داعی صغیر ← حسنبن قاسمبن حسنNNNNداعی کبیر ← حسنبن زیدبن محمدNNNNداغ، نشانی که با آهن تَفته بر حیوان و گاه آدمی میزدهاند. داغ زدن یا داغ کردن عمدتاً به هدف اثبات مالکیت بر حیوان یا انسان و همچنین بهمنظور درمان برخی بیماریها و جراحات و گاه شکنجه بودهاست. در زبان عربی داغ زدن بر حیوان را وَسْم و نشانِ داغ را وَسْم یا سِمَه و به ابزار آن «مِیْسَم» میگفتهاند (← ابنمنظور، ذیل «وسم»؛ ابنجُزَیّ، ص 264). برای معالجه برخی از بیماریهای آدمیان یا جراحات و دملها، عضو بیمار را با آهن یا سنگ تفته داغ میکردند. در زبان عربی برای بیان استفاده از شیوة داغ کردن بهمنظور درمان بیماریهای آدمیان، عمدتاً از فعل کیّ از ریشه ک و ی استفاده میشود. البته چنان که از مَثَل قدیم «آخِرُالدواءِ الکَیّ»، برمیآید، داغ کردن نهاییترین راه درمان بهشمار میآمدهاست (← ابنسعد، ج 8، ص 294؛ طبری، 1382ـ 1387، ج 2، ص 398؛ جوادعلی، ج 8 ، ص 392). سوزاندن یا داغ کردن محل بیماری در سیاهزخم و برخی دیگر از بیماریها و جز آنها در دورة معاصر نیز در برخی مناطق بهویژه در میان عشایر رایج است (← پورکاظم، ص 219ـ222).در نظام تشکیلات حکومتهای دورة اسلامی نیز گاه برای مشخص کردن ابواب جمعی واحدهای مختلف اداری بر قسمتی از بدن آنان داغ میزدند و اصطلاح داغ غلامی/ داغ بندگی شناخته شدهبود (←سنایی، ص 307؛ خاقانی، ص 443؛ سعدی، ص 485؛ حافظ، ص290). چنانکه یزیدبن ابیمسلم، والی افریقیه و مغرب در عصر یزیدبن عبدالملک اموی (ﺣک :101 ـ105)، بر دستان نگهبانان بربر خود واژة «حَرَسی» را داغ زد (← بلاذری، 1413، ص 231؛ برای گزارش دیگری از داغ زدن بر دستان خدم و حشم حکومتی در دورة امویان شام ← یعقوبی، ج 2، ص 313). در همین دوره اسامةبن زید تنوخی، متولی خراجِ نصارا در مصر، دستور داد پس از دریافت خراج از راهبان مسیحی بر دستان آنان داغ بزنند و مسیحیانی که داغِ تأییدِ پرداخت خراج بر دست نداشتند بهشدت مجازات میشدند؛ در جریان این کار، نام راهبان و نام دیرشان و تاریخ پرداخت خراج یا تصویر یک شیر بر دستان آنها داغ زده میشد (← مَقریزی، ج 4، قسم 2، ص 999ـ1000). از داغ برای شکنجه کردن یا اعترافگیری نیز در دورههای مختلف استفاده میشدهاست (←ابنخلدون، ج 2، ص 18؛ وقایع اتفاقیه، ص 92، 611؛ د. ایرانیکا، ذیل واژه). گاه در مجادلات مذهبی نیز بر پیشانی مخالفان اعتقادی داغ میزدند؛ مثلاً در قرن ششم، به درخواست رضیالدین ابوالخیر احمدبن اسماعیل، فقیه سنّی قزوین، پیشانی برخی شیعیان این شهر را با نام ابوبکر و عمر داغ زدند (← قزوینی، ص 369؛ برای کاربردهای دیگر داغ نهادن بر اندام انسان← گلچین معانی، ص 3895ـ3910). بااینحال، بیشترین کاربرد داغ برای تعیین مالکیت حیوانات بودهاست.در نظام دیوانسالاری دورة اسلامی، داغ کردن حیوانات علاوه بر آنکه برای تشخیص مالکیت آنها به کار میرفت (مثلاً داغ زدن بر پاها یا منقارهای پرندگان سلطنتی ← مقریزی، ج 3، ص 748؛ یا داغ زدن بر اسبان و شتران پس از فتح و ضبط اموال طرف مغلوب ← ابناثیر، ج 8، ص 47؛ حافظابرو، ج 2، ص 307)، بهمنظور مشخص ساختن حیواناتی استفاده میشد که توسط دولت اسلامی برای زکات یا وقف معیّن میشدند (← ابنسعد، ج 3، ص 285، ج 9، ص 73ـ74؛ بلاذری، 1413، ص 100؛ همو، 1996ـ2000، ج 5، ص 186؛ طبری، 1382ـ 1387، ج 3، ص 332، ج 4، ص 211).