دربار

معرف

مجموعه‌ای سیاسی شامل حاکم (شاه/ خلیفه/ سلطان)، اتباع نزدیک (خانواده، خواص و کارکنان خاصه)، تشکیلات، تشریفات و مراسم، متمرکز در یک فضای مادی (کاخ/ قصر/ دارالحکومه/ دارالخلافه)
متن
دربار، مجموعه‌ای سیاسی شامل حاکم (شاه/ خلیفه/ سلطان)، اتباع نزدیک (خانواده، خواص و کارکنان خاصه)، تشکیلات، تشریفات و مراسم، متمرکز در یک فضای مادی (کاخ/ قصر/ دارالحکومه/ دارالخلافه).در تشکیلات حکومتی صدر اسلام و دورة خلفای راشدین*، مشخصاتی ملاحظه نمی‌شود که بتوان براساس آنها از وجود دربار ــ آن‌چنان‌که در حکومتهای باستانی چون ایران وجود داشت ــ سخن گفت (← د. ایرانیکا، ذیل "Courts and courtiers. I,II"). کوچک‌بودن قلمرو حکومت و درنتیجه سادگی تشکیلات حکومتی در کنار اسباب بازدارندة دینی، همچون تأکید بر ساده‌زیستی و پرهیز از اختصاص وجوه امتیاز برای طبقة حاکم (شخص خلیفه و نزدیکان او و کارگزاران حکومتی)، از عواملی است که فقدان دربار و تشکیلات درباری را در این دوره تبیین می‌کند. شاید بتوان گفت نخستین مقدمات تشکیل دربار در دورة اسلامی از زمان عثمان پی‌ریزی شد. روش خاص عثمان در نقض سیره خلفای پیشین در خوراک و پوشاک و مسکن و نحوة حکومت‌داری، از جمله پوشیدن لباسهای گران‌قیمت، برگزاری مهمانیهای مجلل و ساختن خانه‌ای بزرگ، استخدام کنیزان و غلامان پرشمار، تعیین حاجب، ثروت‌اندوزی و تصاحب ضیاع، تشکیل گروه خواص و ترجیح‌دادن خاندان بنی‌امیه بر دیگران در مناصب و مقامهای حکومتی، ابداع برخی رسوم خاص مانند تشریفات موکب خلیفه و حرکت‌دادن افرادی شمع به‌دست پیشاپیش خلیفه هنگام رفتن به مسجد برای اقامة نمازها، که جامعة اسلامی آنها را بدعت تلقی می‌کرد (← یعقوبی، ج 2، ص 163، 166، 173ـ174)، ابتدایی‌ترین شکل دربار در دورة اسلامی بود.این روش، به‌رغم تلاشهایی که برای اصلاح ساختار حکومت و بازگشت به سیرة نبوی در دورة کوتاه خلافت امامعلی علیه‌السلام صورت گرفت، در دورة امویان به‌سرعت پی‌گیری شد. درواقع، از اوایل عصر اموی به‌تدریج این خرده‌فرهنگِ به‌جا مانده از دورة عثمان در امتداد نظامات دربارهای ساسانی و روم شرقی قرار گرفت که هریک در شکل‌دهی و تثبیت دربار اسلامی مؤثر افتادند و در مقیاسی وسیع اقتباس شدند. معاویة‌بن ابی‌سفیان* با ساختن عمارتی بزرگ با قبه‌ای سبز (قبة‌الخضراء) و متمایز از دیگر بناهای شهر (← ابن‌کثیر، ج 9، ص 143، 145)، نخستین کاخ اسلامی را بنیان نهاد و با سکونت خانواده او در این مکان و نیز اختصاص فضاهایی برای امور اداری مانند دیوانهای مختلف انشا، خاتم، برید و جند و معمول‌داشتن آداب مخصوص باریابی و دیدار با مقامهای عالی‌رتبه اعم از بزرگان قبایل و خواص حکومتی تا سفرا و پیکهای خارجی و نیز بنیان‌نهادن برخی سنّتهای حکومتی مانند تعیین ولیعهد* و جانشین طبق سنّت وراثت، مجموعه‌ای از مشخصاتی را پدید آورد که می‌توان عنوان دربار اسلامی بر آن اطلاق کرد.