داوری شیرازی، میرزامحمد، متخلص به داوری، شاعر، خوشنویس و نقاش قرن سیزدهم. او سومین فرزند وصال شیرازی* بود که در 1238 در شیراز به دنیا آمد (فسائی، ج 2، ص 1008ـ1009؛ معصومعلیشاه، ج 3، ص 376؛ آقابزرگ طهرانی، ج 9، قسم 1، ص 319) و میرزای سکوت، پیر و مرشد وصال، نام محمد را برای او برگزید (فرهنگ شیرازی، ص 51؛ فسائی، همانجا). علوم ادبی، ریاضی، حکمت الهی و نیز آداب سخنوری به فارسی و عربی را از محضر پدر و دیگر استادان آموخت و خطوط هفتگانه را به شیوة پدر فراگرفت (صبا، ص 256؛ هدایت، ج 2، بخش 1، ص 293؛ روحانی وصال شیرازی، ص 357). بزرگترین برادرش، احمد وقار شیرازی* نیز در تربیت وی سهمی بسزا داشت (داوری شیرازی، مقدمة نورانی وصال، ص 13). داوری نقاشی، چهرهنگاری و تذهیب را نیز به خوبی یاد گرفت (فرهنگ شیرازی، همانجا؛ دیوانبیگی، ج 1، ص 604؛ روحانی وصالشیرازی، همانجا) و زبان ترکی را نزد حاجاسداللّهخان قوامی (متوفی 1279) آموخت (روحانی وصال شیرازی، همانجا؛ امداد، 1377ش، ج 1، ص 465). پس از درگذشت پدرش، دو برادرش نیز به هند رفتند و سرپرستی خانواده به وی واگذار شد (ماهیار نوابی، ص 132). دو سال پس از مرگ برادرش، حکیم شیرازی*، و بازگشت وقار به شیراز (پیش از نوروز 1279) به تهران رفت (روحانی وصالشیرازی، ص 363؛ ماهیارنوابی، ص 132ـ133).او در تهران توجه و احترام ناصرالدینشاه (ﺣک : 1264ـ 1313)، بزرگان و دانشمندان، بهویژه میرزایوسف مستوفیالممالک (متوفی 1303)، را برانگیخت (روحانی وصالشیرازی، همانجا). امینالدوله، وزیر ناصرالدینشاه، وی را به دربار و شخص شاه معرفی کرد و او نیز قصیدهای فیالبداهه سرود و آن را به همراه قرآنی ــ که خود کتابت کرده بودــ به شاه پیشکش کرد. او در حضور شاه شعر خواند و شاه شعر و سن وی را به منوچهری دامغانی* تشبیه کرد. امینالدوله از دانش و هنر خوشنویسی وی برای شاه تعریف کرد و اوراقی از شاهنامه را ــ که به خط و نقاشی داوری مزیّن بودــ به شاه نشان داد، هنر و سخنسنجی داوری وی را نزد شاه محبوب کرد و شاه دستور داد که داوری برای آموزش هنر و دانش به شاهزاده مسعودمیرزا در تهران بماند (← داوری شیرازی، ص 153ـ154؛ ماهیار نوابی، ص 134؛ قس روحانی وصال شیرازی، همانجا، که بهجای امینالدوله از مستوفیالممالک نام بردهاست). به این ترتیب او با دریافت خلعت و مستمری مضاعف از شاه، به ماندن در تهران و پیوستن به شاعران درباری بیشتر متمایل شد (ماهیار نوابی، ص 135).داوری، پس از چندی تهران را ناخوشایند یافت و به شیراز بازگشت (زرینکوب، ص480). او در قصایدی، آشکارا بدبینی خود را به پایتخت و مردم آن بیان و از بیتوجهی آنان به دانش و هنر شکوه کردهاست (برای نمونه ← ص 151ـ153، 316ـ 321؛ نیز ← ماهیار نوابی، همانجا). ظاهراً علت این خشم و ناخرسندی، زودرنجی و ناسازگاری وی بودهاست که شاید ناشی از بیماری جانکاه وی بوده باشد (زرینکوب، ص 481). به نظر زرینکوب (همانجا) ترک تهران و نیز عمر کوتاه داوری، وی را نزد استادان آن دوره گمنام نگاه داشت. پس از بازگشت به شیراز، دختر میرزامهدی، از بزرگان فارس و پسرعموی قوامالملک، را به همسری برگزید؛ حاصل آن فرزندی به نام جلال بود که در کودکی از دنیا رفت (فرهنگ شیرازی، ص 65؛ روحانی وصال شیرازی، همانجا؛ قس ماهیار نوابی، ص 159 که نام فرزند او را «جمال» ذکر