با در نظر گرفتن زندگی کوچنشینی و قبیلگی و تاحدی مبتنی بر دامداری عرب عصر جاهلی و بیم درآمیخته شدن حیوانات قبیلهها با یکدیگر، میتوان گفت که داغ کردن حیوان کاملاً معمول بودهاست. از برخی از آیات قرآن و تفاسیر آنها نیز دانسته میشود که داغ کردن حیوانات و حتی انسانها برای عرب عصر جاهلی امری آشنا بودهاست (← قلم: 16؛ طبری، 1367ش، ج 1، ص 201، ج 6، ص 1714؛ ابوالفتوح رازی، ج 4، ص 192، 210، ج 17، ص 349، ج 19، ص 335).با وجود سابقة بسیار طولانی داغ کردن، دربارة چند و چون این عمل در منابع قدیم توضیح چندانی دیده نمیشود و دانستههای ما دربارة جزئیات و روشهای آن عمدتاً حاصل تحقیقات میدانی جدید است. بر پایة این تحقیقات، در جاهایی مثل جزیرةالعرب، بهعلت وفور شتر، بیشتر از همه بر این حیوان داغ مینهادند. جای این داغها معمولاً گونه، بینی، گوش، لب پایین، ران و گردن حیوانات بودهاست (سعدونی، ص 35). این داغها بسیار متنوع بوده و بسته به شکلهایشان نامهای ویژهای داشتهاند (برای شکلهای داغها و نامهایشان و محلهای مناسب داغ زدن بر بدن شتر و داغهای ویژه هر یک از دستههای گروهی اعراب از قبیل قبیله و عشیره و طایفه و شعبه و جز آنها ← همان، ص 91ـ323؛ سلیم عرفات مبیّض، ص 73).شتر را در یک سالگی موقع جدا کردن از مادر داغ میکردهاند. مناسبترین زمان برای داغ کردن شتر، فصل تابستان و هنگام طلوع ستارة سهیل بودهاست. در این زمان، به باور آنان، بهسبب گرمی هوا و نبود علفهای خشک که بهطور معمول بهجای زخم آسیب میرساند، التهاب داغ زود برطرف میشد و محل آن التیام مییافت (سعدونی، ص 38).اصلیترین علت داغ کردن حیوانات آن بود که مالکان آنها بتوانند حیوانات خود را از حیوانات دیگران تشخیص دهند؛ بدین بیان داغ در حکم سند مالکیت بر حیوان بودهاست. از این روست که تا همین اواخر در مبایعهنامههایی که هنگام فروش شتر تنظیم میکردهاند، علاوه بر ذکر نام طرفین و شاهدان معامله، نوع داغ و محل آن بر بدن شتر نیز ثبت میشدهاست (برای نمونههایی از این مبایعهنامهها ← همان، ص 65، 67، 70، 75، 79). نظر به اهمیت و اعتبار داغ در میان قبایل عرب، هرگونه تلاش برای محو یا تغییر داغ یک حیوان، در نظام قضائی قبیلگی مجازات داشتهاست و افراد ویژهای به این جرم رسیدگی میکردهاند (سلیم عرفات مبیّض، ص 76).در ایران قدیم نیز به دلالت اشعار فارسی، داغ نهادن بر حیوانات پیشینة کهنی داشتهاست) ←دهخدا، ج 22، ص 103ـ 104). بیهقی (ص 660) از به دام انداختن گورخری به دست همراهان محمود غزنوی در بُست سخن گفته که به دستور سلطان حیوان را به نام محمود داغ نهادند. یکی از قدیمترین اشارات دربارة داغ نهادن بر حیوانات در ایران، داستان داغگاه امیر ابوالمظفر احمدبن محمد، والی چغانیان و قصیده فرّخی سیستانی در وصف آن است که در چهار مقالة نظامی عروضی (ص 36ـ37) آمدهاست (نیز ← فرّخی سیستانی، ص 175ـ 180). در یک فرسنامة منثور، برای درمان مرض بادامة اسب (=سخت