دارسی ، جوزف، افسر انگلیسیِ مأمور تربیت بخشی از سپاه ایران، فرمانده توپخانه سپاه و سرپرست دومین هیئت دانشجویان ایرانی در سفر به انگلستان در دوره عباسمیرزا*. ایرانیان او را بهنامهای دارسی تود/ تد/ تاد (← آتابای، ص497؛ فلسفی، ص132)، قنسولخان (← میرزاصالح شیرازی، ص41، پانویس 3)، و به سبب گرفتن درجه سرهنگی از عباسمیرزا، قولونل (کلنل)/ قولیون خان و کرنل دارسی (همان، ص 41، پانویس3، ص44، 59ـ60، 159؛ رایت ، 1986، ص 75؛ اسناد رسمی در روابط سیاسی ایران با انگلیس و روس و عثمانی، ج1، ص 96) و به علت تندخویی و زودخشمیاش، مستر باروت (محبوبیاردکانی، ج 1، ص 101، 135ـ136) میخواندند.دارسی در 14 مارس 1780 (ربیعالاول 1194) در پورتسموث انگلستان به دنیا آمد (رایت، 1986، ص 74؛ د.ایرانیکا، ذیل مادّه). پدرش نظامی بود (← میرزاصالح شیرازی، ص 153). در هفده سالگی وارد خدمت نظام شد و وقتی به ایران آمد، افسر توپخانه سلطنتی در مَدْرس هند بود (همان، ص 159؛ طاهری، ج 2، ص 276؛ رایت، همانجا).دارسی همراه هیئتی به سرکردگی سفیر انگلستان، سر گور اوزلی ، در ربیعالاول 1226 وارد بوشهر شد (رایت، 1977، ص 13). هنگام گذر از مناطق مرکزی ایران، همراه با اوزلی و افسر دیگری به نام سادرلند از گورْدخمههای شاهان هخامنشی در ارتفاعات فارس دیدن کرد (کرزن ، ج 2، ص 141ـ142). در زمستان 1227، او و گروهی از افسران انگلیسی به تبریز رسیدند و دارسی به فرماندهی هیئت نظامی انگلیس مقیم در تبریز (شامل بیش از سی افسر انگلیسی و یک نظامی فرانسوی به نام گاسپار درویل ) رسید و سرکردگی توپخانه سپاه ایران را نیز عهدهدار شد (رایت، 1977، ص 50؛ آتابای، همانجا).در همان سال، او با چند افسر انگلیسی دیگر، از جمله کریستی ، لیندزی و جورج ویلوک، ایرانیان را در نبردی از رشته جنگهای ایرانیان با روسها همراهی کرد. این نبرد که در 29 محرّم 1227/ 13 فوریه 1812 با پیروزیایرانیان پایان یافت، ستایش بسیار عباسمیرزا از عملکرد دارسی و دیگر انگلیسیان را در پی داشت. گرچه ظاهرآ قدری در این قدردانی زیادهروی شده بود (← رایت، 1977، ص 52). دارسی در این جنگ در مقام فرمانده توپخانه، با منفجر کردن زاغه مهمات روسها، بیشترین سهم را در این پیروزی داشت (اتکین، ص137).همکاری دارسی و دیگر افسران انگلیسی با ایرانیان، درپی نزدیکی دولتهای روس و انگلیس در رویارویی با ناپلئون رو به افول نهاد و دولت انگلستان آنان را از یاریرسانی به ایرانیان بازداشت (← همان، ص 174). فرمانده ناوگان روسیه در دریای خزر نیز در نامهای به دارسی، ضمن گوشزد کردن همکاری روس و انگلیس در اروپا، وی را از کمک به ایرانیان برحذر داشت (رایت، 1977، ص 53).در نبرد اصلاندوز که به شکست ایرانیان انجامید، بهرغم ابراز شجاعت و کشته شدن کریستی، دارسی و دیگر نظامیان انگلیسی به پیروی از سیاست کلی انگلستان نقشی مخرب و به زیان ایران داشتند (← اتکین، ص 139؛ نیز ← جنگهای ایران و روس*). پس از آن، اوزلی به دارسی مأموریت داد تا از راه قفقاز به اروپا بازگردد، اما با توجه به آگاهی کامل دارسی از امور قوای جنگی ایران، عبور وی از قفقاز برای ایران خطرناک محسوب میشد. عباسمیرزا مخالفت خود را با سفر وی از راه قفقاز اعلام و تهدید کرد در این صورت، دارسی هدف مرزدارانایران قرار خواهد گرفت. این تهدید مؤثر واقع شد و سفر وی لغو گردید (نجمی، ص 316ـ318).