دبّاغی، پاک کردن، پیراستن و آمادهساختن پوست حیوانات عمدتاً برای تولید چرم* بهمنظور ساختن انواع محصولات چرمی. در یمن و حجاز پیش از اسلام، دباغی پوست و مصرف فراوردههای دباغی رایج بود، زیرا کار با پوست دشواریهای کار با اشیای سخت همانند چوب و آهن را نداشت (← عمری، ص 282ـ284). صنعت دباغی یمن مشهور بود و پوست از آنجا به خارج از شبهجزیره صادر میشد. صَعدَه، جَرَش، نجران، مکه و بهویژه طائف از جمله مراکز دباغی در آن روزگار بودند (← همان، ص 280ـ282؛ جوادعلی، ج 7، ص 537ـ 539). هر چند گفته شده که در عصر جاهلیت و صدر اسلام بیشتر، یهودیان و نیز موالی و غلامان به کار دباغی میپرداختند (← د. اسلام، چاپ دوم، تکمله، ذیل «دبّاغ»؛ جمال جوده، ص 169)، گزارشهای بسیاری نشان میدهد برخی از اشراف عرب نیز در این کار فعال بودند. مثلاً زینب بنت جَحْش، سوده و امّسلمه (همسران پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهو آلهو سلم) و نیز اسماء بنت عُمَیس (همسر جعفربن ابیطالب)در دباغی مهارت داشتند (← ابنهشام، قسم 2، ص 380؛ حاکم نیشابوری، ج 4، ص 25؛ ابنحجر عسقلانی، ج 4، ص 286، 314؛ نیز ← عمری، ص 282ـ284).تجارت گیاه مخصوص دباغی (قَرَظْ: صمغ عربی) در صدر اسلام نشان از رونق دباغی در حجاز دارد. سعدبن عائذ معروف به سعدالقرظ به فرمان حضرت رسول صلیاللّهعلیهوآلهوسلم به تجارت این مادّه میپرداخت (← خزاعی، ص 702؛ کتانی، ج 2، ص 56).بررسی اجمالی فعالیت اقتصادی مسلمانان در نقاط گوناگون جهان اسلام از رونق کار دباغی حکایت دارد. شهر باجه، در اندلس، به دباغی شهره بود و آب آن خاصیتی مناسب برای این کار داشت (ابنسعید مغربی، ج 1، ص 403؛ قلقشندی، ج 5، ص 223). زمانی که در قرن ششم اوضاع امنیتی این شهر مختل شد، غَرناطه جای آن را گرفت (سامیه مصطفی محمد، ص 138). برخی از شهرهای شمال افریقا مانند بَرْقه و خیماخیث در دباغی مرکزیت داشتند و پوست گرانقیمت حیواناتی چون پلنگ را فراوری میکردند (ادریسی، ج 1، ص 311، ج 2، ص 931). در عراق (← ابنخلّکان، ج 2، ص 383)، عثمانی (← د. ا. د. ترک، ذیل "Deri: Türkler'de dericilik" و شبهقارة هند (قلقشندی، ج 5، ص 70) نیز دباغی رواج داشت. در نقاط مختلف ایران دباغخانهها فعال بودند، چنان که پوستهای دباغیشده جوزجان در قرن ششم به دیگر شهرهای خراسان صادر میشد (← ادریسی، ج 1، ص 480). همدان به شهر دباغخانهها و عمل آوردن پوست گاو و گوسفند و ساخت اشیای تجملی و مفید از آنها مشهور بود (← جکسون ، ص 149؛ )تاریخ اقتصادی ایران( ، ص 298). تاورنیه (ج 2، ص 130ـ131) مشاهدات خود از بازار اصفهان و فعالیت دباغان ارمنی در آنجا را شرح دادهاست.صنعت دباغی در عثمانی پیشرفت زیادی کردهبود و شهرهایی چون استانبول، ادرنه، توقات، بورسه، آنکارا و دیاربکر در این صفت، سرآمد بودند (← کوتوکاوغلو ،ص 668). در وصف برخی شهرها از دروازه، بازار، جایگاه، کوچه، گذر یا محله دباغان یاد شدهاست (برای نمونه ← خلیفةبن خیاط، قسم 1، ص 201؛ طبری، ج 4، ص 465؛ مقدسی، ص 138؛ خطیب بغدادی، ج 6، ص 73؛ قلقشندی، ج5، ص 214؛ مَقَّری، ج 1، ص 206؛ شهریباف، ج 2، ص44).