از دورة خلافت هشام‌بن عبدالملک (ﺣک : 105ـ125)، امویان دیگر در فضای سنّتی قبایلی ــ سلطنتی، چنان‌که از دورة معاویه (متوفی 60) تا عبدالملک (ﺣک : 65ـ86) دیده می‌شد، حکومت نمی‌کردند بلکه تشریفات و نظامات یک دربار کامل به‌وضوح در ساختار مجموعه حاکم شکل گرفته‌بود. هرچند دربار در اواخر دورة اموی هنوز از دربار پیچیده و مفصّل عباسی قابل تمییز و تشخیص است.از عصر عباسی به‌بعد، گسترش سریع نظامات و تشکیلات حکومتی، عملاً دربار را به‌صورت یک سامانه سیاسی در نظام اعمال قدرت مطرح ساخت که در آن شخص حاکم در مجموعه‌ای که بسیاری از اعضای آن هم سهم بزرگی از قدرت و نفوذ داشتند، در رأس هرم قدرت بود. حضور گستردة عناصر ایرانی در سطوح مختلف حاکمیت، به‌ویژه در حوزة وزارت، امکان ورود و اقتباس شیوه‌های حاکمیت ساسانی را در نظام خلافت تسهیل کرد. قدرت گرفتن غلامان ترک و ترقی عمودی آنها در ساختار سیاسی و نظامی خلافت عباسی و پدیدآمدن منصب سیاسی ــ نظامی امیرالامرایی در کنار منصب قدیم‌تر وزارت، و نیز توسعة تشکیلات سیاسی، اداری و مالی در قالب دیوانهای مختلف (← دیوان*) و قدرت‌گرفتن رؤسای این دواوین، توزیع و تسهیم قدرت را در سلسله‌مراتب پایین‌تر از مقام خلیفه به یک مشخصة بارز در این دوره بدل ساخت. از لحاظ تشریفات و آداب ارتباط با خلیفه و حفظ شأن او به‌عنوان شخص اول مملکت و خلیفه خدا و پیامبر که در این دوره برای کسب مشروعیت بسیار بر آن تأکید می‌شد، انبوهی از مناصب خُرد چون حاجبان و جانداران، محافظان شخصی، رکابداران، چترداران، چاشنی‌گیرها و جز آنها، در دربار عباسی شکل گرفت یا بیش از مناصب مشابه در دوره‌های قبل گسترش و رسمیت یافت (← حاجب*؛ جاندار*؛ رکابدار*؛ چتر*؛ چاشنی‌گیر*).در همین دوره در مقاطعی با پدیدآمدن امارتهای مستقل و نیمه‌مستقل به‌ویژه در نواحی مرکزی جهان اسلام مانند طاهریان*، سامانیان*، آل‌بویه*، صفاریان*، غزنویان*، سلجوقیان* و خوارزمشاهیان*، با اینکه بیشتر حاکمان این سلسله‌ها، در تعامل یا حتی زیرنظر و تابع دربار عباسی بودند، تا حد زیادی سهم دربار خلافت در نظام اعمال قدرت سیاسی محدود شد، و مجموعه‌های حاکمیتی موازی بسیار قدرتمندی در درون ساختار خلافت پدید آمد. در کنار سلاطین، امیران محلی در ولایات مختلف نیز قدرت و اعتبار فراوان به‌دست آوردند، در حالی‌که عملاً بسیاری از این حوزه‌های قدرت و نفوذ در زیرمجموعه دربار عباسی تعریف نمی‌شدند.سلاطین و امیران محلی به‌نوعی در مراکز حاکمیت خود، دربارهای نیمه‌مستقل و گاه تا حد بسیار زیادی مستقل ایجاد کرده و مجموعه‌های به‌نسبت کوچک‌تری از نظامات درباری را مشابه دربار خلافت عباسی در محل حکومت خود شکل داده بودند. گرچه دربارة دربارهای محلی برخی از حکومتهای کوچک‌تر و کم‌دوام‌تر همچون صفاریان که اغلب درگیر جنگهای مکرر بودند و درنتیجه ثبات کمتری داشتند، اطلاعات روشنی در دست نیست، در منابع به‌تفصیل از آداب و رسوم و تشریفات و تشکیلات دربارهای حکومتهای بزرگی چون طاهریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان سخن رفته‌است. در این دوره‌ها مشخصاً با تقلید از دربار عباسی، مجموعه‌ای