در 1230/1815، نیروهای انگلیسی ایران را ترک کردند، اما پیش از آن، عباسمیرزا از جوزف دارسی خواست شماری از جوانان ایرانی را برای تحصیل به انگلستان ببرد. دارسی با به همراه بردن پنج نفر موافقت کرد، گرچه جیمز موریه (وزیر مختار وقت انگلیس) هشدار داد که این توافق امری خصوصی بین دارسی و عباسمیرزاست و دولت انگلیس بر آن صحه نمیگذارد و اقدام دارسی خودسرانه است (رایت، 1986، همانجا؛ محبوبیاردکانی، ج 1، ص 133ـ134).دارسی همچنین با مکاتبه میرزابزرگ قائم مقام و عباسمیرزا با سرجان ملکم، سرهارفورد جونز* و اوزلی*، سفرای پیشین انگلیس، مخالفت کرد زیرا بیم داشت عوایدش در سرپرستی محصلان در معرض تهدید قرار گیرد (← میرزاصالح شیرازی، ص 155ـ156؛ نیز ← محبوبیاردکانی، همانجا). او با 1200 لیره برای مخارج یک ساله اقامت محصلان و وعده دریافت وجوه مشابه برای سالهای بعد، به اتفاق آنان در 25 جمادیالآخره 1230 وارد گرجستان شد (محبوبی اردکانی، ج 1، ص 134؛ رایت، 1986، همانجا)، اما برآورد وی کمتر از میزان لازم بود و همین امر سبب بروز تنگناهای مالی و اختلاف میان وی و گروه ایرانی گردید (← میرزا صالح شیرازی، ص 158ـ159). این گروه در شوال 1230/ اکتبر 1815 به بندر گریوزند وارد شدند و سپس در لندن سکنا گزیدند (رایت، 1986، ص 75).مناسبات دارسی با محصلان ایرانی بهتدریج و با نومیدی وی از بهرسمیت شناختن مأموریتش از سوی دولت انگلستان و گرفتن حقوقِ سرپرستی محصلان و نیز بروز مشکلات مالی رو به تیرگی نهاد. ایرانیها نیز با سرخوردگی از رفتار دارسی و متهم کردن وی به بیتوجهی به سرنوشتشان، با او مخالفت کردند. در نتیجه، دارسی در سال دوم، شخص دیگری به نام «پارسی» را مأمور رسیدگی به اوضاع محصلان کرد و خود مدتی به فرانسه رفت (← محبوبیاردکانی، ج 1، ص 154ـ157؛ رایت، 1986، ص 75ـ76؛ صالح شیرازی، ص 168، 319). تلاش وی در دور نگاهداشتن محصلان از اوزلی و پنهان داشتن اجازه پذیرش آنان در مدرسه توپخانه وولیچ به ادعای ایرانیها (← محبوبیاردکانی، ج 1، ص 149، 154)، شکاف میان او و گروه تحت سرپرستیاش را بیشتر کرد. به گفته رایت (1986، ص 75)، دارسی نیز رنجیده از اتهاماتی که ایرانیها به وی نسبت میدادند و ناخشنود از دورافتادن از حرفه نظامیاش، در صفر 1231/ ژانویه 1816 پیشنهاد کرد گروه را به کشور اروپایی دیگری با مخارج کمتر بفرستند. سرانجام بنا به حکم عباسمیرزا در جمادیالآخره 1232 (← اسناد رسمی در روابط سیاسی ایران با انگلیس و روس و عثمانی، ج 1، ص 96ـ97؛ صالح شیرازی، ص 344)، محصلان به ایران احضار شدند و در 2 شوال 1234/24 یا 25 ژوئیه 1819 به ایران بازگشتند (محبوبی اردکانی، ج 1، ص 172).با این همه، او راهنمای میرزا صالح شیرازی در نگارش خاطراتش بود که گزارش ارزشمندی از این مأموریت است (← ص 147؛ نیز ← میرزاصالح شیرازی*). او همچنین میرزاصالح را به محفل فراماسونری هدایت کرد؛ خودداری میرزاصالح شیرازی از گزارش تفصیلی درباره این امر نشان از پذیرش عضویت وی در این گروه دارد (← همان، ص 176).دیدار مجدد دارسی از ایران، در بهار 1250/1834 بود که همراه با هیئتی از تمام رستههای نظامی انگلیس در هند به بوشهر وارد شد. در این سفر، جاستین شیل* و هنری راولینسون* با او بودند. آنان به دشواری به تبریز رسیدند، اما با مرگ فتحعلیشاه در جمادیالآخره 1250، همراه با محمدمیرزا برای تاجگذاری وی به تهران رفتند و سپس، هریک به ناحیهای رهسپار گردیدند. دارسی عازم تبریز شد (رایت، 1977، ص 56ـ57) و در 17 ذیحجه 1251 سفری کوتاه به مازندران کرد که گزارش آن باقی است (← آتابای، ص 497ـ500).