مرغوبی و کیفیت محصولات متنوعی که از چرم ساخته میشد، به عواملی چون نوع حیوانی که پوست آن به کار دباغی میآید (همچون گاو، گوسفند)، تعلق حیوان به نژاد و جنسی خاص، مواد به کار رفته در دباغی و مهارت دباغ بستگی داشت. بهترین چرم آن بود که با قرظ دباغی میشد، هر چند گاه نوع پوست ایجاب میکرد که آن را با مواد دیگری دباغی کنند. به چرم برحسب اینکه با چه مادّهای دباغی شده باشد نامی میدادند (← دینوری، ج 3، ص 105ـ109، 118ـ120؛ فهمی سعد، ص 220).با وجود نیازمندیهای فراوان و پیوسته جامعه به این شغل، از دیرباز دباغی در زمرة پیشههای پست اجتماع به حساب آمدهاست (برای این باور در نزد یهودیان ← گولدتسیهر ، ص 148؛ برونشویگ ، ص 156 و نزد عربها تا قرن دوم ← گولدتسیهر، ص 149). راغب اصفهانی (ج 2، ص 185) دباغی را همپایة پارچهبافی و حجامت، کار مردم پست دانستهاست. حتی گفته شده که برخی فقهای مالکی، شهادت دباغان را نمیپذیرفتند (← کتانی، ج 2، ص 64). برخی اشارات که جایگاه نازل این شغل را نشان میدهد عبارتاند از: قرار دادن دباغ و عطار در مقابل هم در نوشتههای ادبی و اشاره به بوی نامطبوع دباغ (← راغباصفهانی، ج 4، ص 135)؛ گلهمندی از داشتن سابقة اشتغال به دباغی (ابنعساکر، ج 23، ص 111)؛ محال یا نادر دانستن طهارت لباس دباغان و آغشتگی پیوسته ایشان به نجاست (غزالی، ج 2، ص 119)؛ تشبیه فرد آلوده به گناهی که از حالت خویش بیخبر است به ساکن محلة دباغان (ابنعابدین، ج 1، ص 89)؛ و نسبت دادن جهل به دباغان (طاشکوپریزاده، ص 374). با این همه، پست تلقیشدن دباغی، به این معنا نبودهاست که افراد بسیار اندکی بدین کار اشتغال داشتهاند، بلکه برعکس دباغان از اصناف پرجمعیت در برخی از مناطق جهان اسلام بودهاند (← کوهن ، ص 85؛ لوتورنو ، ج 1، ص 501) و برخی از آنان به سرمایه و ثروت نسبتاً درخور توجهی دست یافتهاند (← کوهن، ص 91). در تاریخ اسلام شواهد اندکی برای نشاندادن قدرت اجتماعی دباغان در دست است؛ برای نمونه شرط دباغان فاس به هنگام بیعت با حاکم جدید مغرب، مولای حسن (ﺣک : 1290ـ1311، از حکمرانان سعدی) برداشتن مالیات از ایشان بود که چون مدتی بعد تحقق نیافت اعتراض و شورش آنان را بهدنبال داشت (← ناصری، ج 9، ص 129، 136ـ137؛ برای نمونهای از قدرت اجتماعی و صنفی دباغان در تحمیل خواست خود بر قاضی و نیز بر صنف قصابان در بیتالمقدس دورة عثمانی ← کوهن، ص 90). صنف دباغان بهسبب جمعیت زیاد و وابستگی بهشمار زیادی از اصناف تولیدی، تشکیلات مفصّلی داشتند. مثلاً در بیتالمقدس دورة عثمانی علاوهبر رئیس صنف، که در مقطعی اخیبابا خوانده میشد، یک معاون (نقیب)، یک قائممقام و یک کاتب در سلسلهمراتب مدیریت صنف حضور داشتند. رئیس صنف، مسئول تأمین و خرید مواد اولیه و توزیع عادلانة آن میان اعضای صنف بود و زیرنظر قاضی شهر، بر مراحل مختلف کار دباغی نظارت میکرد (همان، ص 86).