دُرّانیان، نخستین سلسلة مستقل در افغانستان، در اوایل سدة دوازدهم. بنیانگذار این سلسله احمدشاه درّانی* بود و پس از وی پسرش تیمورشاه درانی* به حکومت رسید. تیمورشاه قلمرو خود را بین پسرانش تقسیم کرد و براساس آن، همایون (پسر بزرگ او) در قندهار، محمود در هرات، عباس در پیشاور، شاهزادهزمان در کابل و شجاعالملک در غزنی/ غزنه و زابلستان به حکومت رسیدند؛ پس از مرگ تیمورشاه (1207)، همة این شاهزادگان سودای سلطنت داشتند و خانها و اشراف قبایل نیز بنابر منافع خود، از یکی از آنان حمایت میکردند و سرانجام شاهزادهزمان (ﺣک : 1207ـ1216) با حمایت قزلباشها و موقعیت خاص کابل، به سلطنت رسید (فیض محمد، ج 1، ص 62ـ63؛ الفینستون ، ج 2، ص 308؛ غبار، ج 1، ص 378ـ379).حکومت شاهزادهزمان با درگیری و اختلافهای داخلی همراه شد و برادرانش بر وی شوریدند. شاهزادههمایون در قندهار سکه و خطبه را به نام خود کرد، اما زمانشاه قندهار را تصرف و حکومت آنجا را به پسرش شاهزادهقیصر واگذار کرد. شاهزادهمحمود نیز به انتقام برادرش همایون، شورش کرد (فیض محمد، ج 1، ص 65ـ72؛ الفینستون، ج 2، ص 308ـ310؛ وکیلی فوفلزائی، ص40ـ41، 76ـ77).آقامحمدخان قاجار خواهان ضمیمهشدن هرات، بلخ، میمنه و فراه به ایران بود و زمانشاه که در فکر حمله به هند بود با دریافت دویستهزار تومان از ایران حاکمیت ایران بر بلخ را پذیرفت؛ در هرات نیز محمود، خطبه و سکه را به نام شاه قاجار کرد (← ساروی، ص 289ـ291؛ هدایت، ج 9، ص 284ـ285؛ نیز ← شعبانی، ص 22). پس از درگذشت آقامحمدخان قاجار در 1211، زمانشاه از تعهدات خود سر باز زد و محمود که هرات را از دست دادهبود، به ایران گریخت. زمانشاه تحتتأثیر تحریکات ناپلئون و نیز به امید بیرونراندن انگلیسیها و تصرف هند، علاقة زیادی به لشکرکشی به هند داشت و راجاهای هند نیز به امید پایاندادن به سلطة انگلیسیها او را تحریک میکردند و حاضر به پرداخت روزانة یک لک (یکصد هزار) روپیه به وی بودند؛ اما انگلیسیها به بهانة ظلم افغانان بر شیعیان، فتحعلیشاه قاجار را تحریک کردند تا به قلمرو زمانشاه حمله کند؛ زمانشاه در 1213 در لاهور آمادة حمله به هند بود که نیروهای ایرانی به افغانستان حمله کردند و درنهایت محمود برادر زمانشاه، که به ایران گریخته بود به کمک شاه ایران، قندهار را تصرف کرد و پس از شکستدادن زمانشاه خود به حکومت رسید (← فیض محمد، ج 1، ص80 ـ85؛ فرهنگ، ج 1، قسمت 1، ص 184ـ 190؛ غبار، ج 1، ص 385ـ391).شاهمحمود در مرحلة اول حکومت خود (1216ـ1218)، فتحخان را به وزارت برگزید و چون محمود فردی نالایق و عیاش بود ادارة امور به دست فتحخان و برادرانش افتاد (فرهنگ، ج 1، قسمت 1، ص 196ـ197؛ حبیبی، ج 1، ص 275). بهسبب حمایت فتحخان از قزلباشها و شیعیان، در جریان نزاع آنان با اهل سنّت، که موجب نارضایی بزرگان اهل سنّت شدهبود، و نیز نارضایی بزرگان افغان از انحصار قدرت در دست فتحخان و برادرانش، سرانجام شورشی برضد شاهمحمود برپا شد. گرایش شاهمحمود به ایران سبب حمایت انگلیسیها از برادرش، شاهشجاع، و به سلطنت رسیدن او شد (فیضمحمد، ج 1، ص 90ـ93؛ نیز ← شعبانی، ص 24).