دارابجرد ← دارابگردNNNNدارابگرد، کوره و شهری قدیمی در ایالت فارس. دارابگرد یکی از پنج کورة ایالت فارس بود که بخشی از نواحی میانی، جنوب و جنوبشرقی استان فارس کنونی یعنی کمابیش محدودة شهرستانهای داراب*، زریندشت*، فسا*، جهرم*، استهبان* (اصطهبانات)، نیریز* و لارستان* را شامل میشد (← ایران. وزارت کشور، ذیل «استان فارس»).خرابههای شهر باستانی دارابگرد/ دارابجرد با وسعتی حدود 235 هکتار، در شرق استان فارس و در نه کیلومتری جنوبغربی شهر داراب قرار دارد (کریمیان و سیدین، 1389ش، ص 74ـ75). نام این شهر به صورتهای دَرابْجِرد، دارابْجَرد، دارابَجِرد و داراگرد هم در منابع قدیم ضبط شدهاست (← ابنفقیه، ص 204؛ اصطخری، ص 97؛ حدودالعالم، ص 379؛ مقدسی، ص 428؛ یاقوت حموی، ذیل «دَرَابْجِرد»). محققان قدمت شهر را به دورة پارتیان رساندهاند (← گیرشمن ، ص 272؛ هرمان ، ص 67). سفالینههای به دست آمده و طرح مدور شهر و هماندازه بودن ابعاد این شهر با دیگر شهرهای اشکانی، تاریخ ساخت این شهر را به دورة اشکانی میرساند (هرمان، همانجا؛ کریمیان و سیدین، 1389ش، ص 79، 87). با این همه، اطلاعات تاریخی و مستند دربارة شهر، بیشتر به دورة ساسانی برمیگردد. اردشیر بابکان، بنیانگذار ساسانیان، ارگبذ (قلعهبان) دارابگرد بود (طبری، سلسلة 1، ص 815).بنای شهر دارابگرد را بیشتر منابع قدیم به دارا/ داراب بن بهمن (← طبری، سلسله 1، ص 692؛ حمزه اصفهانی، ص 28ـ 29؛ ابنبلخی، ص 129) نسبت دادهاند که مراد از او همان داریوش دوم است (← رستگار فسائی، ج 1، ص 374ـ379). اما ابنحوقل (ص 278) سازندة شهر را دارابن دارا میداند که با داریوش سوم قابل انطباق است (← رستگار فسائی، ج 1، ص 372، پانویس 2). نولدکه نیز معتقد است که اسم شهر از نام یکی از شاهان کوچک و محلی فارس به نام «داراو» گرفته شدهاست (← شوراتس ، ج 2، ص 93). جغرافیدانان واژة گرد/ کرد را در دارابگرد به معنای ساختن و دارابگرد را به معنای ساخته شده به امر داراب گرفتهاند (برای نمونه ← ابنحوقل؛ یاقوت حموی، همانجاها؛ ابوالفداء، ص 383). اگرچه شاید شکل هندسی شهر را که به تعبیر ابنبلخی (همانجا) به گردیِ رسم پرگار بود، نتوان در این نامگذاری کاملاً از نظر دور نگاه داشت (نیز ← فردوسی، ص 522، بیتِ «چو دیوار شهر اندر آورد گرد/ ورا نام کردند دارابگرد»).در نخستین فتوحات مسلمانان در فارس، در اواخر خلافت عمر (13ـ23)، عثمانبن ابیالعاص کورة دارابگرد و شهرهای آن را به قلمرو مسلمانان افزود. از این میان شهر دارابگرد به صلح فتح شد (بلاذری، ص 547؛ ابنبلخی، ص 115) و به روایتی ساریةبن زُنَیْم کنّانی در سال 23 شهر را با جنگ فتح کرد (← طبری، سلسلة 1، ص 2701ـ2702).