دباغی با مشاغل دیگری پیوستگی دارد. مادّة اولیة دباغی یعنی پوست را قصابان فراهم میآورند و از محصول کار دباغ، رنگرز، پوستیندوز، سرّاج (زینساز)، کفشدوز، پینهدوز و دیگر سازندگان محصولات چرمی استفاده میکردند (← تحویلدار، ص 118؛ محمد عبدالهادی جمال، ص 382، 495ـ496؛ کوهن، ص 93؛ لوتورنو، ج 1، ص 501ـ502). همچنین از اینرو که دباغان، پشم و موی پوست جانوران را میکندند، تهیهکنندة مواد خام پشمریسان نیز محسوب میشدند (کوهن، ص 89 ـ90). گروهی از تاجران نیز واسطة فروش محصولات دباغی به اصناف مصرف کننده بودند که در این میان سهم یهودیان ساکن در سرزمینهای اسلامی برجستهاست (← محمد عبدالهادی جمال، ص 385؛ بحری، ص 137ـ138).دباغخانهها را در برخی شهرها، بنابه ملاحظات بهداشتی، در خارج از باروها و در حاشیة شهرها و درصورت دسترسی به آب نهرها، کنار آنها بنا میکردند (← سامیه مصطفی محمد، ص 138). در برخی شهرها کارگاههای دباغان در یک نقطه متمرکز بود و این امر، کار نظارت بر آنها را تسهیل میکرد. در این صورت، کسانی که در خانههای خود یا در مکانهای منفرد به دباغی میپرداختند از جانب قاضی (محتسب) یا رئیس صنف توبیخ میشدند (کوهن، ص 87). دایر بودن مراکز دباغی در پیرامون شهرها بهسبب تأثیر سوئی که بر سلامت عمومی میگذاشت گاه اعتراض مردم را برمیانگیخت؛ برای نمونه، پس از انتخاب تهران بهعنوان پایتخت و رشد مشاغل از جمله دباغی در آن، سرانجام در اوایل سلطنت احمدشاه (ﺣک : 1327ـ 1344/ 1304ش) عرصه بر مردم تنگ شد و اعتراضاتی به بلدیه (شهرداری) دربارة فعالیتهای دباغی و شیوع بوی تعفن در شهر و ترس از ابتلا به بیماریها صورت گرفت؛ بلدیه نیز دستور برچیدن بیشتر کارگاههای داخل شهر را صادر کرد (← سلیمیمؤید، ص 147ـ148؛ شهریباف، ج 2، ص 44؛ دربارة تأثیر سوء دباغی و دباغخانهها بر مردم نیز ← بحری، ص 140).دباغخانه معمولاً مستطیلشکل ساخته میشد و حوض و چاه دو عنصر اساسی آن بود. چندین حوض با اسامی گوناگون در فرایند دباغی به کار گرفته میشد (← همان، ص 133، 135؛ سلیمی مؤید، ص 151). درواقع وجود منابع آبی جزو ضروریات کار دباغی بود. همچنین فضای وسیعی برای خشکشدن پوستها در آفتاب نیاز بود (کوهن، همانجا). برخی ابزارها از جمله داس، داربست، چکش، میخکش، تیغ، و اتو در دباغی استفاده میشدند (← سلیمی مؤید، ص 153، 155، 159، 165، 167؛ علی فتّال، ص 73ـ77).دباغی مراحل متعدد، زمانبَر و دشواری دارد و در هر مرحله، مواد ویژهای به کار میرود. در قدیم از مواد معدنی و گیاهی برای این کار سود میجستند که از مهمترین آنها نمک، مازو و قرظ بود. بعضی از این مواد در دوران جدید هم کاربرد دارند، ولی استفاده از مواد شیمیایی شایعتر است (← سلیمیمؤید، ص 150ـ151؛ معشنی، ص 76ـ 78). پس از تهیه پوست مناسب، عملیات دباغی آغاز میشود که هر مرحلة آن معمولاً چند روز به