دارِمی، عثمان بن سعید، محدّث، متکلم و فقیه اهلسنّت در سدة سوم در هرات. کنیهاش ابوسعید بود و به سبب انتساب به طایفة دارمبن مالک از قبایل تمیم به دارمی و تمیمی و نیز به سجستانی و سَجزی شهرت داشت (← ابنعساکر، ج 38، ص 361؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 13، ص 319). به گفتة ذهبی (1424، ج 6، ص 574)، دارمی به محدّث هرات نیز مشهور بود.دارمی در سال 200 یا اندکی پیش از آن به دنیا آمد (← ذهبی، 1401ـ1409، همانجا؛ همو، 1376ـ1377، ج 2، ص 622). وی برای فراگیری حدیث به مصر، بصره، کوفه، بغداد، شام، دمشق و حجاز سفر کرد (← ذهبی، 1401ـ1409، ج 13، ص 320؛ سبکی، ج 2، ص 303). گفته شده که دارمی در 273 به جرجان سفر کرده و در آنجا به نقل حدیث پرداخته است (← سهمی، ص 258؛ ابنعساکر، ج 38، ص 363).از مهمترین استادان وی احمدبن حنبل، یحییبن معین، علیبن مدینی، اسحاقبن راهویه، ابناعرابی و یوسفبن یحیی بویطی (← ابنعساکر، ج 38، ص 361ـ362؛ ذهبی، 1401ـ 1409، ج 13، ص 319ـ 320) و از جمله شاگردان دارمی، زکریابن احمد بلخی، احمدبن محمدبن عَبْدوس و محمدبن محمد طوسی بودهاند (← ذهبی، 1401ـ1409، ج 13، ص 320ـ321؛ سبکی، همانجا).به گفتة ذهبی (1401ـ1409، ج 13، ص 323)، دارمی اهمیت ویژهای برای شُعبه، سفیان ثوری، مالکبن انس، حمّادبن زید و سفیانبن عُیَینه در حدیث قائل بود. دارمی به سبب شاگردی احمدبن حنبل*، در زمرة پیروان وی یاد شده و نامش در طبقات حنابله آمده است (← ابنابییعلی، ج 2، ص 113ـ114). با وجود این، نام او در شمار علمای شافعی نیز آمده (← عَبّادی، ص 45؛ سبکی، ج 2، ص 302) و عبّادی (ص 46) از رجوع وی به مذهب شافعی خبر داده است. آنچه که مسلّم است، دارمی فقه را از ابویعقوب بویطی، شاگرد شافعی، اخذ کرده است (← عبّادی، ص45؛ ابنعساکر، ج38، ص363).دارمی دارای آثاری است که ابوزرعه رازی آنها را به نیکی وصف کرده است (← ذهبی، 1401ـ1409، ج 13، ص 324). از جمله تألیفات دارمی، کتابی حدیثی با عنوان المسندالکبیر است (← ابنعبدالهادی مقدسی، ج 2، ص 325؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 13، ص 319). از این اثر جز نقلهایی باقی نمانده است (برای نمونه ← سبکی، ج 2، ص 306؛ قس عبادی، ص 46 که نظر فقهی دارمی را از «کتابالمطاعم» وی نقل کرده که احتمالاً بابی از مسندالکبیر وی بوده است).اثر دیگر دارمی سؤالات عن الرجال لیحییبن معین است (ذهبی، 1376ـ1377، ج2، ص622) که با عنوان نسخه موجود از این اثر، تاریخ عثمانبن سعیدالدارمی عن یحییبن معین فی تجریح الرواة و تعدیلهم، به چاپ رسیده است (← دارمی، 1400، مقدمه نورسیف، ص 19). با توجه به سند پایانی این نسخه و عبارت «قالا: سألنا یحییبن معین عن جمیع هذه الأسماء» (← دارمی، همان مقدمه، ص26)، در سؤالات مذکور از یحییبن معین، معاویةبن صالح اشعری با دارمی مشارکت داشته است. دارمی در این کتاب شرححال راویان را کوتاه و محدود به جرح و تعدیل و به ترتیب الفبا آورده که در میان آنها شرححال برخی تابعان (برای نمونه ← ص71، ش147، ص110، ش326، ص234، ش907) نیز آمده است. دارمی کتاب را با بابی مختص راویان مشهور به کنیه خاتمه داده است (← ص 236ـ250).