از نیمة دوم سدة پنجم که حکام محلی فضلویه (شبانکاره)، آلبویه و سلجوقی بر آنجا حکومت کردند، نبردهای متعددی در این منطقه روی داد که موجب ویرانی شهرها شد؛ بهویژه نبرد جلالالدوله چاولی* با حسنبن مبارز، از امرای شبانکاره در 510، که در آن برخی شهرهای فارس آسیب دید (← ابناثیر، ج 10، ص 516ـ519). به گفتة ابنبلخی که کتابش را پس از 510 تألیف کرده، شهر دارابگرد ویران بود و تنها دیوار و خندق آن باقی مانده بود (← ص 129). پس از این، کوره دارابگرد یکی از کوچکترین ولایات فارس شد (← وصافالحضره، ج 4، ص 422). همزمان با به قدرت رسیدن مظفرالدین محمدبن مبارز، در 624، که آخرین امیر شبانکارهای قدیم بود، اقدامات عمرانی از قبیل احداث مساجد، خانقاه و بناهای عالی به دستور وی در کوره دارابگرد صورت گرفت و وسعت آن افزایش یافت، در این زمان دارابجرد از فارس جدا و بخشی از ایالت شبانکاره* شد (وصافالحضره، ج 4، ص 423؛ شبانکارهای، ج 2، ص 160، 164) و مرکز ایالت شبانکاره شهر ایگ/ ایج بود (حمداللّه مستوفی، ص 187). اواخر حکومت مظفرالدین با تاخت و تاز مغولان (659) به دارابگرد مقارن شد (شبانکارهای، ج 2، ص 164ـ166). اوایل سدة هشتم دارابگرد بخش بزرگی از ولایت شبانکاره را تشکیل میداد (← حمداللّه مستوفی، ص 124) و در اواسط این سده (755) از نواحیِ محل تاخت و تاز امرای آلمظفر بود (← عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 274ـ275). در سدههای بعد نام دارابگرد بیشتر بهسبب وجود شکارگاه بز کوهی در حوالی قصبه دارابگرد (داراب کنونی) آمده است (← خواندمیر، ج 3، ص 499). به مرور زمان از وسعت ولایت کاسته شد، تا جایی که در سدههای سیزدهم و چهاردهم، گاه با ضبط داراب، تنها بهعنوان «بلوک» از آن یاد شده است (← اعتمادالسلطنه، ج 4، ص 2185ـ2186؛ فسائی، ج 2، ص 1306؛ نیز برای اطلاع بیشتر از وضع بلوک ← داراب*).بر پایة گزارشهای جغرافینویسان کورة دارابگرد دو نوع آب و هوا (گرمسیری و سردسیری) داشته است. بیشتر آنان هوای ناحیة جنوبی دارابگرد به خصوص شهر دارابگرد را گرم و ناسالم (← جیهانی، ص 120؛ ابنبلخی، ص 129) و آب آن را بدترین آب در فارس (اصطخری، ص 137) وصف کردهاند. ظاهراً آب راکد خندقِ دور آن، به بهداشت شهر آسیب میرساند (← شوارتس، ج 2، ص 94). مؤلف حدودالعالم (ص 379) با تصریح به بدی آب و هوای دارابگرد، آنجا را شهری آباد و پرنعمت وصف میکند. برخی نیز آب و هوای کورة دارابگرد را معتدل و مطبوع دانستهاند (← مقدسی، ص428؛ یاقوت حموی، ذیل «دَرَابْجِرد»؛ حمداللّه مستوفی، ص139) و مقدسی (همانجا) حتی به بارش برف و یخبندان در این کوره اشاره کرده است.دارابگرد در دورة اسلامی 29 ناحیه داشت که برخی از آنها دارای شهر و منبر بودند: کُرْم، مص، فسا، طَمَستان/ طَبَستان، مُحوَّله، کردبان، ازبراه، سنان، جُوَیم، جَهْرَم (جَهْرُم*)، غستجان/ فستجان، دارکان، ایج/ داراب، اصطهبانان/ اصطهبانات، نیریز، مُرَیْزِجان، مارَوان، حشوا/ خسو/ خسویه (برای اطلاع بیشتر ← زریندشت*)، رستاقالرستاق، قنطره، سوانجان، فُرْج/ فورگ (برای اطلاع بیشتر ← داراب*)، تارم، ماسکانات، شقرستاق، شقالروذ، تالات، شقالمأسنان و رَمُّ شهریار/ زَمُّ شهریار (← اصطخری، ص107ـ109؛ نیز ← ابنخرداذبه، ص 46؛ مقدسی، ص 422ـ423؛ ابنحوقل، ص 267ـ268).