از خواص سلطان هم اداره امور داخلی دربار را برعهده داشت و هم همراه سلطان قدرت سیاسی منطقه‌ای را اعمال می‌کرد. ساختار کلی دربار و مناصب مختلفی که در درون دربارهای اموی و عباسی و حکومتهای تابعة عباسیان تا تأسیس حکومت ایلخانان* فعالیت می‌کردند ــ صرف‌نظر از تأثیراتی که اسباب و عوامل محلی بر ساختار دربارها داشتندــ کم‌وبیش در دربارهای حکومتهای شمال افریقا و اندلس، چون طولونیان*، اخشیدیان*، فاطمیان*، امویان اندلس* و ایوبیان* نیز وجود داشت. از این میان، دربارهای طولونیان و ایوبیان که تابع دربار عباسی بودند بیشترین شباهت را به دربار بغداد داشتند. اما فاطمیان و امویان اندلس در رقابت با خلافت عباسی ضمن برقراری دربار و تشکیلات مشابه عباسیان، با ایجاد برخی عناصر متفاوت سعی در به رخ‌کشیدن برتری خود داشتند؛ هرچند برخی شاخصه‌های اولیه تشکیل حکومت هم گاه دربار آنها را از دربار عباسیان متمایز می‌ساخت. برای مثال، در بدو تأسیس دولت امویان در اندلس در 138، پیروی از نظام درباری امویان شام و برخی اصول حاکی از تعصب به عنصر قومی، مثل توجه به اصل اموی یا دوستدار خاندان اموی‌بودن، در واگذاری مناصب درباری که درمورد امویان اندلس به «التقالیدالشامیة» معروف است (← نعنعی، ص 164ـ167)، از مهم‌ترین وجوه تمایز دربار امویان اندلس از عباسیان بود. اما به‌تدریج پس از استقرار کامل و شروع دورة ثبات یعنی از حدود حکومت عبدالرحمان اوسط (ﺣک : 206ـ238) و به‌ویژه از زمان اِعلام خلافت امویان اندلس در 317 در زمان عبدالرحمان ناصر، بیش از آنکه نکات تمایز خودنمایی کند، شباهتها و الگوهای مقتبس از دربار عباسی نمایان بود (← همان، ص 241ـ244؛ هیلن‌برند ، ص 443؛ نیز ← مدینة‌الزهراء*، بخش کاخ مدینة الزاهراء). دربارة حکومت فاطمیان نیز، هم شباهتها و هم اصول متمایزکننده قابل بررسی است. برای نمونه تبعیت از اصول کلی دربار عباسی در دورة حاکمیت فاطمیان هم در مغرب و هم در مصر دیده می‌شود، اما حضور گسترده عناصر ذمی در تشکیلات سیاسی، اداری و مالی دولت و وجود نهادهای آموزشی و تبلیغی وابسته به عقاید اسماعیلی چون مجالس‌الحکمه و نهاد دعوت در دربار فاطمی، از شاخصه‌های متمایزکننده آنها از دربار عباسی بود (دربارة نظام ادارة دربارهای فاطمی ← عطیه مصطفی مشرفه، ص 96ـ115؛ ایمن فؤاد سید، ص 391ـ400).شمار زیادی از آثار تشکیلاتی و تاریخی و ادبی از قرن سوم تا هفتم دربارة شرح و توضیح چگونگی ادارة دربارها و معرفی مناصب و مقامات درباری و آداب و رسوم رایج در آنها نگاشته شده که در آنها با جزءپردازی و تفصیل فراوان، مناسبتهای حاکم بر اجزای داخلی دربارها و نحوة تعامل آنها بیان شده‌است، از جمله در: رسوم دارالخلافة صابی؛ صبح‌الاعشی* فی صناعة الانشا و مآثر الانافة فی معالم الخلافة دو اثر مهم قلقشندی؛ و آثار تنوخی، ابن‌طویر، ابن‌مماتی، مَقریزی، نُوَیری، ابوشامه، ابن‌تغری بِردی، ابن‌ایبک دواداری، ابن‌حجر عسقلانی، مخزومی، ابن‌مأمون، قاضی رشید و دیگران. از آثاری که دربارة وزارت و وزرای این دوره‌ها نگاشته شده، همچون الوزراء و الکتّاب جهشیاری، تحفة‌الامراء فی تاریخ الوزراء صابی، الاشارة الی من نال الوزارة ابن‌صیرفی، نیز اطلاعات بسیاری دربارة مناسبات حاکم بر دربارها به‌دست می‌آید.