دِدو ← دیدوNNNNدده (یا دادا)، از القاب و مراتب طریقتی در میان صوفیان آسیای صغیر. دده واژهای ترکی است که در معانی مختلفی چون پدر، پدربزرگ، خدمتکار و دایة پیر، و حتی دایی به کار رفتهاست (برای معانی دیگر ← استرآبادی؛ دهخدا، ذیل واژه؛ فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «دادا» و «دده»). محمود کاشغری (ج 3، ص 166) این واژه را مربوط به شاخة غزی زبان ترکی دانسته و معنی آن را پدر (الأب) ذکر کردهاست. جمع این واژه نیز به شکل دَدِگان به کار رفتهاست (← پاکالین ، ذیل واژه).در کنار کاربردهای عام، واژة دده به همراه عناوین آتا و بابا به عنوان لقبی احترامآمیز برای قهرمانان و بزرگان افسانهای و همچنین واصلان دینی و مشایخ و زهاد هم به کار رفتهاست. دده قورقود* یکی از این قهرمانان و پیران افسانهای است (همانجا؛ د.ا.د.ترک، ذیل واژه). برخی از علمای دینی نیز با این عنوان مشهور بودهاند، مانند آماسیهلی قره دده (متوفی 975)، ارزروملو (ارضروملو) دده محمد افندی (متوفی 1147) و دده جُنگی (متوفی 975؛ د.ا.د.ترک، همانجا).در آسیای صغیر عنوان دده در طریقتها بهکار میرفت (همانجا). این اصطلاح بیش از همه در میان مولویه و بکتاشیه رواج داشته و تقریباً تعبیری مختص به آنان بودهاست، هرچند در میان حروفیه، گروهی از خلوتیه و بهویژه گلشنیه نیز بهکار رفتهاست (گولپینارلی ، 1366ش، ص 520ـ521؛ د.ا.د.ترک، همانجا). مثلاً دده عمر روشنی* (متوفی 892) از طریقت خلوتیه*، دده عمر سِکّینی (متوفی 880) از طریقت بیرامیه* و بورکلوجه مصطفی معروف به دده سلطان (متوفی 822) از مریدان بدرالدینبن قاضی سَماوْنَه* لقب دده داشتند.در طریقت مولویه* سالکی را که به سرسپردگی این طریقت اقرار میکرد و چلهنشینی (خدمتهای هجدهگانه و 1001 روزه؛ ← چله/ چلهنشینی*) را به پایان میبرد و صاحب حجره میشد، درویش یا دده میخواندند. در این طریقت سه مرتبه محب (نونیاز، تازه واردان به درگاه مولوی)، درویش یا دده، و شیخ وجود داشت. ددهها که به ترتیب اهمیت طریقتچی دده، آشچی دده، قازانچی دده و خلیفه دده نامیده میشدند، از یک سو وظیفه تربیت محبان را برعهده داشتند و از سوی دیگر نامزد عهدهداری مقام شیخی بودند و در صورت نیاز از میان آنان فردی به عنوان شیخ تعیین میگشت. شیخها در طریقت مولویه در مربیگری دخالت نمیکردند و وظیفه تربیت محبان در قونیه برعهده طریقتچی دده و در دیگر خانقاهها برعهده آشچیدده بود (گولپینارلی، 1366ش، ص 467ـ468؛ د.ا.ترک، ذیل "Çile"؛ میدان لاروس ، ذیل واژه). طریقتچیدده با توجه به استعداد و اشتیاق محب، قرائت مثنوی، مشق آیین و نواختن نی را به وی یاد میداد و با تفهیم رعایت اصول طریقت، او را گاه به عنوان نقارهزن تربیت میکرد (گولپینارلی، 1977، ص 85).در طریقت بکتاشیه*، شیخ پوستنشین درگاه حاجی بکتاشولی در قیرشهر، دده بابا نامیده میشد. نخستین کسی که این عنوان را در این طریقت مرسوم ساخت سَرسَم علیبابا (متوفی 996) بود. مراتب در طریقت بکتاشیه* به این ترتیب بود: عاشق، طالب، محب، درویش، بابا، خلیفه و ددهبابا (د.ا.د.ترک، همانجا) که از این مراتب، چهار مرتبه نخست از آنِ مریدان و مراتب پنجم و ششم از آنِ مرشدان بود و دده بابا نیز به عنوان خلیفه پیر و همپایه او شمرده میشد. در مجلسی که به ریاست دده بابا و با حضور باباها تشکیل مییافت خلفای هفتگانة بکتاشیه انتخاب میشدند (پاکالین، ذیل "Dede baba"؛ میدان لاروس، همانجا). باغ ملحق به درگاه حاجیبکتاش در قیرشهر و همچنین باغ ملحق به درگاه مولانا در قونیه به نام دده باغی (باغ دده) خوانده میشد (گولپینارلی، 1977، همانجا).در میان علویان* و قزلباش*ها اگرچه در آغاز شش مرتبة خلیفه، دده، مربی (دیکمه)، رهبر، مصاحب و طالب وجود داشت، ولی بعدها این مراتب به سه درجة دده، رهبر و طالب تقلیل یافت (د.