طول میانجامد. مجموعه عملیات دباغی عبارتاند از: آب زدن و خیساندن خام (پوست)، آهکزدن و تراشیدن موهای پوست باکارد، متورم کردن خام با آردپاشی، نمکپاشی، مازوکاری (پاشیدن گرد مازو بر خامها)، کاشیکاری (خشکاندن پوست در آفتاب)، و رنگکاری و صیقلزنی روی تخته (← وولف ، ص 231ـ232؛ سلیمیمؤید، ص 150ـ 169؛ علی فتّال، ص 82 ـ84، 86؛ بحری، ص 134ـ136). یکی از مراحل اساسی پیش از عملیات دباغی، آماده کردن پوست بود زیرا پوست را با پشم یا مو به دباغ میسپردند. البته موی پوستی را که برای ساختن کفشهای کرکدار دباغی میشد یا پوست نقشدار گورخر را نمیکندند، ولی دیگر پوستها را بهدقت از مو و پشم و نیز باقیمانده گوشت و پیه پاک میکردند (← دینوری، ج 3، ص 108ـ117؛ فهمی سعد، ص220). پس از انجام عملیات دباغی نیز پوستها رنگ میشد. برای رنگآمیزی پوست در گذشته از مواد یا گیاهان موجود در طبیعت استفاده میکردند. مازو برای رنگ سبز، پودر پوست انار یا روناس برای رنگ قرمز، بخور پوست گردو و پیاز برای رنگ آبی، زردچوبه یا بویاق برای رنگ زرد و دوده بخاری یا دیوار کورة حمام برای ساختن رنگ مشکی به کار میرفت. امروزه اغلب رنگهای مصرفی در کارگاههای دباغی شیمیایی است و کمتر از رنگهای طبیعی استفاده میشود (← دینوری، ج 3، ص 117ـ118، 120؛ پاشینو ، ص 249؛ فهمی سعد، همانجا؛ سلیمیمؤید، ص 160ـ161). این مجموعه عملیات بهصورت عمومی برای تولید پوستِ دباغیشده بهمنظور ساخت انواع محصولات چرمی انجام میشد، ولی در مورد پوستهای لازم برای برخی محصولات خاص مثل مشکآب (← کوهن، ص98) تفاوتهایی در جزئیات کار معمول بودهاست (← ابناخوه، ص 336).امروزه، برخلاف قدیم، کلیة کارهای دباغی را یک شخص صورت نمیدهد. کارگران به دو گروه ساده و ماهر تقسیم میشوند و کارگران ماهر هر یک براساس تخصص و مهارت خویش، کاری را برعهده میگیرند. اجرت کارگران به صورتهای روزمزد یا طبق شمارش پوستها پرداخت میشود. در 1374ش در ایران حداکثر درآمد روزانة یک کارگر ماهر دباغی حدود هفت تا هشت هزار ریال بودهاست (← سلیمیمؤید، ص 169؛ برای اجرت دباغان در بغداد ← بحری، ص 138ـ139).محتسبان، کار دباغان را بیشتر بهسبب حفظ سلامت عمومی و جلوگیری از فروش کالای نامرغوب زیرنظر داشتند. محتسب میبایست مردی امین و آشنا به کار دباغی را بر دباغان میگماشت و از دباغان میخواست که مواد دباغی مرغوب همچون قرظ یمانی را به کار برند و از مصرف آرد و مواد غیرمجاز بپرهیزند (ابناخوه، ص 335). مشکسازان نیز میبایست فقط پوست تذکیهشده را برای کار خود استفاده میکردند (همان، ص 336). همچنین دباغ پیش از خشکشدن کامل پوست و معلومشدن میزان مرغوبیت آن مجاز به فروشش نبود (← سامیه مصطفی محمد، ص 138ـ139).