کردهاست). مرگ فرزند برای داوری بسیار سنگین بود، چنانکه به گفتة برادرش، فرهنگ شیرازی*، به همین سبب در 1283 در 45 سالگی وفات یافت (← فرهنگ شیرازی، ص 51؛ فسائی، ج 2، ص 1010؛ معصومعلیشاه، ج 3، ص 377). او را در شاهچراغ شیراز در کنار قبر وصال و میرزای سکوت به خاک سپردند (فرهنگ شیرازی، همانجا). برادرانش، وقار و فرهنگ، هریک در مرثیهای مادّهتاریخ سال درگذشت وی را آوردهاند (← همان، ص 52؛ روحانی وصال شیرازی، ص 364؛ رکنزاده آدمیت، ج 2، ص 507؛ قس فرصت شیرازی، ج 2، ص 573؛ مدرس تبریزی، ج 2، ص 212؛ آقابزرگ طهرانی، ج 9، قسم 1، ص 319 که تاریخ وفات وی را 1284 ذکر کردهاند).داوری مانند پدر و برادرانش از مریدان میرزای سکوت و از پیروان طریقت ذهبیه* بود. او در اشعارش زاهدان ریاکار و متظاهر را نکوهش کردهاست (برای نمونه ← داوری شیرازی، ص 409، 714ـ 716؛ نیز ← ماهیار نوابی، ص 143؛ میر، ج 2، ص 945). او را میتوان از شاعران نامدار و طراز اول زمان خویش شمرد و در ذوق شاعری بهترین فرد خاندان وصال دانست (ماهیار نوابی، ص 148؛ قس آرینپور، ج 1، ص 79، پانویس 1، که او و برادرانش را شاعران درجه دو در روزگار خود دانستهاست) و از لحاظ قدرت در تعبیر و تنوع در مضمون، سرآمد معاصرانش بهشمار آورد (حمیدی شیرازی، ص 177؛ زرینکوب، ص480ـ481). شعر او به مرتبهای از کمال رسید که حتی برخی ناقدان وی را برتر از پدرش دانستهاند (← داور شیرازی، ص 209، توضیحات طاووسی). از اشعار دیوانش پیداست که شاعری حساس، زودرنج و تندخو بودهاست (برای نمونه ← داوری شیرازی، ص 414، 547، 572؛ نیز ← ماهیار نوابی، ص 141؛ زرینکوب، ص 482). فخامت سبک خراسانی در قصاید وی آشکار است. او بیشتر قصاید مشهور شاعران پیشین را استقبال کرده (برای نمونه ← داوری شیرازی، ص 211 به استقبال از خاقانی، ص 218، 276 به استقبال از فرخی، ص 475 به استقبال از منوچهری) و بهخوبی از عهده برآمدهاست (ماهیار نوابی، ص 149). داوری از شاعران دورة دوم بازگشت ادبی* محسوب میشود که براثر حمایت دربار قاجار به مدیحهسرایی پرداخت (← شفیعیکدکنی، 1378ش، ص 59). او مانند دیگر شاعران دربار میکوشید در شعر خود همان حال و هوای شعر شاعران دربار غزنویان و سلجوقیان را نشان دهد (← صفا، ص90؛ شفیعیکدکنی، 1383ش، ص20، 30). شعر داوری از لحاظ لحن و آواز یادآور اشعار منوچهری و خاقانی شروانی* است (حمیدی شیرازی، ص 178). وی همچنین از شیوة ناصرخسرو و فرخی پیروی کردهاست (← زرینکوب، همانجا).اگرچه داوری قصیدهسراست، در قالبهای دیگر نیز کم و بیش مهارت داشتهاست (← حمیدی شیرازی، ص 175). او پس از کتابت شاهنامه فردوسی، مثنوی ممتازی به تقلید از آن سرود که آشنایی کامل وی را با شاهنامه نشان میدهد (← داوری شیرازی، ص740ـ744؛ نیز ← میر، ج 2، ص 946؛ ادامة مقاله). وی در غزل پیرو سبک حافظ و سعدی است (برای نمونه ← داوری شیرازی، ص 602، 607، 635 به پیروی از سعدی، ص 611، 615، 632 به پیروی از حافظ)، اما غزلهایش زیبایی و لطافت شعر سعدی و حافظ را ندارد (← شفیعی کدکنی، 1378ش، ص60). سبک خراسانی بر غزلهای او نیز تأثیر گذاشته، بهطوری که آنها را همانند تغزل قصیدههای سبک خراسانی سرودهاست، البته در این قالب همتای پدر و برادرانش نیست (ماهیار نوابی، ص150). بیشتر مسمطهای وی به سبک مسمطهای منوچهری است (برای نمونه ← داوری شیرازی، ص 