به‌رغم از هم پاشیدن نظام سیاسی عباسی و دولتهای تابع آن در حمله مغول، ساختار و مناسبات درباری رایج در دورة عباسیان، در دورة ایلخانی و بعد از آن در سرزمینهای مرکزی و شرقی و نیز در مصر و شمال افریقا دچار تحول اساسی نشد. بااین‌حال، یک مشخصة عصر ایلخانی و ایوبیان و ممالیک آن بود که قدرت سیاسی هرچه بیشتر در سطوح میانی حاکمان و امیران و برخی دیگر از مقامات محلی مانند نایبان ایالات تسهیم شد، چندان‌که تکثر مراکز قدرت در این دوره‌ها به سطح چشمگیری رسید. همچنین برخی شاخصهای قومی و قبیله‌ای و نیز آداب و آیینهای کوچ‌نشینی و بیابان‌گردی در اوایل این دورة در دربارهای ایلخانان قابل ردیابی است؛ چنان‌که برای نمونه ساده‌تر بودن تشکیلات درباری از دربار عباسیان و حتی تأکید بر تفکیک مکانی کاخ ییلاقی از قشلاقی (← شراتو و گروبه ، ص 13) از جمله تأثیرات خلق‌وخوی بدوی بر تشکیلات و نظام درباری بود. پس از ایلخانان در طول قرن نهم دست‌کم در ایران، درباری مرکزی به‌عنوان کانون قدرت یا مرجع رسمی بلامنازع در کار نبوده‌است.با به‌قدرت رسیدن صفویان و عثمانیان و نیز در عصر مغولان هند (بابریان*) که هریک بر قلمرویی بسیار وسیع و شامل ایالات متعدد حکومت می‌کردند، به‌سرعت دربارهای عظیم و باشکوهی شکل گرفت که انبوهی از مناصب و مقامات برای ادارة امور آنها فعال بودند. شمار درخور توجهی از مناصب جدید در ساختار تشکیلات این دربارهای مهم دورة اسلامی پدید آمد که در دربارهای ادوار قبل سابقه نداشت. هرچند بی‌سابقه‌بودن برخی از این مناصب جدید به‌سبب تحولات فناورانة دوران مدرن متقدم (قرن دهم تا سیزدهم/ پانزدهم تا نوزدهم؛ مانند اختراع توپ و تفنگ و ابزارآلات جدید رزم؛ ← باروت/باروت‌خانه*) بود، برخی از مناصب نیز محصول توسعة افقی دستگاههای اجرایی و همچنین بزرگ‌تر شدن دربار بود که به مثابة یک دولت بزرگ، زیرمجموعه اجرایی بسیار مفصّل، متشکل از مدیران عالی‌رتبه و میانی متعدد، را اقتضا می‌کرد.در ایران، این روندِ روبه گسترش در دوره‌های بعد از صفویه، در دوره‌های افشاریان و زندیان متوقف شد، ولی در دورة قاجار با آنکه به‌سبب جدا شدن بسیاری از سرزمینهای تابعه از ایران، دیگر مقتضیات اجرایی یک حکومت بزرگ در ایران وجود نداشت، روندی از بزرگ شدن دولت ـ دربار مشاهده می‌شود که ظاهراً در آن تعدد مدیران عالی‌رتبه و میانی وابسته به دربار بیشتر ناشی از وجود فرزندان بسیار پرشمار فتحعلی‌شاه و ناصرالدین‌شاه بود و اغلب جنبة تشریفاتی داشت تا اجرایی. به‌تدریج با توسعة نهادهای مدنی در دورة قاجار، به‌ویژه پس از مشروطیت و پدیدآمدن نهادهای محدودکنندة قدرت دربار، نیاز به استمرار ارتباط دربار با این نهادها، مناصب جدیدی از جمله منصب مهم وزیر دربار را پدید آورد که مسئول برقراری مناسبات میان این دو حوزه قدرت بود.