موضع دارمی در برابر اهل رأی و بدعت، به نگارش دو کتاب در رد جهمیه به نامهای الردّ علی الجهمیة و النقض علی بِشْر المَریسی منجر شد (← ذهبی، 1401ـ1409، ج 13، ص 320). به گفتة ابنتیمیه (ج 2، ص 49)، دارمی نام کتاب خود را نقضالامام ابیسعید عثمانبن سعید علیالمریسی الجهمی العنید فیما افتری علیاللّه فیالتوحید گذارده است. با توجه به ارجاع برخی مطالب در کتاب اخیر به کتاب نخست (← دارمی، 1418، ج 1، ص 208، 214، 368)، تأخر تاریخی تألیف آن مشخص میشود. تمجید بزرگانی از اهل سنّت از این دو کتاب (برای نمونه ← ابنقیّم جوزیه، ص 1، 141ـ143) از اهمیت آنها در میان شمار فراوان ردّیهها بر جهمیه و پیروانش (← جهمیه*) نشان دارد. سیوطی در الدرالمنثور (برای نمونه ← ج 1، ص 43ـ44، ج 6، ص 239، 260) و ابنتیمیّه (ج 2، ص 60ـ66) به نخستین کتاب دارمی بسیار استناد کردهاند. ابنتیمیّه (ج 2، ص 49ـ60، 66ـ74) و ذهبی (1416، ص 195) نیز از کتاب دوم دارمی نقل قول کردهاند.معارضة دارمی با بِشربن غیّاث* مریسی به سبب پیروی او از آرای جهمبن صفوان (متوفی 128) است که مهمترین محورهای آن نفی صفات، مخلوق دانستن قرآن و تأویل در آیات و احادیث است. شدت این معارضه تا بدان حد است که دارمی (1960، ص 4، 93ـ104؛ همو، 1418، ج 1، ص 140، 142، 150ـ151) ایشان را تکفیر و با همسنگ قرار دادن جهمیه و زنادقه، جواز قتل ایشان را صادر میکند. دارمی (1960، ص 4، 97؛ 1418، ج 1، ص 530، ج 2، ص 836) در کنار ایشان از جعدبن درهم* (متوفی 126)، ضراربن عمرو* (متوفی نیمة نخست سدة دوم) و ابنثَلجی (متوفی 266) نیز نام برده و آنها را تکفیر کرده است. وی (1960، ص 8 ، 103) از ایشان به دلیل انکار صفات به معطّله یاد میکند و آن را یکی از دلایل تکفیر آنها میداند. دلیل دیگر وی در تکفیر ایشان، تأویل آیات و احادیث است. به نظر وی مواردی همچون عرش و استوای خداوند بر آن (← 1960، ص 8 ـ29؛ 1418، ج 1، ص 162ـ163)، نزول پروردگار در زمانهای خاص (1960، ص 31ـ35)، نزول خدا در قیامت و بهشت (همان، ص 35ـ45؛ 1418، ج 1، ص 210ـ214)، علم ازلی خداوند (1960، ص 58ـ71)، سخن گفتن خدا با موسی (همان، ص 71ـ85)، و خندیدن خداوند (1418، ج 2، ص 769ـ797) تأویلپذیر نیست و آنها را باید همانگونه که در کتاب و سنّت آمده است پذیرفت. باور دارمی به اثبات صفات خداوند براساس ظاهر آیات و روایات و عدم تأویل آنها از گرایش وی به باور اهلِ حدیث* نشان دارد. بر این اساس، مواردی را که دربارة خدا در کتاب و سنّت آمده است باید بدون پرسش پذیرفت؛ زیرا پرسش دربارة آنها بدعت محسوب میگردد و