هرچند، شاهشجاع (ﺣک : 1218ـ1224) فردی لایق بود، اما نتوانست اوضاع آشفتة قلمرو خود را بهبود بخشد؛ اختلاف بین شاه و برادرزادههایش از یکسو و رقابت و نزاع بین بزرگان افغان از سوی دیگر، مانع رسیدن وی به این هدف شد (← فرهنگ، ج 1، قسمت 1، ص 202ـ203). انگلیسیها که درصدد حفظ منافع خود در هند بودند و از حمله احتمالی ناپلئون به هند از راه افغانستان بیم داشتند، در 1224 در پیشاور معاهدهای با شاهشجاع امضا کردند که براساس آن درصورت حمله فرانسه و ایران، انگلیس از شاه شجاع حمایت میکرد و در مقابل او نیز باید مانع عبور نیروهای ایرانی و فرانسوی به هند میشد (سایکس، ج 1، ص 387ـ388؛ فیض محمد، ج 1، ص 107ـ 108؛ فرهنگ، ج 1، قسمت 1، ص 203ـ205). این معاهده موجب نارضایی مردم و بزرگان افغان از شاهشجاع شد و درنتیجه شاهمحمود و وزیرش فتحخان دوباره قدرت را در دست گرفتند و شاهشجاع به هند گریخت (حبیبی، ج 1، ص 276).در مرحلة دوم حکومت محمود (1224ـ1233) همچنان قدرت واقعی در دست وزیرش فتحخان بود؛ وی نیز مناصب مهم را به برادرانش واگذار کرد که موجب رنجش بزرگان افغان شد و آنان به حمایت شاهشجاع قیام کردند، اما نتیجهای نگرفتند (← فیضمحمد، ج 1، ص 113ـ117؛ غبار، ج 1، ص 401؛ فرخ، ص 138ـ 140). در 1231 فتحخان نیروهای ایرانی را که برای تسخیر هرات آمدهبودند، شکست داد، اما اقدام برادر وی دوست محمدخان* بارکزایی در غارت اموال حاجیفیروزالدین (حاکم هرات) برادر شاهمحمود، موجب نارضایی شاه شد و شاهمحمود پسر خود شاهزاده کامران را به هرات فرستاد و شاهزاده نیز برای انتقام گرفتن از دوست محمدخان که به کشمیر رفتهبود، دستور داد فتحخان را نابینا کنند. این اقدام موجب شعلهورشدن درگیریها در قلمرو شاهمحمود و شورش برادران فتحخان شد. دوستمحمدخان از کشمیر بازگشت و پس از شکست دادن شاهمحمود و شاهزادهکامران، کابل را تصرف کرد و خود بهسلطنت رسید (فیضمحمد، ج1، ص134ـ140؛ سایکس، ج1، ص390ـ391؛ فرخ، ص148ـ151). شاهمحمود و شاهزاده کامران به هرات گریختند، اما در آنجا نیز دست از اختلافات داخلی نکشیدند و بین شاهمحمود، شاهزادهکامران و حاجی فیروزالدین بر سر حکومت هرات اختلاف پدید آمد و سرانجام کامران در هرات بهقدرت رسید و تا 1258 در آنجا حکومت کرد؛ در این دوره عملاً حکومت درانیان بهصورت یک حکومت محلی به هرات محدود شدهبود (← فیض محمد، ج 1، ص152ـ153؛ فرخ، ص154ـ 158؛ غبار، ج1، ص403؛ حبیبی، ج1، ص277).