شهر دارابگرد در مسیر یکی از راههای باستانی فارس به سمت خلیجفارس واقع بود (مصطفوی، ص 361)، و با دیوار/ بارویی مستحکم احاطه شده بود (ابنحوقل، ص 278؛ مقدسی، ص 428). این دیوار یک فرسخی (مقدسی، همانجا)، در دورة اسلامی بازسازی شد و ابنحوقل (همانجا)، اصطخری (ص 123) و جیهانی (ص 115) به جدید بودن دیوار شهر اشاره کردهاند.دیوار شهر چهار دروازه داشت (ابنحوقل؛ مقدسی، همانجاها) و با خندقی بزرگ با 25 متر عرض و 12 متر عمق احاطه شده بود (آزما، ص 112). این خندق با آب چشمههای موجود در کف آن و آبهای سطحی (اصطخری؛ ابنبلخی، همانجاها) پر میشد و گیاهان خارداری در آن میرویید که عبور از آن را دشوار میکرد (ابنحوقل؛ جیهانی، همانجاها؛ ابوالفداء، ص 383ـ384). این خندق در 1304 هنوز باقی و پرآب بود (فسائی، ج 2، ص 1311).دارابگرد از لحاظ اقتصادی اهمیت بسیار داشت و مرکز دادوستد و مجمع بازرگانان فارس به شمار میرفت. بازارهایش به اندازهای پررونق بود که بخشی از آن به خارج از دیوارهای شهر کشیده شده بود و انواع کالاهای قیمتی مانند فرش و سوزندوزی نفیس در آن مبادله میشد (← مقدسی، ص 428، 442؛ ادریسی، ج 1، ص 407).با توجه به اینکه بنای شهر دارابگرد از خشت و گل بود (← اصطخری؛ ابنحوقل؛ جیهانی، همانجاها)، آثار زیادی از سطح شهر در حفاریها به دست نیامده است (کریمیان و سیدین، 1389ش، ص 75). در مرکز شهر دارابگرد علاوه بر ارگ و مسجدجامع تپه سنگیِ گنبدی شکلی قرار داشت که به هیچ کوه دیگری پیوسته نبود (ابنحوقل؛ اصطخری؛ جیهانی، همانجاها؛ مقدسی، ص 428). از این تپه سنگی با دروازههای آهنی محافظت میشد و مهرماه هر سال با تشریفات خاصی از آن حدود یک رطل مومیایی ــ که برای درمان شکستگی استخوان بهکار میآمدــ جمعآوری میکردند که بسیار ارزشمند بود (اصطخری؛ مقدسی؛ یاقوت حموی، همانجاها). مؤلف حدودالعالم (ص 134)، تصریح دارد که مومیایی معدنی فقط در این شهر به دست میآمده است. دارابگرد علاوه بر معدن مومیایی، دارای معدن نمک الوان (رنگارنگ) بود (حدودالعالم، ص 379؛ ابنبلخی؛ یاقوت حموی، همانجاها) و دو نوع نمک به نامهای طبرزد و نفطی در آنجا تولید میشد (← مقدسی، ص 443).در حدود 1304 خندق دارابگرد هنوز باقی و پرآب بود (← فسائی، ج 2، ص 1311). در همین سالها فرصت شیرازی از محوطة تاریخی دارابگرد دیدار کرده و از بناها و آثار برجای مانده مانند ظروف سفالین و آجرهای شکسته در آنجا سخن گفته است (← ج 1، ص 154ـ156).امروزه به قلعة دورة ساسانیِ دارابگرد بهسبب نزدیکی به مدفنِ دحیةبن خلیفه کلبی*، از صحابة پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، قلعة دحیه هم گفته میشود (←فرصت شیرازی، همانجا). این قلعه مشتمل بر محوطهای است که حصار مدوری پیرامون آن ساختهاند و در وسط آن کوه مخروطی شکل قرار دارد. در دامنة کوه و قسمتهای دیگر محوطة مزبور بقایای ابنیه، سنگ، آجر و گچ فراوان موجود است و قطعات سفالین بسیاری هم در آنجا پراکنده است. قلعة دارابگرد در شهریور 1310 در فهرست آثار تاریخی به ثبت رسید (مصطفوی، ص 91).