در 1252، دارسی که در آن هنگام با درجه سرگردی در رسته توپخانه ایران خدمت میکرد، به دستور جان مکنیل، وزیر مختار وقت انگلستان، به کابل نزد امیر دوستمحمدخان رفت تا به شرط اتحاد او با انگلستان، در سمت رئیس هیئت نمایندگی حکومت هند، ترتیب آموزش سربازان وی را بدهد (طاهری، ج 2، ص 141ـ142). در 1255، دارسی به هرات رفت تا برای جلب دوستی و اتحاد کامرانمیرزا و وزیر او، یارمحمدخان، با انگلستان تلاش کند. در این دوره، با توجه به موضع ایران در قبال هرات، دارسی در جبهه مخالف ایران و محمدشاه قاجار قرار داشت (همان، ج 2، ص 193؛ نیز ← فلسفی، ص 132) و احتمالا به گزاف ادعا میکرد که جاسوسانی در مشهد دارد که بر ضد ایران با وی همکاری میکنند (← طاهری، ج 2، ص 239). یکی از وظایف دارسی ترجمه گزارشهای روزانهای بود که میرزا آقاخان نوری به استودارت ، وابسته نظامی انگلستان در هرات، میداد (همان، ج 2، ص 258). با وجود تلاشهای بسیار برای به ثمر رساندن مأموریت خود، دارسی همواره به وفاداری هرات به ایران باور داشت و آن را مانعی بر سر راه رسیدن به هدفش، یعنی عقد معاهدات دوستی میان حکومت هرات و انگلستان و به زیر نفوذ در آوردن آن شهر میدانست (همان، ج 2، ص 241). همچنین، میان او و یارمحمدخان مناسباتی تنشآلود و مبتنی بر بیاعتمادی برقرار بود (← همان، ج 2، ص 240ـ241، 276، 286). دولت متبوع دارسی نیز چندان از عملکرد وی در افغانستان خشنود نبود و او را به بیسیاستی متهم میکرد (← محبوبی اردکانی، ج 1، ص 137).دولت ایران نشان شیروخورشید و امتیاز استخراج معادن آهن قراچهداغ را به وی داد (فلسفی، ص65؛ رایت، 1986، ص74)، که ظاهرآ دارسی هرگز نتوانست از این امتیاز استفاده کند.جوزف دارسی در 17 فوریه 1848/ 11 ربیعالاول 1264 در لیمینگتون انگلستان درگذشت (د. ایرانیکا؛ رایت، 1986، همانجاها).در مجموع، نقش وی همانند دیگر مأموران انگلستان در جنوب غربی و مرکز آسیا در این دوره، در چهارچوب «بازی بزرگ» یا ماجرای رقابت روس و انگلیس قابل بررسی است.منابع : بدری آتابای، فهرست تاریخ، سفرنامه، سیاحتنامه، روزنامه و جغرافیای خطی کتابخانه سلطنتی، ]تهران[ 1356ش؛ اسناد رسمی در روابط سیاسی ایران با انگلیس و روس و عثمانی، چاپ غلامحسین میرزاصالح، تهران: نشر تاریخ ایران، 1365ش؛ ابوالقاسم طاهری، تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی ایران و انگلیس: از دوران فرمانروائی مغولان تا پایان عهد قاجاریه، تهران 1354ـ ?]1356ش[؛ بهرام فلسفی، قائممقام در آیینه زمان: شرح زندگانی سیاسی، خصوصی و ادبی میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی، ]بیجا[: کتاب آفرین، 1373ش؛ حسین محبوبیاردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، تهران 1354ـ1368ش؛ میرزاصالح شیرازی، مجموعه سفرنامههای میرزا صالح شیرازی، چاپ غلامحسین میرزاصالح، تهران 1364ش؛ ناصر نجمی، عباسمیرزا، تهران 1374ش؛Muriel Atkin, Russia and Iran: 1780- 1828, Minneapolis 1980; George Nathaniel Curzon, Persia and the Persian question, London 1892; EIr., s.v. "D'Arcy, Joseph" (by Kambiz Eslami); Denis Wright, The English amongst the Persians during the Qajar period: 1787- 1921, London 1977; idem, The Persians amongst the English: episodes in Anglo- Persian history, London 1986.