دوست محمدخان با محمدشاه قاجار متحد شد. انگلیسیها که نگران دستیابی ایران و روسیه به هند بودند و مناسبات دوستانهای با دوست محمدخان داشتند، درصدد برآمدند تا با به سلطنترساندن شاهمخلوع درانی (شاهشجاع که به انگلیسیها پناه بردهبود)، منافعخود را در افغانستان حفظ کنند (← سایکس، ج1، ص402ـ408؛ فرخ، ص 165ـ167). بنابراین در 1254، معاهدة لاهور (در هجده بند) بین شاهشجاع، انگلیس و رنجیتسینگ ، ماهاراجای پنجاب، امضا شد که براساس آن انگلیسیها به شاهشجاع کمک میکردند تا حکومت را دوباره در دست بگیرد و در مقابل، شاهشجاع نیز باید از منافع انگلیسیها، بهویژه در برابر تهدیدات احتمالی روسیه و ایران حمایت میکرد (← فیضمحمد، ج 1، ص 191ـ 195؛ غبار، ج 1، ص 399ـ 401؛ حبیبی، ج 1، ص 282). در 1255 شاهشجاع به کمک نیروهای انگلیسی قندهار و کابل را تصرف کرد و بر تخت سلطنت نشست. وی همچنین در همین سال معاهده قندهار را با انگلیسیها امضا کرد که براساس آن نفوذ انگلیسیها در افغانستان بیشتر میشد. بههمینمنظور، قرار شد همواره فرستادهای از جانب انگلیس در کنار شاهشجاع باشد و نیز سپاهی از جانب انگلیسیها مراقب شاهشجاع باشد که البته هزینه آن برعهده خودِ وی بود (فیض محمد، ج 1، ص 204ـ 205).ضعف شاهشجاع در برابر نیروهای انگلیسی مستقر در کابل، موجب شدهبود که عملاً قدرت در دست نیروهای انگلیسی باشد و این موضوع در کنار رفتار نامناسب نیروهای انگلیسی با اهالی کابل، موجب نارضایی مردم و بزرگان افغان شد. در 1257 در کابل برضد انگلیسیها شورشی برپا شد و بهرغم اینکه شورشیان از شاهشجاع خواستند تا با آنان برضد انگلیسیها متحد شود، وی نپذیرفت. پس از آنکه شورشیان شماری از نیروهای انگلیسی را به قتل رساندند، سرانجام انگلیسیها با آنان صلح کردند و پذیرفتند که افغانستان را ترک کنند؛ شورشیان شاهشجاع را نیز در 1258 به قتل رساندند و دوست محمدخان دوباره به قدرت رسید (فیض محمد، ج 1، ص 222ـ223، 233ـ234؛ فرخ، ص 181ـ183، 189، 210؛ حبیبی، ج 1، ص 283).پادشاهان درّانی بناهایی در کابل احداث کردند، ازجمله باغشاه در 1208 به فرمان زمانشاه؛ خیابان چهلستون و قصر چهلستون در 1210؛ مقبرة زمانشاه در سرهند؛ مجموعه مقبره، مسجد، خانقاه، حمام و حجرههای شیخسعدالدین انصاری (عارف کابلی)؛ مسجدجامع نورالاسلام؛ مسجد پل خشتی و آرامگاه تیمورشاه (← وکیلی فوفلزائی، ص380ـ390).منابع: عبدالحی حبیبی، تاریخ مختصر افغانستان، ج 1، ]پیشاور[ 1377ش؛ محمدفتحاللّهبن محمدتقی ساروی، تاریخ محمدی (احسنالتواریخ)، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران 1371ش؛ رضا شعبانی، «افغانستان»، پل فیروزه، ش 14 (زمستان 1383)؛ غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، تهران 1368ش؛ مهدی فرخ، تاریخ سیاسی افغانستان، قم 1371ش؛ میرمحمدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، قم 1374ش؛ فیضمحمد، سراج التواریخ، تهران 1372ش؛ عزیزالدین وکیلی فوفلزائی، درةالزمان فی تاریخ شاهزمان، کابل 1337ش؛ رضاقلیبن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضةالصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضةالصفا، ج 8 ـ10، تهران 1339ش؛Mountstuart Elphinstone, An account of the kingdom of Caubul, Karachi 1972; Percy Molesworth Sykes, A history of Afghanistan, New Delhi 2002.