در عثمانی از عصر تنظیمات* و همچنین بعد از آغاز روند کوچک‌تر شدن قلمرو، بسیاری از مناصب و جایگاههای درباری حذف شدند و جای خود را به نهادهای مدنی دادند. این روند در ایران به‌علت ادامه‌یافتن سلطنت بعد از حکومت قاجار، بسیار کندتر صورت گرفت و حتی دربار محمدرضاشاه، پهلوی دوم، تا زمان سقوط، نمونة یک دربار سنّتی بود که در آن شاه و خانواده او در کنار شماری از صاحب‌منصبان، که برخی از آنها وابستگیِ سببی نیز با خاندان حاکمه داشتند، یک مجموعة قدرتمند اجرایی را تشکیل می‌دادند. درحالی‌که، از اوایل عصر پهلویها، روند مدنی‌شدن سازمانهای اجرایی کم‌وبیش آغاز شده‌بود، نهادها و دستگاههای اجرایی همچون نظامهای سیاسی سنّتی قدیم تحت نظارت و دخالت دربار بودند؛ امری که امروزه در کشورهای خاورمیانه همچون کشورهای حوزة خلیج‌فارس ملاحظه می‌شود. حتی در برخی از کشورهای دارای حکومت جمهوری همچون عراق پیش از سقوط صدام حسین در 2003 و مصر و تونس پیش از تحولات اخیر (2010 به‌بعد) نیز قدرت سیاسی عملاً در یک هیئت حاکمه/ خاندان حاکمه متمرکز بوده‌است.دربار به‌طبع در درون مجموعه‌ای از بناها که قصر/ کاخ/ دارالخلافه و جز آنها خوانده می‌شد، استقرار می‌یافت و بسته به میزان وابستگان و کارکنان گاه ابعاد وسیعی پیدا می‌کرد. به‌استثنای بسیاری از کاخهای بیابانی دورة اموی که بنابر غلبة خوی بیابان‌گردی امویان نخستین، معمولاً به‌عنوان کوشکهای برون‌شهری و اقامتگاهها و استراحتگاههای فصلی و موقت خلیفه، خانواده یا خواص او به‌کار می‌رفت و نظام تشکیلاتی درباری به خود نگرفته‌بود (برای نمونه ← خرانه*؛ خربة‌البیضاء*؛ خربة‌المفجر*؛ خربة‌المنیة*؛ و جز آنها؛ نیز ← هیلن‌برند، ص 384ـ390)، در بسیاری موارد به‌ویژه از دورة عباسیان کاخها به‌عنوان فضای اصلی تشکیلات حکومتی و درباری شناخته می‌شدند و اغلب دستگاههای اجرایی که با پیشوند «دار» یا پسوند «خانه» نامیده می‌شدند در محوطه همین فضای فیزیکی مستقر بودند و به‌جز مواکب سلطنتی و برخی تشریفات و برنامه‌ها همچون نمازهای جمعه و اعیاد دینی تقریباً همه امور اداری و حکومتی و مراسم در درون این فضاها برگزار می‌شد. فضاهای داخلی بنابر کارکرد، از یکدیگر مجزا می‌شد. برای نمونه فضای سکونت حاکم و خانواده از فضای اداری مجزا بود و در همین فضای خاص خانوادگی هم قصرهای کوچک‌تری برای استقرار برخی از خواص مثلاً زنان یا دختران متنفذ در نظر گرفته می‌شد (برای نمونه‌ای در دورة عباسیان: قصر اختصاصی زُبَیده بنت جعفر* زن هارون‌الرشید، ← بلکوارا*). درواقع، این کاخها به‌گونه‌ای طراحی می‌شدند که نیازهای خصوصی و عمومی دربار را برآورده سازند. به‌همین سبب، تسهیلاتی مثل اسلحه‌خانه‌ها، سربازخانه‌ها و اصطبلها در کنار فضاهای مربوط به دیوانهای اداری درنظر گرفته می‌شد. فضاهای مربوط به بار عام و خاص نیز افزون بر کاربرد اداری، نشانه‌ای از ارتباط میان حاکم و رعیت در نظام درباری محسوب می‌شد (← بار*). افزون‌براین، تشریفات بیعت* و جانشینی، تقلید* و جلوس*، مراسم