655). حمیدی شیرازی (همانجا) آنها را از نظر لفظ و معنی بهترین مسمطهای زبان فارسی دانستهاست (نیز ← براون ، ج 4، ص 322 که مسمطی از وی را به پردة پرآب و رنگ نقاشی تشبیه کردهاست). از مسمطهای او چنین برمیآید که رقابتی ادبی میان وی و قاآنی* بوده، اما داوری در این رقابت نتوانستهاست از قاآنی پیشی بگیرد (← تجربهکار، ص 86 ، 205). چند قصیده عربی به استقبال از شعرای عرب (← داوری شیرازی، ص 98ـ99، 348ـ349) و چند ملمّع عربی (مثلاً، ص 117، 306، 370) و یک ملمّع به سه زبان فارسی، عربی و ترکی (ص 432ـ434) هم در دیوان او موجود است (نیز ← داوری شیرازی، همان مقدمه، ص 14ـ15). او گاه خود را ملزم دانسته که مشکلترین قافیهها را به کار بَرَد (برای نمونه ← ص 485ـ486) که این امر از فصاحت برخی قصاید، منظومهها، ترجیعبندها و ترکیببندها کاستهاست (حمیدی شیرازی، ص 178). با اینکه پیرو سبک خراسانی است اما گاهی مختصات نحوی و زبانی این سبک را اشتباه بهکار میبرد (برای نمونه ← ص 80 ، بیت 12، ص 71، بیت 12، ص 72، بیت 7، که دو حرف اضافه را قبل از یک اسم آوردهاست؛ نیز ← مؤتمن، ص 185). به علاوه، برخلاف شاعران سبک خراسانی تکرار قافیه در قصاید او بسیار دیده میشود (برای نمونه ← ص 71، 493، 575ـ581).موضوعات شعر او از اشعار شاعران همروزگارش متنوعتر است و دیوان او شامل تغزل، تشبیب، شکوائیه، مدیحه و منقبت پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و مراثی ائمه است (حمیدی شیرازی، ص 175ـ176). در مدیحهسرایی گاه از اشعار قاآنی متأثر بودهاست (همان، ص 177). و قصایدی در مدح ناصرالدینشاه و محمدشاه و وزیران روزگار خود، و سوگ پدرش دارد (برای نمونه ← داوری شیرازی، ص 35، 134، 497).داوری، مانند پدر و برادرانش، خوشنویسی چیرهدست بود. در روزگار او خوشنویسی رواج بسیار داشت و قطعات و کتابهایی که کتابت میکرد، خریداران بسیار داشت (روحانی وصالشیرازی، ص 358؛ ماهیار نوابی، ص 139). او در نوشتن انواع خطوط، بهویژه نستعلیق و شکستهنستعلیق، مهارت داشت (هدایت، ج 2، بخش 1، ص 293؛ فرهنگ شیرازی، ص 51). معصومعلیشاه صاحب طرائقالحقائق، پیش از وفات داوری، مدتی برای یادگیری خط نستعلیق نزد او میرفت (← معصومعلیشاه، ج 3، ص 377). آثار خوشنویسی و کتابتهای بسیاری از او بهجا ماندهاست. ازجمله مهمترین آنها دو نسخه از دیوان حافظ، دو نسخه از شش دفتر مثنوی مولوی و نسخهای از دیوان خاقانی است که خود نیز بر دو اثر اخیر حواشی سودمندی نوشتهاست (روحانی وصال شیرازی، همانجا؛ رکنزاده آدمیت، ج 2، ص 506؛ برای فهرست کامل آثار هنری او ← بیانی، ج 3، ص 714ـ716). البته شاهکار هنری او نسخهای از شاهنامه فردوسی است که به محمدقلیخان ایلخانی قشقایی، ایلخان فارس، فروخت. کتابت این نسخة نفیس ــ که بهشماره 599 در موزة رضا عباسی نگهداری میشودــ پنج سال به طول انجامید. داوری در پایان نسخه شرح کتابت آن را در 126 بیت به شیوة فردوسی سرودهاست (← دیوانبیگی، ج 1، ص 604؛ معصومعلیشاه، ج 3، ص 376؛ داوری شیرازی، همان مقدمه، ص 19ـ20؛ امداد، 1339ش، ص 368). در این نسخه 68 نگاره از مجالس شاهنامه وجود دارد که 55 مجلس اثر لطفعلی صورتگر* (متوفی 1288) و سیزده مجلس آن اثر شخص داوری است (شریفزاده، ص 56).