شدن مفصل دست در راستای سینه)، به داغ کردن حیوان توصیه شدهاست. از جمله در آن کتاب تأکید شدهاست که باید دقت کرد تا حرارت ناشی از شیء داغ به عصب و استخوان نرسد و اگر بیم ترکیدن پوست اسب در میان باشد باید بر جایگاه داغ قطران نهاد تا جوشش قطران مانع ترکیدگی پوست شود. همچنین در این کتاب دربارة مراقبتهای پس از نهادن داغ، توصیههای دقیقی شده، از جمله اینکه جای داغ اسب را با آب سرد شستشو دهند (← دو فرسنامه، ص 109ـ110).امروزه نیز در ایران، در مناطقی که دامداری رواج دارد، برای شناسایی حیوانات، علاوه بر روشهایی چون شکاف دادن گوش حیوانات، از شیوة داغ نهادن به وفور استفاده میشود. یکی از گستردهترین تحقیقات دربارة این موضوع در ایران معاصر از آن دیگارِ فرانسوی است که از 1348 تا 1354ش در میان ایل بختیاری به سر میبرد. به نوشتة او داغ نهادن یا علامتگذاری بر دام جزو اقدامهای احتیاطی بهمنظور حفظ دام در مقابل دزدی و گله به گله شدن است و بازگرداندن اموال غارت شده و مفقود شده را آسان میکند. علاوهبر ویژگیهایی چون سن، جنس و مشخصات مختلف جسمانی حیوان، علامتهایی نیز بر بدن حیوان گذاشته میشود تا مالک آن شناخته شود. این علامتها باید دائمی و پاک نشدنی باشند. بعضی از این علامتها را با آلتی آهنی میزنند که روی آن نقش یا عددی جوش داده شدهاست. بختیاریها گاه از یک سیخ کباب ساده برای زدن علامتهایی، از یک یا چند خط، استفاده میکنند. آنها علامتهایی را معمولاً یا در دو سوی پوزة حیوان یا روی گوشهایش داغ میزنند. گاوها را هم مثل دامهای کوچک با آهن گداخته روی سرشان و خرها را با آهن گداخته روی یک طرف گردن علامت میگذارند. داغ اسبها و قاطرها را روی کفل (سرین) آنها میزنند. بعضی از خوانین برای خود نشان خاصی برمیگزیدند یا نام کامل خود را به صورت مُهر فلزی درمیآوردند و آن را روی کفل حیوانات بزرگ (اسب و قاطر) خود میزدند که نشانة مالکیت بود (← ص 93ـ 95؛ نیز ← کریمی، ص 221ـ222).دامداران عمدة آبادی روغنوئیه ماهان کرمان بزغالههای تازه به دنیا آمده خود را پس از ده روز نشانگذاری میکنند. یکی از شیوههای نشانگذاری آنها زدن داغِ مُهرِ نامِ صاحبِ گله بر پشت گوش گوسفند و بز است. این علامت در واقع سند مالکیت گوسفندان و بزهاست. این نشانها برای همه دامداران آبادیها و دهات اطراف، تا حد و مرزی که گوسفندانشان برای چرا میروند، شناخته شدهاست (میرشکرائی، ص 66).داغ زدن بهخصوص در مورد شتران عمومیت دارد. شتر را برای چرا بیشتر اوقات سال در بیابان و صحرا رها میکنند. مثلاً در حاشیههای شمالی و جنوبی دشت کویر در ایران روی گردن یا صورت یا در کنار بینی شتر داغ میزنند که امکان شناسایی آنها فراهم شود (← هنری، ص 62؛ میرشکرائی، ص 60ـ61). به روی شترهایی که وقف حضرت امامحسین علیهالسلام باشد داغ یاحسین بدون نقطه و روی شترهای وقف حضرت عباس علیهالسلام داغ عباس بدون نقطه و سین میزنند. هنگام فروختن شتر، با یک خط به آن داغ باطل میزنند تا مالک جدید داغ خود را بر حیوان بزند (هنری، ص 62ـ63).