انتصاب مقامات و خلعت* پوشانی به زیردستان (به‌جز مواردی که خلعت به نواحی اطراف یا برای افراد خارج از دربار فرستاده می‌شد)، تشویق و تنبیه‌ها و حتی بسیاری از اعدامها، مجالس شعرخوانی و جشنها به‌ویژه جشنهای خانوادگی همچون عروسی و ختنه‌سوران و نیز تفریحهای رسمی حاکمان، حرمسرای سلطنتی، رسیدگی به شکایات و به‌حضور پذیرفتن پیکها و باز کردن و خواندن نامه‌ها و پاسخ دادن به آنها، انشا و نگارش نامه‌ها، به‌حضور پذیرفتن سفیران و مهمانان عالی‌رتبه و استقبال و پذیرایی از آنها، در اغلب اوقات در مجموعه دربار اجرا می‌شد (← حرمسرا*؛ جشن*؛ دیوان*؛ سفیر*).با بررسی نقشه‌های کاخهای حکام مسلمان و با تجزیه و تحلیل اطلاعات به‌جا مانده دربارة این کاخها و باتوجه به تقسیمات و کارکرد اجزای درونی آنها، می‌توان تا حد زیادی از فضای حاکم بر دربارها و اموری که در شکل‌گیری آنها تأثیر داشته آگاه شد. برای مثال، اختصاص تختگاه حاکم در مرکز یا ضلع شمالی کاخ (← جعفریه*، کاخ)، وجود حرمسرا، حمام یا مسجد (← قُصیر عَمره*؛ خِربة‌المفجر*)، مطبخهای بزرگ، بازار، فضای بازی و تفریح (← بلکوارا*؛ جوسق الخاقانی*؛ چوگان*) و فضاهای مربوط ‌به آموزشهای‌علمی، مذهبی و نظامی (← بیت‌الحکمة*؛ دارالعلم*) در فضای درونی کاخ و ساختن باروی محافظ یا خندق و دیگر استحکامات دفاعی و امنیتی در اطراف کاخ و حتی نحوة تزیینات و نقوش به‌کار رفته در این بناها، از جمله ویژگیهای فیزیکی معماری است که از روحیات و فضای انسانی حاکم بر دربارهای هر دوره حکایت می‌کند.فضای فیزیکی دربار عمدتاً در مرکز/ پایتخت قرار داشت و گاه در احداث پایتختهای جدید، با محوریت و مرکز قرار دادن این محوطه و با تأکید بر مفهوم تمایز خواص از عوام، تخطیط شهر انجام می‌شد. یک نمونة مهم شهر بغداد، پایتخت عباسیان، بود که در مرکز نقشة دایره‌ای ‌شکل شهر، قصرهای خلیفه و خانواده و در اطراف این محوطه مرکزی فضای مربوط به دواوین حکومتی قرار داشت و در اطراف این مرکز محلات مختلف تخطیط شده‌بود (← بغداد*). نمونة مهم دیگر شهر مهدیه است که از 308 تا 337 پایتخت چند تن از خلفای فاطمی بود، و نه تنها دربار خلیفه و خواص در مرکز آن جای داشت، بلکه با ساخت شهر دیگری موسوم به زَوِیلَه در خارج از مهدیه برای عوام و تودة مردم از طبقة غیرحاکمان، بر مفهوم مرکزیت دربار و تمایز خواص از عوام تأکید شده‌بود (← یاقوت حموی، ذیل «زویلة»؛ ابن‌اثیر، ج 8 ، ص 94ـ95؛ مَقریزی، کتاب الخطط، ج 3، ص 5ـ6). درواقع، در طول دوران حکومتهای اسلامی از آنجا که قدرت در دست یک شخص و خاندان و خواص او متمرکز بود، این شیوة شهرسازی با تأکید بر مرکزیت دربار و خواص، نشان‌دهنده و تفسیرگر این شیوة توزیع قدرت بود. چنان‌که در دوره‌های ضعف و افول حکومتها، هنگامی‌که قدرت اصلی از کانون مرکزی آن یعنی حاکم/ خلیفه/ سلطان خارج می‌شد و شخص یا گروه دیگری قدرت را در دست می‌گرفت، با تشکیل دربارهای موازی با دربار اصلی، این جابه‌جایی کانون قدرت به‌روشنی آشکار می‌شد. برای نمونه در آغاز شکل‌گیری