اشعار و تألیفات به جامانده از داوری اینهاست: دیوان اشعار، شامل حدود پانزده هزار بیت که نخست در 1330ش با پیشگفتار سعید نفیسی در شیراز چاپ شد و در 1370ش، نورانیوصال آن را به چاپ کامل رساند؛ رسالهای در معانی و بیان و بدیع به عربی؛ رسالهای در علم عروض؛ و فرهنگ بزرگ ترکی ـ فارسی (داوری شیرازی، همان مقدمه، ص 29). او همچنین به پیشنهاد مؤیدالدوله طهماسبمیرزا، از بزرگان فارس، در حال سرودن داستان حملة مغول به ایران به تقلید از شاهنامه بود که پیش از اتمام آن درگذشت (روحانی وصال شیرازی، همانجا؛ حمیدی شیرازی، ص 175). از نثر داوری تنها رسالهای در شرححال خاندان خود و دو نامه بهجا ماندهاست (ماهیار نوابی، ص 158). در یکی از نامهها ــ که نثر گیرایی هم داردــ با طنز از اوضاع شیراز شکوه کردهاست (← همانجا).منابع: یحیی آرینپور، از صبا تا نیما، ج 1، تهران 1357ش؛ آقابزرگ طهرانی؛ حسن امداد، سیمای شاعران فارس در هزار سال، ]تهران[ 1377ش؛ همو، شیراز در گذشته و حال، شیراز ?]1339ش[؛ مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، تهران 1345ـ1358ش؛ نصرت تجربهکار، سبک شعر در عصر قاجاریه، ]تهران[ 1350ش؛ مهدی حمیدی شیرازی، شعر در عصر قاجار، تهران 1364ش؛ مفیدبن محمد نبی داور شیرازی، تذکره مرآتالفصاحه: شرححال و نمونه اشعار شاعران فارس، چاپ محمود طاووسی، شیراز 1371ش؛ محمدبن محمدشفیع داوری شیرازی، دیوان، چاپ نورانیوصال، ]تهران [1370ش؛ احمد دیوانبیگی، حدیقةالشعراء، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1364ـ1366ش؛ محمدحسین رکنزاده آدمیت، دانشمندان و سخنسرایان فارس، تهران 1337ـ1340ش؛ علی روحانی وصال شیرازی، تذکره گلشن وصال: در شرححال و آثار خاندان وصال شیرازی، چاپ محمود طاووسی، شیراز 1386ش؛ عبدالحسین زرینکوب، از گذشتهی ادبی ایران، تهران 1385ش؛ عبدالمجید شریفزاده، «سخنی دیگر دربارة شاهنامه داوری»، موزهها، ش 13 و 14 (بهار و تابستان 1372)؛ محمدرضا شفیعیکدکنی، ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما، ترجمة حجتاللّه اصیل، تهران 1378ش؛ همو، ادوار شعر فارسی: از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران 1383ش؛ محمدمظفر حسینبن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن، چاپ محمدحسین رکنزاده آدمیت، تهران 1343ش؛ ذبیحاللّه صفا، مختصری در تاریخ تحول نظم و نثر پارسی، تهران 1337ش؛ ابوالقاسم فردوسی، مجالس شاهنامه، بهخامه محمد داوری و آقالطفعلی صورتگر، تهران 1382ش؛ محمدنصیربن جعفر فرصت شیرازی، آثار عجم، چاپ منصور رستگار فسائی، تهران 1377ش؛ ابوالقاسمبن محمدشفیع فرهنگ شیرازی، رساله اخبار سلسله جلیله وصالیه، چاپ محسن ذاکرالحسینی، تهران 1390ش؛ حسنبن حسن فسائی، فارسنامه ناصری، چاپ منصور رستگارفسائی، تهران 1382ش؛ یحیی ماهیار نوابی، خاندان وصال شیرازی، ]تهران [1335ش؛ محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، تهران 1369ش؛ محمدمعصومبن زینالعابدین معصومعلیشاه، طرائقالحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1339ـ1345ش؛ زینالعابدین مؤتمن، تحول شعر فارسی، تهران ?]1339ش[؛ محمدتقی میر، بزرگان نامی پارس، شیراز 1368ش؛ رضاقلیبن محمدهادی هدایت، مجمعالفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ـ1340ش؛Edward Granville Browne, A literary history of Persia , vol.4, Cambridge 1930.