ا.ترک، ج 6، ص 792؛ د.ا.د.ترک، ج 25، ص 553).ددهها نقش مهمی در زندگی دینی علویان و قزلباشها دارند، در واقع مرجع دائمی آنها هستند. ددهها اجاقزادهاند، یعنی خود را منسوب به خاندان پیامبر میدانند. برای آنکه کسی دده شود باید از نسل پیامبر اکرم باشد (د.ا.ترک، همانجا؛ د.ا.د.ترک، ذیل واژه). کسانی که میخواهند دده شوند باید نزد ددهها پیمان وفاداری ببندند. ددهها بر اجرای آیینهای طریقت نظارت دارند، در اختلافات داوری میکنند و گناهکاران را رسوا میسازند (د.ا.د.ترک، همانجا). آنها در فصل زمستان به روستاهای طالبین (تابعین) خود میروند و جمعه شبها آیین «گورگو ـ سورغو» (مراسم اعتراف به گناهان و حلالیتطلبی) را به جا میآورند و جوانان تازه به سن بلوغ رسیده را مصاحب یکدیگر میکنند (گولپینارلی، 1977، ص 85 ـ86 ، 138ـ139، 262).ددهها موظف به دانستن چهار باب و چهل مقام (اساس تئوری قزلباشی)، یادگیری و عمل به قرآن کریم و ارشاد جامعه هستند. همچنین ددهگری نخستین خدمت و وظیفه در آیین جمع علویان و نمادی از مقام ارشاد است (د.ا.د.ترک، ج 25، ص 553ـ554).در میان سنّیمذهبان آناطولی هم ددهها جایگاه ویژهای دارند. مردم معتقدند این واصلان بهحق بعد از مرگشان نیز به یاری انسان میشتابند، از این رو به زیارت قبور آنها میروند، و حاجات خود را از آنها طلب میکنند. آنان همچنین اعتقاد دارند کسانی که مزار این پیران را خراب کنند یا در آن مکانها اعمال منافی عفت انجام دهند به مکافات میرسند (همان، ذیل واژه).در تاریخ ایران و بهویژه آذربایجان برخی مشایخ و زهاد عنوان دده داشتهاند مانند سلطان دده علی (قرن هفتم) و پیر دده شاه (متوفی 861 ؛ ابنکربلائی، ج 1، ص 271، 485). در میان ملازمان وفادار شاهاسماعیل اول به هنگام حضور او در گیلان در بین کاملان طریقت صوفیه، مانند خلیفةالخلفا، ابدال، لَله و خادم، فردی با عنوان دده نیز بودهاست (دده بیک طالش؛ میرزاسمیعا، ص 104، پانویس 1؛ نیز ← د.اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه).در هنر عاشقی آذربایجان و آناطولی به عاشق*های خلّاق، و مجرب ــ که به سبب این ویژگیها دارای احترام و نفوذ فوقالعاده در بین مردم بودهاندــ دده اطلاق میشدهاست. دده یادگار (قرن دهم)، تراب دده (قرن یازدهم)، دده قاسم (یا خسته قاسم، قرن دوازدهم) و عاشق علعسگر (از عاشقهای قرن سیزدهم) از جمله این ددهها بودهاند (افندییف ، ص 175).منابع : ابنکربلائی، روضاتالجنان و جناتالجنان، چاپ جعفر سلطانالقرائی، تهران 1344ـ1349ش؛ محمدمهدیبن محمدنصیر استرآبادی، سنگلاخ: فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری، چاپ روشن خیاوی، تهران 1374ش؛ دهخدا؛ فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستی حسن انوری، تهران: سخن، 1381ش؛ محمودبن حسین کاشغری، کتاب دیوان لغاتالترک، ]استانبول[ 1333ـ1335؛ عبدالباقی گولپینارلی، مولویه بعد از مولانا، ترجمه توفیق ﻫ . سبحانی، تهران 1366ش؛ میرزا سمیعا، تذکرةالملوک، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1368ش؛Pasha Afandιyev, Āzarbāyjān shifāhi khalk edabiyat (in Cyrillic), Baku 1981; EI2, s.v. "Dede" (by Fr. Taeschner); Abdülbâki Gölpιnarlι, Tasavvuf'tan dilimize geçen deyimler ve atasözleri, Ankara 1977; İA, s.vv. "Çile", "Kιzιl-baș" (by Abdülbâki Gölpιnarlι); Meydan Larousse büyük lûgat ve ansiklopedi, İstanbul: Meydan Yayιnevi, 1990-1991; Mehmet Zeki Pakalιn, Osmanltarih deyimleri ve terimleri sözlüğü, İstanbul, 1971-1972; TDVİA, s.vv. "Dede" (by Süleyman Uludağ), "Kιzιlbaș" (by İlyas Üzüm).