القرن السادس عشر حتی سنة 1830م، در تاریخ المغرب العربی الحدیث: المغرب الاقصی ـ لیبیة، ج1، دمشق: منشورات جامعة دمشق، 1421/ 2000؛ مقدسی؛ احمدبن خالد ناصری، کتاب الاستقصا لاخبار الدول المغرب الاقصی، چاپ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء 1954ـ 1995؛ یاقوتحموی؛EI2, s.vv. "Dar`a" (by R. Le Tourneau), "Tamgrūt" (by E. Lévi-Provençal), "Al-Nāsiriyya"; Regions of Morocco, Retrieved Feb.29, 2012, from http://www.statoids. 2012. com/uma.html; The Times comprehensive Atlas of the world, London: Times Books, 2005.