دارمی (1960، ص27) به وضوح با نقل و تأیید کلام مشهور مالک (متوفی 179)، اجتهاد و رأی و تأویل در آیات و احادیث را مردود دانسته و صفات را بدون پرسش از کیفیت آنها و بدون تفسیر، میپذیرد. جدال تاریخی وی با محمدبن کرّام، از باورمندان به تجسیم و مؤسس فرقة کرّامیه (← کرامیه*)، که سبب اخراج ابنکرّام از هرات گردید (← ذهبی، 1401ـ1409، ج 13، ص 322ـ323)، به راسخ بودن دارمی در این موضع صحه میگذارد.دلیل دیگر دارمی برای تکفیر جهمیه، اعتقاد آنان به خلق قرآن است که وی علاوه بر بحثهای پراکنده، فصول مستقلی را در کتابالرّد (ص 85ـ89) و نقضالامام (ج 1، ص 571ـ579، ج 2، ص 890ـ900) به آن اختصاص داده است. مخالفت دارمی با باور خلق قرآن سبب شد تا به گفتة برخی، وی از معتقدان به این دیدگاه حدیث نقل نکند (← ابنعساکر، ج 38، ص 363ـ364؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 13، ص 324). دارمی (1960، ص 89ـ93) همچنین دیدگاه واقفه را که در موضوع خلق قرآن توقف نمودهاند، رد میکند.نکتة حائز اهمیت در کتاب نقضالامام (ج 2، ص 604ـ 616)، تأکید دارمی به وجود کتابت حدیث در عهد پیامبر و ذکر برخی مکتوبات حدیثی صحابه است. مرگ او را در 280، در هشتاد سالگی، در هرات دانستهاند (برای نمونه ← ذهبی،1401ـ1409، ج 13، ص 325؛ سبکی، ج 2، 306).منابع: ابن ابییعلی، طبقاتالحنابلة، چاپ عبدالرحمانبن سلیمان عُثیمین، ریاض 1419/1999؛ ابنتیمیّه، درء تعارضالعقل و النقل، چاپ محمد رشاد سالم، ]ریاض[ 1399ـ1403/ 1979ـ1983؛ ابنعبدالهادی مقدسی، طبقات علماءالحدیث، چاپ اکرم بوشی و ابراهیم زیبق، بیروت 1417/1996؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/ 1995ـ2001؛ ابنقیّم جوزیه، اجتماعالجیوش الاسلامیة علی غزو المعطلة و الجهمیة، بیروت 1404/1984؛ عثمانبن سعید دارمی، تاریخ عثمانبن سعیدالدارمی، چاپ احمد محمد نورسیف، دمشق ?] 1400[: همو، کتاب الردّ علی الجهمیة، چاپ یوستا ویتستام، لوند 1960؛ همو، نقضالامام ابیسعید عثمانبن سعید علی المریسی الجهمیالعنید فیما افتری علیاللّه عزوجل منالتوحید، چاپ رشیدبن حسن المعی، ریاض 1418/1998؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت 1424/2003؛ همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/ 1981ـ1988؛ همو، العلوللعلی الغفار فی ایضاح صحیحالاخبار و سقیمها، چاپ ابومحمد اشرفبن عبدالمقصود، ریاض 1416/1995؛ همو، کتاب تذکرةالحفاظ، حیدرآباد، دکن 1376ـ1377/1956ـ1958، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ عبدالوهاببن علی سبکی، طبقاتالشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، ]قاهره[ 1964ـ ] 1976[؛ حمزهبن یوسف سهمی، تاریخ جرجان، او، کتاب معرفة علماء اهل جرجان، حیدرآباد، دکن 1369/1950؛ سیوطی؛ محمدبن احمد عَبّادی، کتاب طبقاتالفقهاء الشافعیة، چاپ یوستا ویتستام، لیدن 1964.