برخی باورها میان عامه دربارة آب دباغخانه رایج بود، ازجمله اینکه زن نازا اگر از هفت حوضِ دباغی گذر کند یا مقداری از آب آنها را برگرفته، خود را بشوید، در آینده باردار خواهد شد (علی فتّال، ص 87). همین کار را اگر دختر بخت بسته انجام دهد، بختش گشوده میشود (سلیمیمؤید، ص 172؛ همچنین برای آیین عامیانة بختگشایی دخترانِ در خانه مانده در شب چهارشنبه آخر سال با مراجعه به دباغخانه و جزئیات آن ← شکورزاده، ص 86ـ87؛ نیز دربارة باورهای مشابه ← همان، ص 121؛ شهریباف، ج 2، ص 44؛ شاملو، ج 1، ص 114). شستن دست در خم دباغی در چهارشنبه، گره از گرفتاری مرد باز میکند (شکورزاده، ص 327). بچه سحرزده را هم بوی دباغخانه علاج میکند و آنکه تنگدست یا سحرزده است، اگر از هفت حوض دباغخانه آب بردارد و بر آستانة در خانهاش بپاشد، از بدی و شر مصون میگردد (← علی فتّال، همانجا). به «دباغی» در بسیاری از مَثَلهای فارسی و عربی اشاره شدهاست (برای نمونه ← دهخدا، ج 1، ص 20؛ علی فتّال، همانجا).منابع : ابناخوه، کتاب معالمالقربة فی احکامالحسبة، چاپ محمد محمود شعبان و صدیق احمد عیسی مطیعی، ]قاهره[ 1976، چاپ افست ]قم [1408؛ ابنحجر عسقلانی، کتاب الاصابة فی تمییز الصحابة، مصر 1328، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنخلّکان؛ ابنسعید مغربی، المُغرِب فی حُلَیالمَغرب، چاپ شوقی ضیف، قاهره 1964؛ ابنعابدین، حاشیة ردّالمحتار علی الدّرالمختار: شرح تنویرالابصار، چاپ افست بیروت 1399/1979؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/1995ـ2001؛ ابنهشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، ]بیروت[: دارابنکثیر، ]بیتا.[؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فی اختراقالآفاق، بیروت 1409/1989؛ علی غالب بحری، «الدباغة فی الاعظمیة»، التراث الشعبی، سال 15، ش 4 (1984)؛ پتر ایوانوویچ پاشینو، سفرنامه ترکستان : ماوراءالنهر، ترجمه مادروس داؤدخانف، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1372ش؛ حسینبن محمدابراهیم تحویلدار، جغرافیای اصفهان، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1342ش؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخالعرب قبلالاسلام، بغداد 1413/1993؛ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، المستدرک علیالصحیحین، وبذیله التلخیص للحافظ الذهبی، بیروت : دارالمعرفة، ]بیتا.[؛ علیبن محمد خزاعی، تخریجالدلالات السمعیة علی ماکان فی عهد رسولاللّه صلی اللّه علیه و سلم من الحرف والصنائع والعمالات الشرعیة، چاپ احسان عباس، بیروت 1405/1985؛ خطیب بغدادی؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، روایة بقیبن مخلد، چاپ سهیل زکار، دمشق 1967ـ1968؛ علیاکبر دهخدا، امثال و حکم، تهران 1352ش؛ احمدبن داوود دینوری، کتابالنبات، ج 3، و نیم اول ج 5، چاپ برنهارد لوین، ویسبادن 1394/ 1974؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء والبلغاء، چاپ ریاض عبدالحمید مراد، بیروت 1425/2004؛ سامیه مصطفی محمد، الحیاة الاقتصادیة و الاجتماعیة فی اقلیم غرناطة فی عصری المرابطین و الموحدین من 484 الی 620 ﻫ (من 1092 الی 