از مجموع پژوهشها و حفاریهایی که در دارابگرد صورت گرفت، معلوم شد که منطقة دارابگرد، به هفت دوره پیش از تاریخ، اشکانی، ساسانی، دورة انتقالی (گذار از سلسله ساسانی به خلافت اسلامی)، آلبویه، سلجوقی و ایلخانی تعلق دارد. البته پرشمارترین اشیای مکشوفه متعلق به دورة ساسانی و کمشمارترین آن از دورة ایلخانی است که حاکی از اسکان موقت در بخشی از دارابگرد در دورة ایلخانی است (← کریمیان و سیدین، 1389ش، ص 74ـ75، 77، 81 ـ82).منابع : حسین آزما، شهر من داراب، ]شیراز[ 1370ش؛ ابناثیر؛ ابنبلخی؛ ابنحوقل؛ ابنخرداذبه؛ ابنفقیه؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، تقویمالبلدان، قاهره 1427/2007؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فی اختراقالآفاق، بیروت 1409/1989؛ اصطخری؛ اعتمادالسلطنه؛ ایران. وزارت کشور. معاونت سیاسی. دفتر تقسیمات کشوری، عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری: آذر 1385، ]تهران 1385ش[؛ بلاذری (بیروت)؛ ابوالقاسمبن احمد جیهانی، اشکالالعالم، ترجمه علیبن عبدالسلام کاتب، چاپ فیروز منصوری، ]مشهد [1368ش؛ حدودالعالم؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب؛ حمزةبن حسن حمزه اصفهانی، کتاب تاریخ سنی ملوکالارض و الانبیاء علیهم الصلوة والسلام، برلین 1340؛ خواندمیر؛ منصور رستگار فسائی، فرهنگ نامهای شاهنامه، تهران 1369ـ1370ش؛ محمدبن علی شبانکارهای، مجمعالانساب، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1363ـ1381ش؛ طبری، تاریخ (لیدن)؛ عبدالرزاقبن اسحاق عبدالرزاق سمرقندی، مطلع السعدین و مجمع البحرین، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1353ش؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی، چاپ محمد روشن و مهدی قریب، تهران 1374ش؛ محمدنصیربن جعفر فرصت شیرازی، آثار عجم، چاپ منصور رستگار فسائی، تهران 1377ش؛ حسنبن حسن فسائی، فارسنامه ناصری، چاپ منصور رستگار فسائی، تهران 1367ش؛ حسن کریمیان و ساسان سیدین، «دارابگرد در انتقال از ساسانیان به دوران اسلامی براساس مستندات باستانشناسی»، باغ نظر، ش 13 (بهار 1389)؛ محمدتقی مصطفوی، اقلیم پارس، تهران 1343ش؛ مقدسی؛ عبداللّهبن فضلاللّه وصافالحضره، تاریخ وصاف، چاپ سنگی بمبئی 1269؛ جورجینا هرمان، تجدید حیات هنر و تمدن در ایران باستان، ترجمه مهرداد وحدتی، تهران 1373ش؛ یاقوت حموی؛Roman Ghirshman, Iran: from the earliest times to the Islamic conquest, Middlesex, Engl. 1978; Paul Schwarz, Iran im Mittelater nach den arabischen Geographen,Hildesheim 1969-1970.