نهاد وزارت در مصر فاطمی، در زمان وزارت یعقوب‌بن کِلِّس در دوره خلافت عزیز (ﺣک : 365ـ368)، به‌موازات دربار خلیفه فاطمی، خانه شخصی ابن‌کِلِّس* به یک مرکز مهم اداری تبدیل شد، و همة مقررات مرسوم در دربار مانند استخدام حاجبان و کارکنان با لباسهای رسمی در خانه او هم اجرا می‌شد. او همچنین دواوین مختلف را در بخشهای مختلف خانه‌اش جای داده بود که در هر بخش تعداد زیادی مشغول به کار بودند. به‌نوشته مَقریزی (کتاب الخطط، ج 3، ص 8 ـ9) دیوان عزیزیه، دیوان جیش، دیوان اموال و خراج، دیوان سجلات و انشا، دیوان مستغلات و خزانة‌الکسوة، خزانة‌المال و خزانة‌الدفاتر و خزانة‌الاشربة همه در خانة ابن‌کلّس بود. او برای هر کدام از این دیوانها رئیس و برای هر خزانه ناظر انتخاب کرده‌بود. در این دوره، چنان‌که وزارت از سنخ وزارت تنفیذ بود، دربار وزیر هم تابع و زیرنظر دربار خلیفه بود، اما گاه در زمان ضعف خلفا، دربارهای ثانویه وزرا ــ که حکم وزارتشان هم عمدتاً از نوع وزارت تفویض بودــ عملاً در رأس قرار می‌گرفت و دربار خلیفه تنها جنبة تشریفاتی داشت. برای نمونه در دوران ضعف خلفای فاطمی و قدرت‌گرفتن وزرای نظامی در زمان خلافت آمر فاطمی (ﺣک : 495ـ524)، افضل‌بن بدرالجمالیِ وزیر با استفاده از ضعف دربار مرکزی، عملاً مقرّ حکومت را از دربار قاهره به قصر شخصی خود موسوم به «دارالملک» منتقل کرد که آن را در ساحل نیل در جنوب فسطاط برای خود و خانواده و صاحبان و ارباب دواوین ساخته بود (← همان، ج 2، ص 374ـ376؛ ابن‌تغری بردی، ج 4، ص 92).در شرق ‌اسلامی در حکومتهایی که خصلت اولیة بنیان‌گذاران آنها کوچ‌نشینی و پرهیز از سنّت تثبیت شده شهرنشینی بود، مانند سلجوقیان، ایلخانان، تیموریان* و ترکمانان و حتی صفویان و مغولان هند، نوعی دربار سیّار و غیرمتمرکز در یک شهر یا کاخ معیّن دیده می‌شود. در این موارد، گاه افزون بر کاخهای تابستانی و زمستانی، رباطها و مراکزی در میان راههای اصلی به‌صورتی ساخته می‌شدند که احتیاجات دربار و درباریان را به‌طور موقت برآورده سازند (← هیلن‌برند، ص 429، 433). اما در حکومت عثمانی با اینکه این خصلت الگوبرداری از نظام زندگی چادرنشینی همچنان وجود داشت، گسترش فزایندة تشکیلات درباری به‌گونه‌ای بود که به فضاهای فیزیکی بسیار بزرگ، در ابعاد کاخهایی چون طوپقاپی‌سرای، نیاز داشت و بزرگی فضا و تشکیلات جزءپردازانه، این خصلت غیردائمی و موقت را تحت شعاع قرار می‌داد (← همان، ص 457ـ462؛ طوپقاپی‌سرای*).دربارها به‌طور مستقل داراییهای اختصاصی (خاصه) داشتند که بخش بزرگی از درآمد کل سرزمین تحت حاکمیت را تشکیل می‌داد و شامل املاک و اراضی بسیار و نیز درآمد مالیاتهای مختلف بود و برای ادارة این درآمد هنگفت و تخصیص اعتبار مالی برای امور داخلی دربار، دستگاههای مالی اختصاصی نیز در دربار فعالیت می‌کردند (← خزینة خاصه*).