1223م )، قاهره 1423/2003؛ سلیم سلیمیمؤید، «دباغی در تهران»، پژوهشنامه: مجموعه مقالات پژوهشی اداره کل میراث فرهنگی استان تهران، دفتر1 (پاییز 1379)؛ احمد شاملو، کتاب کوچه، حرف آ، تهران 1378ش؛ ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران 1363ش؛ جعفر شهریباف، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران 1367ـ1368ش؛ احمدبن مصطفی طاشکوپریزاده، الشقائق النعمانیة فی علماءالدولة العثمانیة، بیروت 1395/1975؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ علی فتّال، «دباغةالجلود»، التراث الشعبی، سال 3، ش 8 (1972)؛ عبدالعزیز عمری، الحرف و الصناعات فی الحجاز فی عصرالرسول صلیاللّهعلیهوسلم، ]دوحه[ 1985؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علومالدین، بیروت 1406/1986؛ فهمی سعد، العامة فی بغداد فی القرنین الثالث والرابع للهجرة: دراسة فی التاریخ الاجتماعی، بیروت1413/1993؛ قلقشندی؛ محمدعبدالحیبن عبدالکبیر کتانی، نظامالحکومة، المسمی التراتیب الاداریة، بیروت: دارالکتاب العربی، ]بیتا.[؛ روژه لوتورنو، فاس قبلالحمایة، ترجمه الی العربیة محمد حجی و محمد اخضر، بیروت 1412/1992؛ محمدعبدالهادی جمال، الحرف و المهن و الانشطة التجاریة القدیمة فی الکویت، کویت 2003؛ سعیدبن مسعود معشتی، الصناعات التقلیدیة فی ظفار، صلاله، عمان 1992؛مقدسی؛ احمدبن محمد مَقَّری، نفحالطیب، چاپ احسان عباس، بیروت 1388/1968؛ احمدبن خالد ناصری، کتاب الاستقصا لاخبار دول المغرب الاقصی، چاپ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء 1954ـ1956؛Robert Brunsehvig,"Base trades in Islam", in Manufacturing and labour, ed. Michael G. Morony, Aldershot, Engl., 2003; Amnon Cohen, The guilds of Ottoman Jerusalem, Leiden 2001; The Economic history of Iran: 1800-1914, ed. Charles Issawi, Chicago: The University of Chicago Press, 1971; EI2, Suppl., s.v. "Dabbā" (by M. A. J. Beg); Ignazgh Goldziher, "The crafts among the Arabs", in Manufacturing and labour, ibid; Abraham Valentine Williams Jackson, Persia past and present: a book of travel and research, New York 1906; Jamal Judah, "The economic conditions of the mawālī in early Islamic times", in Manufacturing and labour, ibid; Mūbahat Kütükoğlu, "The structure of the Ottoman economy", in History of the Ottoman state, society & civilisation, vol.1, ed. Ekmeleddin İhsanoğlu, İstanbul: Research Centre for Islamic History, Art and Culture (IRCICA), 2001; Jean - Baptiste Tavernier, Les six voyages de Turquie et de Perse, introduction et notes de Stéphane Yerasimos, Paris 1981; TDVİA, s.v. "Deri: Türkler'de dericilik" (by Zeki Tekin); Hans E. Wulff, The traditional crafts of Persia, Cambridge, Mass. 1976.