منابع : ابناثیر؛ ابنجُزَیّ، کتابالخَیل: مطلعالیُمن والاقبال و انتقاء کتابالاحتفال، چاپ محمد عربی خطّابی، بیروت 1406/1986؛ ابنخلدون؛ ابنسعد (قاهره)؛ ابنمنظور؛ ابوالفتوح رازی، روضالجِنان و روحالجَنان فی تفسیرالقرآن، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد 1365ـ1376ش؛ احمدبن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، چاپ محمود فردوسعظم، دمشق 1996ـ2000؛ همو، کتاب فتوح البلدان، چاپ دخویه، لیدن 1866، چاپ افست فرانکفورت 1413/1992؛ بیهقی؛ کاظم پورکاظم، جامعهشناسی قبایل عرب خوزستان: تحقیق در آداب و رسوم و فرهنگ عامیانه، تهران 1375ش؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخالعرب قبلالاسلام، بغداد 1413/ 1993؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران 1369ش؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، چاپ صادق سجادی، تهران 1375ـ1378ش؛ بدیلبن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1378ش؛ دوفرسنامه منثور و منظوم در شناخت نژاد و پرورش و بیماریها و درمان اسب، چاپ علی سلطانی گردفرامرزی، تهران: دانشگاه مک گیل، مؤسسة مطالعات اسلامی با همکاری دانشگاه تهران، 1366ش؛ دهخدا؛ ژان پیر دیگار، فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمة اصغر کریمی، مشهد 1366ش؛ مساعد سعدونی، وسومالابل فیالجزیرةالعربیة: حاضرة و بادیة، ]ریاض [1426/2005؛ مصلحبن عبداللّه سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، تهران 1379ش؛ سلیم عرفات مبیّض، الابل فیالتراث الشعبی الفلسطینی، ]قاهره [2007؛ مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1362ش؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری : تاریخالامم والملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ]1382ـ1387/1962ـ 1967[؛ همو، ترجمه تفسیر طبری: فراهم آمده در زمان سلطنت منصوربن نوح سامانی، 350 تا 365 هجری، چاپ حبیب یغمائی، تهران 1367ش؛ علیبن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1371ش؛ زکریابن محمود قزوینی، کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848، چاپ افست ویسبادن 1967؛ اصغر کریمی، سفر به دیار بختیاری، تهران 1368ش؛ احمد گلچین معانی، «داغ سوختن»، در نامواره دکتر محمود افشار، ج 7، به کوشش ایرج افشار و کریم اصفهانیان، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1372ش؛ احمدبن علی مَقریزی، المواعظ والاعتبار فی ذکرالخطط والآثار، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن 1422ـ1425/2002ـ2004؛ محمد میرشکرائی، مُهر و داغ بر خرمن و دام: پژوهش مردمشناختی، تهران 1378ش؛ احمدبن عمر نظامی عروضی، کتاب چهار مقاله، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن 1327/1909، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ وقایع اتفاقیه: مجموعه گزارشهای خفیهنویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران از سال 1291 تا 1322 قمری، چاپ سعیدی سیرجانی، تهران: نوین، 1362ش؛ مرتضی هنری، «شترداری در کویر»، مجلة مردمشناسی و فرهنگ عامه ایران، ش 2 (پاییز 1354)؛ یعقوبی، تاریخ؛EIr, s.v. "Dāg" (by Şādeq Sajjādī).