برای رفع دعاوی و مخاصمات میان درباریان، معمولاً قاضی ویژه‌ای برای دربار تعیین می‌شد. برای نمونه ابویعلی محمدبن الفرّاء، قاضی مخصوص دربار قادر و قائم عباسی بود (← ابن‌ابی‌یعلی، ج 2، ص 198ـ199). فضای ویژه‌ای هم برای استقرار و سکونت اطبای دربار درنظر گرفته می‌شد (برای محل ویژه اقامتِ پزشکان در قصر فاطمیان مصر ← قَلقَشَندی، ج 3، ص 492). انواع فعالیتهای فرهنگی و آموزشی نیز در دربارهای دورة اسلامی صورت می‌گرفت که نمونة معروف آن برگزاری مجالس‌الحکمه در دربار فاطمیان است (← مقریزی، اتعاظ‌الحنفا، ج 2، ص 68؛ ادریس عمادالدین قرشی، ص 556ـ557؛ نیز ← ایمن فؤاد سید، ص 574ـ583).بخش بزرگی از اصناف نیز در ادارة امور دربارها فعال بودند؛ اگرچه در بسیاری از دربارها، واحدهای اختصاصی برای رفع نیازهای روزانه مستقر بود و صاحبان مشاغل و صنایع همچون نجارها، آهنگران، جواهرسازان، خیاطان و آشپزان (← ذیل مدخلهای مرتبط) در دربار کار می‌کردند. به‌سبب بزرگیِ بیشتر دربارهای دورة اسلامی در اغلب دولتها، بخش عمده‌ای از فعالیتهای خدماتی و تولیدی بسیاری از اصناف برای امور درباری صورت می‌گرفت و طبعاً کارکردن برای دربار سبب اعتبار اجتماعی و مالی بسیار برای صاحبان این صنایع و مشاغل می‌شد. این‌گونه وابستگیها به دربار در دورة اسلامی، مبدأ و بستر ارتقای عمودی بسیاری کسان از سطح بازار به سطوح عالی اجرایی و حکومتی بود. همین وضع با وجود تغییر حکومتهای سلطنتی به نظامهای مدنی در دورة معاصر در اغلب سرزمینهای اسلامی استمرار یافته و به الگوی فرهنگی اجتماعی تبدیل شده‌است. به‌طوری که می‌توان همچنان در همة سرزمینهای اسلامی از حضور زندة دربارهای سنّتی در نظام سیاسی و اجتماعی معاصر سخن گفت.منابع : ابن‌ابی‌یعلی، طبقات الحنابلة، بیروت: دارالمعرفة، ]بی‌تا.[؛ ابن‌اثیر؛ ابن‌تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ?] 1383[ـ1392/ ?] 1963[ـ1972؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة فی التاریخ، ]قاهره[ 1351ـ1358؛ ادریس عمادالدین قرشی، تاریخ الخلفاء الفاطمیین بالمغرب: القسم الخاص من کتاب عیون‌الاخبار، چاپ محمد یعلاوی، بیروت 1985؛ ایمن فؤاد سید، الدولة الفاطمیة فی مصر: تفسیر جدید، قاهره 1420/2000؛ اومبرتو شراتو و ارنست گروبه، هنر ایلخانی و تیموری، ترجمه یعقوب آژند، تهران 1376ش؛ عطیه مصطفی مشرفه، نظم‌الحکم بمصر فی عصر الفاطمیین، ]قاهره[ 1367/ 1948؛ قلقشندی؛ احمدبن علی مَقریزی، اتعاظ‌الحنفا، ج 2، چاپ محمد حلمی محمداحمد، قاهره 1390/1971؛ همو، کتاب الخطط المقریزیة، قاهره : مکتبة‌الآداب، ]بی‌تا.[؛ عبدالمجید نعنعی، تاریخ‌الدولة الامویة فی الاندلس، بیروت ?] 1986[؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛EIr., s.vv. "Courts and courtiers. I: in the Median and Achaemenid periods" (by Muhammad A. Dandamayev), "ibid. II:in the Parthian and Sasanian periods" (by Philippe Gignoux); Robert Hillenbrand, Islamic architecture: form, function and meaning, Edinburgh 1994.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 17
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده